شرح لقب " کوثر "--شرح عرفانی القاب حضرت زهرا(س) توسط استاد عبدالحمید مروّجی

بسم رب الحـــــــیدر


شرح عرفانی القاب حضرت زهرا(س) توسط استاد عبدالحمید مروّجی


شرح عرفانی لقب "کوثر"


در نکته قبل در مورد اتحاد روح حضرت زهرا(س) با اسم الحیّ خداوند صحبت کردیم و گفتیم که در بهشت یازده رودخانه وجود دارد که سرچشمه آنها چشمه و رود "کوثر" است و اشاره کردیم که چون تمام مفسرین شیعه و سنی اتفاق نظر دارند که کوثر اشاره به حضرت زهرا(س) است پس حضرت زهرا(س) منبع و معدن کل حیات عالم غیب و شهادة است.


در سوره مبارکه کوثر خداوند میفرماید:"إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ "ما به تو کوثر اعطا کردیم.این کوثر اشاره به مقام دیگری میکند.

کلمه"کوثر" اشاره به خیر کثیر دارد.مابه تو کوثر دادیم یعنی به تو خیر کثیر و زیاد دادیم.

کوثر اشاره به دو مقام میکند.یکی مقام منشاء و سرچشمه آن 11 نهر و اینکه حیات به طور کلی از ناحیه حضرت زهرا(س) است.


آیه دیگری از جنبه دیگر این کوثر را معنی میکند.

یُؤتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاء وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ(سوره بقره آیه 269)


خداوند حکمت را به هرکسی که بخواهد میدهد و به هرکسی که حکمت داد،به او خیر کثیر داد.

بر از این آیه برمی آید که خیر کثیر همان حکمت است و همانطور که اشاره شد که کوثر به معنای خیر کثیر است،پس کوثر یعنی حکمت.و چون کوثر اشاره به حضرت زهرا(س) دارد پس حضرت زهرا(س) دارای حکمت هستند و اشاره به مقام حکمت ایشان میکند.


حال حکمت چیست؟؟

حکمت را در علم اخلاق و عرفان و فلسفه و علم اسماء الهی معنا و تفسیر کرده اند.

در فلسفه حکمت به معنای علمی است که انسان میتواند به هوسیله استدلال های عقلی در احوال وجود تحقیق کند و حقایق مربوط به وجود را کشف کند.


در علم اخلاق همانطور که در قسمت " حَوْراءُ ‌الْإِنْسِیَّةُ" اشاره شد،حکمت عبارت است از حد وسط قوه فکریه.


قوه فکری که باعث میشود انسان فکر کند.این قوه رئیس دو قوه غضبیه و شهوت است.یعنی انسان فکر میکند که از چه راهی منافع کسب کند بعد که راهی به نظرش رسید قوه شهویه  را میفرستد به دنیال آن منافع و یا قوه فکریه فکر میکند که چظوری این ضرر را دفع کند تا راهی به فکرش رسید قوه غضبیه را  تحریک میکند تا این ضرررا دفع کند.


افراط این قوه را شیطنت میگویند.یعنی کسی که فکر شیطانی میکند. فکرای عجیب غریب میکند.کاری میکند که به عقل جن هم نمیرسد.

به حد تفریط هم میگویند ابلح یا کودن.اصن نمیتواند فکر کند که چطوری امروز برای خودم نان بدست آورم.

حد وسط این قوه را حکمت میگویند.


در علم اسماء الحسنی حکمت یعنی محکم کاری.یعنی وقتی کسی کاری را انجام میدهد،طوری باشد که جای هیچ شک و شبهه ای باقی نگذارد.محکم کاری کند.

خداوند وقتی عالم را خلق کرد،محکم خلق کرد:

تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ..الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَى فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ (سوره ملک آیه 1-3)

بزرگوار و متعالی است خداوندی که ، فرمانروایی به دست اوست و او بر هرچیزی تواناست...آن که هفت آسمان طبقه طبقه را بیافرید در آفرینش خدای رحمان هیچ خلل و، بی نظمی نمی بینی پس بار دیگر نظر کن ، آیا در آسمان شکافی می بینی ؟


خداوند در این آیات میفرماید که عالم آفرینش طوری خلق شده است که هیچ گونه دوگانگی و خلل و شکاف و بی نظمی در آن نمیبینی چون خداوند عالم را بطور محکم آفریده است.


در عرفان که مورد نظر ماست حکمت به معنای معرفت شهودی به الله و اسماء و صفات خداوند است.اینکه انسان به جایی برسد که اسماء و صفات خداوند به شهود کند.این معرفت شهودی را خداوند به هرکسی که بخواهد عطا میکند."یُؤتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاء".اکتسابی نیست و در علم و مدرسه بدست نمی آید.این حکمت فضل و هدیه خداوند به بعضی از انسان های خاص است.


