بسم رب الحیدر(ع)
موانع ارتباط با مقام معنوی امام حسین(ع)
هرکس به مقام امام حسین(ع) نزدیک شود ،به بهشت لقاء و مقام رویت حقایق کبریایی دست پیدا میکند.
موانع ارتباط به دلیل بدمعرفتی و یا بی معرفتی عبارت است از:
1-نشناختن معنی درست دین داری:
یعنی کسی نداند که دین برنامه ای است که از طریق وحی آمده تا انسان را از مشغول بودن به خود برهاند و به خدا مشغول کند.
دنیا را کنار بگذارد و به خدا مشغول بشود.فکر میکنند دین فقط برای این
دنیاست و از دین فقط برای رفاه طلبی استفاده میکنند.انسان آمد در این دنیا
که بتواند به عالم غیب وصل شود و به اون حقیقت اصلی خودش برگرده ولی بعضی ها
خودِاصیل را فراموش کردند و به دنیا مشغول شدند.
2-نشناختن مقام نبوت:
یعنی کسی نفهمد که نبوت و نبی برای هماهنگ کردن عالم غیب با روح انسان است.
شریعتی که توسط نبی آورده میشود،برنامه است از طرف خدا برای رسیدن به
جایگاه اصلی.تمام دستوران دین برای آن است که ما روحمون را با عالم غیب
هماهنگ کنیم.
بعضی ها فکر میکنند دستورات دین فقط نوعی قرارداد است که در زمان های مختلف و در شرایط مختلف قابل تغییر است.
3-نشناختن مقام امامت:
امامت تجسم دین داری مطلق است که امام قدرت هدایت درونی و بیرونی را دارد.
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا(سوره سجده آیه 24)
ائمه مقامشون مقامی است که هدایت به امر دارند.
همونطور که میدانید، یک خلق کردن داریم و یک امر کردن.
امر کردن مقام کن فیکون است.به هرچیزی بگویند باش،میشود.با یک نظر کردن مس وجود را تبدیل به طلا میکنند.
امام یک مقام تکوینی دارد که در تکوینیات تصرف میکند و یک مقام تشریعی که
انضباط اجتماعی را بوجود می آورد که انسان بتواند از بهره هایی که از طرف
اجتماع بهش میرسد،استفاده کند.
هدایت درونی و هم هدایت بیرونی
هدایت درونی یعنی الهیت انسان را نشان میدهند.میتونند انسان را به کمال برسونند.
هدایت بیرونی هم مربوط به جامعه و اعتباریات و قرارداد هاست که تمام صحت را به ما نشان میدهند.
یک وقت ما امام را اصلا نمیشناسیم،پس موقعی که چیزی را نمیشناسیم چی ازش بخواهیم؟؟
وقتی نمیدونیم هدایت به امر دارند پس چی ازشون بخواهیم؟؟
(درکتاب "مبانی نظری نبوت وامامت" بیشتر توضیح داده شده. در کتاب هایی که
در مورد شناخت ائمه است هم میتونیم مقام اهل بیت را بیشتر درک کنیم)
4- فرهنگ امام که هدایت به وسیله محبت است را باید با دید عرفانی نگاه کرد.
اگر کربلا را فقط از دید سیاسی نگاه کردیم،از حقیقت کربلا باز میمونیم.
باید کربلا را با چیزی فوق عقل نگاه کرد...نباید در حد احساسات ماند و نباید فقط از طریق عقل بهش نگاه کرد.
اگر کسی فقط با عقل نگاه کرد،گریه براش معنایی ندارد.عقل خوب است ولی کافی نیست.
کسی میگفت من کتاب تحریفات عاشورا از شهید مطهری را خوندم و بعد از اون
دیگه اشک نداشتم.گریه نمیکردم.این بخاطر این است که فقط با عقل دارد نگاه
میکند.
باید از دید عاطفه و قلب نگاه کرد.عاطفه فوق عقل است.نگاهی است همه جانبه!!!
5-ارتباط نداشتن با خود فرمایشات امام.
دل اگر سالم باشد به طور طبیعی شیدای امام حسین(ع) است.
باید بتونیم با خود فرمایشات امام ارتباط برقرار کنیم.همانطور که گفته شد،کلام اهل بیت هم مثل قرآن بطن دارد و بطن آن نیز بطن دارد.
باید در فرمایشات امام از مدینه تا کربلا و خطبه هایی که گفته است،خوب تدبر کنیم.
کربلا خودش مکتب است.یک مکتب کامل است یعنی خودش تجسم عینی اسلام است.
6-نهضت امام حسین(ع) وسیع تر از حکومت بر کوفه بود.
بعضی ها فکر میکنند که امام بخاطر نامه کوفیان بود که حرکت کرد.کوفیان امام را گول زدند و امام گول خورد و شهید شد.
اگر کسی اینگونه فکر کند،نمیتواند با امام حسین(ع) ارتباط برقرار کند.
اگر کوفیان نامه هم نمیدادند امام باز حرکت میکرد.
امام حسین(ع) قبل از نامه مسلم که نوشته بود کوفیان همه منتظر شما هستند،خبر از شهادت میدهد و میگوید هرکی با من همراه بشود شهید میشود.
امام حسین(ع) سعی دارد ماموریت خود را به بهترین وجه انجام دهد.برای همین در جایی میفرماید که مگه شما کوفیان نامه ننوشته اید؟؟
درجایی خبر از شهادت میدهد در حالی که هنوز نامه مسلم به دستش نرسیده که خبر از بیعت کوفیان بدهد!!!
در جایی به حرمیگوید که اگه میخواهی برمیگردیم؟؟!!
در جایی میگوید من برای زنده نگه داشتن اسلام قیام کردم.
اگر کسی نداند فکر میکند امام چون ترسیده اینگونه با تناقض حرف میزند ولی
حقیقت این است که امام حسین(ع) همه این حرکات را انجام میدهد که هیچ بهونه ای
برای دشمن باقی نگذارد.
میخواهد مظلومیت خودش را به نمایش بگذارد.به عبارتی حق یک طرف و باطل در
طرف دیگر که آیندگان بتوانند به درستی از کربلا بهره بگیرند و منحرف نشوند.
