بصیرت حضرت زهرا(س) 2

بسم رب الحــــــــــیدر(ع)

بصیرت حضرت زهرا(س) 2

روایت از امام صادق داریم:
مَنْ اَدْرَکَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتَها فَقَدْ اَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْر
هرکس آن‌طور که باید و شاید فاطمه را شناخت، مسلّماً شب قدر را درک کرده‌ است.
درک شب قدر یعنی درک نزول همه ملائکه و مقام روح اعظم یا روح کل بر قلب انسان.قلب انسان باید خیلی مقامش بالا بره که یک ملائکه بر قلبش نزول کنه.
فقط قلب مبارک امام زمان است که در شب قدر همه ملائکه و مقام روح بر قلب مبارکشون نزول پیدا میکنه.بقیه انسان ها به میزان درجه وجودی که پیدا کردند ملائکه بر قلبشون نزول میکنند.
ما در ماه مبارک رمضان 30 روز روزه میگیرم و آماده میشیم که ملائکه بر قلب ما ظهور کنند.اگر کسی یک ملک برقلبش نازل بشه،چندین حجاب برایش کنار میره.
حالا امام صادق میفرماد که اگه کسی مقام فاطمه را درک کند،مثل این است که شب قدر را درک کرده است.مقامی بس عظیم است...

باید وقت گذاشت تا قدری از مقام فاطمه را درک کنیم.
هرکس به کسی نازد و ما هم به علی نازیم.این نازیدن یعنی وارد یک تفکر و سِیری میشیم که به کمالات میرسیم.

یکی از چیزهایی که باید برایمان روشن بشود مقام بصیرت حضرت زهراست.
اصلا بصیرت یعنی چی؟؟؟ ریشه این بصیرت کجاست؟؟؟
معنای بصیرت حضرت زهرا این است که فاطمه به خوبی عمق فاجعه و چگونگی انحراف را شناخت و به بهترین وجه با آن انحراف مقابله کرد.

با کاری که حضرت زهرا کرد،عمر اینقدر که از دست فاطمه عصبانی بود که از دست هیچ کس به این اندازه عصبانی نبود.
خیلی از انصار و یاران پیامبر بودند که با عمر و ابابکر همراه نشدند ولی چرا عمر با اون شدت از دست اونها عصبانی نبود؟؟
ریشه این عصبانیت عمر در چیست؟؟
حضرت زهرا کاری کرد که دو دوست قدیمی روبه روی هم ایستادند.وقتی که حضرت زهرا اثبات کرد که فدک از آن این خاندان است،ابابکر هم نامه ای نوشت و فدک را پس داد.در بین راه عمر وقتی نامه را دید،نامه را از دست حضرت زهرا کشید و پاره کرد و به نزد ابابکر رفت و اتفاقات بعدی رخ داد.

عمرخوب میدونست که حضرت زهرا به خوبی جریانی که این گروه درست کرده اند را میشناسد.برای همین اینقدر از دست حضرت زهرا عصبانی بود.
فکر همه چی را کرده بودند.از قبل برنامه ریزی کرده بودند که چجوری علی را از میدان خارج کنند.از قبل نقشه کشیده بودند که اگه یکی از یاران پیامبر و اصحاب علی کاری کرد،سرکوبش کنند ولی فکر فاطمه را نکرده بودند.
هرکاری هم بر علیه فاطمه میکردند تازه نتیجه عکس میداد...

بعد از فوت پیامبر جریانی بر سرکار آمد که اگر فاطمه نبود،ما هم آن جریان را نمیشناخیتم و اسلام از بین میرفت.
عمر خیلی زرنگ بود.اباکر هم ظاهری مقدس گونه داشت.در زمان عمر فتوحات تا چین و اتریش رسید.
اینقدر پول و سرمایه گیر مملکت اسلامی اومد که در تاریخ هست که طلاهای بعضی از اصحاب را با تبر نصف میکردند.
اینقدر پول از این فتوحات بدست آوردند که خراج بصره از کل خراج روم بالاتر بود.از سرصحابه پول بالا میرفت...همه اینها نشان میده که چقدر عمر زرنگ بود.
جریانی اومده بود که میخواستند هم پول داشته باشند و هم مومن باشند.
هم کلی پول و ثروت از فتوحات گیرشون اومده بود و هم ابابکر چهره ای مقدس گونه داشت.قرآن میخوند،گریه میکرد.چیز دیگه ای نمیخواستند.هم پول داشتند و هم ظاهر اسلامی داشتند.
مثل الان جامعه که بعضی ها میخواهند هم ارزش ها بماند و هم توسعه داشته باشند.

طوری این جو بر جامعه آن زمان حاکم شده بود که وقتی امام علی ،فاطمه را سوار برشتر کرد و دم در خانه مهاجر میرفت و ازشون درخواست یاری میکرد،هیچ کسی کمک نکرد.چرا نیومدند؟؟ چون هم عمر زرنگ بود و هم ابابکر چهره مذهبی داشت.در واقع هم پول داشتند و هم اسلامی ظاهری(البته به قول خودشون اسلام یعنی همین). هم ثروت داشتند و هم نماز میخوندند.برای همین به تعداد انگشتان دست هم به یاری حضرت نیامدند.

