حضور تاریخی ما در راستای اربعین حسینی
بسم رب الحـــــــــیدر(ع)
مسأله هر ملتی بر اساس اهدافی است که برای خودش تعریف کرده و دنبال میکند.جهان غرب مسائل خودش را دارد و مسأله ی ما تجلی نور تشیع در ذیل یک تمدن دینی است.
باید از خود بپرسیم که در تاریخ به چه نگاه کنیم که چون کوران به چیزی که مسأله ما نیست نگاه نکرده باشیم.
با نهضت امام حسین(ع) معلوم شد که ما باید به افقی متعالی تر از امویان که برای ما شکل داده نگاه کنیم.تصور امویان این بود که حرکت سیدالشهدا(ع) را در کربلا دفن میکند ولی اربعین وسیله ای شد که مشخص کند این حرکت دفن شدنی نیست.
بعد از اربعین بازخوانی این شد که اگر بخواهیم اسلام بماند نباید بگذاریم نگاهمان از اربعین بجای دیگر دوخته شود.
اربعین یک فرهنگی است برای اینکه روح دینی جاری در عالم بشری را پاس بداریم.دشمن تلاش کرده که اربعین ساقط بشود و تأکید ائمه(ع) آن است که اربعین زنده بماند، چون اربعین یعنی ادامهی راه حسین(ع) .
شیعه باید بیشترین نگاه را جهت بقای اسلام به اربعین بیندازد تا نسبت به مهمترین عامل بقاء اسلام کور نباشد.در فرهنگ حماسه میلیونی اربیعن یک اراده جدیدی در حال شکل گیری است و آن اراده ی عبور از از فرهنگ ظلمانی غرب است.حضور در تاریخی که در حال شکلگیری است، حضور در ذیل ارادهی خاص الهی است و موجب میشود تا از بیهویتی که فرهنگ غربی بر ما تحمیل کرده آزاد شویم و این موجب میشود که زودتر از زمان خود در تاریخ حضور داشته باشیم، مثل ناامیدشدن حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» به نهادهای بینالمللی و امیدواری به مردم برای حضور اسلام در آیندهی تاریخ. این یک نوع حضور فعّال در تاریخی است که شروع شده است.
حرکت حضرت سیدالشهداء(ع) یک تذکر بود به همهی تاریخ که چگونه از ظلمات زمانه میتوان خود را رها کرد و امروز مردم در حماسهی اربعین در ذیل تذکر حضرت سیدالشهداء(ع) به روحی منوّرند که آنها را از ظلمات فرهنگ اُمویِ جهان استکبار رهایی میبخشد و این است معنای حماسهی میلیونی راهپیمایی اربعین حسینی.
دشمن گمان میکرد حسین(ع) را در روز عاشورا به قتل میرساند و در کربلا دفن میکند ولی خود حضرت خوب میدانند چه کاری را در تاریخ انجام دادند، لذا حضرت در آن روز خطاب به لشکر عمر سعد میفرمایند:«ثُمَّ ایْمُ اللَّهِ لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا کَرَیْثِ مَا یُرْکَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِکُمْ دَوْرَ الرَّحَى وَ تَقْلَقُ بِکُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ»؛ ( اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاوس، ص 99 )به خدا سوگند که به شما مهلتى بیش از زمان سوار و پیاده شدن یک سوارکار ندهند، تا آن که آسیاب زمان شما را در زیر چرخش خُرد کند.
و به حضرت زینب(ع) خبر میدهند که شما با عزت به شهر خود برمیگردید. حادثه ى کربلا در ظاهر چیز دیگرى را نشان میداد ولى حقیقت موضوع در عالم غیب با خط سبزى که داشت چیز دیگرى بود.