به حر میگوید که برمیگریدم چون ابن زیاد تبلیغ کرده بود که اینها شورشی
هستند و میخواهند شلوغ کنند.امام به حر میگوید برمیگردیم چون میخواهد حجت
را تمام کند که ما شورشی نیستیم.
اگر این حرکات و سکنات امام نبود عده ای تبلیغات یزید و ابن زیاد را باور میکردند.
ولی امام حسین(ع) مظلومیت خودش را با این حرکات نشون داد.هیچ بهونه ای برای دشمن باقی نگذاشت.
7- ندانستن این که شهادت،از ارکان اصلی نهضت اباعبدلله است.
امام باید شهید میشد.
باید خون ریخته شود تا اسلام زنده بماند...(درنکات قبلی توضیح داده شد)
8-زیارت عاشورا...
بهریتن راه ارتباط با مقام معنوی امام حسین(ع) ،زیارت عاشوراست.
یا علی مدد
بسم رب الحــــــیدر(ع)
کربلا،سیرعشق الهی جهت ظهور اوج بندگی
بسم رب الحــــــــیدر(ع)
عصبیت،انگیزه اصلی مقابله با امام حسین(ع)
"اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا"
ما در زیارت عاشورا به عصبیت لعنت میفرستیم.همانطور که در نکات قبلی گفته بودم عصبیت یعنی اسلام جدای از معنویت.
اگر اسلام در حد ظاهر و قالب حفظ شود و به معنویت نرسد، باعث عصبیت میشود.
تولید بدون توحید...
مدرک گرفتن بدون معنویت..
حفظ کردن قرآن بدون دلدادگی با خدا...
کتاب های معرفتی خواندن بدون آوردن قلب و ارتباط باطنی...
پیشنماز مسجد شدن بدون روح معنوی...
همه اینها باعت عصبیت میشود.همه اینها چون در حد ظاهر شد،باعث عصبیت میشود.
امام حسین(ع) در روز عاشورا میخواهد اتمام حجت کند و به آنها بفهماند که شما هیچ دلیی جز عصبیت برای مقابله با من ندارید.
برای همین امام در روز عاشورا در خطبه ای میفرماید که مگر من کسی از شمارا کشتم؟؟
مگر حقوقی از شمارا پایمال کردم؟؟
مگر ظلمی به شما کردم؟؟
با وجود هلهله بعضی از افراد در سپاه عمربن سعد ولی بازم امام این حرف هارا
میزنند که برای مردم اتمام حجت شود و آیندگان بفهمند که این مردم بخاطر
هیچی امامشان را کشتند.امام با اینکار مظلومیت خودشان را به بشریت نشان دادند.
عصبیت ممکن است به جایی برسد که بخاطر کیسه ای گندم،امام معصوم را بکشیم.برای همین در زیارت عاشورا به این عصبیت لعنت میفرستیم.
در هیچ یک از دعاها انسان اینقدر به خودش جسارت نمیدهد که این درخواست را از خدا بکند و بگوید:
"اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ "
ای حسین،من با محبت به تو و دشمنی با مقابلین تو این حق را به خودم میدهم
که این درخواست را بکنم.یعنی اینقدر محبت به حسین(ع) و لعنت فرستادن به دشمنی
دشمنان امام حسین(ع) به جایی میرسیم که این درخواست را از خدا میکنیم.
ما نباید فقط با دشمن امام حسین(ع) بد باشیم،بلکه باید با دشمنی دشمنان امام حسین(ع) بد باشیم.
یعنی خود شخص زیاد مهم نیست(نه اینکه مهم نباشد ولی مهم تر اون فرهنگی است که به
مقابله امام حسین(ع) ایستاده است) ،اون فرهنگ و افکار و عقایدی که باعث مقابله با
امام حسین(ع) شد،باید به اونها لعن فرستاد.
تمام کسانی که در زیارت عاشورا لعن میکنیم،مبانی فکریشون این بود که اسلام را در حد ظاهر حفظ کنند و از معنویت ساقط کنند تا خودشان بر مسند حکومت باشند.چون وقتی بنا بر معنویت باشد،مردم برای حکومت دنبال کسی میکردند که آنهارا به معنویت برسانند و چه کسی بهتر از اولاد پیامبر(ص).
در مبانی اخلاق هم به ما توصیه شده است که نباید با فرد جاهل بد باشیم.بلکه باید با جهل اون شخص بد باشیم.
ولی کفار فرق میکند...خداوند در قرآن فرموده است که اگر شخص مسلمان باشد با جهلش بد
باشید ولی اگر کافر بودد کلا آنها را دوست نداشته باشید.از جمله
یهودیان و نصرانی ها...چون اونا کافر شدند.
یا علی مدد
بسمه تعالی
"حسین منی و انا من الحسین"
پیامبر(ص) فرمود:حسین منی و انا من حسین.
یعنی چی؟؟
حسین(ع) از من است. خب تا اینجا به ظاهر معنی میدهد!! حسین(ع) نوه پیامبر بود.
در ادامه میفرماید: من از حسینم. یعنی چی پیامبر از حسین است؟؟؟
این جمله یعنی وجود مقدس پیامبر(اسلام) و وجود مقدس امام حسین(ع) در کربلا، جمعا میشود اسلام کامل.
اسلام محمدٌ الوجود و حسینیٌ البقا است.
یعنی در پیدایش اسلام،پیامبر نقش داشت و در بقا اسلام،امام حسین(ع) نقش دارد."انا من حسین" یعنی از طریق امام حسین(ع) شریعت ادامه پیدا میکند.اگر امام حسین(ع) نبود،اسلامی هم نبود. ولی همانطور که قرآن بطن دارد،سخنان اهل بیت هم هرچی عمیق تر شوید،نکات بیشتری نصیبتان خواهد شد.
همانطور که پیامبر و اسلامی که توسط پیامبرآورده شد،هدایت کننده است،حسین(ع) هم هدایت کننده است.حسین(ع) از جنس نبوت است و همه مقاماتی که برای نبوت است در یک جلوه ی دیگر برای امام حسین(ع) است. همانطور که از طریق اسلام در زندگی دنیایی و آخرتی از جهنم دور میشویم،از طریق حسین(ع) هم از آتش دور میشویم. عمده آن است که حجاب های بین خودمون و امام حسین(ع) و حقیقت کربلا را رفع کنیم.
