بخش جهارم-راز گریه بر امام حسین(ع) -شرح کتاب فروغ شهادت(مرحوم حاج شیخ سعادت پرور)


بسم رب الحـــــــــیدر(ع)



بخش چهارم

راز گریه بر امام حسین(ع)




در قرآن داریم:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ-سوره تین/4و5
که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم،سپس او را به پایین‌ترین مرحله بازگرداندیم...

حقیقت ما این تن ما نیست بلکه روح و نفس ماست.
در آیه ای که گفته شد معلوم میشود که روح ما در بهترین جایگاه قرار داشته است.در آنجا توجه کامل به خداوند داشتیم و در عشق کامل به خداوند لذت میبردیم.سپس خداوند ما را به پایین ترین درجه یعنی در این عالم ماده قرار میدهد تا استعداد هایی که به صورت بلقوه داشتیم را بلفعل کنیم.
پس معلوم میشود که جایگاه اصلی ما این دنیا نیست و باید در این دنیا تلاش کنیم تا دوباره به اون جایگاه اصلی و لقاءالله برسیم.

گریه و اشک ریختن تجلی حالت های درونی انسان است که به صورت کلی عامل گریه دو چیز است.
غم و اندوه از دست دادن چیزی و شوق رسیدن به چیزی باعث گریه و اشک میشود.
وقتی خداوند حضرت آدم را از آن جایگاه به زمین آورد،آدم بخاطر فراق و دوری از آن جایگاه گریه کرد.شاید توجه کرده باشید که وقتی نوزادی متولد میشود شروع به گریه کردن میکند و این گریه ،بخاطر آمدن در این دنیا و دوری و فراق از آن جایگاه اصلی است.

حال همانطور که در نکات قبلی گفته شد،امام حسین(ع) تجلی کامل اسماءالهی و مقام نورانیت و کمالات الهی است و یادآور آن جایگاه اصلی انسان است.
وقتی به امام حسین(ع) نظر میکنیم و متوجه آن جایگاه و مقام امام حسین(ع) میشویم،ناخودآگاه بخاطر دوری از آن جایگاهی که داشتیم و در طلب رسیدن به آن جایگاه اشک از چشم ها سرازیر میشود.

قال الحسین (ع) : أ َنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر
من کشته‏ ام براى اشک، مؤمن یادم نکند جز آنکه گریه ‏اش گیرد.


در زیارت اربعین داریم:
اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ
سلام بر اسیر ناراحتی های شدید و کشته ی اشک ها

در زیارت عرف داریم:
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَرِیعَ الْعَبْرَةِ السَّاکِبَةِ
سلام بر تو ای افتاده و کشته ی اشک ریزان

در نکته قبلی گفته شد که اهل بیت و بخصوص امام حسین(ع) نشان دهنده ی همه کمالات خداوند است و محبت به این خاندان باعث میشود یک اتحاد روحی بین عاشق و معشوق ایجاد شود و وقتی این اتحاد ایجاد شد،باعث میشود که صفات معشوق در عاشق هم ایجاد شود.
اشک ریختن و گریه کردن تجلی حالت دورنی است که همانطور که گفته شد بخاطر از دست دادن چیزی ویا شوق رسیدن به چیزی در انسان اتفاق می افتد.
اگر قلب انسانی بخاطر گناه،کدر و سیاه نشده باشد(امام علی (ع) می‌فرماید: «ما قست القلوب الا لکثرة الذنوب؛ دل ها جز با گناه سخت نمی شود)ناخودآگاه وقتی به یاد امام حسین(ع) افتاد اشک از دیدگانش سرازیر میشود.
قلب انسان خود به خود متوجه مقام بالای امام حسین(ع) میشود و آن جایگاه اصلی را میشناسد و معشوق اصلی خود را پیدا میکند و در طلب آن و شوق رسیدن به او تلاش میکند و اشک و گریه تجلی آن حالت درونی است.


اگر بخواهیم از منظری دیگر نگاه کنیم، گریستن، به ظهور درآوردن صفت رحمت در طرف مقابل است.همانطور که نوزاد وقتی چیزی را میخواهد شروع به گریه کردن میکند و باعث میشود که مادر رحمت خودش را بروز دهد و به طلب او پاسخ دهد،گریه و اشک ما هم باعث میشود که امام حسین(ع) که دارای ولایت مطلق کلیه است بر قلب ما نظری کند.


از طرفی گریه، صفت رحمت است که یکی از صفات بارز الهی است تا با اظهار آن،بقا و الفت اجتماع همواره برقرار باشد،بنابراین،صفت بارز رسولی هم که برای آنان فرستاده،رحمت قرار داده است:

وَما اَرْسَلْناکَ اِلّا رَحْمَةً لِلعالَمینَ.

(ای پیامبر) ما تو را فرستادیم تا رحمتى بر اهل عالم باشی - سوره انبیاء، آیه 107.

ظلم و ستم و عصیان زمان های جاهلیت تا زمان حضرت سیدالشهدا به درجه اعلی خود رسید، و صفت رحمت را به فراموشی سپرد به گونه ای که ام کلثوم در خطبه خود فرمود:
"
و نزعت الرحمة من قلوبکم..."
و رحمت،از دل های شما کنده شده است.

حال،سیدالشهدا با کلام"أ َنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ" میخواهد بفرماید من کشته شدم تا این صفت،با گریاندن و گریستن در مصایب من آشکار و در نتیجه رحمت الهی شامل حال امت شود.

شاهد بر این گفتار سخنان امام صادق(ع) است که میفرماید:


الحمدلله الذی فضلنا علی خلقه بالرحمة و خصنا اهل البیت بالرحمة….
ستایش از آن خداوندی است که با صفت رحمت، ما را بر مخلوقاتش برتری بخشید و رحمت خاص خود را ویژه خاندان ما گردانید

و هیچ کس از روی رحمت برما و برنچه به ما رسیده است گریه نکند،مگر اینکه پیش از جاری شدن اشک از چشمش،خداوند او را شامل رحمت خود نماید و اگر یک قطره از اشک هایش در جهنم بیافتد،آتش آن را خاموش میکند،به حدی که گرمایی برای آن باقی نمیماند...(کامل الزیارات-باب32-ص 101-روایت 6)


این حدیث شریف به خوبی روشن میکند که هنگامی که بنده ای صفت رحمت را به بهترین خلق خدا ظهور دهد،خداوند هم رحمت بی انتهایش را شامل وی خواهد نمود به گونه ای که هیچ گناهی بر او نماند.

