آداب و ادب سلوک إلی الله _ بخش چهارم _فرار از سختی ها،نه،، مدارا، آری!!_شرح نامه 31 امام علی(ع) توسط استاد طاهرزاده


فرار از سختی ها،نه،، مدارا، آری!!


سپس حضرت می‌فرمایند:

«فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالًا عَلَیْکَ»

فرزندم! در راستای سیر به سوی هدفِ مقدس، پشتت را بیش از طاقتت سنگین نکن، وگرنه آن سنگینی وبالت می‌شود.


سالک باید همواره قدرت سیر و سلوک خود را محفوظ نگه دارد، و از طرفی تعلقات دنیایی مانع جلو رفتن روح به سوی عوالم معنوی است و به تعبیر حضرت، تعلقات دنیایی وَبال انسان می‌شود. در سلوکی که مقصد قرب الی‌الله است، می‌فرمایند: از هر کاری که بارتان را سنگین ‌کند به طوری که از این سیر غافل شوید، بگذرید.


ما سالکیم، هر چیزی که بار ما را سنگین کند وَبال ما است و نمی‌گذارد برویم. به قول مولوی:

ما به فلک بوده‌ایم، یار ملک بوده‌ایم

باز همان‌جا رویم جمله،که آن شهر ماست

خود ز فلک برتریم، وز ملک افزون‌تریم

زین دو چرا نگذریم، منزل ما کبریا است

عالم خاک از کجا، گوهر پاک از کجا

بر چه فرود آمدید، بازکنید این‌چه جاست

بخت‌جوان‌یار ماست،دادن جان‌کار ماست

غافله‌سالار ما، فخر جهان مصطفی است

می‌فرماید: «دادن جان کار ماست» یعنی برای رسیدن به ساحت برتر، به راحتی می‌توان از بدن گذشت، تا جان ما متوجه جانان شود، چرا که قافله سالار ما که این راه را به ما نشان داده است فخر جهان مصطفی(ص) است.


در مسیر رسیدن به قرب الهی هیچ چیز نباید ما را به خود مشغول کند حتی عبادت‌های سنگینِ شرعی.

بالأخره می‌خواهیم برویم، پس هر چیزی که ما را می‌برد می‌خواهیم، و هر چیزی که ما را نگه می‌دارد - خواه مقام، خواه پست، خواه علم و اطلاعات- نمی‌خواهیم.

به ما تذکر داده‌اند اگر نمازتان در چشم شما جلوه کرد، همین سقوط شما می‌شود. چون سالک همه توجه‌اش به مقصد است، به چیزی که او را مشغول خود کند نگاه نمی‌کند، محو نظر به مطلوب خودش است.


در حدیث معراج داریم که خداوند می‌فرماید: «ای احمد! بندگانی داریم که چون روح آن‌ها به طرف ما آمد» از آن‌ها می‌پرسیم: «کَیْفَ تَرَکْتَ الدُّنْیَا؟ فَیَقُولُ إِلَهِی وَ عِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ لَا عِلْمَ لِی بِالدُّنْیَا أَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خَائِفٌ مِنْکَ فَیَقُولُ اللَّهُ صَدَقْتَ عَبْدِی کُنْتَ بِجَسَدِکَ فِی الدُّنْیَا وَ رُوحُکَ مَعِی فَأَنْتَ بِعَیْنِی سِرُّکَ وَ عَلَانِیَتُک»


چه خبر بود در دنیا، مدتی که در آن جا به سر بردی؟ جواب می‌گوید: خداوندا! به عزّت و جلالت سوگند، من به دنیا علم و آگاهی ندارم و از روزی که مرا خلق کردی در خوف تو به‌سر می‌بردم. پس خداوند می‌فرماید: راست گفتی ای بنده من، تو با جسم خود در دنیا بودی ولی روحت نزد من بود و آشکار و نهانت زیر نظر من بود.


این انسان آنچنان در دنیا محو توجه به حق بوده که اصلاً نفهمیده است در دنیا چه می‌گذرد. این یعنی داشتن شخصیتی که در دنیا تماماً به سلوک الی الله فکر می‌کند، و مواظب است تا در هیچ صحنه‌ای از صحنه‌های دنیا جهت‌گیری قلب او به‌جز به سوی خدا، به طرف دیگری نباشد، حتی در سیاسی‌ترین صحنه‌ها، تمام توجهش به طرف حق است، و مواظب است انگیزه سلوکی‌اش تحت‌تأثیر امورات دیگر قرار نگیرد.