گفتم همانطور که برای شناخت قرآن،چیزی بالاتر از عقل میخواد،برای شناخت
کربلا و امام حسین(ع) هم باید فوق عقل باشید و آن عرفان یا همون قلب است که
بالاتر از عقل است.
گاهی مردم اسلام را نمیپسندند و گاهی آنچه میپسندند اسلام نیست،برای همین در هر دوصورت نمیتوانند از اسلام بهره مند بشوند.
همین قضیه برای امام حسین(ع) هم صدق میکند.گاهی کلا امام حسین(ع) را قبول ندارند و
یا آنچه قبول دارند،امام حسین(ع) نیست.امام حسین(ع) ساختگی است.
با خواندن یک آیه از قرآن کریم،ممکن است نوری بگیریم و معرفت بگیریم ولی این
همه ی قرآن نیست.باید از همه ی قرآن استفاده کرد.امام حسین(ع) هم همینطور است که
نباید در حد سینه زدن و عزاداری معمولی بمانیم. باید بالاتر بریم.
کربلا خیلی خیلی عظیم است.تمام حرکات و سکنات امام در روز عاشورا مفاهیم عظیمی را به ما میرساند.این که میگویند اولین کسی که برا امام حسین(ع) گریه کرد،حضرت آدم(ع) بود.این یعنی آدمیت برای امام حسین(ع) گریه کرد.
تنها حضرت آدم(ع) نبود که به شجره ممنوعه نزدیک شد.
اگر فقط حضرت آدم به شجره ممنوعه نزدیک شد،پس چرا حکم بیرون شدن از بهشت برای همه اطلاق شد؟؟؟
اگر شیطان بخاطر سجده نکردن به حضرت آدم(ع) بود که از بهشت بیرون شد،پس چرا با
ما لج کرده و مارا وسوسه میکند و قسم خورده است که آدم و فرزندانش را وسوسه
میکنم؟؟؟اگر فقط حضرت آدم به شجره ممنوعه نزدیک شد،چرا مارا از بهشت بیرون کردند؟؟؟
پس قضیه چیزی دیگریست.
حضرت آدم(ع) نبود که به شجرعه ممنوعه نزدیک شد.بلکه آدمیت و انسانیت بود.
حضرت آدم(ع) نماینده ی انسانیت و آدمیت بود.ملائکه به آدم(ع) سجده نکردند،بلکه به انسانیت و آدمیت سجده کردند.
شیطان با انسانیت بد بود.برای همین تا قیامت هرکی میخواد مسیر انسانیت را پیش بگیرد،شیطان قسم خورده که من آن شخص را منحرف میکنم.
پس مقام انسانیت و آدمیت برای امام حسین(ع) گریه کرد.به عبارتی راه انسانیت در پیش گرفتن ،راه حسین (ع) است.
امام علی(ع) به امام حسین(ع) در دوران کودکی میفرماد: "یا عبرة کل مومن" یعنی ای عبرت هر مومن.
عبرت یعنی عبور کردن.امام حسین(ع) باعث عبور و رسیدن به جایگاه اصلی انسان
میشود.نباید در حد ظاهر خودمان را متوقف کنیم.باید عبور کنیم.هرچی عبور کنیم
به جاهای بزرگتری میرسیم.
در روایت داریم که پیامبر در دوران نوزادی امام حسین(ع)،انگشت خود را در دهان امام حسین(ع) میگذاشت و امام حسین(ع) از اون طریق تغذیه میشد.
این به همین سادگی نیست.امام حسین(ع) از این طریق از پیامبر(ص) مدد روحی میگرفتند.
در کربلا داریم که علی اکبر بعد از بار اول که رفت میدان و برگشت،خدمت امام حسین(ع) رسید و گفت من تشنه ام و زبانش را در دهان امام حسین(ع) گذاشت.
یعنی خود علی اکبر نمیدانست که پدرش هم تشنه است؟؟؟
یعنی خودش نمیدانست که امام حسین(ع) چند روزی است که آب نخورده است؟؟؟
چرا میاد به بهانه تشنگی،زبانش را در دهان پدرش میگذارد؟؟
علی اکبر از این طریق از امام حسین(ع) مدد روحی میگیرد.پدرش یعنی امام حسین(ع)،
ولی الله و واسطه ی فیض در کل عالم است.برای همین به این بهانه از امام
زمانش مدد روحی میگیره.داریم که علی اکبر در بار دوم که رفت میدان 120 نفر
را کشت.
بعضی از آدمهای احمق اینهارا نمیدانند و میگویند اینها خرافات است. مگر میشود یه فرد،200 نفر را بکشد؟؟
بله،با این مدد روحی میشود.
یا علی مدد
بسمه تعالی
معنای نیایش آخرین نیایش امام حسین(ع)
وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِی السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
وَإِنَّهُ لَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُم بِحُکْمِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ
آیات 75 تا 79 سوره نمل.
این آیاتی است که در مورد تحریفات قوم یهود آمده است.
خدا به پیامبروقتی پیامبر(ص) میگوید که هر حادثه ای که درست کنید،این یهودیان آن را تحریف میکنند ولی منِ خدا آن را حفظ میکنم.
خدا با آوردن این قرآن ،تحریفات یهودیان را خنثی کرد.
یکی از تحریفاتی کردند این است که نوشتند:
حضرت داوود(ع) روی پشت بام خانه بود که دید زنی زیبا در خانه ای آب تنی میکند.
گفت این زن کیست؟؟
گفتند این زنِ فلان سردار است.
حضرت داوود(ع) گفت که اون سردار را بکشید و رفت با اون زن نزدیکی کرد و حضرت سلیمان(ع) به دنیا اومد.
یعنی میخواهند بگویند پیامبر خدا،حرام زاده بود.از طرفی هم میگویند که پیامبران آدم های بزرگ و خوبی هستند.
یعنی اینکار را کردند که راه را برای خودشون باز کنند.هرکسی خواست میتواند زنا کند و ایرادی ندارد همانطور که پیامبر خدا کرد.
