برای خود باش!!
«فَاسْعَ فِی کَدْحِکَ وَ لَا تَکُنْ خَازِناً لِغَیْرِکَ»؛
پس تلاشی سخت را پیشه کن و آخرین تلاش خودت را در راستای تعالی خود بنما و خزانهدار دیگران مباش.
«کَدْح»؛ به معنای کثرتِ سعی است. میفرمایند تلاش خود را به صحنه بیاور تا خودت برای خودت باشی، در این حالت خودخواهیها همچون گردی به هوا میرود. در فضایی که انسان تلاش خود را به صحنه آورد و به اینکه بقیه در خدمت او باشند علاقه نشان نداد، از خودپسندی آزاد میشود، و به واقع نهتنها تلاشهایش به ثمر میرسد بلکه احساس طفیلیگری نیز نمیکند تا بخواهد با وَهمیات خود را بزرگ نگهدارد.
وقتی تلاشهای خود را گسترش دادی تازه با خود واقعیات روبهرو میشوی، این همان است که خودمان به اصطلاح میگوییم؛ از عرق جبین و کدّ یمین چیزی به دست آور، یعنی خودت باش. اوّلاً؛ از غیر نخواه، ثانیاً؛ خزینهدار غیر هم نباش.
«لَا تَکُنْ خَازِناً لِغَیْرِکَ» اگر من از نتیجه تلاشهای خودم بهره لازم را نبرم، تلاشکنندهای سرگردان خواهم بود که نمیدانم برای چه تلاش میکنم. چیزی که امروزه از بسیاری از مردم میبینید، اگر من صرفاً عادت داشته باشم کار کنم تا حاصل آن را بگذارم و بروم، عملاً عمر خود را فدیه و خرج بقیه کردهام و نه خرج خود.
میگوید: اولاً تلاش کن و خودت هم تلاش کن تا آنچه نیاز داری خودت به دست بیاوری. ثانیاً؛ این تلاش را برای تعالی و سعادت خودت بخواه که تو به کمال برسی و کار تو بستر تعالی تو باشد.
همین دو نکته عُجب را در انسان میکشد، زیرا دو چیز است که نمیگذارد شما خودتان را از عُجب آزاد کنید؛ یکی اینکه بقیه را در خدمت خود میخواهید، دیگر اینکه میخواهید بقیه به شما توجه کنند. یکی اینکه رفاه خودتان را از بقیه میخواهید، دیگر اینکه تلاش میکنید با ثروت خود نظر بقیه را به خود جلب کنید و با انواع تجملات، برای بقیه زندگی کنید و با این کار عملاً خود را خزینهدار بقیه میکنید و به جای آنکه سعادت خودتان برایتان مهم باشد، نظر بقیه برایتان مهم میشود.
حضرت در این فراز میفرمایند: فرزندم خودت برای خودت تلاش کن، آن هم تلاش جدی و دامنهدار، و در این راستا خودت کار خودت را بکن و نیز برای خودت یک کاری بکن.
لازم است به نکته دوم دقت زیادی بفرمایید و از ابعاد گوناگون آن را مدّ نظر قرار دهید. یک جنبهاش، جنبه مالی است که عمر خود را تمام کنی، برای بقیه مال جمع کنی و با قلب خالی از معنویت از این دنیا بروی، اما سیاق جمله سیاق مالی نیست، چون بعد از این، آن را ذکر میکنند. به نظر میرسد اینجا بیشتر جنبه روحی و روانی موضوع مطرح است که آفت و هلاکت بزرگتری است. و آن اینکه بسیاری وقتها بنده و امثال بنده میرویم درس میخوانیم، مدرک میگیرم برای مردم، که مردم بگویند فلانی مدرک دارد، این یک نمونه از خزانهدار دیگری بودن است.
آری یک وقت من در مسیر تعالی و تکامل اجتماعی باید مدرک هم بگیرم، که بحثِ آن جداست و لذا سخن به خود موضوع برنمیگردد، بلکه به جهت موضوع برمیگردد. عموم مسائل اخلاقی همینطور است. دین اصلاً نظر ندارد به اینکه شخص ثروتمند است و یا فقیر. نظر دین در این جهت است که شخص با این ثروت و یا با این فقر چه جهتی دارد.
در مورد ثروتمندبودن افراد ما باید نگران این نکته باشیم که مبادا سرمایه طوری باشد که جامعه نتواند از این سرمایه استفاده کند. این است آن چیزی که خطرناک است و باید به همان اندازه که در مورد مسائل دینی حساس هستیم، روی این مسئله هم حساس باشیم. ولی من چه کار دارم که شخصی ثروت بیشتری دارد یا کمتر. اسلام به انسانها - ثروتمند و فقیر- توصیه میفرماید؛ مواظب باشید جهت فعالیتهایتان به سوی ناکجاآباد نباشد.
حضرت میفرمایند: «فَاسْعَ فِی کَدْحِکَ» این جمله روح را بزرگ میکند چون میفرماید؛ تلاش کن خودت برای خود زحمت بکشی، به بقیه دستور نده، کار خود را از بقیه نخواه، بزرگی روح را در تلاشها جستجو کن! شما یک نفر را پیدا نمیکنید که در امور شخصی خود که میتواند خودش انجام دهد، دستور دهد، و خودبین نباشد. گاهی برای انضباط گروه و یا جامعه به کسی میگویند تو رئیس باش، ما بر عهده تو میگذاریم که به جمع دستور دهی، تا آن گروه و جمعیت سر و سامان داشته باشد، بحث جدایی دارد. آن دستوردادن به جهت مسئولیت است. برای بنده مثل روز روشن است که برای اولیاء خدا بسیار سخت است که دستور بدهند، ولی به حکم وظیفه باید انجام چنین کاری را به عهده بگیرند.
خداوند به عهده فقها گذارده که امور جامعه را به عهده بگیرند. و حکم خدا را مطرح کنند و نه حرف خود را. پس بدون آنکه موضوع را گُم کنیم باید همواره مدّ نظر داشته باشیم که یکی از راههای ادبکردن خود و وسعتدادن روحمان و آزادشدن از ظلمات عُجب، تلاشکردن است، آنهم تلاشی همراه با سعی فراوان. چون میفرماید: «فَاسْعَ فِی کَدْحِکَ» تلاش کن آن هم تلاشی ممتد.
از جمله این تلاشها؛ تلاش در سلوک است. باید بنا را بر این گذارد که اگر میخواهید به جایی برسید باید سخت تلاش کرد. ابتدا تلاش برای یافتن حق و نجات پیداکردن از باطل - به عبارت دیگر ابتدا باید در پیداکردن عقاید صحیح تلاش کرد، تا به عقاید غیر واقعی و وَهمی و سطحی گرفتار نباشیم و آنچه واقعاً حق است را بشناسیم- تلاش دوم در اخلاق صحیح است و اینکه سعی کنیم رذایل اخلاقی را از خود دور کنیم. تلاش سوم تلاش در حضور قلب است و اینکه سخت قلب را در کنترل عقاید حقه قرار دهیم و نگذاریم در محضر حق به چیزهای وَهمی نظر کند.
حال در راستای امور فوق میفرمایند: «وَ لَا تَکُنْ خَازِناً لِغَیْرِکَ»؛ مخزندار غیر نباش، عمرت را خرج بقیه نکن. عمرت را طوری مصرف نکن که بقیه از آن استفاده کنند و برای تو چیزی نماند، و به جای آنکه در بین ملکوتیان آبرومند شوی در بین بقیه مهم باشی. گفت:
ترک معشوقى کن و کن عاشقى |
اى گمان برده که خوب و فایقى |
اى که در معنى ز شب خامشترى |
گفتِ خود را چند جویى مشترى |
سر بجنبانند پیشت بهر تو |
رفت در سوداى ایشان دهر تو |
هست تعلیم خسان اى چشم شوخ |
همچو نقش خرد کردن بر کلوخ |
خویش را تعلیم کن عشق و نظر |
کان بود چون نقش فى جرم الحجر |
متصل چون شد دلت با آن عدن |
هین بگو مهراس از خالى شدن |
این سخن پایان ندارد اى پدر |
این سخن را ترک کن پایان نگر |
غیرتم ناید که پیشت بیستند |
بر تو مىخندند، عاشق نیستند |
عاشقانت در پس پردهى کرم |
بهر تو نعره زنان بین دم به دم |
عاشق آن عاشقان غیب باش |
عاشقان پنج روزه کم تراش |
که بخوردندت ز خدعه، جذبهاى |
سالها ز یشان ندیدى حبهاى |
چند هنگامه نهى بر راه عام |
گام خستى بر نیامد هیچ کام |
وقت صحت جمله یارند و حریف |
وقت درد و غم بجز حق کو الیف |
اگر من غافل از انجام بندگی در محضر حضرت پروردگار، این فکر را بکنم که دارم برای شما حرف میزنم، در واقع با این تلاشهایم دارم خزینه شما را پر میکنم و نه خزینه خودم را.
اگر به این نیت خدمت شما حرف بزنم که شما متوجه شوید من چیزهایی میدانم، عملاً گندمهایم را در مزرعه شما ریختهام. پس دیگر مزرعهای ندارم تا گندمی کشت کنم، اما اگر متوجه باشم جز خدا در صحنه نیست، شما که نسبت به بنده هیچاید هیچ، من هم یک بیابان خالی هستم که باید به فیض الهی، از انوار او بهرهمند شوم، دیگر خزینهدار شما نخواهم بود، تلاش میکنم تا با بندگی خدا قلبم آرام شود، در این صورت اگر هم حرف میزنم دیگر نباید برایم مهم باشد چند نفر پای صحبتهای من میآیند، در این حالت گندمهایم را در مزرعه خودم پاشیدهام و خودم آنها را برداشت میکنم، در واقع خزینهدار دیگری نشدهام.
آری فرمود: «وَ لا تَکُنْ خَازِناً لِغَیْرِکَ»، حالا وقتی عزم ما نسبت به تلاشهایمان اینطور شد، مطمئن باشید نور هدایت الهی جلوهگر خواهد شد و انوار الهی رخ مینماید و در واقع احساس به مقصدرسیدن در تلاشها ظاهر میگردد. این جاست که میفرماید:
ادامه دارد...
یاعلی مدد
الهی !
مرا با عفو خود بنمای درمان * * * نجاتم ده نجات از نفس و شیطان
به حالم در همه حالی نظر کن * * * زجرم و هر گناه من گذر کن
به جز جود و به جز لطفت الهی * * * مرا نبود در این عالم پناهی
( حبیب چایچیان « حسان » )
تنگ غروب و ساحلِ شور و نوای عرفه
شکسته کشتی دلم، به ناله های عرفه
بر پرِ سجادهی دل، گره نشسته، وا نما
ای گل سجاده نشین، به یک دعای عرفه
«حسن فطرس»
سلام
روز عرفه روز بریدن از خاک و پیوند با افلاک
و روز توسل به مقام ربوبیتِ حضرت حق بر شما مبارک...
در دعاهای خودتون ما رو هم به یاد داشته باشید