این آدم با این انگیزه «بلاغ» خود را سبک انتخاب کرده و آنچه که این سیر را به مشکل بیندازد رها می‌کند.


موضوع اصلی زندگی در دنیا کاملاً روشن است، و آن عبارت است از سیردادن قلب به سوی خداوند، چه در سلوک عقلی و علمی، و چه در سلوک قلبی و عملی.

باید دقّت کرد تا این سلوک درست انجام گیرد، نه این‌که برای خودمان هزاران تکلیف بسازیم و مشغول آن تکالیف شویم، به امید این که سیر ما محقق شود و خدای نکرده مشغول ظاهر آن کارها شویم و از موضوع اصلی باز بمانیم، غافل از این‌که در همه این کارها باید قلب را تا حدی که ممکن است از سیر الی‌الله خارج نکنیم، تا إن‌شاء‌الله نتایج گرانقدری پیش آید.


عمده آن است که قلب را طوری کنترل کنیم که از جهت اصلی‌اش منحرف نشود، و مواظب اعضاء خودمان باشیم که قلب را مشغول شنیدنی‌ها و دیدنی‌های لغو نکنیم.


مرحوم راشد در کتاب «فضیلت‌های فراموش‌شده» می‌فرمایند: پدرم مرحوم ملا عباس تربتی تشریف آوردند تهران، من برای پدرم اماکن مختلفی را که از آن‌ها رد می‌شدیم معرفی می‌کردم، ولی می‌دیدم ایشان حتی سرشان را هم بالا نمی‌آورند که به آن‌ها نگاه کنند. از ایشان پرسیدم: پدر حرام است به این‌ها نگاه کنید؟! فرمودند: نه! ولی قلبم را مشغول می‌کند.


اگر انسان در راستای سلوک الی الله برای حل مشکلات خودش و حل مشکلات جامعه و به حکم وظیفه الهی چیزهایی یاد بگیرد و یا فعالیت‌هایی داشته باشد، این‌ها به همان سلوک برمی‌گردد. عمده آن است که دائماً در منظر خود حضور حق را با هر اسم و صفتی در نظر داشته باشیم.

مثلاً هنگام سر برداشتن از سجده، امام معصوم ذکر «الله اکبر» را گفته‌اند، ما هم می‌گوییم، این ذکر ربطی به سجده ندارد، ولی امام معصوم خواسته‌اند در حرکتِ سر از سجده برداشتن هم، توجه قلب‌شان به خدا از دست نرود.


رسول خدا(ص) به اباذر می‌فرمایند: «لِیَکُنْ لَکَ فِی کُلِّ شَیْ‏ءٍ نِیَّةٌ حَتَّى فِی النَّوْمِ وَ الْأَکْل»

«اى اباذر! باید براى تو در هر چیزى نیتِ توجه به خدا باشد، حتى در خوردن و خوابیدن.»


حضرت امیرالمؤمنین(ع) به فرزندشان فرمودند: با توجه به این که راهی طولانی در پیش داری، کاری کن که اگر فعالیت‌هایی در جامعه به عهده تو هست، آن فعالیت‌ها سلوک الی‌اللهِ تو را از بین نبرد.

در همین راستا می‌فرماید: کاری که پشت تو را سنگین می‌کند و از سلوک غافل می‌نماید انجام نده، زیرا که آن وبالت می‌شود.


ما عموماً کارهای بی‌فایده زیادی می‌کنیم، با سایه‌های ذهنی که برای خودمان می‌سازیم عمر و فرصت خود را گرفتار بازی‌های پوچ و بی‌ثمر می‌نمائیم. مثلاً این کار را بکنم تا فلانی خوشش بیاید، بگویند من هم مهم هستم، با این ذهنیات و وَهمیات هزار مشکل برای خودمان می‌تراشیم. گفت:

در تمام کارها چندین مکوش

جز به کاری که بود در دین مکوش

عاقبت، تو رفت خواهی ناتمام

کارهایت ابتر و نان تو خام

اگر بخواهیم از زوایه مدیریتی امروز کار حضرت علی(ع) را ارزیابی کنیم، شاید نسبت به مدیرانی که همه‌ی فکر و ذهن خود را مشغول رضایت مردم می‌کنند، آن هم راضی کردن وهمیات مردم، آن حضرت را مدیر موفقی ندانیم، و تصور کنیم در طول مدیریت خود ضعیف عمل کردند، ولی باید توجه داشت که دغدغه حضرت برآورده‌کردن میل‌های این و آن نبود، حضرت نمی‌ترسند که مردم بگویند امیر‌‌المؤمنین مدیریتش خوب نبود، وگرنه نباید شب‌ها وقت خود را صرف نماز شب می‌کرد تا از بقیه‌ی کارها باز بماند.