یا مثلا طوری در کتابها را تحریف کردند که میگویند: قوم برتر، بنی اسرائیل
است و خدا بقیه مردم را برای خدمت کردن به این قوم خلق کرده است.
حالا خدا به پیامبر(ص) فرمود که شما هر صحنه درست کنید،یهودیان سعی بر تحریفش دارند .
و در ادامه میفرماید که در قرآن،همه نقشه های آنها رسوا شده است.
و بعدش میفرماد وَإِنَّهُ لَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ.
یعنی در این حادثه هایی که اونها تحریف کردند و خدا خنثی کرده، هدایت کننده و باعث رحمت میشود.
هدایت و رحمت برای کسانی که مومن هستند و به مقام ایمان رسیده اند.
ابوبکر و عمر اموی نبودند ولی عثمان اموی بود.
معاویه هم از مشاوران رومی و یهودی استفاده میکرد.تمام سعیشان این بود که اسلام را تحریف کنند.تمام آیات را وارونه تفسیر میکردند.
معاویه میدانست برای اینکه خودش در صحنه باقی بماند، باید حق را از بین ببرود.حال با مجسمه حق
یعنی حضرت علی(ع) را کاری کرد که وقتی خبر شهادتش به شام رسید،گفتند که مگر
علی(ع) نماز میخواند؟؟
آیه هایی از قرآن را که درمورد علی(ع) بود را به نفع خودش تغییر داد.
کاری کرده بود که همه فکرمیکردند معاویه حق است.اینقدر جو زمانه را تغییر داده بود که نمازجمعه را چهارشنبه میخواند ولی کسی حرفی نمیزد.مفسرانی از یهود را در کاخ خود داشت که حدیث به نفعش جعل میکردند.
ولی خداوند میفرماید من راه را از خطرات حفظ میکنم.اگر کسی اهل ایمان باشد،همین یاد کردن خودش هدایت و رحمت است.
داریم روایت که خود یاد کردن حضرت علی(ع)عبادت است."ذکرِعلیٌ العِبادة"
خود یاد کردن حادثه کربلا عبادت است."هُدًى وَرَحْمَةٌ" هم هدایت میکند و هم موجب رحمت میشود.
خودتان ممکن است حس کرده باشید که وقتی از امام حسین(ع) و امام علی(ع) یاد میکنید ،قلبتان آماده پذیرش نور الهی میشود.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُم بِحُکْمِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ
خداوند میفرماید،من خودم جریان را به پیش میبرم و حکم میکنم.او عزیز و علیم است.
عزیر به معنی این است که هیچ مانعی دربرابر اراده اش که نافذ است، نیست.
علیم هم یعنی عالم به همه چیز است.میداند که چطوری حکم کند.به همه جوانب عالم است.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ
تو در مسیری هستی که حق آشکار است.
گاهی موقع ها ما میخواهیم یه موضوعی را بیان کنیم.میدانیم حق است ولی رسا و روشن نیست.نمیتوانیم روشن و واضح بیانش کنیم.
حالا مسئله کربلا هم حق و هم رسا و روشن است.کسانی که اهل ایمان باشند میتوانند ازش استفاده کنند.
خداوند میفرماید تو بیا در کربلا،باقیه اش را توکل کن به من.به پیامبر(ص) فرمود تو رسالتت را انجام بده،بقیه اش با من.
خود خداوند این رسالت را از خطرات حفظ میکند.
امام حسین(ع) این سنت الهی را میدانست.برای همین دیگر نگران و دلواپس نبود.
امام خمینی(ره) میگفت : ما مامور به وظیفه ایم،مامور به نتیجه نیستیم.نتیجه با خداست. امام خمینی(ره) میدانست در مسیر حق است.برای همین نگران نبود.
در عملیات چزابه یکی از فرماندهان میگفت ما منطقه ای را گرفته بودیم و
باید نگهش میداشتیم.ولی عراق سه روز پشت سرهم از صبح تا شب همینطور بمب
باران میکرد.
سه روز بود بچه ها آب و غذا نداشتند و از طرفی هم نمیشد منطقه را رها کرد.
بعد از چند روز نیروهای تازه نفس رسیدند ولی منطقه زیر بمباران بود.ناگهان لحظه
ای بمباران قطع شد،نیرو های تو منطقه از دِپو و سنگرها آمدند بیرون که
برگردند عقب و نیروهای تازه نفس داشتند میرفتند جایگزین اون نیروها.
ناگهان دیدم هواپیماهای عراقی ظاهر شدند.حالا همه نیروها این وسط در حال جایگزین شدن بودند.
فرمانده میگفت همونجا چشمامو گرفتم و نشستم و گفتم ای خدا همه چی تموم شد.حالا همه کشته میشند.
بعد از چند لحظه چشمام را باز کردم دیدم همه ی بمباهایی که انداختند،هیچ کدومشون منفجر نشده است.
اینها اتفاقات ساده ای نیست...
حالا شاید کسی این را باور نکند و یا باورش براش سخت باشد ولی دیگر حادثه طبس برای هیچ کسی پوشیده نیست.
آمریکا آمده بود که نظام را واژگون کند ولی شن ها مامور خدا بودند.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ
إِنَّکَ برمیگردد به پیامبر.پیامبر هم یعنی اسلام.
یعنی شما هرچقدر در مسیر اسلام باشید،مطمئن باشید خدا برای شما برنامه دارد و شمارا حفظ میکند.
حالا امام حسین(ع) در آخرین نیایش خود میفرماید:صبراًعلی حِکمَک و ... من نسبت به حکم تو صبور هستم.
صبور یعنی شکیبا.یعنی کاملا مطمئن هستم.
از این جملات امام حسین(ع) میشود کاملا فهمید که امام حسین(ع) خیلی دقیق و خوب میداند که خدا نهضت کربلا را به بهترین وجه به ثمر میرساند.دعا میکند چون دعا وسیله ایست برای تسریع حکم خدا.
یا علی مدد
بسمه تعالی
کربلا از منظر امامان و انبیا
بسمه تعالی
کربلا ،نمایش آزادی از خود و خودی ها
بسم رب الحیدر(ع)
عظمت کربلا در عظمت اصحاب حسین(ع)(معنای اشک)
امام صادق(ع) فرمودند:چون خدا برای بنده ای خوش مقدر کند،در قلبش محبت حسین(ع) را می اندازد.