یک معنای دیگر هم میشود برای حکمت کرد و آن این است که حکمت یعنی قدرت مشاهده باطن افراد و افعال و اشیاء.البته فرقی ندارد چون همانطور که توضیح داده شد همه عالم ظهورات اسماء خداوند است و باطن هرچیزی که میبینیم،اسماء الهی است و اگر کسی اسماء الهی را شهود کند،در واق باطن افراد و افعال و اشیاءرا مشاهده کرده است.

پس بطور کلی حکمت عبارت است از قوه ی باطن بینی. کسی که حکمت دارد میتواند باطن افراد را مشاهده کند که آیا این فرد بهشتی است یا جهنمی!! میتواند مشاهده کن که آیا این غایی که جلوی من گذاشته اند نورانی است و یا ظلمانی!! حلال است یا حرام!!

میتواند باطن پولی که بدست می آورد را ببیند که آیا این پول نورانی است یا ظلمانی!!


این که ما شک میکنیم که آیا با این فرد ازدواج کنم و یا اینکه آیا با این فرد شریک بشوم،این شک و تردید نشان از آن دارد که ما حکمت نداریم.نمیدانیم باطن این افراد چیست.



حضرت علی(ع) می فرمایند که من خدایی را که نبینم نمی پرستم.در واقع این جمله حضرت اشاره به مقام حکمت دارد که میتواند خدا و اسماء و صفات را مشاهده کند.

در روایتی از امام صادق(ع) است که ایشان میفرماید:" لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِى قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ"

علم به تعلیم و درس و مدرسه نیست بلکه علم نوری است از طرف خداوند که به هرکسی که بخواهد ، به قلب او عطا میکند.

این علم همان حکمت است و در روایت عنوان بصری از امام صادق(ع) راه رسیدن به این علم و حکمت را معرفی شده است.دستور سلوکی امام صادق(ع) به شخصی به نام عنوان بصری است.(البته راه رسیدن به حکمت 2 جور است که در آخر به آن اشاره میشود)


در این روایت گفته شد که جایگاه این نور و حکمت و علم،قلب انسان است.(علم،نور و حکمت به یک معناست)

فرض کنید میخواهید با ماشین به مشهد بروید و جاده تاریک و ظلمانی است و هیچ چراغی ندارد و ماه هم نمیتابد.ظلمت محض.اگر ماشین چراغ نداشته باشد به مقصد نمیرسید.مثل ما مثل این ماشین است.ما در این دنیا در یک حالت تاریک و ظلمانی داریم زندگی میکنیم.

خداوند هرچیزی را که خلق کرد یک جنبه خیر و یک جنبه شرّ دارد.

" قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ" بگو پناه می‏برم به پروردگار صبحدم .از شر هر چه که او خلق کرده و داراى شر است .


اگر بخواهیم که جنبه خیر و نیک هرچیزی را انتخاب کنیم باید بتوانیم باطن آن چیز را مشاهده کنیم.یعنی در واقع اگر حکمت و به معنای دیگر نور را نداشته باشیم نمی توانیم انتخاب درست داشته باشیم.و چون باطن افعال و افراد و اشیاء را نمیتوانیم مشاهده کنیم و در تصمیم گیری دچار شک و تردید هستیم،همین شک و تردید نشان از این دارد که در ظلمت هستیم و نور حکمت را نداریم.مثل ماشینی که چراغ ندارد.

به همین دلیل است که مدام اشتباه میکنم،خطا میکنیم  و در شک و تردید هستیم چون نور حکمت در قلب ما نیست.اگر در قلب نور بود،ظلمت را برطرف میکرد مثل همان ماشینی که در ظلمت است ولی اگر چراغ داشته باشد میتواند جلویش را روشن کند و به مقصد برسد.

قلب،مرکز نور است.به عبارتی مرکز نور خداست.قلب انسان جایی است که وقتی شیطان به آدم سجده نکرد و رانده شد،از خداوند درخواست که تا پایان عمر دنیا به او وقت بدهد و اورا بر اولاد آدم مسلط کند و بتواند آنها را وسوسه کند و کاری کند که مثل خود در درون انسانها جاری باشد،خدا هم قبول کرد منتها وقتی شیطان درخواست کرد که به او اجازه بدهد که من به قلب انسان هم دسترسی داشته باشم خداوند اجازه نداد و فرمود:الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ.قلب مال من است.