هلال بن نافع مىگوید:«إِنِّی کُنْتُ وَاقِفاً مَعَ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَیُّهَا الْأَمِیرُ فَهَذَا شِمْرٌ قَتَلَ الْحُسَیْنَ(ع) قَالَ فَخَرَجْتُ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ فَوَقَفْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ(ع) لَیَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ قَطُّ قَتِیلًا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لَا أَنْوَرَ وَجْهاً وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَیْئَتِهِ عَنِ الْفِکْرَةِ فِی قَتْلِه» (اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاوس، ص 128.)
با سربازان عمر بن سعد ملعون ایستاده بودم که یکى فریاد برآورد: امیر، مژده، این شمر است که حسین(ع) را کشته، گوید از میان لشکر بیرون شدم و در میان دو صف، بر بالین حسین ایستادم و او در حال جان کندن بود و به خدا قسم هرگز کشته ى آغشته به خونى را زیباتر و نورانىتر از او ندیدم و من آنچنان مات نور آن صورت و محو جمال آن قیافه شده بودم که متوجّه نشدم چگونه او را مىکشند.
حضرت سیدالشهداء(ع) آنچنان خود را موفق و پیروز احساس مىکنند که نه تنها آن همه زخم و شمشیر در مقابل آن پیروزى چیزى به حساب نمیآید، بلکه شمشیرى که دارد سر مبارکشان را جدا میکند چیزى به حساب نمی آورند.از جمله کسانى که موضوع شادى حضرت سیدالشهداء(ع) را ذکر کرده، خوارزمى در مقتل الحسین(ع) است که میگوید: چون شمر بر سینه ى مبارک حضرت امام حسین(ع) نشست و محاسنش را گرفت و آهنگ کشتن وى کرد، حسین(ع) خندید و گفت: آیا مرا میخواهى بکشى؟ آیا مرا میشناسى؟»
اینها همه حکایت از آن دارد که برای امام حسین(ع) افق روشن است و حضرت میدانند چه راهی را به سوی بشریت گشودهاند.
در حماسهی اربعین حسینی رفتارهایی از تمدنسازی شیعه ظهور میکند که هرگز به چشم فرهنگ غربی نمیآید، از مردان و زنان محترمی که با پای پیاده خود را به سادهترین شکل در انبوه جمعیت غرق کردهاند تا از اَنانیّت خود هیچچیز باقی نگذارند تا خادمان زوّار که با اندک بضاعت خود در خدمت زوّار قرار میگیرند همه در حال نشاندادن اهدافی برای زندگی دینی هستند و زوّار و خدمه میخواهند در راستای اهداف بزرگ خود صورت ایثار حسین(ع) را در این صحنهها به ظهور برسانند و با از خودگذشتگی خود به امام حسین(ع) نزدیک شوند و نقش حسینی خود را در این تاریخ به فعلیت آورند.
اینها یعنی تک تک این انسانها یک اقیانوس انسان اند برای برگشت به راه قدسی که فراموش شده بود.حضرت سیدالشهدا(ع) با ایثار کردن خود،ادب ایثار نسبت به همدیگر را برای برگشت به راه قدسی به ما متذکر شدند و شما در حرکت عظیم اربعین این ایثار را در راه برگشت معنویت را دارید تجربه میکنید.
این حضور در تاریخی است که همانطور که اربعین ها،انقلاب اسلامی در محدوده ی ایران را درست کرد،این اربعین های 20 میلیونی انقلاب بازگشت به معنویت را به جهان بشری دارد منتقل میکند.
جهان بشری همه تلاش خود را دارد میکند که شیعه دیده نشود.آن افسر آمریکایی که در آخرین لحظات عمر صدام کنار او بود،میگوید که صدام به من گفت که اگر من را زنده بگذارید،همه ی شیعیان را میکشم.صدام خوب میداند که جهان بشری،بخصوص غرب و استکبار با شیعه مسأله دارد. حال وقتی که معلوم شد که همه تلاششان را میکنند که شیعه را مخفی کنند،بزرگی حرکت و حماسه اربعین ها،شیعه را ماورای اراده ی همه ی مردم جهان نشان میدهد.اربعین برگشت به تاریخ توحیدی است که فراموش شده بود.