 

حال شاید این سوال پیش آید که چرا اهل بیت و پیامبران با اینکه در آن جایگاه هستند ولی باز برای امام حسین(ع) گریه میکنند؟؟

درجه اول گریه برای مردم عوام و معمولی است که معمولا برای غم و اندوه و مصیبت های کربلا گریه میکنند .این گونه افراد با شنیدن مصیبت های امام حسین(ع) و روضه هاست که اشک میریزند و به واسطه ی این اشک یک نوع اتحاد پیدا میکنند.


درجه بعدی اشک بخاطر شوق ومحبت به آنها و مقام آنهاست.سطح این نوع گریه کمی بالاتر است و نتایج بالاتری هم خواهد داشت.این نوع افراد که کم هم هستند نقص وجودی خود را فهمیدند و معشوق خود را هم پیدا کردند و از سرمحبت و شوق رسیدن به آن جایگاه اشک میریزند و به واسطه همین اشک و گریه و محبت اتحاد روحانی با امام حسین(ع) پیدا میکنند.


درجه بعدی که مخصوص اهل بیت و اولیا خداست،اشک از  سنخ عشق است.خود اهل بیت به آن جایگاه اصلی رسیده اند و صاحب ولایت مطلق کلیه و مقام نورانیت هستند ولی برای حفظ آن جایگاه و مقام برای امام حسین(ع) که مظهر کامل آن مقام است، اشک میریزند.برای همین همه انبیاء و اولیا برای امام حسین(ع) اشک ریخته اند و بدون اشک برای امام حسین(ع) این جایگاه و مقام را نداشتند.

 

از طرفی چون همه مردم نمیتوانند به سطح شوق و محبت و به سطح عشق برسند و در همان سطح غم و اندوه و مصیبت می مانند باید کربلاهمراه با مصیبت و بلا باشد که عموم مردم بتوانند از آن بهره مند شوند.یکی از دلایلی  که کربلا آغشته به مصیبت و سختی و بلاست،بخاطر همین موضوع است.


یاعلی مدد


بخش سوم-راز محبت به امام حسین(ع) -شرح کتاب فروغ شهادت(مرحوم حاج شیخ سعادت پرور)


بسم رب الحـــــــــــیدر(ع)


بخش سوم

راز محبت به امام حسین(ع)


امام سجاد (ع) در صحیفه ی سجادیه میفرماید:
ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ اَبتِدَاعَاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِیَّتِهِ اخترَاعاً، ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إرَادَتِهِ، وَبَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ.
به قدرت خود مخلوقات را نوآفرینی کرد و آنان را طبق مشیت و خواست خود آفرید.سپس آنان را در راه اراده و خواست خویش روان گردانید و در راه محبت و دوستی به خود برانگیخت.

هرموجودی به صورت فطری خداوند را دوست دارند و به او محبت دارند چون در وجود خودشون نقصی میبینند که دنبال آن کمال مطلق هستند که نقص خودشون را رفع کنند.

اگر چه در ظاهر هر موجودی کمالات خودش را دوست دارد و یا کمالی را در چیز دیگری میبیند و آن را دوست میدارد مثلا عالمی کتابی را که مینویسد، دوست دارد و یا فردی به فرد دیگری بخاطر زیبایی او عشق میورزد اما در واقع همه کمالات از آن خداست و همه موجودات تجلی اسماء او هستند و اگر عشقی هم هست،همه اش به خدا برمیگردد و در باطن همه خداوند را دوست دارند چون همه کمالات از اوست .



أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ -سوره اعراف/54
آگاه باش که عالم خلق و امر از آن اوست.

همانطور که هرکس کمالات خود را دوست دارد،خداوند هم کمالات خود را دوست دارد زیرا که خداوند محبت به ذات و صفات خود دارد(خداوند میفرماید:"کنت کنزاً مخفیاً فاحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف"
من گنج پنهان بودم ، دوست داشتم شناخته شوم ، ازین رو موجودات را خلق کردم تا شناخته شوم.) و در نتیجه اگر به موجودات محبت ورزد در حقیقت به ذات و اسما و صفات خود که موجودات مظهر آن هستند،محبت ورزیده است و هر موجودی به میزان ظرفیت خویش از محبت الهی برخوردار است.پس هرچقدر موجودات صفات و کمالات خداوند را بیشتر نشان دهند،خداوند آنها را بیشتر دوست دارد.

نکته ای علامه حسن زاده در الهی نامه نوشته است:"محبت والد به ولد بیش از محبت ولد به والد است که آن اثر است و علت و معلولیت نیست پس محبت تو به ما که علت مطلق مایی به چه اندازه است؟؟...."

منظور این است که همیشه محبت پدر به فرزند بیشتر است چونکه پدر،فرزند را کمالی از خود میبیند و او را از خود میبیند.کمی عمیق تر به این موضوع نگاه کنیم میبینیم که با اینکه پدر،علت بوجود آمدن فرزند نیست بلکه شرایطی را ایجاد کرده اند تا خدا به آنها فرزند بدهد ولی با این حال فرزند خود را بیش از او دوست دارد،حال خداوند که خود علت ایجاد همه مخلوقات است بدون واسطه،محبتش به مخلوقات قابل درک ما نیست.همانطور که خود خداوند میفرماید اگر بنده ای بداند که چقدر من اورا دوست دارم،بند بند بدنش از هم متلاشی میشود.

تا اینجا فهمیدیم که ما در فطرت، خداوند را دوست داریم چون دنبال کمال مطلق هستیم و آن کمال مطلق، خداوند است.از طرفی در نکات قبلی گفتیم که خداوند با اسما الهی تجلی میکند و اگر بخواهد خود را به ما نشان بدهد،از طریق اسماء الهی نشان میدهد و تجلی همه اسماء الهی انسان کامل است.
پس همه موجودات فطرتا انسان کامل را دوست دارند چون تجلی کامل و نمونه ی کامل خداوند است.

اگر انسان کامل نبود و موجودات میخواستند خداوند را بدون واسطه دوست داشته باشند،این محبت یک محبت انتزاعی و مفهومی میشد و به صورت قلبی در نمی آمد.چون محبت وقتی به صورت قلبی در می آید و موجب عشق ورزیدن میشود که مصداق خارجی هم داشته باشد.
باید در خارج چیزی باشد که او را دوست داشت مگرنه که این دوست داشتن،صرفا یک دوست داشتن مفهومی است.
حال مصداق خداوند در خارج اهل بیت هستند.در واقع محبت به اهل بیت،محبت به خداوند است.