این لطف خداست که حب و محبت امام حسین(ع) را توی دل می اندازد ولی اینکه این حب را بگیریم و ازش
استفاده کنیم و نگه داریم و عمیق ترش کنیم بستگی به ما دارد.
اصحاب امام حسین(ع) نمایش کامل جوابگویی به این توفیق الهی بودند.
حب،محبوب گرایی میخواهد.دیدید برای جواب دادن به این حُب اصحاب،تماماً خودشون را پیش مرگ امام حسین(ع) کردند.
هرکس به اندازه ای که این حب را جواب بدهد،به اصحاب امام حسین(ع) نزدیک شده است.حالا ما چه اندازه این حب را جواب میدیم؟؟ به همان اندازه که شبیه اصحاب امام حسین(ع) باشیم.
اصحاب امام حسین به جایی رسیدند که نمیتونستند خودشون را تحمل کنند.نمیشود به اونجا رسید ولی باید از خدا بخواهیم که لااقل بفهمیم.
اینقدر این حب در دل اصحاب امام حسین(ع) زیاد بود که میخواستند خودشون را برای
محبوب فدا کنند.برای همین از امام اذن میدان میخواستند و اگه امام اجازه
نمیداد،گریه میکردند...
عاشق دوست داره شبیه معشوق بشود.
حسین(ع) میخواهیم تو باشیم.برای اینکه تو باشیم باید بی خود بشیم.نباید خودی داشته باشیم چون میخواهیم تماماً تو شویم.
برای همین بود که اصحاب در رفتن به جنگ از هم سبقت میگرفتند.
وقتی کسی معشوق را دوست داشته باشد،کسانیکه به نحوی به معشوق ربط داشته باشند را هم دوست دارد.
اصحاب نمیزاشتند اهل بنی هاشم قبل از آنها وارد میدان بشوند.چون امام حسین(ع)
را دوست داشتند و کسانی که به امام حسین(ع) هم ربط داشتند را هم دوست داشتند.
مگر میشود عاشق زنده باشد و ببیند که کسانی که معشوق،آنها را دوست داردجلوی چشمش پرپر بشنوند.
باید زیر نور ولی الله معصوم شهید بشیم تا جواب آن حب درونی مان را بدهیم
یا باید تصمیم بزرگی گرفته باشیم که تحمل شهید نشدن را به ما بدهند.مثل حضرت
زینب(س) و حضرت سجاد(ع).
دوتا قضیه در تاریخ داریم:
1- اُسرای کربلا را پشت درازه شام چند روزی نگه داشتند تا شهر را آزین بندی
کنند برای جشن. خانمی که به شکل کنیز ها بود همراه با پسری آمدند خدمت زینب(س)
و سوال کردند که شما کی هستید؟؟
کنیز گفت که خانم من ،من را فرستاده که بپرسم که شما کی هستید؟؟
حضرت زینب(س) فرمود که اسم خانمت چیست؟؟
کنیز گفت که اسم خانم من"حمیده" است و این جوان هم پسر این خانم است.
حضرت زینب(س) فرمود من حمیده را میشناسم.برو به خانمت بگو که من زینب، دختر علی ابن ابی طالبم.تا خانم حضرت زینب(س) این حرف را زد،کنیز غش کرد و مُرد.پسر هم از ترس شیون زنان، فرار کرد.
مدتی نگذشت که خانم "حمیده" شیون زنان با سر برهنه به طرف حضرت زینب(س) آمد و شروع کرد گریه کردن.
حضرت زینب(س) پیاده شدند و پارچه ای روی سرش انداختند.حمیده هم در کنار زینب جان داد و مُرد.
اینان آنی که فهمیدند که این زن، حضرت زینب(س) است و امام معصوم را شهید کردند دیگر نمیتوانستند از بزرگی این غم زنده بمانند.
قضیه بعدی:
2-اُسرا ی کربلا را جلوی مسجد جامع شام آوردند که مانور بدهند و تحقیرشان کنند.همه هم جمع شده بودند،چون از قبل تبلیغات کرده بودند.
پیرمردی که مذهبی بود خودش را رساند به امام سجاد(ع) و گفت خداراشکر... خدا شمارا توسط امیرالمونین یزید خار کرد.
امام سجاد(ع) با اون حالت مریضی به پیرمردفرمود:آیا قرآن خوانده ای؟؟
پیرمرد گفت بله.
امام سجاد(ع) فرمود آیا این آیه را خوانده ای که میگوید: قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربى ؟؟
گفت بلی
امام(ع) فرمود: که ذی القربی ماییم.
همچنین امام سجاد(ع) فرمود : آیا این آیه را خواندی که میگوید: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ
لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ
تَطْهِیراً؟؟
پیرمرد جواب داد: بلی.
امام فرمود: اهل بیت ماییم.
پیرمرد شروع به لرزیدن کرد و خودش را انداخت روی پای امام سجاد(ع) و شروع کرد توبه کردن و لعنت کردن به یزید.
فرمانده شامی اومد و با شمشیر شهیدش کرد.
منظور :
اگر کسی سرَاهل بیت را فهمید و فهمید که امام معصوم (ع)کیست و امام معصوم(ع)،ولی
الله، را شهید کردند.یا دق میکند و میمیرد، یا خدا چون میبیند این فرد تحمل این غم بزرگ را
ندارد راهی برای شهید شدن جلویش میگذارد و یا باید عزمی بگیرد که بتواند این
مصبیت را مثل حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) تحمل کند.
در زیارت عاشورا میخوانیم:
فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ أَکْرَمَنِی بِکَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ
یعنی خدایا من نمیتوانم تحمل کنم. یا باید بعد از حسین(ع) نباشم و یا تصمیمی
دارم که باید آن را عملی کنم.آن هم انتقام گرفتن زیر پرچم امام معصوم(ع)
است.باید پیام تورا برسانم.
تا محبوب و معشوق شما هست،باید فدایش بشی و یا اگر محبوب شما نبود،یا مثل حمیده و
اون پیرمرد شما هم باید نباشی و یا مثل حضرت زینب(س) و امام سجاد باید تحمل کنی.این
تحمل کردن بخاطر این است که امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) میدانند که این قضیه، کار ازش میاد و میتواند تاثیر گذار باشد.