حضرت نمی‌ترسند که مردم بگویند معاویه پیروز شد، حضرت دغدغه حرف مردم را ندارند، تنها دغدغه ایشان بندگی‌ کردن است، این‌جاست که در وسط بازار شلاق بر سر گرانفروش می‌زنند، چون می‌ترسند بندگی نکرده باشند، وقتی می‌بینند زنی مشک آب را به تنهایی به خانه می‌برد می‌پرسند: مگر کسی نیست برایت مشک آب را بیاورد، و زن می‌گوید: شوهرم در جنگ صفین یکی از فرماندهان سپاه علی بود و کشته شد و ما بی‌سرپرست شدیم، خدا تقاس ما را از علی بگیرد، حضرت علی(ع) تمام وجودشان می‌لرزد و مشک را تا خانه برایش می‌برند، بعد سریعاً برمی‌گردند برای بچه‌ها غذا و گوشت تهیه می‌کنند و می‌روند خانه با بچه‌ها بازی می‌کنند، خم می‌شوند تا بچه‌ها سوارشان شوند، تا لبخندی به لبان آن‌ها بیاید.

به بچه‌ها می‌گویند علی را ببخشید. برایشان نان می‌پزند و با دستان مبارکشان غذا دهان بچه‌ها می‌گذارند و می‌گویند از علی راضی باشید و بعد در حالی‌ که دارند نان برایشان می‌پزند، صورت خود را به آتش نزدیک می‌کنند و می‌گویند: ای علی! سوزانندگی آتش را احساس کن و در امر یتیمان کوتاهی نکن.


حضرت از این نمی‌ترسند که بگویند علی در مدیریتش کوتاهی کرده است، از این می‌ترسند که خدا از ایشان راضی نباشد. نمی‌گذاشتند بارشان آنچنان سنگین باشد که سلوکشان تهدید شود. نمی‌ترسیدند که دنیا را از دست بدهند، می‌ترسیدند که سلوک الی‌الله از دستشان برود.


اگر می‌خواهیم سلوک ما به سوی پروردگارمان با موفقیت انجام شود باید به این جمله حضرت که به فرزندشان می‌فرمایند: «وَ قَدِّرْ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ» آنچه تو را به مقصد می‌رساند، درست ارزیابی و اندازه‌گیری کن، در عین این‌که باید مواظب باشی با توشه‌ای حرکت کنی که بار تو در سیر الی‌الله سنگین و طاقت فرسا نباشد.


این توصیه وجوه زیادی در بر دارد و از آن جمله این که مواظب باشیم با سنگین ‌کردن تکالیفِ بی دلیل، کار خود را سخت نکنیم.

درست است که فرمودند راه طولانی است و طی‌کردن آن سخت است و باید باری را برداری که تو را برساند، ولی باید توجه داشت با هر کاری و حتی با هر کار نیکی نمی‌توان به مقصد رسید، باید بلاغ و عامل رسیدن خود را مشخص و معین کنیم، به طوری که مطمئن باشیم این بلاغ واقعاً عامل سیر به سوی الله است و خدای ناکرده با درست انتخاب نکردن بلاغ خود، بازی نخوریم.


آری؛ درست است که ما را حساس می‌کنند تا سلوک الی‌الله را سرسری نگیریم و با دقّت و حساسیت کامل سیر خود را انجام دهیم، ولی در انتها می‌فرماید: نباید این حساسیت طوری باشد که تو را به وسواس بکشاند و خوف تو از رجاء تو بیشتر شود و خود را به مشقّت بیندازی.


باید به خدا اطمینان کنیم و بعد از انجام واجبات، به اندازه طاقت خودمان در مستحبات قدم بگذاریم. إن‌شاءالله به نتیجه می‌رسیم. ما بسیاری از اوقات به جای این‌که راه را درست انتخاب کنیم و با آرامش کامل برویم، راه را درست انتخاب نمی کنیم و با تلاش زیاد راه غلط را طی می‌کنیم. راه درست همانی است که علماء و فقهای ما مطرح می‌کنند.