خداوند در قرآن میفرماید:"قُل لاّ أسئلُکُم علیه أجراً الاَّ مودّة فی القربی.."-شوری/23
پیامبر بگو در ازای رسالتم چیزی نمیخوام جز مودت به نزدیکانم...

درجایی دیگر میفرماید:
قُلْ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ-سبا/47
بگو آنچه من از شما خواستم به نفع خودتان است

از این دو آیه میتوان برداشت که این مودت نسبت به اهل بیت،در واقع به نفع خودمان است.
حالا چرا؟؟ چطوری؟؟ چرا مودت؟؟ چرا نگفت اطاعت؟؟

جنس عشق،تبعیت محض از معشوق است و علاوه بر آن عشق یک نوع اتحاد بین عاشق و معشوق برقرار میکند.
عاشق سعی میکند که صفات و ویژگی های معشوق را در خود ایجاد کند و شکل او شود.حال وقتی اهل بیت که تجلی کامل اسما الهی هستند را دوست داشته باشیم و به آنها مودت بورزیم،یک نوع اتحاد روحانی با آنها برقرار میکنیم و وقتی این اتحاد برقرار شد و ویژگی های معشوق در عاشق پیدا شد،نتایج بزرگی نصیب ما میشود و راه صدساله را یک شبه طی خواهیم کرد.
از طرفی امام صادق(ع) میفرماید:محبت بدون اطاعت،ادعاست.
این نمیشود که ما هرکاری بکنیم و بعدش بگوییم که چون اهل بیت را دوست داریم،همه چیز حل میشود.خیر!!!


حال در بین اهل بیت توضیه اکید به محبت و اشک برای امام حسین(ع) شده است.
پیامبر خدا میفرماید:
حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاط
حسین از من است و من از حسین.خداوند دوست دارد هرکس که حسین را دوست بدارد،حسین سبط و نوه ای از ابساط و نوادگان است.

از امام باقر(ع) نقل شده است که پیامبر (ص) فرمود:
من اراد ان یتمسک بعروة الله الوثقى التى قال الله تعالى فى کتابه فلیوال على بن ابى طالب و الحسن و الحسین، فان الله یحبهما من فوق عرشه.
کسى که مى خواهد به ریسمان محکم خدا که حضرتش در قرآن از آن یاد کرده چنگ بزند باید على بن ابى طالب علیه السلام و حسن و حسین علیه السلام را دوست بدارد چرا که خداوند متعال از فوق عرش این دو را دوست دارد...

-جمله"یتمسک بعروة الله الوثقى..." اشاره به آیه شریفه است که میفرماید:
فَمَنْ یَکْفُرْ بِالْطَّغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى‏ لَاانْفِصَامَ لَهَا ...
پس هر که به طاغوت کافر شود و به خداوند ایمان آورد، قطعاً به دستگیره محکمى دست یافته، که گسستنى براى آن نیست....

پس به عبارتی ریسمان محکمی که مارا نجات میدهد در واقع اهل بیت هستند و این روایت و آیه قرآن اشاره به مقام نورانیت و ولایت مطلق کلیه امامان معصوم دارد.
محبت به این خاندان و بخصوص امام حسین(ع) که مقام نورانیت و ولایت مطلق کلیه را به تمام معنا در کربلا به نمایش گذاشت و ظهور داد،باعث میشود که یک اتحاد روحی برقرار شود و ما هم از ویژگی آنان به اندازه ظرفیت خودمون بهره مند شویم.

در حالت عادی اول معشوق کمی ناز میکند و محل به عاشق نمیگذارد تا برایش ثابت شود که این عشق واقعی و حقیقی باشد . کم کم با اصرار عاشق بر عشق خود ،معشوق هم محب عاشق میشود و به او نظر میکند.
پس باید با اعال خودمون دوست داشتن و عشق خودمون نسبت به اهل بیت را ثابت کنیم.عشق موقعی ایجاد میشود که یک نوع سنخیت بین عاشق و معشوق برقرار باشد.باید سعی کنیم حداقل کاری را انجام دهیم تا در بُعدی یک نوع سنخیت برقرار شود تا عشق آغاز شود.

هرکسی تحمل محبت و عشق اهل بیت را ندارد.
عشق اهل بیت تا جایی پیش میرود که عاشق دوست دارد خود را برای معشوق فدا کند.اصحاب امام حسین(ع) مصداق واقعی و حقیقی عشق ورزیدن را پیدا کردند و اینقدر این عشق به معشوق زیاد بود که برای فدا شدن از همدیگر سبقت میگرفتند.

در سوره اعراف آیه 143 داریم که حضرت موسی از خداوند در خواست کرد که کمالات خودش را به او نشان دهد.خدا هم به کوه عرضه داشت و کوه متلاشی شد و موسی هم بیهوش شد.حضرت موسی بیهوش شد و قالب تهی کرد چون ظرفیت دیدن کمالات الهی و جمال حق تعالی را نداشت.
حال امام حسین(ع) در کربلا همه کمالات را به عرصه ظهور گذاشت و اینقدر ظرفیت اصحاب کربلا بالا بود که قالب تهی نکردند.
این نشان میدهد که جایگاه اصحاب امام حسین(ع) مثل حضرت زینب(س) و حضرت عباس(ع) و ... از انبیا هم بالاتر بوده است.
مقام و ظرفیت خیلی بالایی داشتند که با اینکه امام حسین(ع) آن کمالات را ظهور دادند،با این حال قالب تهی نکردند.
مودت و عشق به اهل بیت و امام حسین(ع) باعث میشود که ظرفیت هم بالا رود و عشق اصحاب به امام حسین(ع) بود که ظرفیت آنان را چنان بالا برده بود که با ظهور دادن همه کمالات الهی و مقام ولایت و نورانیت،قالب تهی نکردند.

برای همین پیامبر میفرماید:علمای امت من از انبیا قوم بنی اسرائیل افضل تر هستند.
چون این محبت و مودت اهل بیت بخصوص امام حسین(ع) باعث میشود که ظرفیت بالا رود.