حالا در این جو،فاطمه هم میفهمد و هم میفهماند و هم رسوا میکند.اشک ها و خطبه های حضرت حجتی است برای مردم که جریان را بشناسند.قبر مخفی ایشان بزرگترین پیام تاریخی رسواگر است.

این قاعده خیلی مهم و واضح است:
هرکس به اندازه ای که به مقصد آشنا باشد،انحراف از مقصد را میشناسد.

وقتی شما میخوای بری تهران و مقصد را میشناسی، اگه ماشین تغییر مسیر داد متوجه میشی که این راه ،شمارا به مقصد نمیرسونه.این خیلی واضحه...
حالا کی میتونه بفهمه که اسلامی که بعد از سقیفه آمد روی کار،اسلام دروغین بود؟؟ کسی که مقصد یعنی اسلام واقعی و محمدی را میشناسد،به خوبی انحراف را تشخیص میدهد.کسی که در این جهان یک وظیفه حقیقی بیشتر ندارد و آن عبودیت و بندگی است.

فاطمه خوب میفهمد وحی و شریعت چه قیمتی دارد.چرا؟؟
چون فاطمه میداند مقصد و هدف زندگی در این دنیا عبودیت و بندگی است و خوب میفهمد که وحی و شریعت راه بندگی را به ما نشان میده و همچین کسی وحی را از غیر وحی تشخیص میدهد و اوست که میفهمد انحراف از شریعت چگونه و چقدر است.

کسی که دین را نشناسد،نمیفهمد بی دینی یعنی چی!!
کسی که سوار بر اتوبوس شده و مقصد را نمیداند،حالا هرچی اتوبوس تغییر مسیر دهد، متوجه نمیشود چون مقصد مشخصی ندارد.حالا اگر کسی توی اتوبوس مسیر و مقصد را بشناسد(مثلا تهران)،اگر اتوبوس از مسیر خارج شد و رفت به سمت شیراز،ساکت نمیشیند و شروع به اعتراض میکند.

اگر کسی اسلام و مقصد را بشناسه که مقصد همان بندگی و عبودیت است،به خوبی انحراف از اسلام را تشخیص میدهد.
حالا چرا بعضی از انسان ها اسلام را نمیفهمند و دین را نمیشناسند؟؟
چرا چیزی از اسلام نمیدونه؟؟
چون قدر خودشو نمیدونه،چون نمیدونه کیه.
چرا قدر خودشو نمیدونه؟؟
چون نمیدونه این انسان توانایی رسیدن به قله های معنویت را داره.چون نمیدونه انسان برترین مخلوق خداست و چه ویژگی هایی دارد.

کسی که قدر خودشو ندونه بجای اینکه از دنیا را برای رسیدن به هدف معنوی استفاده کنه،خود را صرف دنیا میکنه.
شهدا خوب فهمیدند و به بهترین وجه تشخیص دادند که چه راهی آنهارا به کمال بندگی میرسونه.
کسانی که انقلاب کردند به خوبی متوجه بودند که زیر بیرق شاه نمیتونند به اون قله های معنوی برسند و نگران معنویت خود بودند.کسی که میگوید من در زمان شاه نماز میخوندم ،بعد انقلاب هم نماز میخونم،نمیفهمد که اسلام یعنی چی!!! نمیفهمد بندگی یعنی چی!!

انقلابیون خوب فهمیدند که زیرسایه معصوم فقط میتونند به معنویت برسند و باید حرف معصوم حاکم باشند و این فقط از طریق ولایت فقیه امکان پذیر است.کسی که بندگی را متوجه نمیشه و اصلا نمیدونه برای چی انقلاب کردیم،وقتی چیزی گران بشه و شرایط کمی سخت بشه،میزنه زیر همه چی!!
ماکه برای رفاه انقلاب نکردیم که الان بخواهیم با این تحریم ها و فشار های سخت بزنیم زیرش...اگه هدف ما رفاه بود که شهدا هیچ وقت شهادت را انتخاب نمیکردند!!!

هرجریانی یا هر حرکتی که جامعه را طوری مشغول خود کند که مارا از بندگی غافل کند،کم کم به مرور زمان انقلاب و اسلام از چشم ما می افتد.کم کم چیزی های غیر از بندگی برای شما مهم میشه.باید ترسید...باید از این حالت ترسید و تشخیص داد که داریم منحرف میشیم.

حال با زرنگی عمر و ظاهر مقدس ابابکر اسلام داشت منحرف میشد و بندگی خدا داشت محو میشد که فاطمه چون ظهر مطلق بندگی است و مقصد را به خوبی میشناسد متوجه این انحراف شد.
بصیرت فاطمه نیاز است تا انقلاب و اسلام حفظ شود و بصیرت فاطمه در ازای عبودیت فاطمه است و عبودیت فاطمه یعنی مقصد اصلی انسان یعنی بندگی.

یاعلی مدد