بخش ششم-شرح مناجات شعبانیه توسط استاد طاهرزاده


بسم رب الحــــــــیدر(ع)


بخش ششم

شرح مناجات شعبانیه توسط استاد طاهرزاده




إِلَهِی لَمْ أُسَلِّطْ عَلَى حُسْنِ ظَنِّی قُنُوطَ الْإِیَاسِ وَ لاَ انْقَطَعَ رَجَائِی مِنْ جَمِیلِ کَرَمِکَ‏

اى خدا بر حسن ظنم به تو یأس و ناامیدى مسلط مساز و دست امیدم از دامن کرم نیکویت جدا مگردان


پروردگارا بر این حسن اعتقادم بر تو که معتقدم تو پروردگار منی،کمک کن حادثه ای،خطورات شیطانی سراغ من نیاد و این اعتقاد مرا به ناامیدی و یأس تبدیل نکند.

نیاز بشر است که اعتقاد به این زیبایی را خداوند برایش نگه دارد.از خدا تقاضا میکند که این اعتقاد خوبم را که به تو دارم را کاری کن که با یأس و ناامیدی ازدست ندهم.خدایا این امیدواری به خودت را برای من حفظ کن و این زیبایی کرمت را که من به آن امیدوارم را قطع نکن.پروردگارا کاری کن که غافل نباشم.

مردم همه در بهترین شرایط برای زندگی هستند.اگر شرایط بهم میخورد،خودشان خراب میکنند.توجه نمی کنند که کرم خدا بود که این زندگی را به آنها داد.

خدایا این رشته ی امیدم به اینکه میدانم کریم هستی و زیباترین کرم را به ما میکنی،این را قطع نکن.


خدا همیشه شروع کننده است و به بهترین صورت و زیباترین وجه شروع میکند.مشکل اینجاست که ما نمیبینیم و توجه نمیکنیم.چون توجه نمیکنیم،بداعتقاد میشویم.یعنی حسن ظن به سوءظن تبدیل میشود.آن وقت است که آن امیدواری به خداوند را ازدست میدهیم.وقتی امید به خداوند را از دست بدهیم،از خداوند هم تقاضا نخواهیم کرد و اینطوری به مرور زمان خداوند هم مارا فراموش میکند.



إِلَهِی إِنْ کَانَتِ الْخَطَایَا قَدْ أَسْقَطَتْنِی لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنِّی بِحُسْنِ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ‏

اى خدا اگر خطاهایم مرا نزد تو پس و خوار گردانیده هم بواسطه حسن اعتمادم به تو از من عفو کن


پروردگارا اگر که خطاهایم باعث شده که از چشم تو بیافتم ولی تو از من بگذر چون من امیددارم به اینکه آخرش تو باید مسئله ام را حل کنی.

امیدواری به خداست که آدم را در هر صحنه ای نجات میدهد.

زرنگی مومن در همینجاست که میتواند با نوری از انوار خداوند،ظلمت خودش را از بین ببرد.

خدایا با این حسن توکلم به تو که میدونم من بهترین موکل را دارم چون کس دیگه ای نیست که بخواد مشکلات را حل کند،همه در مقابل تو سایه اند،فقط تو هستی،با این حسن توکلم از من بگذر.

ما که فرشته نیستیم که گناه نکنیم.بالاخره هرکسی گناهی میکند ولی نکته اینجاست که چطوری از ظلمت این گناه رها شود.باید با حسن توکل به خداوند که خداوند بخشنده است،از ظلمت گناه خارج شویم.




إِلَهِی إِنْ حَطَّتْنِی الذُّنُوبُ مِنْ مَکَارِمِ لُطْفِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِی الْیَقِینُ إِلَى کَرَمِ عَطْفِکَ‏

اى خدا اگر گناهانم مرا از لطف و کرامتهایت دور کرده مقام یقینم مرا به کرم و عطوفتت تذکر میدهد


پروردگارا اگر گناهان من باعث شده که خوار و پست بشم،طوری بشود که کرم لطف تو به من نرسد،اما یک هوشیاری در من بوجود آمده که من به کرم لطف تو هوشیارم و برای همین زود مأیوس نمیشوم.

یک صفتی داری و آن این است که کریمانه میبخشی و من را به عنوان یک گناهکار نمیبینی.

در نظر بگیرید که انسان شخصیتا با گناهان می آید ولی با کرم خداوند و با برخورد کریمانه خداوند در اوج ارتباط با خداوند برمیگردد.این جنس کرم خداوند است که به هر اسمی اورا بخوانید،با همان اسم با شما برخورد میکند.

اگر با اسم لطف و کرم بخوانیدش که خدایا از گناهان من بگذر،با همان اسم با شما برخورد میکند و گناهان شمارا میبخشد.همین قاعده است که در همه دعاها و مناحات میبینید که انسان با کوله باری از گناه و ظلمات می آید و پاک برمیگردد.


انسان باید خیلی بدبخت باشد که ظلمات گناه را به دنبال خودش بکشد.تا خدایی داریم که اینطوری آدم را میبخشد دیگر نباید گرفتار ظلمات گناه باشیم.تازه از آن بدبخت تر کسی که میرود گناهان خودش را برای دیگری بازگو میکند.این دیگر خیلی بدبخت است.خداوند انسان را به چشم گناهکار نگاه نمیکند بعد این انسان بدبخت میرود گناهان خودش را برای دیگری بازگو میکند.این دیگر خیلی کار زشتی است.