یکی از اسماء الهی جمال است.جمال و زیبایی از اوصاف خداوند است.
خداوند کمی از اسم جمال را حضرت یوسف تجلی داد و همه زنان عاشق جمال یوسف شدند و در مجلسی که زلیخا برپا کرده بود،همه دست خودشون را قطع کردند"قَطَعنَ.." و هیچ دردی حس نکردند.
امام حسین(ع) در کربلا اسم جمال الهی را به عرصه ظهور گذاشت و برای همین بود که اصحاب هیچ دردی حس نکردند.امام باقر(ع) میفرماید:إنَّ أَصْحَابَ جَدِّىَ الْحُسَیِنْ لَمْ یَجِدُوا ألَمَ مَسِّ الْحَدِیْدِ

یاران فداکار جدم امام حسین(علیه السلام) در زیر ضربات شمشیر و نیزه دشمن احساس درد نمى کردند.



یاعلی مدد

بخش دوم-خصیصه خاص سید الشهدا -شرح کتاب فروغ شهادت(مرحوم حاج شیخ سعادت پرور)

بسم رب الحــــــــیدر(ع)




بخش دوم

خصیصه خاص سید الشهدا


در روایات بسیاری است که سید الشهدا از اول خلقت تا خاتم انبیا مورد توجه خداوند و انبیا و اوصیا بوده است و همه از او یاد کرده اند.
چرا از امام حسین(ع) قبل از خلقتش و بعد از خلقتش و تا قیامت یاد میشود؟؟
چرا همه موجودات اهل زمین و آسمان برای او گریسته اند؟؟

در زیارت عاشورا میخوانیم:
یا اَباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ وَ. عَظُمَتِ الْمُصیبَهُ بِکَ عَلَیْنا وَ عَلى جَمیعِ اَهْل السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ
یا اباعبدلله،سوگ و مصیبت تو بر ما و بر همه ی اهل آسمان ها و زمین،عظیم و سنگین است.

تاثیر توجه به مقام نورانیت در اعمال
اگرچه مقام و منزلت هر نبی و ولی به میزان توجه او به مقام نورانیت است و رسول اکرم و اهل بیت چون توجه تام و تمام به مقام نورانیت دارند از همه پیامبران افضل و برتر هستند اما باید توجه داشت که توجه هر انسانی به مقام نورانیت،آثاری در ظاهر شدن اعمال عبادی،قلبی و جوارجی او دارد که اگر مقتضای ظهور آن،به حسب موقعیت زمانی برای او ایجاد شود و بتواند آن آثار را در مرحله ی عمل ظاهر سازد(به هر اندازه که بتواند و شرایط اقتضا کند) برای او در بهشت و عالم اعلی،مقام و منزلت حاصل خواهد شد زیرا با توجه به کتاب و سنت،آن چه در آخرت به هر کس داده میشود،به حساب پیاده کردن داشته ها و کمالات فطری و ظهور دادن اعمال در این عالم است نه به حساب داشته و مستقر بودن بر فطرت توحیدی و ولایت.

در این قاعده هیچ فرقی بین نبی و ولی و دیگر مومنان نیست.
به طور مثال کسی خصلت شجاعت دارد.اگر شرایطی ایجاد شود و جنگی پیش آید که این فرد شجاعت خود را ظاهر کند،این کمال است ولی صرف داشتن شجاعت،کمال اعلی نیست، هرچند خوب است.

مثلا مقام تسلیم و توکل و رضا و ... که از آثار مقام نورانیت است،به هر اندازه که در شخص بیشتر ظاهر شود،برای او مقام و منزلت بالاتری در بهشت خواهد بود.




ویژگی سیدالشهدا نسبت به دیگر اولیا
با توجه به این مقدمات اگر چه هر کدام از پیامبران و اولیای الهی به اقتضای امرالهی و نسبت به شرایط زمانی و مکانی و ... که داشته اند و نیز به اقتضای وظیفه،گوشه ای از کمالات و فضایل ذاتی خود را به ظهور رسانده اند ولی گویا شرایط زمان امام حسین(ع) به گونه ای بوده است که موقعیت بیشتری برای به ظهور رساندن آن مقام نورانیت برای ایشان فراهم شده است و امر خدا هم نیز تاکید بیشتری در پیاده شدن آن کمالات داشته است.
به همین ترتیب امام حسین(ع) به آن اقتضا و اراده خداوند پاسخ مثبت داده و نسبت به دیگر اولیاء در هر دوعالم دارای ویژگی خاص و منحصر به فردی شده است و تنها اوست که دارای چنین خصیصه ای است هرچند پیامبر اکرم و امام علی(ع) از او افضل تر باشند.
افضل تر در اینجا به این معناست که اول پیامبر اکرم بود که به مقام نورانیت رسید و به تبع او،امام علی(ع) و دیگر ائمه به آن مقام رسیدند و از لحاظ باطنی همه آنها یک نور هستند(کلنا نور الواحد) ولی برحسب به ظهور رساندن آن مقام نورانیت در این عالم،فضلیت امام حسین(ع) بالاتر است و هیچ کسی به پای امام حسین(ع) نرسیده است.

شرایطی که امام حسین(ع) در آن قرار داشت،دیگر اهل بیت آن شرایط برایشان ایجاد نشد و خواست خدا بود که این اقتضا برای امام حسین(ع) فراهم شود چنانچه اگر دیگر امامان معصوم در شرایط امام حسین(ع) قرار میگرفتند،همان کاری را انجام میدادند که امام حسین(ع) انجام داد.
بسیاری از کمالات و فضایل باید در مصیبت و سختی ظهور پیدا کند و برای همین است که کربلا و آن همه بلا و سختی،باعث شد که امام حسین(ع) آثار مقام نورانیت و مقام ولایت مطلق کلیه را به تمام معنا در برابر آن مصیبت عظیم به ظهور برساند.

در نکته قبلی مثال موج و دریا و نقطه و کلمات گفته شد و معلوم شد که امام معصوم دارای مقام ولایت مطلق کلیه است به طوری که در متن و کُنه وجودی همه موجودات حضور دارد و به عبارتی دیگر همه موجودات کلمات خداوند هستند و کلمات هم از نقطه تشکیل میشود و نقطه در همه ی کلمات حضور دارد چنانچه حضرت علی(ع) میفرماید: همه قرآن در سوره حمد است و سوره حمد در بسم الله جمع میشود و همه ی بسم الله در "ب" قرار داد و من نقطه "ب" هستم.