همین راه اگر با معرفت و امید طی شود و جهت سلوکی سیر و توجه قلب به سوی خدا را حتی‌الامکان حفظ کنیم، إن‌شاءالله به نتایج فوق‌العاده‌ای خواهیم رسید.


«والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته»




آداب و ادب سلوک إلی الله _ بخش سوم _دقت در وسیله رسیدن_شرح نامه 31 امام علی(ع) توسط استاد طاهرزاده


دقت در وسیله رسیدن


بعد می‌‌فرمایند: فرزندم! آیا می‌شود این راه را بدون توشه بروی؟ ‎آیا می شود که این راه را بدون وسیله بروی؟ می‌فرمایند:

«وَ أَنَّهُ لَا غِنَى بِکَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِیَادِ»؛

تو بی‌نیاز نیستی از این‌که در این راه وسیله خوبی انتخاب کنی و طلب خوبی داشته باشی، پس فرزندم!

«وَ قَدِّرْ بَلَاغَکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْر»؛


«بلاغ»؛ یعنی آنچه که انسان را به مقصد می‌رساند. ما وقتی می‌خواهیم به خانه برسیم بلاغمان یا پاهایمان است، یا وسیله نقلیه، می‌فرماید: اگر می‌خواهی به مقامات معنوی برسی، بلاغت را تعیین کن و آن را اندازه بزن، ببین آیا قدرت آن را دارد که تو را به مقصد برساند؟ آن هم در حالتی که تو سبکبار باشی.


گاهی انسان می‌خواهد به مسافرت برود اما آنقدر بار خود را سنگین می‌کند که تا رسیدن به مقصد جان می‌کَند.

در زمانِ کودکی ما، پیرمردی در همسایگی ما بود - خدا رحمتش کند- می‌گفت: می‌خواستم پیاده به مکه بروم، با مقداری کشک کوبیده و مقداری آرد و کمی پول به راه افتادم، با آردها نان می‌پختم و کمی از کشک‌ها را در آب حل می‌کردم و با نان می‌خوردم. می‌گفت: غذای من در این سفر نان و کشک بود، رفتم مکه و برگشتم.

نمی‌خواهم بگویم شما این‌گونه باشید. می‌خواهم بگویم که ملاحظه کنید وقتی مقصد متعالی است چقدر راحت انسان می‌تواند با کمترین بار خود را به مقصد برساند، مطمئن باشید عموماً سنگینی بار، هم در دنیا روح ما را از تحرّک می‌اندازد و هم در قیامت تعلقات روحی نمی‌گذارد ما سبکبار به سوی لقاءالهی سیر کنیم. تعلقات، روح را سنگین می‌کند و از سیر به سوی مقصد متعالی‌اش که همان لقاءالهی است باز می‌دارد.


حضرت می‌فرمایند: فرزندم! اندازه‌ی آنچه که تو را به مقصد می‌رساند تعیین کن، و جایگاه آن را در زندگی خود مشخص نما. ببین چه چیزی تو را به خدا می‌رساند؟ مسلّم شریعت الهی توان آن را دارد که ما را به مقصد برساند، چون شریعت الهی ما را از تعلقات بیهوده آزاد می‌کند و از وهمیاتِ دست و پاگیر نجات می‌دهد.

وقتی خواستیم به دستورات شریعت الهی عمل کنیم، عملاً مجبوریم از خیلی از تعلقات دست برداریم. اگر انسان بخواهد نماز اول وقت بخواند و در ضمن ببیند آخر فلان سریال هم چه می‌شود، و دلش با آن فیلم باشد به تضاد می‌افتد. یا بخواهد شب تا دیر وقت، به مهمانی برود برای نماز شب هم بیدار شود، این نمی‌شود، و با این کارها از مقصدهای متعالی باز می‌ماند، و برای رسیدن به مقصد، وسیله سبکی انتخاب نکرده، این آدم بلاغش سنگین است، و تعلقات او حرکتش را به سوی اهداف عالیه مشکل می‌کند.


وقتی حضرت می‌فرماید: «وَ قَدِّرْ بَلَاغَکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْر»؛ وسیله رساندنت را به اندازه انتخاب کن در عینی که بر پشت تو سنگینی نکند.