در این حد خداوند ستارالعیوب است که اگر 20 سال پیش گناهی را مرتکب شدیم،اگر کسی آمد و به ما گفت که شما همون کسی هستی که 20 سال پیش این گناه را انجام دادی،اگر بگویم که نه من آن فرد نبودم،دروغ نگفته ایم.چون شخصیتمان دیگر گرفتار آن گناه نیست.برای همین اگر بگوییم من آن گناه را انجام ندادم،دروغ نگفته ایم.


زنی آمد پیش پیامبر اکرم و گفت که من زنا انجام داده ام.آماده ام تا من را قصاص کنید و حد را برای من اجرا کنید.پیامر به این زن گفت که شما بارداری؟؟ گفت بله.پیامبر به این زن فرمود که برو وقتی بچه هات به دنیا آمد بعد بیا.

زن رفت و بعد از چندماه دوباره برگشت و به پیامبر(ص) گفت که من بچه ام را به دنیا آوردم.حالا من را قصاص کنید.

پیامبر فرمود که الآن باید بچه ات را شیر بدهی.بچه ات که از شیر افتاد بعد بیا.زن رفت و بعد از دوسال برگشت.پیامبر(ص) باز فرمود که الآن بچه ات به مادر احتیاج دارد.برو و وقتی بچه ات دیگر به مادر احتیاج نداشت بیا.


این روایت میخواهد نشان میدهد که پیامبر با زبان بی زبانی میگوید که برو مشکل خودت را با خدا حل کن.نیازی به قصاص نیست.برو توبه کن . خدا تورا میبخشد.

اینطور نیست که هرکسی گناهی انجام داد باید حد زده شود و قصاص اجرا شود.کی گفته است که گناه با اجرای حد بخشیده میشود و اگر طرف قصاص نشود،گناه بخشیده نمیشود؟؟

قصاص و اجرای حد برای این است که اگر قضیه لو رفت و در جامعه پخش شد،برای اینکه قبح گناه نریزد،باید قصاص اجرا شود.اجرای حد و قصاص در رابطه با جامعه است نه خود فرد.طرف با توبه مسئله اش حل میشود.





إِلَهِی إِنْ أَنَامَتْنِی الْغَفْلَةُ عَنِ الاِسْتِعْدَادِ لِلِقَائِکَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِی الْمَعْرِفَةُ بِکَرَمِ آلاَئِکَ‏

و اگر غفلت مرا از مهیاى لقاى تو شدن به خواب غرور افکند معرفتم به نعمتهاى بزرگوارت بیدار میگرداند


خدایا اگر غفلت منو از آمادگی ملاقات با تو به خواب برده است ولی هنوز امیدد ارم که به لقاء تو نائل بشم.خدایا با این همه گناهان و غفلت ها باز امیددارم که با تو ملاقات کنم.این امیدواری را معرفت به نعمت های پرازکرامتت به من داده است.به عبارتی نعمت ها و جلوه های کریمانه ات منو امیدوار کرده است.


یکی از چیزهایی که فوق العاده انسان نیازدارد این است که قلبش خدابین باشد.یعنی قلب توان این را داشته باشد که جمال و جلال حق را و امساء الهی را ملاقات کند.از طرفی میبیند که غفلت کرده و حالا با استفاده از این مناجات و وصل شدن به اسماء الهی مشکلات خود را حل میکند.

در این فراز میگوید درسته که با غفلت ها من کوتاهی کردم اما به کرم تو هوشیار و امیدوارم.





إِلَهِی إِنْ دَعَانِی إِلَى النَّارِ عَظِیمُ عِقَابِکَ فَقَدْ دَعَانِی إِلَى الْجَنَّةِ جَزِیلُ ثَوَابِکَ‏

اى خدا اگر عقاب و انتقام تو مرا به آتش دوزخ خواند ثواب و عنایتت مرا بسوى بهشت ابد دعوت کرد


خدایا اگر که من را به سوی آتش بخوانی،اگر عِقاب عظیمت مرا بسوی جهنم بکشاند،قبول دارم.من لایق و سزاوار عذاب هستم اما  ثواب های زیادی که برای کوچکترین عمل من قرار داری،من را به سمت خود برگرداند و به بهشت دعوتم کرد.

خودت گفتی که نماز بخون،من هم خواندم و گفتی که اگر نماز جماعت شرکت کنی،ثوابش را ملائکه هم نمیتوانند ثبت کنند.من هم به حرف تو اطمینان دارم.حالا با اینکه میدونم کارهای من لایق جهنم است ولی من ثواب های زیادی که تو به من دادی را میبینم.ثواب زیاد تو من را به بهشت میکشاند.



إِلَهِی فَلَکَ أَسْأَلُ وَ إِلَیْکَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

اى خدا پس من هر چه بخواهم از تو درخواست میکنم و به درگاه کرمت با ناله و زارى و شوق و رغبت می‏نالم و از تو میطلبم که درود فرستى بر محمد (ص) و آل محمد


پروردگارا فقط از تو تقاضا میکنم و به درگاه تو و به سوی تو ناله میکنم.

ما در یک مرحله میرسیم به اینکه میفهمیم که باید دل و قلب وسط باشد.در اول امر اعمالی که انجام میدهیم جنبه تکلیفی دارد و انجام واجبات و ترک محرمات را بخاطر عمل به تکلیف انجام میدهیم.

اما بعد از مدتی به جایی میرسیم که دل و قلب وسط است.وقتی دل و قلب وسط باید اعمال را با شوق و علاقه انجام میدهیم.محرمات را بصرف اینکه فلان فقیه گفته حرام است انجام نمیدهیم بلکه در قلب نسبت به آن کار،تنفر پیدا میشود.

اما متاسفانه با اینکه سنی از ما گذشته است میبینیم که هنوز در ته قلب میل به بعضی از کارهای حرام داریم.در ته قلب شوق خلوت با خدا را نداریم.

این فراز برای کسانی است که در اوج دلدادگی با خداوند هستند که اینطور مناحات کردن باعث میشود مرتبه قلب حفظ شود یا به عبارتی حضور قلب حفظ شود.این ناله و زاری برای نگه داشتن خودمان در مرحله باطنی قلب است.چون وقتی که راه باز شد و پرده ها کنار رفت و ارتباطی با عالم غیب حتصل شد،فقط ملائکه نمی آیند،شیطان هم می آید.در این مرحله بدلیل اینکه تشخیص دادن حقه های شیطان بسیار سخت است و هرچه پیش بریم حجاب های سختی مثل خودبینی و تکبر سراغمان می آید، آمدن شیطان خیلی خطرناک است.برای همین نیاز به زاری و گریه و التماس نیاز دارد.





وَ أَنْ تَجْعَلَنِی مِمَّنْ یُدِیمُ ذِکْرَکَ وَ لاَ یَنْقُضُ عَهْدَکَ وَ لاَ یَغْفُلُ عَنْ شُکْرِکَ وَ لاَ یَسْتَخِفُّ بِأَمْرِکَ‏

و مرا از آنان قرار دهى که دایم به یاد تواند و هرگز عهد تو نشکنند و شکر و سپاست را لحظه‏اى فراموش نکنند و امرت را سبک نشمرند


خدایا با تمام وجود آمده ام و فقط از تو تقاضا میکنم و به سوی تو گریه و ناله و زاری میکنم و پیامبر و اهل بیت را واسطه قرار میدهم که این 4 چیز را از به من بدهی:

من را جز کسانی قرار بده که دائم به یاد تو هستند و آن عهد بندگی که با تو بستند،وفادار هستند و از شکر نعمت های تو غافل نمیشود و امر تورا سبک نمی شمارند.




إِلَهِی وَ أَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ فَأَکُونَ لَکَ عَارِفاً وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْکَ خَائِفاً مُرَاقِباً

اى خدا و مرا به نور مقام عزتت که بهجت و نشاطش از هر لذت بالاتر است در پیوند تا آنکه شناساى تو باشم و از غیر تو رو بگردانم و از تو ترسان و مراقب فرمان باشم


خدایا من را ملحق کن به نور عز پُر از نور و نشاطت.

نور عزت پروردگار چیه؟نوری است که باعث میشود بقیه چیزهارا نبینیم که بخواهیم به آنها نظر کنیم.چیزی جز حق نمیبینیم.این درخواست را ملائکه هم نمیتوانند بکنند.فراز،فراز بلند مرتبه ای است.

وقتی این نور تجلی کند،میشود امام علی(ع) که میفرماید "مَا رَأَیْتُ شَیْئًا إلَّا رَأَیْتُ اللَهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَه" ندیدم چیزی را مگر اینکه قبل او و بعد او و با او و در او خدا را دیدم.

نتیجه این نور خداشناسی است.خداشناسی با کتاب خواندن و مدرسه رفتن بدست نمی آید.

وقتی این نور بر قلب انسان تجلی کند،یک خوف عجیبی بر قلب سایه می اندازد.در عین خوف و هیبتی که می آورد،این نور بهجت زاست و باعث سرور و شادی قلب میشود.

این نور باعث میشود که دائم مواظب کارهایی که انجام میدهد باشد، حتی در کوچکتریم کارها.




یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً کَثِیراً

اى خداى صاحب جلال و بزرگوارى و درود خدا بر رسولش محمد (ص) و بر اهل بیت پاکش و سلام و تحیت بسیار باد.


وقتی اسم جلال و اکرام خداوند برده شود،خداوند با تمام لطفش می آید.

یَا ذَا الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ ای خدایی که در حقیقت هستی ما در صحنه هستی و در نزدیک ترین نیاز ما،پیش مایی.

ای خدایی که تمام اینهایی که گفتم با نظر به تو گفتم.از خدایی که دارای جلال و جبروت هستی،با اسم جلالت بر قلب ما تجلی بکن که خوف و هیبت ما و مراقبه ما شدید بشود و هم با اسم کرم و لطفت با ما برخورد کن که امید و شوق و علاقه ما زیاد بشود.


وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً کَثِیراً

حالا تمام این چیزهایی که خواستم را در پیامبر و اهل بیت میبینم،پس به اینها نظر میکنم و از آینه وجود آنها طلب میکنم چون آنها واسطه فیض هستند.پس سلام و درود تو بر این خاندان،آن هم نهایت سلام و درود بسیار که این خاندان،نمایش الطاف الهی به ماهستند.


«والسلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته»

بخش پنجم-شرح مناجات شعبانیه توسط استاد طاهرزاده



به نام خدا


قرار بر این شد که گذری کلی به مناجات شعبانیه داشته باشیم.