همانطور که اگر نقطه نبود،کلمات هم نبودند اگر امام معصوم و ولی خدا نبود،موجودات نبودند،پس در واقع ولی خدا و انسان کامل،واسطه ی فیض است.
واسطه ی فیض بودن یعنی واسطه همه ی کمالات و در واقع هرچیزی که به ما میرسد از طرف انسان کامل است و قوام و بودن هر موجودی به ولی خدا و انسان کامل بستگی دارد.
شاید بشود فهمید که چرا همه موجودات برای امام حسین(ع) گریه کردند و آسمان تیره و تار شد،چون به قوام و هستی خودشون یعنی امام حسین(ع) مصیبت وارد شد و ولی خودشون را از دست دادند.

درسته که بقیه ائمه هم واسطه فیض بودن و شهادت آنها هم برای همه موجودات سخت بود ولی این یک قاعده است که هر موجودی به دنبال کمال مطلق است و هرچه کمال بشتر و بالاتری را ببیند،بیشتر عاشق او میشود.

حال امام حسین(ع) در کربلا،کمالات مقام نورانیت را به تمام معنا به نمایش گذاشت و ظهور داد و از دست دادن این امام معصوم که همه کمالات را به عرصه ظهور گذاشت،سخت بود چنانچه ملائکه به خداوند شکایت کردند که دیگر بس است،ما طاقت دیدن چنین صحنه هایی نداریم...


این که میگویند آسمان تیره و تار شد،یک سخن ذوقی و ادبی نیست بلکه واقعا چنین شد و اگر کسی چشم قلبش باز شده باشد،در آن روز دید که آسمان تیره و تار شد و همه اهل آسمان ها و زمین گریان شدند.

خصائص امام حسین(ع) در روایات


1. پس از آن که رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- در زمان کودکىِ سیّدالشّهدا- علیه ‏السّلام- خبر شهادت ایشان را به امّ‏ سلمه مى ‏فرماید، امّ‏ سلمه عرض مى ‏کند: «از خداوند بخواهید که این امر از وى دور شود.» حضرت در جواب مى‏ فرماید:

«خواستم، ولى خداوند- عزّوجلّ- به من وحى فرمود:

«أَنَّ لَهُ دَرَجَةً لا یَنالُها أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقینَ ...»

مقامى براى اوست که هیچ یک از آفریده‏ ها به آن نخواهند رسید.


بیان:

واضح است که توسعه‏ ى جمله‏ ى‏ «لا یَنالُها أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقینَ»، همه‏ ى آفریده‏ ها، حتّى پیامبران و اولیاى الهى و ملایکه‏ ى مقرّبین را در برمى‏ گیرد. و این خود، بیانگر گفتار گذشته‏ ى ما در خصیصه‏ ى خاصّ آن بزرگوار است.



2. پس از حالت رؤیایى که سیّدالشّهدا- علیه‏ لسّلام- جدّ بزرگوارش را در کربلا زیارت کرد، به اصحاب و نزدیکان فرمود: جدّم رسول‏ اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- را با عدّه اى از اصحابش دیدم که به من فرمود:

«یا بُنَىَّ! أَنْتَ شَهیدُ آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَدِ اسْتَبْشَرَ بِکَ أَهْلُ السَّماواتِ وَ أَهْلُ الصَّفیحِ الْأَعْلى فَلْیَکُنْ إِفْطارُکَ عِنْدِى اللَّیْلَةَ ...»

اى پسرم! تو شهید آل محمّدى، و اهل همه‏ ى آسمان‏ها و اهل آسمانِ بالا، به قدومت خوشحال خواهند شد، پس امشب افطارت نزد من باشد ...


بیان:

اطلاق شهید آل محمّد به ایشان، در حالى که بیشتر و یا همه ‏ى آل محمّد- علیهم‏ السّلام- به واسطه‏ ى شمشیر و یا سمّ‏ شهید شده‏ اند، خالى از ظرافت نیست.



3-امام صادق(ع):
بَیْنَمَا رَسُولُ اَللهِ صلّی‌الله علیه وآله فِی مَنْزِل فَاطِمَةَ،وَالْحُسَیْنُ فِی حِجْرِه،إذْبَکَی وَخَرَّسَا جِداً
ثُمَّ ‌قَالَ: یَا فَاطِمَةُ! یَا بِنْتَ‌ مُحَمَّدٍ! إنَّ ‌الْعَلِیَّ‌ اْلأعْلَی ‌تَرَآئی لِی فِی بَیْتِکَ هَذَا فِی سَاعَتی هَذِهِ،فِی‌أحْسَنِ صُورَةٍ،وَأهْیَأ هَیْئةٍ،فَقَالَ لِی:یَامُحمَّدُ! أتُحِبُّ الحُسَینَ ؟!
قلتُ یا ربِّ قرِّةُ عَینِی وَ رَیْحَانَتیِ،وَثَمَرَهُ فوُّادِی،وَجَلْدَةُ مَابَیْنَ عَیْنِی!
فَقَال لی :یَامُحمَّدُ، وَضَعَ ‌یَدَهُ ‌عَلَی‌ رَأسِ‌ الْحُسَیْنِ‌ عَلَیْهِ‌السَّلامُ: بُورِکَ مِنْ مَوْلُودٍ! عَلَیْهِ بَرَکَاتِی، وَ صَلَوَاتِی، وَ رَحْمَتِی، وَ رِضْوَانِی! وَ نِقْمَتِی، وَ سَخَطِی، وَ عَذَابِی، وَ خِزْیِی، وَ نَکَالِی عَلَی مَنْ قَتَلَهُ وَ نَاصَبَهُ وَنَازَعَهُ!
أماإنَّهُ سَیِّدُالشُّهَدَآءِ مِنَ الأوَّلِینَ وَالْأَخِرِینَ فِی الدُّنْیَا وَالْأخِرَةِ، وَسَیِّدُ
شَبَابّ أهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ أجْمَعِینَ. وَأبُوهُ أفْضَلُ مِنْهُ وَخَیْرٌ. فَاقْرَأهُ السَّلامُ وَبَشِّرْهُ بِأنَّهُ رَاَیةُ الْهُدَی، وَ مَنارُ أوْلِیَائی، وَ حَفیظیِ، وَ شَهِیدِی ‌عَلَی خَلْقِی، وَ خَازِنُ عِلْمِی، وَحُجَّتِی عَلَی أهْلِ السَّمَوَاتِ وَأهْلِ الْأرَضِینَ وَالْثَّقلینْ:الجِنِّ وَالْإنْسِ.