اگر کسی کربلا را فهمید،حب حسین(ع) را فهمید،یقین براش ایجاد میشود که از این قضیه ،کار بزرگی برمی آید.
باید برسیم به جایی که بفهمیم کربلا کار ازش می آید.ائمه(ع) سخت تلاش کردند که
کربلا را در تمام ابعاد مطرح کنند.یکی از ابعادش سوزناک کردن کربلاست.
تمام حرکات و سکنات امام حسین(ع) برای اینه که کربلا را سوزناک کند.
مرد جنگی داره میره طرف میدان،دختر سه ساله ای میاد و میگوید من را بزار روی
پاهات.دست بکش روی سر من...نوازشم کن.حالا اذن میدهم بری به میدان جنگ...اینها الکی
نیست...اتفاق نیست....همش حساب شده است.
امام حسین(ع) با اینکه میدانست که لشکر دشمن به نوزاد آب نمیدهند ولی با اینحال چرا از دشمن طلب آب میکند؟؟
اصلا چرا زن و بچه را با خودش آورد؟؟
مداحان کربلا را سوزناک نکردند.بلکه این مداحان ذره از این سوزناک بودن را بیان کردند.هر صحنه ای از کربلا طوری است که اشک می آورد.
حضرت سجاد(ع) قبل از ورود به مدینه به لقمان بن بشیر فرمود که مرثیه سرایی بلدی؟؟
گفت بلی.
امام(ع) فرمود برو مدینه و برای مردم مرثیه بخوان و مصیبت مارا ذکر کن.
چرا امام سجاد(ع) میفرماید شعر؟؟ از همین جا میشود فهمید که شعر ظرفیت بیشتری برای عواطف سازی دارد.
کربلا اشک و گریه دارد،نه اینکه بهش گریه بدیم.
خود اهل بیت وجهی از کربلا را اشک قرار دادند.چرا؟؟ چون باید با قلب به کربلا نظر کرد تا امام هم بر قلب ما نظر کند.
اگر به من بگویید خوب باش نمیتوانم ولی اگر دوست داشتن خوبی توی دلم افتاد،دیگر نمیتوانم بد باشم.
باید راهی پیدا شود که با حسین(ع) هم احساس شویم، تا عشق در صحنه بماند.باید با قلب با حسین(ع) ارتباط برقرار کرد نه با عقل.فلاسفه هیچی از کربلا نمیفهمند.
منظور از اینکه با عقل نباید ارتباط برقرار کرد،این نیست که عقل را کلا کنار بگذاریم.نه...قلب، فوق عقل است.
قلب مانند احساسات و خیالات نیست که فقط احساس در صحنه باشد.قلب وقتی در صحنه حاضر شود، کل وجود آدم که زیرمجموعه اش عقل هم هست حاضر میشود.
حالا چرا باید با اشک با امام حسین ارتباط برقرار کرد؟
گریه برای خدا و برای اولیای خدا، انسان را اصلاح میکند. این متدینین نماز
شب خوان را می بینید که بعد از 10 سال نماز شب خواندن،وقتی حجاب برایشان کنار
رفت شروع میکنند به تضرع و گریه کردن.چون وقتی حجاب کنار رود و حقایق آشکار شود،اشک هم میاد.اشک عبارت است از توجه به حقایق و طلب اتصال به اون حقایق.
ولی نکته اینجاست که متدینین باید 10 سال زحمت بکشند تا حجاب برایشان عقب رود و اشک و گریه شروع شود، ولی امام حسین(ع) راه میان بر را به ما نشان داده است.امام حسین(ع) تجسم حقایقی است که خیلی راحت تر میشود به آن نظر کرد و اشک ریخت.
آیت الله جوادی نکته ای فرمود که عبارت است از :
باید خود را نبینیم و متواضع شویم تا گریه بیاد چرا که گریه یک نمونه از خود گذشتن و تواضع است.
امم علی(ع) با ذولفقار عمربن عبدود را کشت ولی با گریه ،تکبر را کشت.
کمبود و نقص روح را با اشک برای حسین(ع) باید جبران کرد تا محبت حسین(ع) در قلب ما وسیله ای برای فدا شدن برای حسین(ع) شود.
گریه و اشک باعث نورانی شدن قلب و تصمیم های بزرگ گرفتن است.شاید تجربه کرده باشید و یا دیده باشید که شخصی برایش خیلی سخت است که خمس بدهد ولی ماه محرم که شد خیلی راحت از
مال دنیا میگذرد.اشک برای معشوق باعث میشود که تو هم مثل معشوق بشی.اشک بعنی طلب معشوق.با اشک ریختن یک نوع اتحادی بین معشوق و عاشق ایجاد میشود که باعث میشود صفات معشوق در عاشق ایجاد شود.
در این صورت آیا فرد میتواند گناه بکند یا حتی فکر گناه به ذهنش خطور کند؟؟؟
گریه، تجلی عشق به حقیقت است.
یا علی مدد
بسمه تعالی
عظمت کربلا در عظمت اصحاب کربلا
امام صادق(ع) فرمودند:چون خدا برای بنده ای خوش مقدر کند،در قلبش محبت حسین(ع) را می اندازد.
یعنی همینکه صلاحیت فکرکردن در مورد امام حسین(ع) را پیدا کردی،همین لطف خداست.
دلی که درونش حُب حسین(ع) نیاد،حُب چیزدیگری میاد.چون همه افراد در درونشون غریزه ی محبت کردن را دارند و میخواهند به کسی محبت کنند.
حالا اگه محبت حسین(ع) نیاد،حب چیزهای دیگری میاد.به چیزهایی محبت میکنند و دل میبندند که ارزش عشق ورزیدن و محبت کردن را ندارند و به همین علت هم نمی توانند غریزه ی محبت کردن خودشان را ارضاء کنند.از محبت مال و فرزند گرفته تا اشیاء و غیره را دوست میدارند ولی بعد از مدتی به احساس پوچی میرسند.چون فطرت انسان همیشه دنبال کمال مطلق است و میخواهد آن را دوست داشته باشد.