اگر با این معانی و فرازها مأنوس بشیم،ملکوت این معانی خودش برقلب ما تجلی میکند.فقط نیازه اولش ارتباط با متن را آموزش ببینیم،متن را بشناسیم بعد کم کم بعد از تکرار خود ملکوت این معانی بر قلب تجلی میکند.

همیشه هر فکری،یک فرهنگی دارد.شما اگه بخواهید مثنوی را هم بخوانید،تا فرهنگ آن را نشناسید و آموزش نبینید،نمیتوانید مثنوی را بفهمید. حال اینکه افق مثنوی ،افق یک عارف معمولی است و اصلا با افق اهل بیت قابل مقایسه نیست.


از خداوند عاجزانه تقاضامندیم شرایطی را فراهم کند تا اُنس ما با مناجات بیش ار پیش و ممتد باشد.




الَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الاِنْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ‏ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ‏

اى خدا مرا انقطاع کامل بسوى خود عطا فرما و روشن ساز دیده‏ هاى دل ما را به نورى که به آن نور تو را مشاهده کند

تا آنکه دیده بصیرت ما حجابهاى نور را بردرد و به نور عظمت واصل گردد و جانهاى ما به مقام قدس عزتت در پیوندد.


هَبْ به معنای این است خدایا من در خودم استحقاق این را نمیبینم که تو بخوای به من لطف کنی و من را ببخشی ولی چون یکی از اسامی تو "واهب" است و بدون درنظر گرفتن گناهان طرف و ظرفیت طرف میبخشی،من میخواهم با این اسم با ما برخورد کنی و به ما ببخشی.

حالا چی ببخشی؟؟ کَمَالَ الاِنْقِطَاعِ إِلَیْکَ  از همه مخلوقات قطع امید کنم و هیچ نظری به خلق تو نداشته باشم و امیدم فقط به تو باشه.تازه  کمال این قطع امید را میخوام که حتی یک ذره هم در قلب من امیدی نسبت به خلق تو نباشه.


به راحتی انقطاع الی الله را به کسی نمیدهند.تقاضای خیلی بزرگی است ولی با امید میشود گفت.

با امید داشتن به اسم واهب خداوند که بدون درنظر داشتن سابقه گناهان میبخشد،میتوان به کمال انقطاع رسید طوری که آنچنان دل متوجه رب العالمین باشد که دیگه اصلا تایید و نظر دیگران روی او تاثیر نگذارد.آنچنان در خلوت با حق باشد که براش هیچ چیزی مهم نباشد.خیلی تقاضای بزرگی است.تازه این تقاضا را هم به بهترین شکل در درجه اعلی میخواهد.

واقعا چرا انسانی مثل ماها که سراسر غفلت و گناه هستیم جرأت میکند از خدا این تقاضا را بکند؟؟ چون یکی از اسمای خداوند واهب است،ما میتونیم این تقاضا را بکنیم.

واهب یعنی اینکه از خداوند شروع میشود یا به عبارتی مزد نیست که در قبال اعمالِ ما بدهد بلکه بخشش است.

البته باید این را در نظر داشت که خود خداوند به قلب امام علی(ع) اینطوری منکشف کرده که شما اینطوری از من بخواهید.در همان بخش اول گفتیم که اینها در واقع سخن خداست که بر قلب امیرالمومنین(ع) تجلی کرده است.


کمال انقطاع به معنای عزلت و گوشه نشینی نیست بلکه میخواهی در عین رفت و آمد در جامعه و در حین فعالیت های روزمره،تمام توجهت به خداوند باشد.تمام عالم را آینه تمام نمای او ببینیم.درحالی که جسم بین مردم است ولی قلب متوجه خداوند باشد.رزق را از خداوند ببیند.حیات را از او ببنید و ...


أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا و چشم های دلم را باز کن.

دل برعکس سر و بدن،چشم های زیادی دارد.انوار زیادی از عالم معنا را میبیند.یک چشم باز میشود و خداوند را حافظ میبیند.یک چشم باز میشود خداوند را سمیع میبیند.یک چشم خداوند را بصیر میبیند.یک چشم رازق و یک چشم قادر و ...


حال در این فراز میگویی چشم های قلبم را باز کن.به چی؟؟ به نورانیت باز کن.

یعنی چشم های دلم  با نظر به تو نورانی بشوند.نورانی بشوند یعنی چی؟؟ یعنی اینکه منشاء اثر را خداوند ببینند.نگوید که اگر فلانی نبود،من بیچاره میشدم بلکه بگوید اگر خدا نبود و این شخص را واسطه قرار نمیداد من به مشکل میخوردم ولی خدا رحم کرد.


اگر خدا بخواهد چشم دل ما نورانی بشود، نظر مارا به خودش می اندازد.اگر امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) با چشم دل خدارا در صحنه ی کربلا نمیدیدند،این همه بلا و مصیبت آنهارا از پای می انداخت.خیلی چشم بیداری میخواهد که در آن موقع و در آن صحنه خداوندرا همه کاره ببینند.راوی میگوید که هرچه به ظهر عاشورا نزدیک تر میشدیم،چهره امام(ع) بشاش تر میشد.این بخاطر این است که خدارا در صحنه میبند و این خدارا دیدن،چشم بیدار و نورانی میخواهد.


حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ  در چه حدی چشم دلم باز بشود؟؟

آنچنان چشم دلم نورانی بشود در حدی که دیگر حجاب های نورانی هم کنار برود.بدون واسطه با تو مرتبط بشم.