انبوه زائران اربعین حسینی و اینهمه خدمهی زوّار همه و همه به خوبی میدانند در چه تاریخی قرار دارند و چه تمدنی از طریق آنها در حال وقوع است. اینان به دنبال دستور خداوند به رسولش هستند که فرمود: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَک» خودت و همراهانت در راستای رسالتی که دارید پایداری و مقاومت کنید و استکبار جهانی را در موضع متهم قرار دهید و روشن نمایید عقیدهی توحیدی باید در تاریخ، حضور فعّال داشته باشد.
شهدای کربلا به حاکمیت جهانیِ اسلام فکر میکردند و به نجات بشریت از جهالت و حیرت ضلالت، و امروز در حماسهی اربعین حسینی همان نگاه به صحنه آمده است تا در همایش بیست میلیونی مردمی معلوم شود شیعه تا چه اندازه قدرت تمدنسازی جهت به صحنهآوردن قدسیترین تمدن را دارد.
پیادهروی اربعین حسینی با وجود خطراتی که یزیدیان ایجاد میکنند، عظمت عزم شیعه را در ادامهی راه حسین(ع) بیشتر نشان میدهد و شیعه میداند که با هر قدمی که برمیدارد یک حسنه برای او ثبت میشود و یک سیئه از او زدوده میشود «وَ رَفَعَ لَهُ درجَةً» و درجهای بر شخصیت معنوی او افزون میگردد. زیرا وارد عالَمی شده که عشق حسین(ع) برای او ایجاد کرده.
همانطور که امام عسکری(ع) فرمودند زیارت اربعین تثبیت هویت شیعهبودن شیعیان است و اینکه تأکید دارند با پای پیاده این زیارت انجام گیرد؛ خبر از آن میدهد که بنا است حماسهای در ذیل ارادت به امام حسین(ع) و فرهنگ عاشورایی آن حضرت ظهور کند و شرایطِ هرچه بهترِ تحقق آن هدف، امروز به خوبی فراهم شده است.
روایت هایی که تاکید بر"مشی" و "مَاشِیاً" دارند را ساده ازش نگذرید.
در روایت داریم: «عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) ، قَالَ: یَا عَلِیُّ! زُرِ الْحُسَیْنَ وَ لَا تَدَعْهُ. قَالَ: قُلْتُ مَا لِمَنْ أَتَاهُ مِنَ الثَّوَابِ؟ قَالَ: مَنْ أَتَاهُ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَةً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً. فَإِذَا أَتَاهُ، وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَکَیْنِ یَکْتُبَانِ مَا خَرَجَ مِنْ فِیهِ مِنْ خَیْرٍ وَ لَا یَکْتُبَانِ مَا یَخْرُجُ مِنْ فِیهِ مِنْ شَرٍّ وَ لَا غَیْرَ ذَلِکَ. فَإِذَا انْصَرَفَ وَدَّعُوهُ وَ قَالُوا: یَا وَلِیَّ اللَّهِ مَغْفُوراً لَکَ أَنْتَ مِنْ حِزْبِ اللَّهِ وَ حِزْبِ رَسُولِهِ وَ حِزْبِ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِه، وَ اللَّهِ لَا تَرَى النَّارَ بِعَیْنِکَ أَبَداً وَ لَا تَرَاکَ وَ لَا تَطْعَمُکَ أَبَداً».
