بصیرت حضرت زهرا

بسم رب الحــــــیدر(ع)

پیام خانواده اهل بیت،بزرگترین پیام خدا به بشریت است.
اینها خانواده هدایت و دشمنان ایشان خانواده ضلالت و گمراهی اند.هرکاری که دشمنان بکنند برای گمراه کردن بشریت است.این خانواده اعمال و گفتارشان،تجلی اسم هادی خداوند است.

2 چیز را نباید در جلسات عزاداری فراموش کرد:
1-رقیبان را نباید فقط یک شخص دانست بلکه یک فرهنگ و یک فکر است برای سد هدایت بشر.پس نباید دشمنان را در حد عمروابابکر و یزید و معاویه دانست و نباید غافل بود از اینکه اینها طرز فکر و فرهنگی را پایه گذاری کردند که بشر را گمراه میکند.

2-خانواده پیامبر و اهل بیت تمام تلاششان برای هدایت بشر است و معلوم است برای این مسئولیت بزرگ،مشکلات زیادی را تحمل کنند.

در زیارت حضرت زهرا(س) که از زبان امام سجاد گفته شده در مفاتیح داریم:


اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ الَّذی خَلَقَکِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صابِرةً

سلام بر تو ای فاطمه! ای امتحان شده ای که خالق تو قبل از خلق کردنت،تورا امتحان نمود و تورا بر آن امتحان صابر و شکیبا یافت.

حالا صابر به کی میگند؟؟
اگر ما پیام فاطمه را نفهمیم،واقعا آن نتیجه بزرگ که این خانواده آوردند را ازش غافل میشیم و بعد از مدتی میگیم چرا این جلسات فایده ای نداشت؟؟

اگر این عزاداری ها در فرهنگ و جهت گیری اصلی خود قرار بگیره به آن نتیجه بزرگی که باید بهش برسیم،میرسیم.نمونه اش این انقلاب بود که از همین عزاداری ها و جلسات اهل بیت شکل گرفت.

اگر کسی مدتی قرآن خواند و به پیامش توجه و تدبر نکرد،بعد از مدتی خسته میشه و در این حالت باید خود را ملامت سرزنش کند نه قرآن را!!!
کلیسا در اروپا از قرن 4 تا قرن 15 میلادی مردم را مجبور کردند به ظاهر دین.یعنی کاری نداشته باش که کتاب مقدس چی میگه،تو بخون ثواب ببر.
نتیجه اش این شد که بعد از 10 قرن گفتند که کتاب مقدس و کلیسا به چه درد میخوره؟؟
کتاب مقدس و کلیسا را بی تاثیر دانستند و دست آخر گفتند که دین به چه دردی میخورد؟؟!!

اگر ما هم از عزاداری های امام حسین و حضرت زهرا استفاده نکنیم و نتونیم پیامشون را بگیریم و درک کنیم،این میشه که یه جوان میاد میگه که این جلسات به چه دردی میخوره؟؟ چقدر گریه کنیم؟؟چه فایده؟؟

اصلا باید بفهمیم که ریشه اشک فاطمه کجاست؟؟
اگر یک هزارم آن مشکلی که فاطمه براش گریه میکرد را بفهمیم ،جانمون را از دست میدهیم.فقط فاطمه بود که میتونست در این فاجعه صبر کنه و در سلامی که به فاطمه میدهیم،فاطمه زهرا را محور صبر و شکیبایی میخوانیم هرچند بقیه اهل بیت هم صابر بودند.

صبردر مقابل چه چیزی معنا میده؟؟
صبردر مقابل فاجعه معنی میده یعنی خودمون را نبازیم و برنامه ریزی کنیم برای مقابله با آن فاجعه که جبران خسارت کنیم.
حالا این چه فاجعه ایست که فاطمه برای جبران خسارت،گریه میکنه.؟؟

گریه فاطمه،گریه انسان شکسته شده است یا گریه کسی است که برنامه ریزی کرده در مقابل فاجعه؟؟

