فرار از سختی ها،نه،، مدارا، آری!!
سپس حضرت میفرمایند:
«فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالًا عَلَیْکَ»
فرزندم! در راستای سیر به سوی هدفِ مقدس، پشتت را بیش از طاقتت سنگین نکن، وگرنه آن سنگینی وبالت میشود.
سالک باید همواره قدرت سیر و سلوک خود را محفوظ نگه دارد، و از طرفی تعلقات دنیایی مانع جلو رفتن روح به سوی عوالم معنوی است و به تعبیر حضرت، تعلقات دنیایی وَبال انسان میشود. در سلوکی که مقصد قرب الیالله است، میفرمایند: از هر کاری که بارتان را سنگین کند به طوری که از این سیر غافل شوید، بگذرید.
ما سالکیم، هر چیزی که بار ما را سنگین کند وَبال ما است و نمیگذارد برویم. به قول مولوی:
ما به فلک بودهایم، یار ملک بودهایم |
باز همانجا رویم جمله،که آن شهر ماست |
خود ز فلک برتریم، وز ملک افزونتریم |
زین دو چرا نگذریم، منزل ما کبریا است |
عالم خاک از کجا، گوهر پاک از کجا |
بر چه فرود آمدید، بازکنید اینچه جاست |
بختجوانیار ماست،دادن جانکار ماست |
غافلهسالار ما، فخر جهان مصطفی است |
میفرماید: «دادن جان کار ماست» یعنی برای رسیدن به ساحت برتر، به راحتی میتوان از بدن گذشت، تا جان ما متوجه جانان شود، چرا که قافله سالار ما که این راه را به ما نشان داده است فخر جهان مصطفی(ص) است.
در مسیر رسیدن به قرب الهی هیچ چیز نباید ما را به خود مشغول کند حتی عبادتهای سنگینِ شرعی.
بالأخره میخواهیم برویم، پس هر چیزی که ما را میبرد میخواهیم، و هر چیزی که ما را نگه میدارد - خواه مقام، خواه پست، خواه علم و اطلاعات- نمیخواهیم.
به ما تذکر دادهاند اگر نمازتان در چشم شما جلوه کرد، همین سقوط شما میشود. چون سالک همه توجهاش به مقصد است، به چیزی که او را مشغول خود کند نگاه نمیکند، محو نظر به مطلوب خودش است.
در حدیث معراج داریم که خداوند میفرماید: «ای احمد! بندگانی داریم که چون روح آنها به طرف ما آمد» از آنها میپرسیم: «کَیْفَ تَرَکْتَ الدُّنْیَا؟ فَیَقُولُ إِلَهِی وَ عِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ لَا عِلْمَ لِی بِالدُّنْیَا أَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خَائِفٌ مِنْکَ فَیَقُولُ اللَّهُ صَدَقْتَ عَبْدِی کُنْتَ بِجَسَدِکَ فِی الدُّنْیَا وَ رُوحُکَ مَعِی فَأَنْتَ بِعَیْنِی سِرُّکَ وَ عَلَانِیَتُک»
چه خبر بود در دنیا، مدتی که در آن جا به سر بردی؟ جواب میگوید: خداوندا! به عزّت و جلالت سوگند، من به دنیا علم و آگاهی ندارم و از روزی که مرا خلق کردی در خوف تو بهسر میبردم. پس خداوند میفرماید: راست گفتی ای بنده من، تو با جسم خود در دنیا بودی ولی روحت نزد من بود و آشکار و نهانت زیر نظر من بود.
این انسان آنچنان در دنیا محو توجه به حق بوده که اصلاً نفهمیده است در دنیا چه میگذرد. این یعنی داشتن شخصیتی که در دنیا تماماً به سلوک الی الله فکر میکند، و مواظب است تا در هیچ صحنهای از صحنههای دنیا جهتگیری قلب او بهجز به سوی خدا، به طرف دیگری نباشد، حتی در سیاسیترین صحنهها، تمام توجهش به طرف حق است، و مواظب است انگیزه سلوکیاش تحتتأثیر امورات دیگر قرار نگیرد.
این آدم با این انگیزه «بلاغ» خود را سبک انتخاب کرده و آنچه که این سیر را به مشکل بیندازد رها میکند.