على بن میمون صائغ، از حضرت امام صادق(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمودند:اى على! قبر حسین(ع) را زیارت کن و ترک مکن. عرض کردم: ثواب کسى که آن حضرت را زیارت کند چیست؟ حضرت فرمودند: کسى که پیاده زیارت کند آن حضرت را، خداوند به هر قدمى که برمى دارد، یک حسنه برایش نوشته، و یک گناه از او محو مى فرماید، و یک درجه مرتبه اش را بالا مى برد. و وقتى به زیارت رفت، حق تعالى دو فرشته را موکّل او مى فرمایدکه آنچه خیر از دهان او خارج می شود را نوشته و آنچه شرّ و بد مى باشد را ننویسند. و وقتى برگشت با او وداع کرده و به وى مىگویند: اى ولىّ خدا! گناهانت آمرزیده شد. و تو از افراد حزب خدا و حزب رسول او و حزب اهل بیت رسولش مى باشی، به خدا قسم! هرگز تو آتش را به چشم نخواهی دید و آتش نیز هرگز تو را نخواهد دید و تو را طعمهی خود نخواهد نمود. (کامل الزیارات، ص134)
دقت کنید که در این روایت خود امام صادق(ع) شروع میکنند و تاکید دارند بر مشی(پیاده روی).سائل نمیپرسد که من پیاده برم یا نه بلکه خود حضرت موضوع را به پیاده روی میکشاند.ملائکه گناهان را ثبت نمیکنند یعنی مورد نظر حضرت حق قرار میگیرد و به عبارتی دیگر آنچنان رجوع به امام حسین(ع) زائر را در افق معنوی قرار میدهد که گناهان شخصیت حقیقی این نیستند.
عنایت داشته باشید حضرت صادق(ع) چگونه روشن میکنند وقتی انبوه شیعیان با نظر به زیارت امام حسین(ع) مسافتهای طولانی را پیاده طی میکنند به چه برکاتی نایل میشوند و با انس ملائکة اللّه با آنها چه انسانهای فرهیختهای که حاصل آن زیارت و آن پیادهروی است به جامعه برمیگردند. ملائکه به او خطاب میکنند: «یا وَلِیَّ اللّه» آیا کسانی که شایستهی چنین خطابی میشوند و با غفرانی که نصیب آنها میشود و یک نحوه عصمت در شخصیت آنها پدید میآید، دیگر انسانهای معمولی خواهند بود؟ یا انسانی هستند با مسئولیتِ ساختن جهانی سراسر پاکی و ایمان؟
این حرکت آشکار یعنی حضور امام حسین(ع) در تاریخ."مشی" را ساده ازش نگذرید.حضور حسین(ع) در تاریخ با مشی شیعه ظهور میکند.یک عبادت فردی "مشی" نمیخواهد."مشی" یک نوع حضور تاریخی است.
در روایتی دیگر حضرت صادق(ع) روشن میکنند وقتی زائر حسین(ع) پیاده به زیارت حضرت میرود، قبل از رسیدن به کربلا با پاکشدن از گناهانش و افزونشدن حسناتش در مقام اُنس با خدا قرار میگیرد و چون به حائر و حواشی قبر مبارک حضرت رسید، به مقام مصلحین برگزیده میرسد که دغدغهی اصلاح جوامع بشری را دارند و چون زیارت او به اتمام رسید، به مقام فائزین و پیروزمندان صحنهی تمدنسازی نایل میشود و حرکات او حتماً به نتیجهی لازمِ خود میرسد تا آنجایی که رسول خدا(ص) از طریق ملائکة اللّه به او سلام میرسانند که تمام موانع تو در رابطه با انس با خدا برطرف شده.
راستی را انسان تا کجا باید صعود کند که رسول خدا(ص) یعنی انسانی که در فتح تاریخ جاهلیت تا آن اندازه پیروز شد، به او سلام برساند و او را از خودش بداند. آری حماسهی اربعین حسینی ادامهی همان فتح تاریخی است که رسول خدا(ص) پایهگذاری فرمودند.
اصل روایت این است: «عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): یَا حُسَیْنُ! مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ(ع) إِنْ کَانَ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَةً حَتَّى إِذَا صَارَ فِی الْحَائِرِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُصْلِحِینَ الْمُنْتَجَبِینَ حَتَّى إِذَا قَضَى مَنَاسِکَهُ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ: اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَامَضَى».