اگر مداحی یا کسی طوری وانمود کنه که فاطمه گریه هاش برای این بود که این فاجعه ایشون را شکسته و درمانده کرده چون کاری از دست فاطمه بر نمی آمد گریه میکرد،در حق پیامبر و فاطمه ظلم کرده است.حتی اگه طوری وانمود کنند که این گریه ها برای از دست دادن پدر باشه و یا اینکه حق شوهرش را غصب کردند،باز ظلم در حق حضرت زهراست.
اهل بیت حکومت را برای قدرت نمیخواهند بلکه میخواهند از این قدرت برای حفظ اسلام و هدایت مردم استفاده کنند.برای همین حکومت از منظر علی از آب بینی بز هم کمتر بود.گریه های حضرت زهرا برای گمراهی بشر بود نه صرفا حق شوهرش!!


بزرگترین نتیجه زحمت انبیا را خواستند از بین ببرند.با حذف علی همه دین از بین میرفت.
کسی آمده سرکار که یک کلمه از دین و قرآن و اسلام نمیفهمد.
بعداز غدیر،ابابکر و عمر و ابوعبیده جراح یک نامه ای نوشتند که ما نمیزاریم علی بعد از پیامبر بیاد سرکار و خلافت را بگیرد.
قبل از رحلت پیامبر توطئه کرده بودند و این توطئه را عملی کردند.بعد از اینکه ابابکر اومد سر کار همه چون انتظار داشتند علی بیاد سرکار،تعجب کردند.ولی کاری نکردند.
مردم عوام گفتند که: خب ابابکر هم یکی از یاران نزدیک پیامبر است و سکوت کردند.ابابکر پیرمردی با ظاهری آروم و مذهبی بود.ظاهرش طوری بود که هرکس اون را میدید،تصورمیکرد یک عارف بزرگ است.
وقتی بعد از غصب کردن خلافت در مسجد سخنرانی کرد،اشک میریخت و میگفت که تا قبل از این پیامبر از طریق وحی راه را مشخص میکرد ولی الان چاره ای نیست جز اینکه خودمون از قرآن راه را تشخیص دهیم.
گریه های ابابکر و ظاهرش طوری بود که همه اینطور برداشت میکردند که ابابکر مقام بسیار بالایی داره و یکی از عارفان بزرگ است.

مردم هم تا این ظاهر را میدیدند میگفتند که خب هم علی خوب است و هم ابابکر.
تا موقعی که پیامبر بود بیشتر دشمنان کفار بودند.همه میدونستند که این ها کافر هستند ولی الان دشمنان در ظاهری اسلامی وارد میدان شده بودند و تشخیص این برای مردم خیلی سخت بود.

همانطور که اوایل انقلاب، دشمنان ما صدام و جریان های افراطی بودند که ظاهری اسلامی نداشتند ولی الان هرچه جلوتر میرویم ،دشمنان ظاهری اسلام به خود گرفتند و تشخیص حق و باطل کار خیلی سختی شده است.

اینجاست که برای تشخیص حق و باطل باید بریم سراغ اهل بیت.
فقط علی بود که جرات داشت با خوارج بجنگد.خوارج هم حافظان قرآن و نمازشب خون بودند و کسی جرات نداشت با اینها بجنگد.علی بود که حق و باطل را مشخص کرد.
حضرت زهرا هم با خطبه ای که در مسجد مدینه خواندند حق را از باطل مشخص کردند.

موقعی که ریسمان به گردن علی انداختند و برای کشتن به طرف مسجد بردند،علی به مردم گفت:
شمارا به خدا مگر پیامبر در غدیر ،ولایت را به من نسپرد؟؟
شمارا به خدا مگر پیامبر نفرمود که تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی با این فرق که بعد از من نبی دیگری نیست؟؟

همه مردم تایید کردند.
تا حضرت علی این جملات را گفتند جو تغییر کرد.ابابکر جلو آمد و گفت که"علی تو درست میگی ولی من چکار کنم که پیامبر به من فرمود که خلافت نباید در یک خانواده باشد."
حضرت علی گفت:اینو از کجا میگی؟؟
گفت:خودم شنیدم.
حضرت فرمود:کی شاهده که پیامبر همچین حرفی را زده؟؟
عمر گفت که آری ابابکر راست میگه و از اونور ابوعبیده جراح هم گفت که آری من خودم شنیدم.
حضرت گفت:به نامه ای که امضا کردید خوب عمل کردید.

برای اینکه بفهمیم کار فاطمه زهرا چقدر بزرگ بوده باید شرایط آن زمان و دشمنان را خوب بشناسیم تا قدری از کار بزرگ فاطمه را درک کنیم.

شرایط آن زمان طوری بود که تشخیص حق و باطل کار خیلی سختی بود.
ابابکر و عمر و چندی دیگر پیش بینی همه اتفاقات را کرده بودند و برای آنها برنامه داشتند.شرایط را طوری آماده کرده بودند که کسی جرات اعتراض نداشت.
زبیر که یکی از یاران رسول خدا بود وقتی عمر درِخانه علی را آتش زد،توی خانه علی بود و شروع کرد دفاع از علی ولی آنقدر زدنش که هیچی نگفت.
خفقان شدیدی بود.در کتاب های اهل سنت هست که کسانی که میومدند از خلیفه اول و دوم سوال کنند،آنها را بخاطر سوال پرسیدن ضرب و شتم میکردند.کسی حق اعتراض یا حتی سوال کردن در مورد دین را نداشت.

جو را طوری آماده کرده بودند که اگر علی میگفت خلافت از آن من است،میگفتند که علی حریص بر حکومت است و اگر علی سکوت میکرد میگفتند که علی از مرگ میترسد.

فکر همه جارا کرده بودند به غیر از فاطمه دختر پیامبر....
فاطمه از قداستی برخوردار بود که تونست همه چی را برعکس کنه.همه مردم از زبان خود پیامبر شنیده بودند که پیامبر میفرمود که رضایت فاطمه،رضایت من است و هرکس اورا اذیت کنه،مرا اذیت کرده است و هرکس مرا اذیت کند،خدارا اذیت کرده است.
مردم جملات اینچنینی را از زبان خود پیامبر شنیده بودند و برای فاطمه قداست خاصی قائل بودند به طوری که وقتی فاطمه را کتک زدند،همه مردم از دست ابابکر و عمر خشمگین شدند و همه مردم با آن همه شرایط خفقان به عیادت زهرا رفتند.
قداست زهرا طوری بود که وقتی علی را به مسجد بردند که گردنش را بزنند،یهو دیدند که فاطمه وارد مسجد شد.عمر به ابابکر گفت که چرا معطلی؟؟
ابابکر اشاره کرد به فاطمه و از کشتن علی دست کشید.یعنی نمیشد جلوی فاطمه،علی را کشت.
وقتی فاطمه خواست نفرین کند ستون های مسجد شروع کرد به لرزیدن.ابابکر و عمر ترسیدند و علی را آزاد کردند.
اگر فاطمه نبود علی را کشته بودند.
(در مبانی اسلام داریم که اگه یک فرد عادل و صالحی حکومت را به دست گرفت،کسی حق اعتراض و شورش ندارد و اگر بیعت نکرد،حکمش قتله. حالا ابابکر و عمر این حکم شرعی را میدونستند ولی قضیه را برعکس کردند و خواستند علی را به جرم بیعت نکردن،گردن بزنند در حالی که حق حکومت با علی بود و کسانی که باید گردن زده میشدند،آنها بودند نه علی!! از این حکم برای کشتن امام حسین استفاده کردند. امام حسین را شورشی در برابر خلافت امیرالمومنین یزید معرفی کردند و حکم قتلش را صادر کردند در حالی که امیرالمونین واقعی امام حسین است نه یزید. در واقع اینها حکم را به نفع خود تغییر دادند و عده ای از مردم را همین حکم توجیح کرده بود).

جو طوری بود که ابابکر و عمر میخواستند طوری وانمود کنند که تمام حرفشان عین قرآن است و اینها بهترین افراد برای حکومت هستند.میخواستند از قداست دروغین استفاده کنند که هرکاری میکنند کسی اعتراض نکند.میخواستند طوری وانمود کنند که ما هرکاری میکنیم از روی قرآن و بخاطر اسلام است و هرکسی اعتراض کرد بگویند این کارها فقط بخاطر اسلام است.
کارهای غلط خودشون را میخواستند با اسلام توجیح کنند و به پای اسلام بگذارند.

حال در این شرایط که کسی حق اعتراض نداشت،فاطمه زهرا وارد مسجد مدینه شد و جلوی ابابکر و عمر و خیلی از انصار و بزرگان مدینه شروع کرد به خطبه خواندن.خطبه ای خواند که در تاریخ بی نظیر است.

حضرت زهرا با ایراد این خطبه،اسلام واقعی را از اسلام ابابکر جدا کرد و مشخص کرد که پیامبر و ما اهل بیت این اسلام را تایید نکنیم و هرکاری اینها کردند به پای اسلام نگذارید.
حضرت زهرا حق را از باطل مشخص کرد.
درسته با سخنرانی های حضرت زهرا خلافت را به علی بازنگردادند ولی همه فهمیدند که اگر اسلام واقعی میخواهند باید برند پیش این خانواده.
کل برنامه های ابابکر و عمر نقش بر آب شد و دیگر نتوانستند کارهای خود را به پای اسلام بگذارند و طوری وانمود کنند که همه حرفاشون عین قرآن است و اگر کسی اعتراض کند به قرآن اعتراض کرده است.
درسته خلافت را غصب کردند ولی دیگر اون قداستی که میخواستند از پیامبر بگیرند را نداشتند.برای همین بود که مخالفت ها بعد از مدتی شروع شد.
با این کاری که ابابکر و عمر میخواستند بکنند،چیزی از اسلام باقی نمیموند ولی حضرت زهرا با سخنرانی و اعتراض هایی که کرد باعث شد که اصل دین حفظ بماند و هرکسی اسلام واقعی را میخواهد به اهل بیت رجوع کند.

سوره مایده آیه 67:
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ

ای فرستاده ما آنچه از ناحیه پروردگار به تو نازل شده برسان و اگرنکنی اصلا پیغام پروردگار را نرساندی و خدا تورا از شر مردم نگه میدارد زیرا خداوند کافران را هدایت نمیکند(به مقصدشان نمیرساند).

چرا خداوند به پیامبر فرمود خداوند نترس ،من تورا از شر مردم نگه میدارم؟؟
پیامبر از جانش میترسید؟؟
پیامبر که اینقدر شجاع بود که در جنگ ها این شجاعت به اثبات همه رسیده بود.ترس از جان برای پیامبر معنایی نداشت.
پس پیامبر از چه میترسد که خدا اینگونه خطاب به پیامبر گفت؟؟
پیامبر از این میترسد که مردم بعد از غدیر ،علی را فراموش کنند و دوباره به زمان جاهلیت خود برگردند.
برای همین خدا به پیامبر اطمینان داد که من تورا از شر مردم نگه میدارم.

درسته که خلافت در سقیفه از علی گرفته شد ولی خداوند از قبل فاطمه را برای چنین روزی آفریده بود که اسلام را نجات دهد و وعده خدا عملی شود.
طولی نکشید که همه مردم به نزد علی آمدند و علی را خلیفه کردند.بعد از شهادت امام علی و قدرت گرفتن بنی امیه و تنها گذاشتن امام حسن(ع) دوباره غدیر به صحنه آمد و کربلا رقم خورد.
مدتی نگذشت که غدیر در زمان امام صادق ظهور کرد و دانشمندان از سراسر ممالک اسلامی نزد امام صادق آمدند.
هرچه خلفای بنی امیه و بنی عباس خواستند غدیر را محو کنند و ائمه را زندانی کردند ولی غدیر در ولایت عهدی امام رضا در طوس شکوفا شد و باز اهل بیت مطرح شدند و نقشه دشمنان نقش بر آب شد.
تصمیم گرفتند که مردم را از این خاندان دور کنند و امام جواد را در جوانی به شهادت رساندند و امامان بعدی را در پادگان های نظامی قرار دادند.
ولی همانطور که خدا وعده داده بود که غدیر را حفظ میکند،در عمق امپراطوری عثمان در ایران حکومت شیعه صفوی برپاشد و قدرت گرفت. و دوباره در جهان شیعه مطرح شد.
گذشت و گذشت تا رسید به زمان مشروطه که دوباره جریان غدیر شکوفا شد و اینبار باید هرقانونی که در مجلس شورای ملی تصویب میشد مجتهدان فقه آل محمد تایید کنند .و در انتها شیعه در انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی آرایش سیاسی کشور خود را به گونه ای شکل داد که دیگر فرهنگ تشیع در کنار شاه نیست،بلکه فقه آل محمد حاکم میشود و حکم ریاست جمهوری را ولی فقیه باید امضا کند و معلوم است غدیر باز جلو میرود تا در نهایت خود امام معصوم،امام زمان،حکومت را بدست بگیرند و این است وعده خداوند قادر و متعال.