زمانی رسول خداصلّی الله علیه وآله در منزل فاطمه بودند،وحسین در دامنشان بود،که‌ناگهان گریستند؛وبه‌حال سجده برروی زمین افتادند؛ وسپس گفتند: إی فاطمه!إی دختر محمّد! خداوند علی اعلی ، خودش رابه‌بهترین صورتی ونیکو ترین هیئتی درهمین خانه تو،ودرهمین ساعت،به من‌نشان داد؛بطوریکه درنظرداشت من اوراببینم؛ وبه من گفت:إی محمّد! آیاتو حسین رادوست داری؟!

من گفتم:ای پروردگار من! او موجب طراوت وتازگی وتری وخنکی چشم من(نور چشم من)است؛ ونوگل خوشبوی بوستان من،وثمره دل من،وپوست نازک درمیان دوچشم من(که حیات ودیدن چشم بسته باوست)می باشد!

خداوندعلی أعلی در حالیکه دست خود را بر سر حسین علیه السلام گذارده بود ، گفت: ای محمّد چقدر به این مولود برکت داده شده است! برکات من و صلوات من ورحمت من و رضوان من، اما نقمت من و لعنت من غضب من و خزی من و نکال من برای کسی است که او را می‌کشد و دشمن می‌دارد و از سر عداوت با او برمی خیزد و با او منازعه و جنگ می‌کند آگاه باش که‌ او: سیّد و سالار ‌شهیدان ‌است، از پیشینیان ‌و پسینیان‌ در دنیا و آخرت؛ و سیّد و سالار جوانان أهل بهشت‌ است از میان ‌جمیع‌ خلائق، و
پدرش از او أفضل و برتر و بهتر است.
به پدرش سلام مرابرسان!وبشارت بده که: اوست پرچم هدایت؛ و کانون نوربخش أولیای من، و نگهدارنده و پاسدار من، گواه من بر خلق من، و گنجینه علم من، و حجّت من بر أهل آسمانها، و أهل زمین‌ها، و بر دو چیز سنگین و پر أهمیّت که جنّ و إنسان باشند.


-اول باید توجه داشت که جمله" إنَّ ‌الْعَلِیَّ‌ اْلأعْلَی ‌تَرَآئی لِی..." توهم تجسم خداوند را در ذهن ایجاد میکند که باید دانست که اینگونه تعابیر برای فهماندن حقایق به ماست تا با عالم بشری و مادی محدود خودمان،آن را درک کنیم وگرنه خداوند از تجسم منزه است.

-حضرت موسی(ع) از خدا تقاضا کرد که کمالات خود را به او نشان دهد و خداوند گوشه ای کمالات خود را به کوه عرضه داشت و کوه متلاشی شد و حضرت موسی بیهوش و یا به تعبیری از دنیا رفت.
(اینکه چرا حضرت موسی(ع) مُرد در نکته ای دیگر باید مشخص شود).
حال خداوند برای پیامبر تجلی کرد.آن هم نه به صورتی که برای حضرت موسی تجلی کرد بلکه به صورت "فِی‌أحْسَنِ صُورَةٍ" یعنی در بهترین و بالاترین صورت برای پیامبر تجلی کرد.

-نکته قابل تامل اینجاست که خداوند از طریق امام حسین(ع) ظهور اعلی داشت و امام حسین(ع) شد ظهور اعلی و کامل خداوند و برای همین بود که پیامبر(ع) به امام حسین(ع) سجده کرد.
سجده پیامبر(ع) برای امام حسین(ع) در واقع سجده برای خداوند بود و پیامبر(ص) با دیده ی دل و حقیقت ایمان به مشاهده جمال الهی از طریق امام حسین(ع) نائل شد.

-مراد از دست گذاشتن خداوند بر سر امام حسین(ع) همان دست رحمت خاص الهی است که به امام حسین(ع) این چنین ویژگی داد که فقط مخصوص اوست.

-ما گفتیم که امام حسین(ع) در به ظهور رساندن کمالات از پیامبر(ع) و حتی امام علی(ع) دارای فضیلت است و سجده پیامبر بر امام حسین(ع) نشان دهنده ی مقام والای امام حسین(ع) است ولی چرا در آخر روایت خداوند گفته است که پدرش از او افضل و بهتر است؟؟

امام صادق(ع) میفرماید:
ان امیر المومنین علیه السلام افضل عند الله من الائمة کلهم و له ثواب اعمالهم و على قدر اعمالهم فضلوا.
فضیلت امیرمومنان نزد خداوند از همه ی ائمه بالاتر است و ثواب اعمال آنان برای اوست و فضیلت هر یک از ایشان به اندازه اعمالشان است.

با اندکی تامل روشن میشود که این روایت نه تنها منافاتی با خصیصه خاص سیدالشهدا ندارد بلکه خود شاهد بر آن است.

-اگرچه امام صادق(ع) با جمله"ان امیر المومنین علیه السلام افضل..." به افضل بودن حضرت علی(ع) از دیگر ائمه از جهاتی مثل اخوت با رسول اکرم و تقدم در امامت و وراثت از آن حضرت و اَب الائمه بودن،اشاره میکند چنانچه جمله"و له ثواب اعمالهم" بیانگر گوشه ای از آن میباشد زیرا آن کسی را که به عملی راهنمایی میکند،در حقیقت مالک عمل اوست.(دلیل الخیر کفاعله)

چون امام علی(ع) اول ائمه هستند و بقیه ائمه از ایشان ارث بردند پس امام علی(ع) در همه اعمال آنها شریک است و در واقع مالک عمل آنهاست.

در ادامه حدیث امام صادق میفرماید:" على قدر اعمالهم فضلوا" یعنی فضیلت هر یک از ائمه به لحاظ ظهور دادن آثار توجه به مقام نورانیت و اقتضای زمان و ماموریت مشخص میشود.

پس امام حسین(ع) از همه موجودات اعم از پیامبران و امامان دارای فضیلت بیشتر و در مقام بالا تری است.

این شعرحافظ از خالی از لطف نیست...
می‌گویند دو ادیب فاضل که عمر خود را در بحث و درس و مطالعه و مکاشفه سپری کرده بودند، روزی اندر مقصود حضرت حافظ از این بیت:

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد

با یکدیگر گفتگو می‌کردند و در نهایت برداشت آنها از این بیت آن شد که منظور خواجه شیراز از پیر مغان همانا حضرت مولا علی (ع) بوده و منظور از شیخ همانا حضرت آدم ابوالبشر. بدین ترتیب حضرت حافظ خواسته است به آدم ابوالبشر بگوید که از آن‌رو مرید مولا علی است که آدم در بهشت وعده داد که به سراغ میوه ممنوعه (گندم) نرود ولی رفت اما مولا علی در تمام عمر خود هیچگاه از نان گندم تناول نکرد و همواره نان جوین می‌خورد.



القصه چندی بگذشت و یکی از آن دو ادیب رخ در نقاب خاک کشید. مدتی بعد شبی به خواب دوستش آمد و گفت که در عالم برزخ حضرت حافظ را ملاقات کرده و منظورش از بیت مذکور را جویا شده است. و لسان‌الغیب در پاسخ گفته که تفسیر آنان از این بیت ناصواب بوده است و سپس به بیان مقصود خود پرداخته بود که:
مراد از پیر مغان همانا سیدالشهدا امام حسین (ع) است و شیخ همانا حضرت ابراهیم خلیل. چرا که ابراهیم به خداوند وعده داد که اسماعیلش را قربانی کند و امام حسین نه‌ تنها فرزندانش را به قربانگاه برد، که خود را نیز قربانی نمود.


یاعلی مدد

بخش اول-تبیین مقام نورانیت-شرح کتاب فروغ شهادت(مرحوم حاج شیخ سعادت پرور)


بخش اول

تبیین مقام نورانیت




در روایات دو مقام و منزلت برای پیامبران و اولیا(ع) ثابت شده است که یکی در اصطلاح"مقام نورانیت" و دیگری"مقام خلقی" نامیده میشود.
مقام نورانیت همان مقام ولایت است که جدای از ولایت مطلقه ی کلیه ی الهی نیست.
بنابر قضیه ی وحدت وجود برهیچ کسی مخفی نیست که خداوند چه در این جهان و چه در جهان دیگر در کنار و جدای از موجودات نیست،بلکه با اشیاء و محیط به آنان است.

هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ (سوره حدید/آیه 4)
و هرکجا باشید او با شماست.

أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ(سوره فصلت/آیه 54)
آگاه باش که مسلما او به هرچیزی احاطه دارد.

مثالی عرفا برای روشن شدن این قضیه میزنند.
مثال موج و دریا...
از یک سو موج قطعا غیر از دریاست زیرا میتوان دریای آرامی را تصور کرد که هیچ موجی ندارد ولی پس از مدتی مواج میشود.این موج های پدید آمده ،طبیعتا غیر از دریا و آب آن اند زیرا زمانی دریا و آب آن بود ولی این امواج نبودند و از سوی دیگر،موج چیزی بر دریا اضافه نکرده و پس از آنکه دریا مواج شد، ما چیزی جز دریا و آب نخواهیم داشت و هرچه هست،همان آب دریاست.
بنابراین از این منظر موج دریا عین دریا و آب دریاست و از منظری دیگر موج غیر از دریاست چون میتوان دریایی بدون موج را تصور کرد. پس آب تمام متن موج را فرا گرفته و اینطور نیست که موج بخشی از آب دریا را تشکیل دهد بلکه همان آب است و چیزی به آب دریا اضافه نکرده است.نسبت حق و خلق هم شبیه نسبت موج و دریاست،زیرا همه موجودات،امواج دریای بی کران خداوند .
این امواج خلایق از جهتی غیر از خداوند هستند و از جهتی عین اویند.مثل موج که چیزی جز آب دریا نیست ولی خود دریا هم نیست بلکه آب دریا در متن و کُنه وجودی امواج حضور دارد.


مثال الف و حروف...
اگر "الف" کج شود،"ر" و "ز" را تشکیل میدهد و اگر خم شود"د" را تشکیل میدهد و اگر پهن شود"ب و پ و ت" را تشکیل میدهد.در واقع همه حروف از "الف" بوجود می آیند.
"الف" هم از کنارهم قرار گرفتن چندین نقطه تشکیل میشود.
پس از طرفی کلمات "نقطه" نیستند و از طرفی در متن وجودی آنها "نقطه" حضور دارد و اگر نقطه نبود کلمات هم نبودند.


خداوند در قرآن میفرماید: هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ.
هم اول است و هم آخر...از اول بوده است و تا آخر هم هست....هم ظاهر است و در حالی که ظاهر است،باطن هم هست.

شاید طبق دو مثالی که زده شد کمی متوجه شده باشید که مقام نورانیت خداوند به چه معناست.
مقام نورانیت خداوند به این معناست که خداوند در متن وجودی همه موجودات وجود دارد مثل آب دریا که در متن وجودی موج هست و یا مثل نقطه که در همه ی کلمات حضور دارد و از طرفی موجودات چیزی جز خداوند نیستند ولی خدا هم نیستند.مثل موج دریا که چیزی جز آب دریا نیست ولی دریا هم نیست و یا مثل حروف که چیزی جز نقطه نیستند ولی نقطه هم نیستند.

ولایت مطلقه کلیه هم به همین معناست.ولایت یعنی سرپرستی کامل.سرپرستی در اینجا به معنای عام که مثلا پدر ومادر سرپرست بچه ی خود هستند،نیست که از بیرون اختیار داشته باشد بلکه همانطور که گفته شد خداوند در متن وجودی هر موجودی حاضر است و میتواند در آنها تصرف کند که این یعنی ولایت مطلقه کلیه.


خداوند در حدیث قدسی میفرماید:کنت کنزاً مخفیاً فاحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف
من گنج پنهان بودم ، دوست داشتم شناخته شوم ،. ازین رو موجودات را خلق کردم تا شناخته شوم.

از طرفی خداوند اگر بخواهد ظهور کند،با اسماء الهی ظهور پیدا میکند.
وَ لِلَّهِ الْأَسمَْاءُ الحُْسْنىَ فَادْعُوهُ بهَِا‏...»اعراف/180
«و براى خدا، نامهاى نیک است؛خدا را به آن (نامها) بخوانید...»

«اللَّهُ لَا إِلَه إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الحُْسْنى‏»طه/8

«او خداوندى است که معبودى جز او نیست و نامهاى نیکوتر از آن اوست.‏»

طبق این آیات و روایات مشخص میشود که خداوند مخفی بود و هیچ کسی نمیتواند به ذات خداوند برسد و آن را ببیند و از طرفی خداوند دوست دارد آشکار شود و کمالات خودرا ببیند.بنابراین با اسما الهی تجلی میکند و مخلوقات را خلق میکند.در واقع مخلوقات چیزی جز اسماء الهی نیستند.