منتها مسئله این است که چرا این نور را نداریم؟؟

اگر این نور از طرف خداست و خدا هم در قلب ما هست،پس چرا نور بیرون نمیزند؟؟


دقیقا مثل ماشینی است که چراغ دارد ولی روی شیشه چراغ را گِل فرا گرفته است.نور از طرف خداست و خدا همیشه هست.یا به عبارتی مثل یک اتاقی است که پرده های اتاق را کشیده ایم و انتظار داریم نور خورشید وارد اتاق بشود.ما هیچ وقت نمیتوانیم کاری کنیم که نور وارد اتاق شود.چون نور خورشید دست ما نیست.ما میتوانیم فقط پرده ی اتاق را کنار بزنیم تا نور وارد اتاق بشود.در واقع به عبارتی نور همیشه هست.فقط کافی است پرده  و حجاب قلب را کنار بزنیم.

قرآن میفرماید: "کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ"(یعنى گناهان مانند زنگى و غبارى شد که روى جلاى دلهاشان را گرفت، و آن دلها را از تشخیص خیر و شر کور کرد) قلب های مردم از ناحیه چیزهایی که کسب میکنند دارای چرک ها و آلودگی هاست.


اگر کسی توانست حجاب ها و آلودگی های قلب را پاک کند،به همان اندازه قلب نورانی میشود.اگر قلب نورانی شد میتواند انتخاب درست بکند.این است که وقتی زلیخا یوسف را به اتاق خود دعوت کرد و درها را قفل کرد و به یوسف(ع) گفت که من خود را برای تو آماده کرده ام و میل به یوسف کرد،چون حضرت یوسف(ع) برهان رب داشت میل نکرد.

"وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ" سوره یوسف.


برهان رب همان یعنی اینکه وقتی یوسف در آن شرایط قرار گرفت  ناگهان آتشی را مشاهده کرد.در روایات دیگری هست که یوسف(ع) اژدهایی را مشاهده کرد.این آتش و اژدها باطن عمل زنا بوده است.

این برهان رب همان حکمت و به معنای دیگری همان حکمت است که حضرت یوسف(ع) از آن برخوردار است.

همین علم و نور و به عبارتی حکمت است که باعث عصمت میشود.


کسی که عصمت دارد به معنای این است که اصلا میل به گناه ندارد.این عصمت ذاتی و ازلی مخصوص کسانی است که طهارت ذاتی دارند.

البته  ممکن است خیلی از افراد بخاطر ترس از خداوند و یا شوق بهشت جلوی خود را نگه دارند و گناه مرتکب نشوند ولی در قلب میل به گناه دارند که این دسته جزء طهارت ظاهری یا افعالی هستند.اما اگر طهارت به قلب برسد و قلب از هرگونه آلودگی پاک شود دیگر میل به گناه از بین میرود.

نکته دیگری هم هست که این تغییر میل دست ما نیست بلکه به اراده ی خداوند است.اگر کسی بخاطر خداوند چشم از گناه بپوشد و به فرض مثال با اینکه میل به نگاه به نامحرم دارد ولی جلوی خود را بگیرد،کم کم به مرور زمان خداوند میل اورا تغییر میدهد و دیگر اصلا میل به نگاه به نامحرم از درون قلبش خارج میشود.در واقع خداوند به او به اندازه ظرفیتش به او حکمت و نور میدهد.

همانطور که اشاره شد نکته ایجاست که باید آلودگی های قلب را پاک کنیم.


دو راه برای رسیدن به حکمت وجود دارد.

یکی اینکه با مجاهدت و ریاضت شرعی و عبادات قلب ( در حدیث عنوان بصری ،امام صادق (ع) راه رسیدن به نور و حکمت رابیان کرده اند) را به مرور زمان پاک کنیم تا نور خداوند در قلب ما بتابد.همه انسانها باید بتوانند قلب خود را نورانی کنند.اگر کسی توانست در این دنیا قلب خود را نورانی کند در قیامت با نور قلبخ ود میتواند از صراط عبور کند و وارد بهشت شود ولی اگر کسی نورانیتی کسب نکرد،نمیتواند از صراط رد بشود.


راه دوم این است که یک عده ای هستند که بدون زحمت این نور را بدست می آورند.اینها کسانی هستند که از وسعت وجودی و قوت قلب برخوردارند که میتوانند به مقام قرب خداوند برسند و آنقدر این قرب شدید است که خود خداوند آنها را تحت عنایات خودش قرار میدهد.در واقع نور مستقیم را ا خداوند دریافت میکنند.آنها 14 معصوم هستند که مطهر به طهارت ازلی و ذاتی هستند.


نتیجه این شد که حکمت ، اعطایی از خداوند است و به هرکس بخواهد بدهد مقامی است که میتواند اسم جامع الهی و صفات خداوند را مشاهده کند و وقتی اسماء و صفات حق را بتواند مشاهده کند در واقع توانسته است باطن افعال و افراد و اشیاء را مشاهده کند.

کوثر که به معنای خیر کثیر است اشاره به حضرت زهرا(س) دارد و در سوره بقره ذکر شد که خیر کثیر به معنای حکمت است پس بنابراین حضرت زهرا دارای مقام حکمت است.


والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته