حقیقت نوری فاطمه زهرا(س) 4

بسم رب الحـــــــــیدر(ع)

حقیقت نوری فاطمه زهرا(س) 4


مقام فاطمه در غامض علم الهی


روایت داریم که امام عسکری به نقل از پدران بزرگوارشان می فرمایند که رسول الله فرمودند:
«هنگامی که آدم و حوّا داخل بهشت فردوس اعلی شدند، چشمشان به خانمی افتاد که بر بساطی از بساط‌های بهشت نشسته و بر سرش تاجی از نور، و در دو گوشش دو گوشواره از نور است، و از نور جمالش بهشت‌ها نورانی است، آدم پرسید: محبوبم جبرائیل! این خانمی که بهشت‌ها از نور جمالش برافروخته و نورانی است، کیست؟ جبرائیل گفت: او فاطمه، دختر محمّد، پیامبری از فرزندان تو است که در آخر‌الزمان می آید. سپس آدم پرسید: این تاجی که بر سرش هست، چیست؟ عرض کرد: شوهرش علی بن‌ابی طالب است، پرسید: دو گوشواره‌ای که بر دو گوشش آویخته شده چیست؟ عرض کرد: دو فرزندش حسن و حسین هستند. سپس آدم فرمود: محبوبم جبرائیل! «أَخُلِقُوا قَبْلی»؛ آیا ایشان قبل از من خلق شده‌اند؟ عرض کرد: «هُمْ مَوْجُودُونَ فی غامِضِ عِلْمِ اللهِ قَبْلَ اَنْ تُخْلَقَ بِأَرْبَعَةِ آلافِ سَنَةٍ» یعنی آن‌ها چهارهزارسال، پیش از آفرینش تو، در فشرده علم الهی موجود بوده‌اند.

در روایت فوق می فرماید:«هنگامی که آدم و حوّا داخل بهشت فردوسِ اعلی شدند»؛ این بهشت غیر از آن بهشتی است که در آن آدم و حوّا به شجره ممنوعه نزدیک شدند، چون اوّلاً؛ روایت، تعبیر «فردوس ‌اعلی» دارد، در حالی که آن بهشتِ دارای شجره ممنوعه، بهشت برزخ نزولی است و آن را تعبیر به فردوس اعلی نمی کنند. ثانیاً؛ باید بین مشاهده‌ شوند و مشاهده‌کننده سنخیت باشد، پس چگونه ممکن است آدم و حوّایِ بهشت برزخی در بهشتِ فردوسِ اعلی، وجود نوری متمثّل فاطمه را مشاهده کنند، به خصوص که در ادامه روایت از مقام حضرت زهرا با هزار مرتبه وجودی بالاتر از مقام آدم و حوّا خبر میدهد که بحث آن خواهد آمد.

روایت میفرماید: از نور جمال فاطمه بهشت‌ها نورانی بود. پس اگر کسی به نور فاطمه نزدیک شود، بهشت‌ها برایش نورانی میشود. شما در مسیر بندگی خود بهشت‌ها میسازید، بهشتِ توکّل، بهشتِ روزه، بهشتِ صبر، ... حالا اگر خواستید روزه و توکّل و صبر و عباداتتان در این دنیا نورانی شود و در آن دنیا بهشتِ روزه و توکّل و صبرتان نورانی گردد، باید با معرفت و محبّت به حضرت زهرا به این اعمال بپردازید.

در ادامه روایت هست که آدم از جبرئیل پرسید، این خانم که بهشت‌ها را با نور جمالش بر افروخته، کیست؟ یعنی وجود مقدس حضرت آدم در آن حدّ نبوده‌اند که خودشان در آن مقامِ شهود، فاطمه را بشناسند مگر به کمک جبرائیل، این نشانه علوّ مقام حضرت زهرا است. باز آدم میداند که آن تاج و گوشواره‌ها در آن مقام رمز و رازی دارد و حکایت از حقایقی در وجود فاطمه میکند و لذا می پرسد: تاجی که بر سر اوست چیست؟ و جبرئیل عرض کرد: شوهر او علی بن‌ابی طالب است، یعنی مقام ازدواج با علی و ماندن بر عهد شوهری چون علی، در عالم نور و معنویت، صورت تاجی است با آن خصوصیت و خبر از شکوه معنوی برای آن حضرت است.