حسین بنثُویر میگوید: امام صادق(ع) فرمودند: اى حسین! کسى که از منزلش بیرون آید و قصدش زیارت قبر حضرت حسین ابن على(ع) باشد. اگر پیاده رود، خداوند منّان به هر قدمى که برمى دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو مى فرماید. تا زمانى که به حائر برسد و پس از رسیدن به آن مکان شریف حق تبارک و تعالى او را از رستگاران قرار مى دهد. تا وقتى که مراسم و اعمال زیارت را به پایان برساند که در این هنگام او را از فائزین محسوب مى فرماید. تا زمانى که ارادهی مراجعت نماید در این وقت فرشتهاى نزد او آمده و مى گوید: رسول خدا(ص) به تو سلام میرساند و به خطاب به تو مى فرماید: از ابتداء عمل را شروع کن، تمام گناهان گذشتهات آمرزیده شد. (کامل الزیارات، ص132)
حرکت اربعین ،حرکت تاریخ ساز است." الْمُصْلِحِینَ الْمُنْتَجَبِینَ" یعنی شخصیت تاریخی میشود.دیگر یک شخص مومن فردی نیست.یک انسانی شده است که دغدغه بشریت دارد و انتخاب شده است.
چون تو این حرکت را کردی و مشی را کردی و زیارت کردی،"الْفَائِزِ" شدی،پیروز شدی و نقش تاریخی خود را به خوبی انجام دادی."الْفَائِزِ" بمعنای کسی است که توانسته اهداف مورد نظر خودش را بدست آورد.
حضرت صادق(ع) یعنی پایهگذار هویت تشیع در روایتی دیگر روشن میکنند که چگونه قدمهایی که انسان به سوی زیارت امام حسین(ع) برمیدارد به او قدرت تصرف در کلّ جهان را میدهد و خداوند تمام تقاضای او را برآورده میکند. روایت این است:
«عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ الرَّجُلَ لَیَخْرُجُ إِلَى قَبْرِ الْحُسَیْنِ(ع) فَلَهُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَهْلِهِ بِأَوَّلِ خُطْوَةٍ مَغْفِرَةُ ذُنُوبِهِ، ثُمَّ لَمْ یَزَلْ یُقَدَّسُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَتَّى یَأْتِیَهُ فَإِذَا أَتَاهُ نَاجَاهُ اللَّهُ تَعَالَى فَقَالَ: عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِکَ؛ اُدْعُنِی أُجِبْکَ؛ اُطْلُبْ مِنِّی أُعْطِکَ، سَلْنِی حَاجَةً أقضیها لَکَ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ(ع): وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ یُعْطِیَ مَا بَذَلَ». (وسائل الشیعة، ج14، ص: 421)
امام صادق(ع) فرمودند: شخصى که به زیارت قبر حضرت حسین بن على(ع) مىرود، زمانى که از اهلش جدا شد با اولین گامى که بر مىدارد تمام گناهانش آمرزیده مى شود. سپس با هر قدمى که برمىدارد پیوسته تقدیس و تنزیه شده تا به قبر برسد. و هنگامى که به آنجا رسید حق تعالى او را خوانده و با وى مناجات نموده و مىفرماید: بنده من! از من بخواه تا به تو اعطاء نمایم، من را بخوان تا اجابتت نمایم، از من طلب کن تا به تو بدهم، حاجتت را از من بخواه تا برایت روا سازم. راوى مىگوید، امام(ع) فرمودند: و بر خداوند متعال حق و ثابت است آنچه را که بذل نموده اعطاء فرماید.
در این روایت منظور این است که زائر دارای یک نحوه عصمت میشود.بعد از عصمتی که پیدا کرد حالا هرچه قدم به سوی کربلا برمیدارد،رفع حجاب های نورانی است تا اینکه به خدا برسد و خدا با او صحبت میکند.