«اللَّهُ لَا إِلَه إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الحُْسْنى»اشاره به این موضوع دارد که هرچیزی میبینیم اسماء خداوند است و هرکسی به وسعت وجودی خود،کمالی از خداوند را به نمایش گذاشته است.

فَادْعُوهُ بهَِا اشاره دارد که اگر میخواهیم خدارا بخوانیم و بشناسیم باید رجوع به اسماء الهی کنیم و تنها مخلوقی که میتواند همه کمالات و اسما الهی را نمایش دهد،انسان کامل است.

اتاقی را فرض کن که دورتادور آن آینه های کوچیک و بزرگ،مقعر و محدب،شفاف و کدر و ... وجود دارد.
وقتی شخصی وارد این اتاق میشود هزاران هزار تصویر از این شخص در آینه ها بوجود می آید.
تنها آینه ای که به طور کامل و واضح شخص را نشان میدهد آینه ای است که هم بزرگ باشد و هم تخت و هم شفاف.مابقی آینه ها تصویر را کوچیک و بزرگ و کدر نشان میدهند.
انسان کامل هم مثل این آینه است که اسماء الهی را به طور کامل به نمایش میگذارد. پس در واقع اگر ما بتوانیم انسان کامل بشناسیم و معرفت پیدا کنیم در واقع شناخت نسبت به حق تعالی پیدا کردیم.


امام علی(ع) در پاسخ سلمان و اباذر درباره معرفت آن بزرگوار به نورانیت میفرماید:
معرفتی بالنورانیّه معرفه الله عزّ و جلّ، و معرفه الله عزّ و جلّ معرفتی بالنورانیّه، و هو الدین الخالص ...
هرکس مرا به نورانیت بشناسد،خداوند را شناخته است و هرکس خداوند را بشناسد،من رابه نورانیت شناخته است و این،همان دین خاص است....

باز تکرار میکنم که اگر خداوند بخواهد ظهور کند،در انسان کامل ظهور تمام و کمال پیدا میکند و همه خصوصیات خداوند در انسان کامل وجود دارد چون انسان کامل آینه است که خداوند را به طور کامل نشان میدهد.


طبق این حدیث ها درک حقیقت دین جز به آشنایی مقام نورانیت اهل بیت میسر نیست.نیز با توجه به اینکه تفاوتی دراین جهت بین پیامبر اکرم و امیر مومنان و دیگر ائمه نمی باشد،پس معرفت به مقام نورانیت اولیای الهی،همان شناخت حضرت حق است،چنانکه حضرت در همان جدیث نورانیت میفرماید:
«لانّا کلنّا واحد؛ اولنا محمد؛ آخرنا محمد؛ اوسطنا محمد و کلنا محمد؛ فلا تفرقوا بیننا»
اول ما محمد، و آخر ما محمد، و وسط ما محمد و همه ما محمدیم،پس میام ما فرق نگذارید.

در جواب اینکه چرا خداوند در انسان کامل به طور تمام و کمال ظهورکرد اینطور پاسخ میدهند که:
انسان موجودی است که همیشه از سنخ خودش چیز یاد میگیرد.مولوی مثال خوبی میزند.وقتی میخواهند به طوطی سخن گفتن بیاموزند،آینه ای جلویش قرار میدهند و شخص به پشت آینه میرود و شروع میکند به حرف زدن.طوطی تصویر خودش را میبیند و فکر میکند که این کسی که دارد صحبت میکند،همین طوطی است که در آینه است.به این روال است که طوطی سخن گفتن می آموزد.
خداوند هم برای اینکه با انسان سخن بگوید،در آینه انسان کامل ظهور پیدا میکند.
در واقع وقتی پیامبر(ص) و علی(ع) سخن میگویند،خدا سخن گفته است.

مقام نورانیت،پایه مقام خلافت

همانطور که گفته شد مقام نورانیت ،همان ولایت کلیه است به این معنا که خداوند در متن وجودی هر موجودی حضور دارد و بر همه آنها احاطه دارد.(مثال موج و دریا و نقطه و حروف).
حال هر مخلوقی به اندازه سعه ی وجودی از مقام نورانیت بهره مند میشود چنانچه خداوند میفرماید:
وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ -سوره حجر/21
و هیچ چیزی نیست مگر آنکه گنجینه های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه ای معین،فرو نمیفرستیم.


انسان که خلیفه الله و مظهر کامل ترین تجلیات حق است،میتواند در مرتبه ای قرار گیرد که به حساب سعه ی وجودی،به طور کامل از آن منزلت نورانیت بهره مند شود.اهل بیت و اولیا الهی که کامل ترین مظهر خداوند هستند همیشه از منبع نور و مقام نورانیت خداوند بهره مند هستند و از این نظر میتوانند به اذن خداوند با با حفظ جبنه عبودیت و بندگی مانند خداوند به همه موجودات علم و آگاهی داشته باشند و در آنها تصرف کنند که این همان مقام خلیفة اللهی است.

برای همین امام زمان در مناجات رجبیه میفرماید:هیچ فرقی بین ما و خداوند نیست جز اینکه ما ساخته و پرداخته خداوند هستیم.
امام علی(ع) در نامه 28 میفرماید:ما ساخته خداوند هستیم و مابقی مخلوقات ساخته دست ما هستند.

سوره احزاب/72:
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلىَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَینْ‏َ أَن یحمِلْنهَا وَ. أَشْفَقْنَ مِنهْا وَ حَمَلَهَا الْانسَنُ إِنَّهُ کاَنَ ظَلُومًا جَهُولا»
«ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم،آنها از حمل آن سر برتافتند و از آن هراسیدند؛وانسان آن را بر دوش کشید،او بسیار ظالم و جاهل بود»


در اینجا منظور از امانت همان ولایت مطلقه کلیه است که فقط انسان توانست این مسئولیت را قبول کنید چون که هم ظالم و هم جاهل بود.
ظالم یعنی کسی که از حد تجاوز کند و انسان است که از حد همه موجودات تجاوز کرد و همه کمالات و اسماء الهی را به صورت بلقوه در خود دارد.
جاهل بودن به این معنا که انسان میتواند به درجه فنا برسد و دیگر خود را نبیند و به اصلاح از خود بی خود شود و به این حالت جهل میگویند و انسان جاهل نسبت به خویش میشود.



یاعلی مدد