گوشواره‌های حضرت در آن عالم، صورت زحماتی است که در تربیت امام حسن و امام حسین کشیدند. این زینت‌ها در آن عالَم صورت یک نحوه شخصیت معنوی است و حکایت از معنویت عالی فرد دارد، به طوری که قرآن می فرماید:«خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»؛ یعنی زینت‌های خود را در مساجد کسب کنید، چون زینت حقیقی ما، زینت روح ما است، و زینت روح، معنویاتی است که در مساجد به دست می آید و لذا زینت‌های عالم غیب، صورت اعمال و نیّات معنوی دنیا است.

سپس آدم سؤال کرد: آیا اینان - یعنی فاطمه و علی و حسنین - قبل از من خلق شده‌اند؟ عرض کرد: اینان چهارهزار سال قبل از آفرینش تو، در فشرده علم الهی موجود بوده‌اند. همچنان‌که عرض شد، تقدّم در عالم غیب، تقدّم بالشَّرف است و این حکایت از مرتبه وجودی برتر آن حضرت دارد، مثل نوری که از چراغ صادر میشود، آن نوری که اوّل از چراغ صادر میشود، شدّت نورانیتش نسبت به نورهایی که در مراتب بعدی قرار دارند بیشتر است، لذا این روایت خبر از تعالی مرتبه وجودی آن حضرت میدهد، آن هم مراتبی بسیار عالی که تعبیر چهارهزار سال از آن شده است و مشخص شد به همان اندازه که درجه وجودی آن‌ها بالاتر است و تجرّد آن‌ها بیشتر است، احاطه و تأثیر آن‌ها بر عالم مادونِ خود بیشتر است و حاکی از ولایت کامل تکوینی آن‌ها نسبت به عالم مادون خود است.

فرمود: در غامض علم الهی موجود بوده‌اند، یعنی در مرتبه وحدتی از علم خدا که هنوز صورت کثرت نیافته، موجود بوده‌اند و این از عجیب‌ترین مسائل معارف الهی است و فرصت مفصّلی نیاز دارد که بدان پرداخته شود و روشن شود هر چه موجود متعالی تر باشد، جنبه کثرت در او ضعیف و جنبه وحدت شدیدتر میشود و لذا جمالِ یک شخص مثل فاطمه به صورت تاج و گوشواره جمع میشود و این تازه ظهور او در غامض علم الهی است، در مرتبه اصلی آن مقام، وحدت بیشتری مطرح است به طوری که ذوات مقدس معصومین و هر کدام خود را در آینه دیگری می یابند، در آن مقام؛ همه یک حقیقت‌اند، در عین این که هر کدام، خودشان‌اند.

حالا شما حساب کنید ارتباط با حضرت زهرا از طریق معرفت و محبّت به او چه نوری را به بشریت میرساند. متوجّه باشید که این‌ها خانواده کرم‌اند و سائل را ردّ نمی کنند و اگر کسی طالب تجلّی انوار مقدس آن‌ها بود، او را محروم برنمی گردانند، آن‌ها تصرّف میکنند و تصرّف آن‌ها، انسان را آسمانی میکند. قلبی که غذایش تسبیح و تحمید و تهلیل و تقدیس است، اگر به ما نظر کند، چگونه قلب ما مفتخر به تسبیح و تحمید و تهلیل و تقدیس خداوند میشود! خدا میداند. مسلّم آن قلب به چیزهایی میرسد که با هزاران هزار کتاب و استاد نمی توان به آن‌جاها رسید.

از امام حسین سؤال کردند: پیامبر خدا دختران بسیاری داشته‌اند و آن‌ها بیشتر از فاطمه با پیامبر به سربرده‌اند، ولی چرا این همه عظمت، مخصوص فاطمه است؟ امام حسین میفرمایند: به جهت خلوص فاطمه؛ یعنی حضرت زهرا تمام وجودشان محو حق بوده و چنین وجود مقدسی که مظهر حق و متذکّر به حق است می تواند ما را حقّانی کند.