تفاوت درجهی نتیجه در روایات فوق، به تفاوت درجهی عزم و تصمیمی دارد که زائران در جان خود پروراندهاند.
آنچه تاکید بنده است جابر خوب میفهمد که این حضور بشریت را در ادامه ی تاریخ نجات میدهد.ماورای دید غربی باید نگاه کرد.نگاه غربی مارا برای یکدیگر طوری دیگر تعریف کرده بود و ما در پیاده روی اربعین تعریف درستی که "انَّ المومنون اِخوة" را حس میکنم. و عملا آن ملت واحدی که باید تمسک کند به ثقلین دارد متولد میشود.
«والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»
اربعین ظهور نتایج عاشورا
کربلا نشان داد که
کاربه جایی رسید که پسر پیامبر را با آن همه توصیه که پیامبر به مودت کرده
بود،آنچنان با آن وضع شهید کردند.
چه بینشی باعث شد که
بعدازکربلا همه چی برعکس شد؟؟
اُسرای را 3 روز پشت
دروازه های شام نگه داشتند تا شهر را چراغانی کنند و جشن پیروزی بگیرند و
میخواستند به مردم القا کنند که ما بر حق بودیم و پسرپیامبر خارجی و باطل بود. 1
ماه اهل بیت توی شام بودند.
قبل از ورود به شام
سر سرهای بریده دعوا بود ولی بعد از 1 ماه از همدیگه فرار میکردند.تقصیرها را به
گردن همدیگه می انداختند.
طوری شد که یزید گفت:
خدا لعنت کنه پسر مرجانه را که حسین(ع) را کشت.من نگفتم که اینکار را بکنه.!!!
فرهنگ دین،فرهنگ بقاء
است.فرهنگ کربلا هم بقاء است.
یزید بعد از اتفاقات
شام به حضرت سجاد میگوید: یا در شام با احترام بمانید و یا با سلامت به مدینه
برگردید.
امام سجاد(ع) میفرماید:
میخواهیم یک هفته در شام عزاداری کنیم.
خیلی از خاندان قریش
به شام مهاجرت کرده بودند و در یک هفته عزاداری که امام سجاد(ع) در شام برگزار کرده
بود شرکت کردند.
این یعنی پایتخت یزید
را تجهیز کرد بر ضد یزید منتها به وسیله فرهنگ لطیف نه به وسیله شمشیر.
تاثیر جنگ
فرهنگی،خیلی بیشتر از جنگ نظامی است.همانطور که وقتی دشمن شبیه خون فرهنگی زد،ما
بیشتر از جنگ 8 ساله ضربه خوردیم.
یزیدی که بر اجساد
اهل بیت اسب دواند در هنگام بازگشت اُسرا به مدینه دستور داد سربازان با احترام
محافظت آنها را بر عهده بگیرند و هرجا خواستند استراحت کنند،سربازان هم بایستند.
دستور داد سربازان
دورتر از کاروان باشند که بچه های کوچک نترسند.
نکته مهم اینجاست که
یزید عوض نشد بلکه کربلا یزید شکنی کرد.یزید هیچ دلش به رحم نیامد ولی فرهنگ کربلا
کاری کرد که یزدید مجبور شد اینطور رفتار کنه.
مدینه هم
همینطور...در ده سالی که امام حسین(ع) در مدینه بودند هیچ مسئله فقهی از ایشون
نداریم.وقتی امام حسین(ع) از مدینه خارج شد کسی از اهل مدینه با خبر نشد.
حالا نعمان بن بشیر
به دستور امام سجاد(ع) وارد مدینه شد و شروع کرد به مرثیه سرائی.همه پابرهنه و شیون
کنان به سمت خیمه امام سجاد(ع) که بیرون از شهر بود حرکت کردند.
جامعه ی حسی و دنیا طلب و کرخ شده اون روز مدینه با کربلا زنده شد.