علامه حسن زاده میفرماید که حجب نور یعنی عقل.عقل کمک میکند که بفهمیم که خدایی هست.خدایی که مارا خلق کرده است.در واقع عقل واسطه شد که ما خدارا بفهمیم و درک کنیم.ولی تا اینجا عقل بین ما و خدا واسطه است.ما خدارا بدون واسطه میخواهیم.


در شرح حال علامه طباطبایی هست که در آخر عمر میفرمود: اگر این عقل هم نبود، چقدر خوب بود!!

عقل خیلی خوب است ولی تا به مقصد رسید،دیگر خوب نیست بلکه مانع میشود.بلکه باید از اینجا به بعد قلب در صحنه باشد نه عقل.


فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ حالا در این فراز میگوید حجاب های نورانی نباشد تا قلب به معدن عظمه وصل شود.میخواهد قلب وصل بشود به نور عظمت پروردگار.


وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ‏ ارواح ما در حالی که معلق است به نور عز قدس تو وصل شود.


معلق اشاره به این دارد به اینکه هیچ چیزی واسطه نباشد.یعنی روح ما بدون واسطه به نور عز قدس تو وصل شود.

یکی از اسماء خداوند "قدوس" است.میگویم "یا نورُ یا قدوس" .بشر عادت دارد همیشه نور را در مظهری خاص ببیند.ولی بعد از مدتی باید مظهر را کنار بگذارد و بدون واسطه با نور در ارتباط باشد.با تزکیه و آمادگی قلبی،نور خود به خود تجلی میکند.یکی از انوار معنوی،نور عز قدس است.قدوس در لغت به معنای پاکی است.به عبارتی حضرت رب العالمین یک نوری دارند به نام عزت که این نور آنچنان است که از هر محدودیتی پاک و مبراست.عزتش آنچنان است که هیچ محدودیتی ندارد.


در این فراز تقاضا میکند که خدایا آنچنان میخواهم حجاب ها بین من و تو بره عقب که روحم بدون واسطه به نور عز قدس تو وصل باشد.یعنی نور عز قدس تو بر قلب من تجلی بکند و من هم ببینم.

این فراز دارد مارا وارد یک تقاضای خیلی عالی میکند که اگر روی آن برنامه ریزی کنیم،زندگمیون را عوض میکند.


پس در کل معنای این فراز اینطور شد که:

پروردگارا انقطاع کامل به سوی خودت را به من ببخش.هرچند من لایق نیستم ولی کاری کن که از مخلوقات تو قطع امید کنم و تنها امیدم به تو باشد.آن هم در عالی ترین شکل به من این قطع امید از دیگران را ببخش.

و چشم های قلبم را با نظر به خودت نورانی کن تا همیشه در همه صحن ها تورا ببینم.و آنقدر چشم های مارا نورانی کن که حتی حجاب های نورانی را هم کنار برود و بدون واسطه با نور عزت تو در ارتباط باشم و همچنین روح مارا بدون واسطه با نور عزقدس خودت مرتبط کن.


إِلَهِی وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ لاَحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلاَلِکَ فَنَاجَیْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَکَ جَهْراً

اى خدا مرا از آنان قرار ده که چون او را ندا کنى تو را اجابت مى‏کند و چون به او متوجه شوى از تجلى جلال و عظمتت مدهوش می‏گردد پس تو با او در باطن راز میگویى و او به عیان به کار تو مشغول است.


این فراز نتیجه فراز بالایی است.

خدایا منو از آنهایی قرار بده که تو بر جان آنها ندا میکنی و آنها راحت جانشان میپذیرد.

خیلی مقام بالایی است که انسان آنچنان توانسته باشد خودیت و منیت و افکار خودشو تحت کنترل گرفته باشد که حضرت رب العالمین نور خودش را بر قلب این انسان تجلی بده و این قلب تصدیق کند و تسلیم باشد.


عرفا و عالمانی بودند که از شب تا صبح در حالت رکوع می ماندند.اول نور عظمت تجلی میکند و بر قلب این عارف میتابد.در واقع ندای حق بر قلب عارف، ندای "انا العظیم" است. حالا وقتی خداوند عظیم است،عارف در رکوعش "سبحان ربی العظیم و بحمده" میگوید.

حالا میتواند بلند بشود؟؟ لازمه بلند شدن این است که نور عظمت را نبیند.خب عارف میخواد عظمت ببیند،برای همین در حالت رکوع میماند.


وَ لاَحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلاَلِکَ خدایا من میخوام به جایی برسم که تو به ما نظر کنی و ما در مقابل جلال تو مدهوش بشیم.

این فراز را جز موسوی مشربان نمیفهمند.

حضرت موسی(ع) وقتی در مقابل تجلی نور جلال خداوند قرار گرفت،مدهوش شد.مدهوش حالتی است که فرد خودیت خود را کامل از دست میدهد و به حالت فنا فی الله میرسد.



فَنَاجَیْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَکَ جَهْراً

خدایا جوری باشه که تو در جان من بدون الفاظ و کلمات نوا کنی و من نمایش اسرار تو باشم.

نجوا غیر دعاست.مانند حالت درگوشی صحبت کردن است.نجوا خیلی نزدیک است.کسب این مراحل با کتاب و مدرسه بدست نمی آید بلکه آمادگی روحی و تزکیه لازم است تا خداوند به قلب انسان نجوا کند تا انسان حرکات و افعالش طبق اسرار الهی حرکت کند.