توی زیارتنامه نوشته:
بعد از زیارت،اگرکسی عارف به حق ما باشد و بیاد جلو و خودشو بندازد روی قبرما،مثل این است که در راه خدا در خون خودش غلطیده است.
حالا یعنی چی؟؟
اگر کسی تونست خودشو زیرپا بگذارد و نفس خودش و انانیت خودش را از بین ببرد،میتواند محبت حسین(ع) را در قلبش ثابت کند.
کشتن نفس خیلی بالاتر از کشتن جسم است.
چه کار کنیم که حب حسین(ع) را توی قلبمون نگه داریم؟؟
با تامل کردن روی قضیه کربلا، حب توی قلبمون پایدار و عمیق تر میشه.خود حقیقت کربلا ،خودش را نشان میدهد.کربلا مثل قرآن است.
چطور میشه فهمید که قرآن معجزه است؟؟ یکمی که تامل کنیم،میفهمیم که این کار بشرعادی نیست.
قرآن نور است.نور را که با نور نمی بینند.نور، خودش ،خودش را نشون میدهد.
کربلا هم نور است.کربلا قرآن است و قرآن کربلاست.وقتی که میفرماید قرآن بطن دارد و بطنش هم بطن دارد،کربلا و سخنان ائمه هم همینطور است.
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ(سوره واقعه)
همانا قرآن دارای حقایق باطنی است که فقط مطهرون میتوانند به اون دست پیدا کنند.
حالا اون مطهرون چه کسانی هستند؟؟
إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً
مطهرون اهل بیت(ع) هستند که فقط آنها میتوانند به حقایق غیبی قرآن دست پیدا کنند.یعنی حقایق باطنی قرآن،اهل بیت اند.
اهل بیت،قرآن ناطق هستند.
یعنی قرآن اهل بیت است و اهل بیت قرآن هستند.حقیقت قرآن و اهل بیت جدای از هم دیگر نیست.
حالا کربلا هم همینطور است.
امام صادق(ع) میفرماید:امر ما اهل بیت سرّی است در سرّ و سرّی است پنهان شده در سرّ.سرّی است که نمیتواند از آن بهره بگیرد مگر سرّ.
امام ناطق،همان قرآن ناطق است.همانطور که قرآن سوره های مختلف و آیه های مختلف دارد،کربلا هم همینطور است.
کربلا میشود قرآن و همه صحنه ها میشود سوره ها و عباس(ع) و علی اکبر(ع) و زینب(س) هم میشوند آیه های این قرآن.
«أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (سوره محمد آیه 24)
آیا در قرآن تدبر نمیکنید و اگه نمیتونید تدبر کنید،بر قلب های شما قفل زده شده.
اگر در کربلا هم نمیتوانیم تدبر کنیم باید بدانیم در قلب های خودمان قفل زدیم.
حالا این قفل ها هم میتواند کبر و حسد و کینه و رذائل اخلاقی باشه و هم میتواند آشنا نبودن با معارف اهل بیت باشد.
همانطور که قرآن در روز محشر اعتراض میکند که هیچ کسی من را نفهمید،کربلا را هم هیچ کسی جز خود حسین(ع) نمیتواند بفهمد.
امام حسین(ع) نوری به اصحاب خودش داد که تا حدی توانستند بفهمند چیکار باید بکنند.
برای گریه کردن در عزاداری دو نکته باید در نظر گرفت:
اگر اشک نداریم،باید بدانیم که به قلب خودمان قفل زدیم البته این خیلی
احتمالش کم است.چون هرچقدر هم که قلبش سنگین باشد آن فضای روضه تاثیر خودش را میگذارد .
ولی اگر با اینحال باز در روضه و جلسات عزاداری محرم اشگ در چشم ها ظاهر نشد به این علت است که آن مداح و سخنران و دست اندرکارانی که
مجلس را برعهده دارند،آن حسینی که دارند معرفی میکنند،حسین ساختگی است.80
درصد اشک نریختن در عزاداری همین مورد است.
شهید مطهری میگوید که حسینی که دل می برد و اشک می آورد، حسین(ع) واقعی است.حسینی(ع) که اشک نیاره حسین(ع) ساختگی است.
پیامبر(ص) فرمود:یک محبت مخفى در عمق دل هر مؤمن نسبت به امام حسین(ع) هست .
اصحاب کربلا فهمیدند که این حسین(ع) که در کربلاست، در درونشون هم هست.سرّ درونشون،حضرت اباعبدالله (ع)است.
سرّ را با لفظ و کلمه نمیشود متوجه شد.سرّ آمادگی میخواهد که خدا به فرد بدهد.
باید تدبر کنیم تا خدا مارا شایسته ببیند که آمادگی دریافت سرّ را به ما بدهد و این سرّ را نمیشود با کتاب بدست آورد.
میشود با تدبر بیشتر شرایط دریافت سرّ را فراهم کرد.منظور از سرّ ،حقیقت کربلاست.حقیقت امام حسین(ع) است.
این که میگویند کربلا نجات دهنده است،زمانی میرسد که سخنان دوپهلو کارساز نیست و زمانه نیازمند سخن قطعی است.
چرا بعضیا حق و باطل براشون اینقدر روشن است ولی برای بعضیا نیست؟؟ چون نور حسین(ع) را دارند.
چرا توی دربار یزید صحابه پیامبر هستند؟؟
جو،جوّی مبهمی است.شرایط طوری است که حق و باطل مبهم است.نمونه های بسیاری داریم که آدمهای خوبی در دربار یزید بودند.
یزیدی که با محارمش نزدیکی میکرد و میمون باز و شرابخوار بود.این نشان دهنده این است که حق و باطل مبهم بوده است.شرایط تشخیص حق از باطل سخت بوده است.
باید از نور حسین(ع) استفاده کنیم که حق و باطل برای ما روشن بشود.اگه
نمیتوانیم به نور حسین(ع) برسیم،حداقل باید به کسانی مراجعه کنیم که توانستند
نور حسین(ع) را دریافت کنند و نور حسین(ع) به قلبشون تابیده است.
در زمانه الآن باید به علمایی مثل امام خمینی و علامه طباطبایی و ... مراجعه کرد.
