اهمیت معرفت نفس

بسم رب الحیدر(ع)

در مبانی دینی داریم که اصول دین،تحقیقی است و فرعیات،تقلیدی است.
اما متاسفانه الان اصول دین هم شده تقلیدی.
الان کسی به دنبال تحقیق برای بودن یا نبودن خدا نیست...اکثر ماها خدارا قبول داریم،چون از بچگی به ما گفتند که خدایی هست.
همه ما شیعه ایم چون پدر و مادر ما شیعه بودن.میدونیم که معاد داریم چون آخوند بالامنبر گفته که معادی هست.اینجور اعتقاد داشتن،هیچ فایده ای نداره.

در سوره نساء آیه 136 داریم:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیداً

در این آیه گفته شده باید به خدا،رسول و ملائکه و روزقیامت ایمان بیارید.اگر کسی ایمان نیاره تا ابدیت دچار ضلالت و گمراهی است.

تمام اینهایی که گفته شده،غیبی هستند.
شما الان نمیتونی خدا را به چشم ببینی.نمیتونی پیامبر را ببینی،ملائکه و امام زمان را نمیتونی با حواس پنچ گانه درک کنی.
پس وقتی چیزی را نمیبینیم چطوری میخواهیم بهش ایمان بیاریم؟؟؟
خیلی از مکتب ها در دنیا هستند که معتقدند،ما به چیزی ایمان میاریم که بتونیم حسش کنیم.ما که خدارا نمیتونیم حس کنیم.پس خدایی هم وجود نداره.

از طرفی دونستن مساوی ایمان داشتن نیست.باید خودت بهش برسی تا ایمان بیاری.
الان خیلی ها میدونند که خدا هست ولی این دونستن،ایمان نمیشه.
مثال:
الان شما میدونی که آب تشنگی شما را رفع میکنه.خیلی از خواص آب را میدونی ولی آیا صرف دونستن،تشنگی شما رفع میشه؟؟
نه...شما تا آب نخوری،تشنگی شما رفع نمیشه...حالا من بیام دوسه ساعت از خواص آب حرف بزنم!!

خیلی ها الان از صد روش میتونند وجود خدارا اثبات کنند ولی دونستن،ایمان نمیشه.
آدم باید قلبا به وجود خدا برسه و به یقین برسه.

در سوره بقره داریم:
الم*ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ*الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ.

در این آیه ویژگی متقین را معرفی کرده.همه ما باید به درجه متقین برسیم.اگه میخوایم به بهشت برسیم و اگه میخوایم به خدا برسیم باید متقین بشیم.حالا متقین کیا هستند؟؟
متقین کسانی هستند که به غیب ایمان بیارند.
غیب چی هست؟؟
خدا...معاد...پیامبر...امامان...ملائکه. کلا هرچیزی که نشه با حواس پنج گانه درک کرد.

از طرفی هم اگه به خودمون رجوع کنیم،میبینم که اکثر ما چون توی کتاب دینی مدرسه بهمون گفتند که خدایی هست و یا آخوند بالامنبر گفته و یا پدرومادرمون گفتند،به خدا ایمان داریم.خودمون نرفتیم تحقیق کنیم و بهش برسیم.

اون دنیا هم اولین سوالی که میپرسند درباره اعتقاداته.اگه ایمان نداشته باشیم،تا ابدیت بیچاره میشیم.
در روایت داریم که شیطان هنگام مرگ،ایمان مستودع را میگیره.مستودع یعنی ایمان سطحی.
هرکسی که ایمانش سطحی باشه و بهش نرسیده باشه و قلبا به خدا و غیب ایمان نیاره،کافر از دنیا میره.
پس باید تا وقتی که زمان داریم و عمرمون به این دنیاست،خودمون شخصا برسیم به اینکه خدا هست.
باز هم تاکید میکنم اینکه فقط بریم کتاب بخونیم و بدوینم که خدا هست،فایده ای نداره.چون اون دنیا ذهن و حافظه ای نداریم.
اون دینا فقط روح با ماست...اگه قلبا نرسیم به وجود خدا،اون دنیا ایمانی هم نداریم.

حالا سوال اینجاست که به چیزی که نمیبینیم چطوری ایمان بیارم؟؟
بارها شنیدیم که دوتا ملک همراه ما هستند و اعمال مارا ثبت میکنند. این دوتا ملک کو؟؟
الان چطوری به امام زمانی که قابل دیدن نیست،ایمان بیاریم؟؟
آقا الان شما به من میگی امام زمان هست. سوال من از شما اینه،این امام زمانی که میگی کو؟؟

بهترین راهی که میشه به غیب ایمان آورد،به غیبی که قابل دسترسه ایمان بیاریم و احکامشو برای بقیه صدق بدیم.
مثلا شما در عالم ماده،حکم یک جسم ماده را تشخیص بدی،میدونی که بقیه اجسام هم همینطوره.
مثلا شما میدونی در عالم ماده بر فرض مثال صندلی ،طول و ارتفاع و عرض داره.فضایی را اشغال میکنه.حالا هر جسمی دیگه را مثال بزنی میدونی که این هم فضایی را اشغال میکنه.
کلا حکم هر چیزی را بدونی،میتونی تطبیق بدی به چیزی که مثل اونه.

حالا شما اگه به یک چیز غیبی رسیدی و ایمان آوردی،میتونی به وسیله اون غیب های دیگه را هم بشناسی و ایمان بیاری.