پس باید وسیله رسیدن ما به مقاصد متعالی درست تعیین شود و در راستای چنین انتخابی مواظب باشیم پشت خود را با تعلقات دنیایی سنگین نکنیم، و لذا باید از هر چیزی که ما را در سلوک به بیراهه می‌اندازد دست برداریم، چون سلوک الی‌الله اصل است. اگر انسان به این درجه از بصیرت رسید ‌که در راه دینداری از طریق شریعت الهی، باید از یک چیزهایی بگذرد، به راحتی می‌گذرد.


دوباره به قلبتان تفهیم کنید که بلاغ ما که همان دینداری ناب است، باید راحت انجام شود و خودمان را گرفتار کارهایی نکنیم که در انجام دستورات دین به سختی بیفتیم. ما متأسفانه زندگی مشکلی را برای خودمان شکل می‌دهیم بعد می‌خواهیم دینداری هم بکنیم، این نمی‌شود، این دو با هم جمع نمی‌شود. به گفته حافظ:


غلام همت آن رند عافیت سوزم

که در گدا صفتی کیمیاگری آموخت

یعنی آن انسانی بزرگ است، که عافیت طلبی‌های دنیا را بسوزاند و نگذارد این میل‌ها او را از آن سیر بزرگ و آن مقصد اعلی محروم کند. باید بلاغ خود را بندگی و گداصفتی در مقابل خدا، یعنی تواضع و تقوا قرار داد و از این طریق کیمیای رسیدن به مقصد را به دست آورد.


بیایید طوری زندگی‌هایتان را عوض کنید که در راه انجام دستورات الهی به زحمت نیفتید، آن وقت ببینید دینداری چقدر شیرین است. البته ممکن است این کار در ابتدا سخت باشد، چون با رفع تعلقات وَهمی همراه است.

خود حضرت می‌فرمایند این سلوک «ذا مَسَافَةٍ بَعِیدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ» کاری است که زمان می‌برد و دارای سختی‌های شدیدی است.

آری؛ دینداری سخت نیست، ولی برای آن‌که شرایط دینداری را فراهم کنیم باید تلاش کنیم، اما نمی‌شود به صرف سخت‌بودن از انجامش سر باز زد، سخت است ولی باید عمل کرد و چون مطابق فطرت است برای انسان گوارا است و مدد ولی‌الله اعظم حضرت بقیة‌الله(عج) حتمی است، چون کار بزرگ و پر نتیجه‌ای است، آسان نیست.


اگر آسان بود امام به فرزندشان از سختی آن سخن نمی‌گفتند.

حضرت می‌فرمایند: این سیر سخت و زمانبر است، پس ما دنبال آسانی نباشیم و از سختی‌های پرنتیجه نهراسیم، مشکل آن است که اگر زندگی‌تان را دینی نکنید، مشکلات شیرین آن به سختی‌های طاقت‌فرسا تبدیل می‌شود، و شرایط به گونه‌ای می‌گردد که دیگر نماز صبح را هم به راحتی نمی‌توانید بخوانید، و این بدبختی بزرگی است، درست است که در ابتدا سخت است که مثلاً بعد از نماز مغرب و عشاء تلویزیون نگاه نکنیم یا به دیدن کسی نرویم و زود بخوابیم تا قبل از اذان صبح بیدار شویم و از آن فرصت طلایی، نهایت استفاده را بکنیم، اما این سختی‌ها شما را وارد عالم سیر و سلوک می‌کند و در هر قدمی که در این مسیر بردارید، قدمی به مقصد خود نزدیک شده‌اید.


ولی سختی‌های دنیا شما را از سلوک و رسیدن به مقصد باز می دارد، پس شما به گونه‌ای سختی بکشید که زندگی دینی‌تان حفظ شود. مگر بی‌دینان برای رسیدن به مقاصد دنیایی سختی نمی‌کشند؟ هزار برابر بیشتر سختی می‌کشند، ولی به نتایجی می‌رسند که در آن «خَسِرالدُّنیا وَ الآخِرَة» می‌شوند، در حالی که دینداران، چه آن‌هایی که شهید شدند و در خون خود غلطیدند، و چه آن‌هایی که ماندند، مشکلاتی داشتند و دارند که آن‌ها را در سیر و سلوک به سوی مقصد عالیه جان و روح، سیر می‌دهد، و در عمق جانشان رضایت فوق‌العاده‌ای احساس می‌کنند که اهل دنیا تصور آن را هم نمی ‌توانند بکنند.


یاعلی مدد