موضوع اصلی زندگی در دنیا کاملاً روشن است، و آن عبارت است از سیردادن قلب به سوی خداوند، چه در سلوک عقلی و علمی، و چه در سلوک قلبی و عملی.
باید دقّت کرد تا این سلوک درست انجام گیرد، نه اینکه برای خودمان هزاران تکلیف بسازیم و مشغول آن تکالیف شویم، به امید این که سیر ما محقق شود و خدای نکرده مشغول ظاهر آن کارها شویم و از موضوع اصلی باز بمانیم، غافل از اینکه در همه این کارها باید قلب را تا حدی که ممکن است از سیر الیالله خارج نکنیم، تا إنشاءالله نتایج گرانقدری پیش آید.
عمده آن است که قلب را طوری کنترل کنیم که از جهت اصلیاش منحرف نشود، و مواظب اعضاء خودمان باشیم که قلب را مشغول شنیدنیها و دیدنیهای لغو نکنیم.
مرحوم راشد در کتاب «فضیلتهای فراموششده» میفرمایند: پدرم مرحوم ملا عباس تربتی تشریف آوردند تهران، من برای پدرم اماکن مختلفی را که از آنها رد میشدیم معرفی میکردم، ولی میدیدم ایشان حتی سرشان را هم بالا نمیآورند که به آنها نگاه کنند. از ایشان پرسیدم: پدر حرام است به اینها نگاه کنید؟! فرمودند: نه! ولی قلبم را مشغول میکند.
اگر انسان در راستای سلوک الی الله برای حل مشکلات خودش و حل مشکلات جامعه و به حکم وظیفه الهی چیزهایی یاد بگیرد و یا فعالیتهایی داشته باشد، اینها به همان سلوک برمیگردد. عمده آن است که دائماً در منظر خود حضور حق را با هر اسم و صفتی در نظر داشته باشیم.
مثلاً هنگام سر برداشتن از سجده، امام معصوم ذکر «الله اکبر» را گفتهاند، ما هم میگوییم، این ذکر ربطی به سجده ندارد، ولی امام معصوم خواستهاند در حرکتِ سر از سجده برداشتن هم، توجه قلبشان به خدا از دست نرود.
رسول خدا(ص) به اباذر میفرمایند: «لِیَکُنْ لَکَ فِی کُلِّ شَیْءٍ نِیَّةٌ حَتَّى فِی النَّوْمِ وَ الْأَکْل»
«اى اباذر! باید براى تو در هر چیزى نیتِ توجه به خدا باشد، حتى در خوردن و خوابیدن.»
حضرت امیرالمؤمنین(ع) به فرزندشان فرمودند: با توجه به این که راهی طولانی در پیش داری، کاری کن که اگر فعالیتهایی در جامعه به عهده تو هست، آن فعالیتها سلوک الیاللهِ تو را از بین نبرد.
در همین راستا میفرماید: کاری که پشت تو را سنگین میکند و از سلوک غافل مینماید انجام نده، زیرا که آن وبالت میشود.
ما عموماً کارهای بیفایده زیادی میکنیم، با سایههای ذهنی که برای خودمان میسازیم عمر و فرصت خود را گرفتار بازیهای پوچ و بیثمر مینمائیم. مثلاً این کار را بکنم تا فلانی خوشش بیاید، بگویند من هم مهم هستم، با این ذهنیات و وَهمیات هزار مشکل برای خودمان میتراشیم. گفت:
در تمام کارها چندین مکوش |
جز به کاری که بود در دین مکوش |
عاقبت، تو رفت خواهی ناتمام |
کارهایت ابتر و نان تو خام |
اگر بخواهیم از زوایه مدیریتی امروز کار حضرت علی(ع) را ارزیابی کنیم، شاید نسبت به مدیرانی که همهی فکر و ذهن خود را مشغول رضایت مردم میکنند، آن هم راضی کردن وهمیات مردم، آن حضرت را مدیر موفقی ندانیم، و تصور کنیم در طول مدیریت خود ضعیف عمل کردند، ولی باید توجه داشت که دغدغه حضرت برآوردهکردن میلهای این و آن نبود، حضرت نمیترسند که مردم بگویند امیرالمؤمنین مدیریتش خوب نبود، وگرنه نباید شبها وقت خود را صرف نماز شب میکرد تا از بقیهی کارها باز بماند.
حضرت نمیترسند که مردم بگویند معاویه پیروز شد، حضرت دغدغه حرف مردم را ندارند، تنها دغدغه ایشان بندگی کردن است، اینجاست که در وسط بازار شلاق بر سر گرانفروش میزنند، چون میترسند بندگی نکرده باشند، وقتی میبینند زنی مشک آب را به تنهایی به خانه میبرد میپرسند: مگر کسی نیست برایت مشک آب را بیاورد، و زن میگوید: شوهرم در جنگ صفین یکی از فرماندهان سپاه علی بود و کشته شد و ما بیسرپرست شدیم، خدا تقاس ما را از علی بگیرد، حضرت علی(ع) تمام وجودشان میلرزد و مشک را تا خانه برایش میبرند، بعد سریعاً برمیگردند برای بچهها غذا و گوشت تهیه میکنند و میروند خانه با بچهها بازی میکنند، خم میشوند تا بچهها سوارشان شوند، تا لبخندی به لبان آنها بیاید.
به بچهها میگویند علی را ببخشید. برایشان نان میپزند و با دستان مبارکشان غذا دهان بچهها میگذارند و میگویند از علی راضی باشید و بعد در حالی که دارند نان برایشان میپزند، صورت خود را به آتش نزدیک میکنند و میگویند: ای علی! سوزانندگی آتش را احساس کن و در امر یتیمان کوتاهی نکن.
حضرت از این نمیترسند که بگویند علی در مدیریتش کوتاهی کرده است، از این میترسند که خدا از ایشان راضی نباشد. نمیگذاشتند بارشان آنچنان سنگین باشد که سلوکشان تهدید شود. نمیترسیدند که دنیا را از دست بدهند، میترسیدند که سلوک الیالله از دستشان برود.
اگر میخواهیم سلوک ما به سوی پروردگارمان با موفقیت انجام شود باید به این جمله حضرت که به فرزندشان میفرمایند: «وَ قَدِّرْ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ» آنچه تو را به مقصد میرساند، درست ارزیابی و اندازهگیری کن، در عین اینکه باید مواظب باشی با توشهای حرکت کنی که بار تو در سیر الیالله سنگین و طاقت فرسا نباشد.
این توصیه وجوه زیادی در بر دارد و از آن جمله این که مواظب باشیم با سنگین کردن تکالیفِ بی دلیل، کار خود را سخت نکنیم.
درست است که فرمودند راه طولانی است و طیکردن آن سخت است و باید باری را برداری که تو را برساند، ولی باید توجه داشت با هر کاری و حتی با هر کار نیکی نمیتوان به مقصد رسید، باید بلاغ و عامل رسیدن خود را مشخص و معین کنیم، به طوری که مطمئن باشیم این بلاغ واقعاً عامل سیر به سوی الله است و خدای ناکرده با درست انتخاب نکردن بلاغ خود، بازی نخوریم.
آری؛ درست است که ما را حساس میکنند تا سلوک الیالله را سرسری نگیریم و با دقّت و حساسیت کامل سیر خود را انجام دهیم، ولی در انتها میفرماید: نباید این حساسیت طوری باشد که تو را به وسواس بکشاند و خوف تو از رجاء تو بیشتر شود و خود را به مشقّت بیندازی.
باید به خدا اطمینان کنیم و بعد از انجام واجبات، به اندازه طاقت خودمان در مستحبات قدم بگذاریم. إنشاءالله به نتیجه میرسیم. ما بسیاری از اوقات به جای اینکه راه را درست انتخاب کنیم و با آرامش کامل برویم، راه را درست انتخاب نمی کنیم و با تلاش زیاد راه غلط را طی میکنیم. راه درست همانی است که علماء و فقهای ما مطرح میکنند.
همین راه اگر با معرفت و امید طی شود و جهت سلوکی سیر و توجه قلب به سوی خدا را حتیالامکان حفظ کنیم، إنشاءالله به نتایج فوقالعادهای خواهیم رسید.