الان نزدیک ترین غیب به شما و قابل دسترس ترین غیب که هیچ کسی نمیتونه انکار کنه،خودِ خودِ شما هستی.
روح شما غیبی است.اگر بتونی روح خودتو بشناسی و ایمان بیاری،میتونی خدارا بشناسی و به غیب های دیگه ایمان بیاری.

برای همین معرفت نفس را بهترین راه رسیدن به خدا معرفی کردند.
به وسیله روح خودت،میتونی خدا و معاد و ملائکه و جود امام زمان را اثبات کنی،طوری که به یقین برسی.چون واقعا بهش میرسی.
چیز هایی که در روح هست،شما بهش میرسی و راحت میتونی بهش یقین بیاری.منظور اینکه شما خیلی راحت میتوی احکام و ویژگی های روحتو بشناسی و بهش برسی و یقین بیاری.وقتی یقین آوردی بقیه غیب ها هم همینطوره.
  اگر کسی از راه معرفت نفس شروع کنه،تا آخر عمر هیچ مسئله و شبهه ای براش بوجود نمیاد.

معرفت نفس مبانی مباحث معرفتی است و هرکسی برای ورود به مباحث معرفتی باید از خودشناسی شروع کند.

استاد طاهرزاده کتاب"معرفت نفس" را در 10 جلسه شرح دادند که فایل های صوتی و خود کتاب در اختیار شما قرار داده شده است.


 دانلود کتاب


فایل های صوتی:


1-مقدمه

2-شرح نکته اول

3-شرح نکته دوم

4-شرح نکته سوم

5-شرح نکته  چهارم و پنجم

6-شرح نکته پنجم

7-  شرح نکته ششم و هفتم

8-ادامه شرح نکته هفتم

9-شرح نکته های هشتم و نهم

10-شرح نکته های نهم و دهم

دانلود

خلاصه ای از نکات

- نفس انسان مجرد است؛ بدین معنی که محدودیت‌های عالم ماده را ندارد که بحث آن در کتاب «ده نکته از معرفت نفس» مطرح شده است. در این‌جا نکاتی که در رابطه با این بحث باید عزیزان متوجه باشند عبارت است از:

نکته‌ی اول: انسان یک «تن» دارد و یک «من»، که حقیقت او همان «من یا نفس» اوست و همه ادراکات، مخصوص و مربوط به نفس است.

نکته‌ی دوم: در موقع خواب دیدن و رؤیا، بخصوص در رؤیای صادقه، در عین اینکه بدن و جسمِ ما، در رختخواب است، خود ما در صحنه‌هایی حاضر می‌شویم که بعداً همان صحنه‌ها در عالم ماده حادث می‌گردد. یعنی ما بدون این جسم و بدن در صحنه‌هایی واقعی حاضر می‌شویم.

نکته‌ی سوم: «تن» در قبضه «من» است و در حقیقتِ انسان دخالت ندارد. به همین جهت هم «تنِ» انسان از حالات و تأثّرات « نفس» متأثّر می‌شود.

نکته‌ی چهارم: « نفس» چون بدون بدن می‌تواند ادراک داشته باشد و حتی بهتر از بدن حوادث را درک می‌کند و حوادثی را می‌بیند که هنوز چشم بـدنی آنها را ندیده، پس بدن انسان نقشی در حیات انسان نداشته و نفس، بدون بدن زنده‌تر است و حتی می‌بیند که می‌میرد.

نکته‌ی پنجم: نفس انسان از طریق به کار بردن «تن» کامل می‌شود و به همین جهت هم نفس، بدن را تکویناً دوست دارد و آن را از خودش می‌دانـد و با این حال چون به کمالات لازم خود رسید « تن» را رها می‌کند، و علت مرگ طبیعی هم همین است که «روح» تن را رها می‌کند.

نکته‌ی ششم: نفس انسانی فوق زمان و مکان است و در همین راستا است که در بدن، مکان برایش مطرح نیست و در عین اینکه حضورِ«کامل» در بدن دارد، در مکان خاصی از بدن جای ندارد، زیرا مجرد از ماده است.

نکته‌ی هفتم: همچنان‌که «نفس» باطنِ « تن» است، «عالَم برزخ» هم باطنِ «عالَم ماده» است و در هنگام مرگِ انسان؛ زمین، « قبرِ تن» و برزخ، « قبرِ من یا نفس» خواهد بود.


یاعلی مدد

نظرات 1 + ارسال نظر
ترنم یکشنبه 7 اردیبهشت 1393 ساعت 23:28

الهـی العـفو !


بـوی ِ نـاب ِ بهشـت می دهـد همـۀ نام های ِ قشـنگ ِتـو


می گذارمشان روی ِ زخــم های ِ د ِ لَ م ..


گفته بودی اَلجَبّـار


یعنی کسی که جُبران می کند همـۀ


شکستگی هایِ د ِ لَ ت را


گفته بودی اَلمُصَـوِّر


یعنی کسی که از نُـو می سازد


همـۀ آنچه را ویـران شده است درون ِ د ِ لَ ت


گفته بودی الشّافـی


یعنی کسی که شفا می دهد تمـام ِ


زخم هایِ عمیق و نا علاج را


هوای ِ دلـم سبک می شود با زمزمـۀ نام هایِ زیبایت


نَفـَس میـکِشَم در هوایِ مهـربانی هـایِ نابت ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد