تجلی نور فاطمه زهرا(س) 2

بسم رب الحـــــــــــیدر(ع)

تجلی نور فاطمه زهرا(س) 2


خدای عزّو جل فرمود: ای احمد! اگر نبودی آسمان و افلاک را نمی آفریدم. و اگر علی نبود، تو را خلق نمی کردم. و اگر فاطمه نبود تو و علی را خلق نمی نمودم.

درنکته قبلی توضیح داده شد که منظور از این حدیث قدسی این است که فاطمه مظهر تام عبودیت و بندگی است.این یک مقام است.یعنی حقیقتی است که در این برهه از زمان تجلی کرده است.پس مثل حقیقت کربلا،حقیقت فاطمه هم قبل از خلقت در این جسم مادی هم مطرح بوده است.
ما نمیتونیم با آن مقام ارتباط برقرار کنیم مگر با مظهرش ولی کسانی که چشم باطن دارند قبل از تولد فاطمه زهرا با حقیقتش در ارتباط بودند.
حقیقت عبودیت در این برهه از زمان ظهور کرد چون وقتی دین کامل خدا یعنی دین اسلام ظهور کرد،فاطمه هم که مظهر کامل و مظهر مطلق بندگی و عبودیت است باید ظهور کند،حقیقت کربلا و امام حسین هم باید ظهور کند.

در حدیثی از پیامبر داریم که فرمود: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَهُ نُورِی‌. اولین چیزی که خدا خلق کرد،نور من بود.
این یعنی مقام...یعنی حقیقت.
همه اهل بیت یک نور و حقیقت اند ولی در ظهورات متفاوت اند.
امام حسین میشود مظهر مطلق ایثار ،فاطمه میشود مظهر مطلق عبودیت.
پیامبر هم عبودیت محض دارد ولی جلوه و تجلی این مقامی که خود پیامبر هم داراست را در فاطمه میبیند.
اینکه میگویم فاطمه مظهر مطلق عبودیت و بندگی است،به این معنا نیست که بقیه امامان مظهر مطلق نیستند.بلکه حقیقت اهل بیت یک نور است.اما شرایط زمان طوری ایجاب میکند که فاطمه بشود مظهرمطلق بندگی و امام حسین مظهر مطلق عشق به خدا بشود.
شکی توش نیست که اگه یک امام دیگر بجای امام حسین بود،همان کاری که امام حسین انجام داد را انجام میداد.
پس شرایط زمانه طوری ایجاب میکند که این امام اینطوری ظهور و جلوه کند در حالی که حقیقت همه اهل بیت یک نور و حقیقت است.

حالا توجه قلب به این مقام،اتحاد می آورد.یعنی وقتی با فاطمه اتحاد پیدا کنید،نور عبودیت در جان شما ایجاد میشود.
هرکس معرفتش بیشتر بشود،تقرب آن هم بیشتر میشود.روح به اندازه معرفتش اتحاد و تقرب پیدا میکند.
قرب به حقایق تشکیکی است.شدت و ضعف برمیدارد.قرب به حقایق مثل قرب من به این دیوار نیست.
به اندازه معرفت ،اتحاد و قرب حاصل خواهیم کرد.
اگر نور عبودیت فاطمه برقلب ما تجلی کرد،به همه چیز ما سروسامان میده.به افکار و انتخاب هایمان و مبانی میل هایی که داریم،جهت میده.

اگر کثرت ها ازیک مقام وحدتی حفظ نشوند،بی سروسامان و پراکنده هستند.عبودیت فاطمه یعنی فنای در حق،باید دست را داد به نور حضرت زهرا تا زندگی سروسامان بپذرید.
برای طلب نور فاطمه باید سعی کنیم معرفتمون نسبت به این خاندان زیاد بشه.تک تک جملاتشون را درک کنیم و بفهمیم.
در روایت داریم که امیر‌المؤمنین می فرمایند:«اِنَّ اَمْرُنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب»
یعنی امر ما سختِ پیچیده به سختی‌هاست.یعنی حرفی که میزنند و اعمالی که انجام میدن را باید درک کنیم و بفهمیم.ائمه متفکر نیستند که فکر کنند و یه حرفی بزنند.این توهین به ائمه است که بهشون بگیم متفکر.تفکر مال فکر است.ائمه قلبی هستند،مقامشون مقام قلب عالم هستی است، فکر نمیکنند تا به چیزی برسند بلکه می بینند.
فکر مال کسی است که چیزی نمیداند و با فکر بدست می آورد ولی امام با آن مقامی که دارد همه چیز را میبیند.

باید معرفتمون نسبت به اهل بیت زیاد بشه تا اتحاد برقرار بشه و بتونیم از نور و مقامشون استفاده کنیم.
وقتی هنوز کسی نمیفهمه که ریشه اصلی غم فاطمه چیست،نباید انتظار داشته باشه که ازنور آن حضرت هم استفاده کنه.
اینو گفتم ولی باز میگم که اگه کسی فکر کنه که گریه های فاطمه برای از دست دادن پدر و یا غصب کردن حق شوهرش است،در حق فاطمه ظلم کرده است.باید بدانیم ریشه غم فاطمه در چیست؟؟
چرا زنی که در طول عمرش،هیچ نامحرمی صدایش را نشنیده،میاد در مسجد مدینه و آن خطبه عجیب و عمیق را میخواند. باید فهمید که این همه گریه فاطمه زهرا برای چیست؟؟
جزوه "ریشه اصلی غم فاطمه" از استاد طاهرزاده نکات خوبی را گفته است.


کسی که هنوز نمیدونه قبرفاطمه گم نشده که بخواد پیدا بشه، و میگه ای کاش قبرفاطمه پیدا بود،هنوز نهضتی که فاطمه زهرا پایه ریزی کرده را نمیفهمه.
قبرامام علی هم حدود 200 سال پنهان بود و امام صادق بود که قبر امام علی را آشکار کرد.ما وقتی میریم زیارت قبر امام علی ،به لطف خدا مدد روحی میگریم.یعنی امام صادق نمیدونست که اگه قبر فاطمه معلوم بود،میتونستیم مدد روحی بگیریم؟؟؟؟
یعنی امام صادق نعوذبالله نمیتونست تشخیص بده که قبر فاطمه را آشکار کنه؟؟
وظیفه این خداندان هدایت مردم است و همین مخفی بودن رازهایی را در بردارد که خودش هدایت است تا آخر بشریت!!

یاعلی مدد

تجلی نور فاطمه زهرا(س) 1

بسم رب الحـــــــــیدر(ع)



تجلی نور فاطمه زهرا (س) 1

میدانیم فاطمه زهرا یک مقام است و پیامبر به این مقام نظر دارد.
منظور از مقام یعنی حقیقتی است که جلوه میکند و پیامبر به اون حقیقت نظر دارد.
اگر پیامبر میگوید"فاطمه بَعضَةُ منّی و هی قَلبی" فاطمه پاره تن من است یعنی فاطمه پاره تن نبوت است.نبوتی که فوق عالم است و حاملش جبرئیل است،آن وقت فاطمه پاره ای از این مقام است.قلب این مقام است.

وقتی میفرماید خداوند به غضب و رضای فاطمه مینگرد،غضب و رضای خودش را میابد یعنی مقام فاطمه آینه است که خداوند در این آینه نظر میکنه.از این آینه است که رضا و غضب خدا ظهور میکند.
اول باید مقام فاطمه زهرا را بفهمیم و درک کنیم که دارای یک مقام است،بعد از خداوند بخواهیم که نوز حضرت زهرا به زندگی ما بخورد.

خداوند میفرماید:«ما خَلَقْتُ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ اِلّا لِیَعْبُدُون»
یعنی اصل خلقت برای عبودیت و بندگی است.ظهور این عبودیت مقدمات میخواهد.تا نبوت و ولایت نباشد،چجوری عبودیت معنا میدهد.
پس اگر عبودیت خواست ظهور کند،باید نبوت باشد و اگر نبوت خواست ظهور کند باید ولایت باشد اما مقصد اصلی و ظهور اصلی عبودیت است.

کمی بیشتر روی این موضوع میمانیم.
حضرت حق در حدیث قدسی می‌فرمایند:
«یا اَحْمَد! لَوْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ الأفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِیٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما»؛ یعنی ای احمد! اگر اراده‌ای در خلقت تو نبود، افلاک را خلق نمی‌کردم، و اگر اراده‌ای در خلقت علی نبود، تو را خلق نمی‌کردم، و اگر اراده در خلقت فاطمه نبود، هیچ‌کدام از شما دو نفر را خلق نمی‌کردم.

ظاهر حدیث ممکن است این مفهوم را در ذهن بیاورد که پیامبر خدا‌ و علی اصل نیستند، بلکه فاطمه اصل است، در حالی که فاطمه میگوید همه‌چیزم پیامبر است، همان‌طور که امیر‌المؤمنین می فرمایند: من بنده‌ای از بندگان پیامبر هستم، پس در این که پیامبر اصل و مقدّمه خلقت است بحثی نیست و این روایت نمی خواهد این موضوع را نفی کند، بلکه نکته‌ دیگری را می خواهد به معارف ما اضافه نماید.

یک مثال عرض میکنم تا موضوع روشن شود: ما اگر یک حسینیه بسازیم تا در آن روضه‌خوانی کنیم، همه کارهای اولیه - اعم از بنّا و آجر و سیمان- مقدّمه میشوند برای این‌که روضه‌خوانی به وقوع بپیوندد، از طرفی روضه‌خوانی، نه چای دادن است و نه منبر و بلندگو، بلکه طرح مصائب و حرکات و سخنان امام حسین است، پس اعتبار همه آن مقدّمات به تحقّق آن هدف است.
یا مثلاً متوجّه‌اید مقدّمات وجود انسان روی زمین همگی عاملی بوده که انسان‌ها فعلاً در روی زمین در حال زندگی باشند، ابتدا باید زمین باشد ، آب و هوا و امثال آن باشد تا بدن ما روی زمین و به کمک آن مقدمات رشد و نموّ کند و به این حالت کنونی درآید، حال که زمینه به‌وجودآمدن بدن ما فراهم شد، خود آن‌ها مقدّمه می‌شود برای هدفی دیگر، همان هدفی که قرآن در رابطه با آن میفرماید: «ما خَلَقْتُ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ اِلّا لِیَعْبُدُون»؛ یعنی ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای بندگی، پس همه انسان‌ها خلق شده‌اند برای بندگی.

حضرت‌ فاطمه هم مثل همه انسان‌ها برای بندگی خلق شده است، چون هدف خلقت، بندگی است، از طرفی هدف رسالت و ارسال پیامبران برای کمک به مردم است تا به بهترین نحو بندگی کنند، و به همین جهت هم خود پیامبر‌ به دینش ایمان دارد و به آن عمل می نماید تا بندگی خود را پایدار نگهدارد. لذا قرآن در مورد پیامبرخدا می‌فرماید: «آمَنَ الرَّسول بِما اُنْزِلَ اِلَیْه مِنْ رَبِّه...» یعنی؛ پیامبر هم مثل بقیه به دین خودش ایمان دارد. از طرفی پیامبر این دین را آورده است تا مردم بندگی کنند، خودش هم به کمک این دین بندگی می کند، پس هدف رسالت رسول، بندگی است و خداوند رسول خود را نیافرید مگر برای بندگی.
هدف ولایت امیرالمؤمنین نیز عین هدف رسالت برای تحقق بندگی است، یعنی ولی خدا به امامت منصوب می شود تا ادامه‌دهنده راه رسالت باشد و مواظب است پیام رسول خدا مورد تحریف قرار نگیرد و دین پیامبر را در راستای همان هدف پیامبر خدا تفسیر کند و این در حالی است که خودشان به کمک دین پیامبر و راهنمایی هایی که خداوند بر قلب آن‌ها الهام میفرماید، هر چه بهتر بندگی خدا را پیشه کرده‌اند.
پس عنایت فرمودید که هدف رسالت و هدف امامت این است که انسان‌ها به کمک دینی که رسول‌خدا می آورد و به‌کمک راهنمایی هایی که امام معصوم می نماید، به بندگی خدا نایل شوند. از آن طرف طبق آیه قرآن هدف خلقت جن و انس هم بندگی است. با توجه به این‌که هدف خلقتِ جن و انس بندگی است و هدف وجود پیامبر و امام هم رساندن انسان‌هاست به بندگی، پس حالا که روایت می فرماید: هدف خلقت افلاک و پیامبر و علی، فاطمه است، به این اعتبار است که فاطمه مظهر کامل و بالفعل بندگی است.

درست است که همه ی انسان‌ها برای بندگی خلق شده‌اند و درست است که پیامبر و امامان برای عملی شدن بندگی همه انسان‌ها خلق و مأمور شده‌اند، ولی میدانید که اکثر انسان‌ها نتوانستند آن هدف را به نحو کامل در زندگی خود ظاهر کنند و لذا هدف خلقتِ خود و هدف خلقت و مأموریت پیامبر و امام را در خود محقق نکردند. با توجّه به این نکات است که خداوند می‌فرمایند: هدف خلقت پیامبر و امام، فاطمه است، چون آن حضرت هدف خلقت افلاک و نبوت نبی و ولایت ولیّ را، که بندگی باشد به نحو کامل در خود ظاهر کرده است.


هنوز برای روشن شدن مقصدِ روایت فوق مقدماتی نیاز است، حال اوّل باید جهت روایت مشخص بشود تا بعداً بقیه مطالب مورد بحث قرار گیرد. تا حال در این حدیث قدسی رسیدیم به این‌که خداوند میفرماید: هدف رسالت - که پیامبری پیامبر باشد - هدف ولایت - که ولایت علی باشد - فاطمه است، از آن طرف هم در قرآن فرمود: هدف خلقتِ جن و انس، بندگی است، پس می‌توان از این روایت نتیجه گرفت، حالا که هدف خلقت نبی و ولیّ، فاطمه است، از طرفی هدف خلقتِ جن و انس بندگی خدا است، پس فاطمه مظهر تامّ بندگی است. خداوند خواست این آدم‌های لااُبالی هم، همگی بندگی خدا را بپذیرند و در عمل بنده خدا شوند، امّا نشدند، امّا فاطمه آنچه خدا خواست بشود، شد.


تفاوت بُعد رسالت رسول با بُعد بندگی آن حضرت
باید با بررسی دوباره روی مقدماتی که عرض شد موضوع را با دقّت برای خود ملکه کنیم، ولی قبل از ادامه بحث این اشکال را مرتفع کنیم که ممکن است بپرسید آیا طبق این بحث، این روایت می‌خواهد بگوید پیامبر خدا و علی مظهر بندگی نبودند؟
در جواب باید گفت: در مورد شخصیت پیامبر خدا و علی دوبعد مطرح است، یک بُعد همان بُعد رسالت و امامت آن بزرگان است، و یک بُعد، بُعد بندگی آن‌هاست، از نظر بندگی همه این ذوات مقدسه کامل‌اند و همگی مقصد و هدف خلقت می باشند، ولی از جهت رسالت و امامت موضوع دیگری مطرح است که آن عبارت است از هدف رسالت و امامت، این روایت میخواهد بفرماید: هدف رسالت و امامت ظهور بندگی است و فاطمه مظهر کامل آن هدفی است که رسول به اعتبار رسالت و امام به اعتبار امامت، به عهده دارند و توجه به شخصیت حضرت زهرا در روایات، بیانگر این نکته است که ما میتوانیم اهداف صحیح بندگی را در حرکات و سکنات صدیقه کبری پیدا کنیم.


یاعلی مدد