در این فراز تقاضا میکنی که خدایا بر جان من نجوا کن تا من در افعال و حرکاتم،نمایش دهنده اسرار تو باشم.


باید توجه داشت که این دعا کشف علوی است.خداوند راه ارتباط با خودش را بر قلب امام علی(ع) تجلی داده است و همه اهل بیت این دعا را میخواندند.


یاعلی مدد



هشدار که ماه شعبان آمده! -ماه شعبان-استادطاهرزاده

بسم رب الحیــــــــــدر(ع)


رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند:« إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ أَلَا إِنَّ شَعْبَانَ شَهْرِی فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَنِی عَلَى شَهْرِی»

من فرستاده خدا به سوی شما هستم، بدانید که شعبان ماه من است، خدا رحمت کند کسی را که مرا در این ماه همراهی و مدد نماید.


این حدیث شریف روشن می‌کند که روح و روان انسان‌ها در این ماه آنچنان آماده‌ی ارتباط با حقایق معنوی می‌شود که می‌توانند رسالت رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله»را بفهمند و بفهمانند و از این طریق رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله»را یاری کنند.


امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» در رابطه با حدیث فوق می‌فرمایند:

«مَا فَاتَنِی صَوْمُ شَعْبَانَ مُنْذُ سَمِعْتُ مُنَادِیَ رَسُولِ اللَّهِ«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» یُنَادِی فِی شَعْبَانَ وَ لَنْ یَفُوتَنِی فِی أَیَّامِ حَیَاتِی صَوْمُ شَعْبَانَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ».

از آن وقت که سخن منادیِ رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» را که فرمود شعبان ماه من است، شنیدم تا کنون روزه آن ماه از من فوت نشده و إن‌شاءالله تا آخر عمر هم فوت نخواهد شد.



امام صادق«علیه‌السلام» فرمودند: «صَوْمُ شَهْرِ شَعْبَانَ وَ شَهْرِ رَمَضَانَ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ تَوْبَةٌ وَ اللَّهِ مِنَ اللَّه».

روزه‌ی پشت سر هم دو ماه شعبان و رمضان به خدا سوگند توبه و توجه خدا است به بنده.

که این توجه؛ توجه خاصی است، غیر از توجهی که خداوند به همه بندگان دارد و موجب گشودن رازهایی بر قلب انسان می‌شود، تا در زندگی فردی و اجتماعی بهترین موضع‌گیری را نماید.



حضرت رسول«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند:

«مَنْ صَامَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ مِنْ أَوَّلِ شَعْبَانَ وَ یَقُومُ لَیَالِیَهَا وَ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ یَقْرَأُ فِی کُلِّ رَکْعَةٍ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ مَرَّةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ إِحْدَى عَشْرَةَ مَرَّةً دَفَعَ اللَّهُ عَنْهُ شَرَّ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ شَرَّ أَهْلِ الْأَرَضِینَ وَ شَرَّ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ وَ شَرَّ کُلِّ سُلْطَانٍ جَائِرٍ ».

هرکس سه روز از اول ماه شعبان را روزه بدارد و در شب‌های آن دو رکعت نماز بگذارد که در هر رکعت سوره فاتحه را یک‌مرتبه و «قل‌هوالله‌احد» را یازده مرتبه بخواند، شرّ اهل سماوات و شرّ اهل زمین‌ها و شرّ ابلیس و لشکریان او و شرّ هر سلطان ستمگری از او دفع می‌شود.


در این حدیث رمزها و رازهای دقیقی هست. همین‌قدر ملاحظه می‌فرمایید که چگونه بستر تعالی انسان‌ها در این ماه فراهم شده و موانع سلوک انسان دفع می‌گردد، حال چه موانع آسمانی مثل اعمال نیکی که منجر به عُجب و غرور می‌شوند، و چه موانع زمینی مثل حبّ دنیا و سایر حرص‌های زمینی، ماه شعبان بستر خلاصی از همه این موانع است، از جمله شرّ ابلیس و شرّ حاکمان ظالم تا انسان بتواند در رسالت تاریخی خود به بهترین نحو مؤثر باشد.


وقتی رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرمایند:

«فمَنْ صَامَ أَوَّلَ یَوْمٍ مِنْ شَعْبَانَ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ سَبْعِینَ حَسَنَةً ،الْحَسَنَةُ تَعْدِلُ عِبَادَةَ سَنَة».

هرکس روز اول ماه شعبان را روزه بدارد، خداوند عزّوجلّ هفتاد عمل نیک برای او می‌نویسد که هریک از آن‌ها با عبادت یک‌سال برابری می‌کند.


این حدیث خبر از آن می‌دهد که در این ماه جان انسان‌ها چنان وسعتی می‌یابد که هفتادبرابر زمان‌های دیگر امکان قبول انوار الهی را دارد، و به عبارت دیگر دریچه‌های عالم غیب در این ماه به روی کسی که خود را با اعمال این ماه آماده کند، به نحو فراوانی گشوده شده است، تا راه ارتباط با حقایق ربّانی را کشف کرده و در ماه رمضان به‌راحتی بتواند از آن ارتباط استفاده نماید. چنین انسانی است که حتی در امور اجتماعی می‌تواند بر موضع حق مقاومت نماید.