تمام عالم هستی فاطمه را می شناسد

در قسمتی از حدیثی که حضرت امام موسی بن‌جعفر از پدر بزرگوارشان درباره مکالمه رسول خدا در شب معراج نقل میکند، آمده است که حضرت حق سبحانه فرمود:
«اِنّی خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ مِنْ شَبَحِ نُورٍ، ثُمَّ عَرَضْتُ وِلایَتَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ وَ سائِرِ خَلْقی وَ هُمْ اَرْواحٌ، فَمَنْ قَبِلَها کانَ عِنْدی مِنَ الْمُقَرَّبین، وَ مَنْ جَحَدَها کانَ عِنْدی مِنَ الْکافِرین»
یعنی تحقیقاً من، تو و علی و فاطمه و حسن و حسین را از شبح و سایه نور، خلق کردم، سپس ولایت ایشان را بر ملائکه و سایر مخلوقاتم، در حالی که روح بودند، عرضه داشتم، پس هر کس ولایت ایشان را پذیرفت، نزد من از مقرّبین محسوب گردید، و هر کس انکارشان کرد از کافرین است.


کار ما باید فقط رفع حجاب باشد

از این روایت برمی آید که تمام عالَم اعم از ملائکه و جن و انس، این پنج‌تن را می شناسند، چون در آن مقامی که ارواحِ عالم بوده، ولایت این پنج‌تن به آن‌ها عرضه شده است و لذا در عمق وجود خود با این ذوات مقدس آشنایند و اگر حجاب‌های نفسانی انسان کنار رود به حقّانیت آن‌ها اقرار می کنند و این نکته نیز مورد توجّه قرار میگیرد که شناخت و معرفت و اتّصال به آن‌ها در درون ما هست، پس «آشنایی نه غریب است که جان سوز من است» اگر ما آن‌ها را نمی شناختیم، به ما نمی گفتند با آن حقایقِ عالمِ قدسِ متعالی ارتباط برقرار کنید.

ما به جهت اشتغال به عالم کثرت با آن‌ها غریبه شده‌ایم و آن‌ها را فراموش کرده‌ایم و این روایات متذکّر ماست تا از آن عهد معنوی و روحانی خود غافل نمانیم، و بدانیم که ما خودمان را از ارتباط با حقایق عالم وجود محروم کرده‌ایم و بعد می پرسیم چگونه با آن‌ها ارتباط برقرار کنیم. کافی است انسان خود را از مشغولیت‌های بی خود و پوچ آزاد کند، یک‌مرتبه متوجّه میشود که نسبتی با این پنج‌تن دارد، و لذا هر چه خود را از کثرات پاک‌تر کند، این نسبت آشکارتر میشود.

پس توجّه به مقام نوری حضرت زهرا در جان ما هست، باید موانع را برطرف نمود، به همین جهت روایت می فرماید: «اَلنِّظافَةُ نِصْفُ الایمان»؛ یعنی نصف ایمان با از بین بردن حجاب‌های دنیایی و نفسانی حاصل می شود و نصف دیگرش خود به خود به لطف الهی محقّق میگردد.

مثل این است که برای تشعشع نور آفتاب در اتاق باید فقط شیشه‌ها را پاک کنیم و این نصف کار است، نصف دیگرش تجلّی نور آفتاب است که خود به خود محقّق میشود و ما نمی توانیم نور آفتاب را هم به اتاق بکشانیم، به همین جهت روایت می فرماید: نصف ایمان به عهده شما است که عبارت است از بین بردن حجاب‌های نفسانی و اخلاق رذیله، نصف دیگر آن که عبارت باشد از تجلّیات انوار الهی بر قلب انسان، به لطف الهی محقّق می شود و این روایت شریف این سؤال را جواب می دهد که چه کار کنیم تا انوار اهل‌البیت بر قلب ما تجلّی کند. در جواب می گوییم شما نمی خواهد کاری بکنید، خداوند آنچه باید بکند را کرده است، شما موانع تجلّی این انوار را برطرف نمایید، در آن حال می بینید چقدر با آن‌ها آشنایید!

یاعلی مدد