همه اینها بخاطر تلاش های فاطمه است که در زمان بحرانی به بهترین شکل نقش خود را ایفا کردند،همچنان که امم زمان در ابتدای قیام خود میفرمایند:«فی ابنة رسول الله لی اسوة حسنة.»
یعنی الگو و اسوه من در برنامه ای است که دختر رسول خدا پایه ریزی کرد.

الان غدیر در ولایت قفیه ظهور کرده است.مگر غدیر به این معنی نبود که بعد از رسول خدا باید یک فرد معصوم حکومت کند.حال که معصوم در ظاهر نیست،باید حرف و حکم معصوم حاکم باشد و ولی فقیه کسی است که از خود حرفی نمیزد بلکه حرف و حکم معصوم را جاری میکند.
همانطور که خود امام زمان فرمودند که در زمان غیبت به فقیهان رجوع کنید که آنها حجت من بر شمایند.

خطبه حضرت زهرا یک دریای معرفت عمیق و به قول استاد مادر نهج البلاغه است.
ظلم در حق این خطبه است که آن را خطبه فدکیه می نامند. حضرت زهرا برای اثبات اینکه خلیفه اول چیزی از قرآن نمیفهمد موضوع فدکیه را پیش میکشد و اثبات میکند که خلیفه اول نمیتواند قرآن را بفهمد نه اینکه این خطبه برای اعتراض به قطعه زمینی باشد که حق اوست که خلیفه اول آن را غصب کرده...
با این موضوع حضرت زهرا بهانه خوبی به دست مردم و انصار میدهد ولی افسوس که نفاق برجامعه حاکم شده و امیال نفسانی در امیال الهی چیره شده و مانع از این میشد که انصار برای دفاع کردن از حق علی اقدام کنند.
حضرت زهرا در این خطبه ریشه یابی میکند که علت این اتفاق چیست و چرا انصار و یارانی که تا قبل از این جریان همیشه همراه پیامبر بودند و از اسلام دفاع میکردند ولی الان سکوت میکنند.

و در آخرین جمله حضرت زهرا در خطبه زنان مهاجر و انصار میفرماید:
"آیا ما شمارا ملزم بر حاکمیت معصوم کنیم در حالی که شما نسبت به آن کراهت دارید؟!!"

این جلمه فوق العاده عجیب و عمیق است که خبر از زمانه ای میدهد که حقیقت به راحتی قربانی شده و یاران پیامبر بی تفاوت ناظر بر این فاجعه بزرگ هستند.
درسته با ایراد خطبه حضرت زهرا خلافت برنگشت چون خلافت در صورتی برمیگشت که خود مردم به سوی آن بیایند(مَثل ولایت و خلافت مثل کعبه است،همانطور که مردم گرد کعبه میچرخند،باید به گرد امام بیایند تا امام اقدام کند.در زمان حاضر هم تا همه مردم به این بصیرت نرسند و خواهان امام نباشد،امام زمان ظهور نمیکنند.) ولی کاری کرد که اسلام ناب محمدی از خط اسلام تقلبی جدا شد و دیگر نتوانستند کارهای خود را به حساب اسلام بگذارند و تمام نقشه های اینها نقش بر آب شد.



کتاب "بصیرت حضرت زهرا" از استاد طاهرزاده شرح خطبه حضرت زهرا در مسجد مدینه و خطبه انصار و مهاجرین است.

یاعلی مدد