نهضت اباعبدلله دو قسمت داره:
یک سری حرف و شعار و یک سری عمل
یکی از شعارهای اباعبدلله(ع) این بود که من یاغی نیستم و بیکار هم نیستم که
بخواهم شلوغ کنم.من برای امربه معروف و نهی از منکر و احیای سنت جدم قیام
کردم.
امام حسین(ع) در شعارها،خط مشیت نهضت را مشخص کرده است.لغت ها در زمان های خاص،معنای خاصی هم دارند.
به طور مثال کلمه "بیعت" در آن زمان معنای خاصی داشته است. بیعت شرعاً تکلیف میاورد و ترکش حرام بود و تا حکم قتل هم جا داشت.
حضرت علی(ع) به طلحه و زبیر فرمود که میخواستید بیعت نکنید،حالا که بیعت کردید باید پای بیعت بمونید مگرنه خونتون را میریزم.
اینطور نبود که بعضیا بخواهند بگویند که خب امام حسین(ع) بیعت میکرد ولی بعد از اینکه اوضاع بهتر میشد،زیر بیعت میزد.
مسئله دیگر ، اصحاب امام حسین(ع) است.
یاران حضرت،مرگ را بر شرایط آن زمان ترجیح دادند.
گاهی کسانی مثل مغول حمله میکنند. در این مواقع یا باید کشته بشی و یا باید بکشی.اکه نکشی میکشنت.
آیا کربلا اینطوری بود؟؟؟
در تاریخ داریم که وقتی فرمانده لکشر اومد پیش یزید که گزارش بده،گفت یه
عده ای شلوغ کرده بودند.سریعاً بهشون حمله کردیم .اونها به همدیگه پناه
آوردند و ما هم همشون را کشتیم.
در آن هنگام امام سجاد(ع) یا حضرت زینب(س)(دقیق یادم نیست) بلند شد و گفت مادرت به عزایت بنشیند چی داری میگی؟؟
به خدا قسم هیچ خانه ای نبود که عزادارشون کردیم و هیچ خانه ای نبود که به گریه شون انداخیتم.
این که در مقاتل داریم که مثلا علی اکبر(ع) در بار اول که رفت میدان 80 نفر را
کشت و بار دوم 200 نفر را به هلاکت رسوند،اینها خرافات نیست.این یعنی روح حماسی در اصحاب امام بود که طوری میجنگیدند و طوری میشکتند که همه را عزادار کردند.
این که ما نمیفهمیم اونها چه روحی و چه عشقی داشتند،دلیل نمیشه که اینهارا خرافات بگیریم.
شما فرض کن یه نفری پاش شکسته است ونمیتواند درست راه برود.ولی وقتی یه گرگ میندازه دنبالش همچون آهو شروع میکند به دویدن و فرار کردن.
هرچند این مثال را با یاران امام حسین(ع) نمیشود مقایسه کرد ولی در قضیه عشق همه چی حل میشود.
یه نمونه کوچیک از عشق در مادران وجود دارد.بخاطر فرزندش تا صبح بیدار
میماند در حالی که وقتی فرزندی نداشت به هیچ وجه حاضر نبود که خواب صبح یا خواب شب را از دست بدهد.این نمونه کوچیکی از عشق است.حالا یاران امام حسین(ع)،جمال اخلاق و
زیابیی شهادت و کمال عبودیت را درک کرده بودند و هیچ چیزی را با آن معاوضه
نکردند.
یا علی مدد
به نام خدا
چرا از حضرت زینب(س) خبر دقیقی نیست؟؟
تا حالا به این فکر کردید که چرا بعد از واقعه عاشورا ،چیزی در مورد حضرت زینب(س) در تاریخ نیست.
شب بعداز عاشورا که حضرت سجاد(ع) برای نماز شب از خواب بیدار شدند،دیدند که حضرت زینب(س) نشسته نماز میخواند!!
به ایشان اعتراض کردند و فرمودند که فکر نمیکردم که مصیبت برادر باعث شود شما نمازتان را نشسته بخوانید!!!؟؟
حضرت زینب(س) به ایشان میفرماید که من از مصیبت برادر نیست که نشسته نماز
میخوانم.پیامی که به عهده من است، روی قلبم سنگینی میکند و همین باعث شده نشسته
نماز بخوانم.
این را خود حضرت سجاد(ع) میداند ولی اینگونه سخن میگوید که برای ما موضوع روشن شود...
یک قاعده کلی هست که در انتقال پیام فرهنگی،اگر پیام رسان مطرح باشه خود پیام دیگه مطرح نیست.
خود استاد طاهرزاده میگوید که اگر من مطرح باشم،دیگه پیامی که میخوام انتقال بدم مطرح نیست.
چون باید پیام مطرح باشد ،نه پیام رسان...
حضرت زینب(س) هم باید پیام عاشورا را به مردم و جامعه بشری برساند.اگر حضرت زینب(س) در
انتقال پیام موفق نبود الان این جلسات عزاداری و دین اسلام هم نبود.
هرچند مدیریت انتقال پیام با امام معصوم یعنی امام سجاد(ع) است ولی انجام این ماموریت به عهده حضرت زینب(س) گذاشته شده است.
برای همین است که حضرت زینب(س) بعد از واقعه عاشورا چیزی در مورد ایشان درتاریخ نیست.حتی قبر ایشان هم به طور دقیق معلوم نیست در کدام شهر قرار گرفته است!
بعضی از تاریخ نویسان میگویند که در سوریه است ...بعضی از اسناد و شواهد
تاریخی هم میگند که در مصر است ولی بعضی ها هم نقل میکنند که در مدینه است.
هیچ مکان دقیقی در تاریخ از قبر حضرت زینب نیست...
اگه توجه کرده باشی هیچ کتابی در مورد زندگی حضرت زینب(س) بعد از عاشورا نیست.حضرت زینب بعد از عاشورا چیکار کرد؟؟؟ کجا رفت؟؟
اینکه مشاهده میکنید در تاریخ هیچ سند دقیقی از حضرت زینب(ع) در دسترس نیست برای این است که به نحوه صحیح توانسته است پیام عاشورا را به جهانیان منتقل کند.
اگه اینطور نبود باید در انجام ماموریت حضرت زینب(س) شک میکردیم.
یا علی مدد