تأکید پیامبر خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله»بر روزه کامل ماه شعبان نشان می‌دهد در این ماه شرایط خاصی برای تجلی انوار الهی بر قلب صائم فراهم است.


به تعبیر امام باقر«علیه‌السلام»؛ روزه‌ی این ماه «طُهْراً مِنْ کُلِّ زَلَّةٍ وَ وَصْمَةٍ وَ بَادِرَةٍ» موجب جدایی از هر لغزش و عیب و ننگ و خطا و گناه می‌گردد. و قلب انسان را آماده برای ملاقات خدا در ماه رمضان می‌کند.


وقتی حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند:

«صِیَامُ شَعْبَانَ ذُخْرُ الْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَا مِنْ عَبْدٍ یُکْثِرُ الصِّیَامَ فِی شَعْبَانَ إِلَّا أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ مَعِیشَتِهِ وَ کَفَاهُ شَرَّ عَدُوِّهِ وَ إِنَّ أَدْنَى مَا یَکُونُ لِمَنْ یَصُومُ یَوْماً مِنْ شَعْبَانَ أَنْ تَجِبَ لَهُ الْجَنَّة».

روزه شعبان، اندوخته بنده براى روز رستاخیز است و هیچ بنده‏ اى نیست که در شعبان فراوان روزه بگیرد مگر اینکه خداوند کارهاى زندگى او را اصلاح و شرّ دشمن او را کفایت میفرماید و کمترین پاداش براى کسى که یک روز از شعبان روزه بگیرد، این است که بهشت براى او واجب می‏شود.


این حدیث شریف خبر از آن می‌دهد که جهت‌گیری جان چنین فردی به سوی بهشت خواهد بود و راه سیر به بهشت را پیدا می‌کند و به آن‌سو حرکت خواهد کرد. هنر دیگرش باید آن باشد که با اعمال معنوی دیگر، به این سیر سرعت بخشد و از توقف‌گاه‌های خود بکاهد. نکته‌ی دقیق در حدیث فوق پیامی است برای مبارزان با دشمنان اسلام که روزه‌ی این ماه موجب بهره‌مندشدن آن‌ها از الطاف الهی است تا بر دشمنان فائق آیند.


رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله»با پرده‌برداشتن از سرّی از اسرار عالم غیب فرمودند: «شَعْبَانُ شَهْرِی وَ شَهْرُ رَمَضَانَ شَهْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ صَامَ یَوْماً مِنْ شَهْرِی کُنْتُ شَفِیعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ صَامَ یَوْمَیْنِ مِنْ شَهْرِی غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَنْ صَامَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ مِنْ شَهْرِی قِیلَ لَهُ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ».

شعبان ماه من است و رمضان ماه خدای عزّوجل است. هرکس یک روز از ماه من را روزه بدارد، در روز قیامت شفیع او خواهم بود، و هرکس دو روز از آن را روزه بدارد، خداوند گناهان گذشته او را می‌بخشد و هرکس سه روز از آن را روزه بدارد، به او گفته می‌شود؛ عملْ از سر گیرد زیرا تمام موانع ارتباط او با خدا مرتفع شده.


چنانچه ملاحظه می‌فرمایید در این دستورات بحث رویکرد انسان در میان است به سوی فرامین خدا و تغییر جهت‌دادن انسان از یک زندگی عادی به طرف یک زندگی روحانی و معنوی و این‌همه ثواب که در حدیث فوق و امثال آن ذکر می‌شود به جهت تغییر جهتی می‌باشد که انسان در غوغای زندگی و در عادت به خوردن، یک‌مرتبه باید جهت عادی خود را تغییر دهد و به سیره رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» برگشت نماید و لذا است که در ثواب اولین روزه این ماه حضرت می‌فرمایند: «کُنْتُ شَفیعُه یَوْمَ الْقِیامة» من در قیامت شفیع او می‌شوم و راه سیر به سوی خدا را برای او می‌گشایم.

چون در دنیا و در کشاکش روزمرّگی‌ها با فرارسیدن ماه شعبان به رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» تأسی کرد و به محبت رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» وارد ماه شعبان شد.


در همین رابطه حضرت سجاد«علیه‌السلام» هنگام ظهر در تمام روزهای ماه شعبان و نیز در شب نیمه ماه شعبان دعای مشهور صلوات بر محمّد و آل او را می‌خواندند (در  پست های بعدی بهش اشاره شده است) تا رشته‌ی پیوند انسان با رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» در این ماه کامل گردد. خداوند به همه ما کمک فرماید تا موفق به پیروی از سنت رسولش گردیم و نهایت مقاومت و پایداری در مسیر دینداری را در مقابل دشمنان اسلام نصیب خود کنیم.


در ماه شعبان با تکرار ذکر «لا إله الاّ الله، وَ لا نَعْبُدُ إلاّ إیّاهُ، مُخْلِصینَ لَهُ الدّین وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرکُون» که می‌گویی: إله و معبود و مطلوبی جز «الله» - که جامع جمیع کمالات است- در هستی نیست، پس باید دل به او سپرد، و جز او را عبادت نمی‌کنیم، خالصانه دین را برای او می‌دانیم، هرچند مشرکان جهت‌های فراوان دیگری را در جلو ما می‌گذارند تا از دین خدا عدول کنیم و به مکتب‌ها و تئوری‌های آن‌ها برگردیم.

آری با تکرار این ذکر جهت توحیدیِ جان را تقویت می‌کنی، همچنان که با استغفارهای این ماه، موانع تجلی انوار الهی را برطرف می‌نمایی.


حضرت صادق«علیه‌السلام» فرمودند: هرکس در ماه شعبان هر روز هفتاد بار بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ الْحَیُّ الْقَیُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ » خداوند نام او را در افق مبین - جایگاهی وسیع در جلو عرش می‌نویسد - زیرا در این ذکر از معبود خود با نظر به اسم «رحمان» و «رحیم» و «حیّ و قیّومِ» او می‌خواهی موانع ارتباط با خودش را برای تو برطرف کند و بتوانی با نظر به انوار اسماء مذکور به سوی او نظر کنی.


ماه، ماه نزدیکی به خدا است و زمینه ارتباط به شدت فراهم است و لذا از امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» هست که رسول خدا«صلّی‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند: «آسمان‌ها در پنجشنبه‌های ماه شعبان آراسته می‌گردد و فرشتگان می‌گویند: پروردگارا! روزه‌داران این روز را بیامرز و دعایشان را اجابت فرما!». و لذا هرکس در پنجشنبه‌های ماه شعبان دو رکعت نماز بگذارد که در هر رکعت پس از حمد سوره «قل هواالله احد» را صد بار بخواند و بعد صدمرتبه بر پیامبر و آل او صلوات بفرستد، همه نیازها و تقاضاهای دینی او برآورده می‌شود.


از این روایت رازهایی آشکار می‌شود. همین اندازه به این فکر کن که می‌فرمایند: «تَتَزَیّن السّموات» آسمان‌ها زینت داده می‌شوند، همان‌طور که زینت عقل که آسمان جان انسان است به برخورداری حکمت و معرفت است، آسمان دنیا حامل معارف و حقایق عالیه خاصی در آن روز می‌شوند که آن معارف و حقایق بر روزه‌دار نازل می‌گردد.

و نیز به این فکر کن که می‌فرمایند: «فتقول الملائکه...» ملائکه از خداوند تقاضا می‌کنند؛ مثل آن است که قوه بینایی و چشم شما با دیدن چیزی از جان شما طلب آن چیز را بکند. حدیث فوق خبر می‌دهد در آن روز کرّوبیان عالم قدس نظر خاص به صائمان آن روز دارند تا روزه‌داران در سیر و سلوک خود در نهایت راحتی بتوانند به مقصد برسند.


یاعلی مدد

اعیاد شعبانیه-ماه شعبان

بسم رب الحــــــــیدر(ع)


اعیاد شعبانیه


شعبان تنها ماهی است که هیچ وفاتی در آن نیست...قله این ماه،نیمه ماه است یعنی ولادت امام مهدی(عج).
حتی به روایتی شب نمیه شعبان،شب قدر است.
اگر کسی بخواهد به انسانیت کُل وصل شود،باید به امام زمان(عج) وصل شود، همانطور که آب عین تری است و تری جز ذات آب است،امام زمان(عج) هم عین انسانیت است و برای بهره مند شدن از انسانیت باید به ایشان وصل شد.

ما الآن در دوران آخر الزمان به سر میبریم.دورانی که ظلمت همه جارا فرا گرفته است و نتیجه این ظلمت،شرک و جهل است.
در روایات آخر الزمان تشبیه شده است به دریای طوفانی که هیچ کسی نمیتواند نجات پیدا کند مگرآنکه سوار کشتی نجات شود.

کشتی باید  دستگیر همه و سریع ترین کشتی باشد، که منظور از آن کشتی،امام حسین(ع) است،لذا میبینیم اولین ولادت در ماه شعبان،ولادت امام حسین(ع) است.« ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة»



برای اینکه کشتی سالم به مقصد برسد،نیاز به ابزار و بادبان و سُکان دارد.کشتی نجات برای اینکه در ظلمتی که نتیجه آن شرک و جهل است غرق نشود،نیاز به تقوا و معرفت دارد که تقوا از ادب بدست می آید و معرفت از عبادت و سجاده نشینی.
لذا دومین ولادت در این ماه،ولادت سلطان ادب،عباس بن علی(ع) است.حضرت عباس(ع) نمونه کامل ادب است که نتیجه ادب،تقواست.سومین ولادت هم،ولادت امام سجاد(ع)،سید الساجدین نمونه کامل سجاده نشینی است که نتیجه عبادت،معرفت است.

نتیجه تقوا و معرفت،یقین است و نشانه یقین،نهراسیدن از مرگ است.
لذا چهارمین ولادت در این ماه،ولادت علی اکبر(ع) است. کسی که وقتی در راه رفتن به سوی کربلا وقتی از پدر شنید که همگی شهید میشویم،اعتراضی به زبان نیاورد و حتی نگفت که من جوانم و مثل جوان های دیگر آرزوهایی دارم.اولین کس از بنی هاشم که به میدان جنگ رفت و به شهادت رسید.علی اکبر(ع) مصداق کامل یقین است.

این کشتی نجات،نیاز به ناخدا دارد.کسی که این کشتی را هدایت کند. کسی که این سفر را به پایان ببرد و باعث تمام شدن ظلمت آخرالزمان شود و آن کسی نیست جز امام مهدی(عج).برای همین ولادت بعدی در این ماه،نیمه شعبان ولادت ایشان است.


این عید بزرگ را به شما تبریک میگم.


یاعلی مدد