کربلا فرهنگ شهادت و
درست زندگی کردن را به انسانها آموخت.
نمونه اش انقلاب
اسلامی و جنگ هشت ساله که جامعه اون روز را به چه جامعه ای تبدیل کرد.باید یادمون باشه که
شهادت زود مردن نیست بلکه خوب مردن است.
نگه داشتن
اسلام به دو چیز است :
وظیفه ای که نسبت به
خانواده شهدا داریم.
وظیفه ای که نسبت به
ما ترَک(چیزی که بعد از شهدا باقی ماند و شهدا برای اون جونشون را
دادند"انقلاب")شهدا داریم.
برای نگه داشتن اسلام
باید فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه باشد.باید عشق ورزیدن به فرهنگ شهادت باشد.
ابومسلم خراسانی در
ایران به عنوان نماینده عده ای مردم بر علیه بنی امیه قیام کرد و نامه ای برای
امام صادق(ع) فرستاد که ما گوش به فرمان شما هستیم.شما قیام کنید که ما پشت شما هستیم.
امام پیشنهاد آنها را
رد میکرد. از آنها اصرار و از امام هم رد پیشنهاد بود.تا اینکه نماینده ای
از طرف ابومسلم خراسانی و مردم اونجا به نزد امام صادق رفت.گفت که امام چرا شما
دست روی دست گذاشته اید؟؟ بنی امیه ضعیف شده است.الآن زمان مناسب است که شما
خاندان محمد حکومت را بدست بگیرید.همه مردم ایران گوش به فرمان شما هستند.
امام صادق(ع) پیشنهاد
آنها را رد میکرد چون میدونست آنها اهل ایثار و شهادت و مطیع امامشون نیستند.
با اصرار های اون فرد
امام دستور داد که تنور را روشن کنند و به آن نماینده فرمود برو توی تنور.
اون فرد تعجب کرد و
به امام گفت که آقاجان این تنور روشنه و من برم میسوزم.
امام فرمود تو برو
نگران بقیه اش نباش ولی اون فرد ترسید و نرفت.
امام به غلامش که
اسمش هارون مکی بود گفت برو توی تنور.خیلی راحت دمپایی هایش را کند و وارد تنور آتش
شد.امام هم در تنور را گذاشت.
شروع کرد به ادامه
صحبت با اون نماینده ولی اون فرد همینجور مضطرب بود تا بالاخره به امام گفت که
یابن رسول الله این غلام شما سوخت!!!!!!
امام رفت در تنور را
باز کرد و به هارون گفت بیا بیرون و هارون مکی هم سالم از تنور آمد بیرون.
امم صادق رو کرد به
اون فرد گفت شما در ایران چند نفر مثل این غلام دارید که حاضر باشند این کار را
بکنند.
اون فرد سرش را پایین
انداخت و گفت: ای فرزند رسول خدا هیچ کسی را سراغ ندارم.
ابومسلم خراسانی یک خرمذهبی نفهم بود، با شعار حسین(ع) قیام کرد(پرچم سیاهی داشتند که به نشانه عزاداری امام حسین(ع) بود و به سیاه جامگان هم معروف بودند) و دست آخر هم نوکر بنی عباس شد و به وضع بدی هم مُرد.
امام زمان هم این این
نمونه افراد میخواهد.کربلا، فرهنگ شهادت است.
اربعین به خوبی نشون
داد که فرهنگ شهادت ،چه زوری دارد و هیچ شمشمیر و تبلیغاتی نمیتونه اثر خون شهید
را از بین ببره.
موفقیت دشمن در صورتی بدست می آید که به طمع خود برسد.حال اگر در
مبارزه زخمی از طرف دشمن به شما رسید ولی به طمع خود نرسد،باز شکست خورده است.
درست است که امام حسین(ع) را کشتند ولی این بنی امیه و یزید بود که شکست
خورد.
خداوند در قرآن فرمود:"انا اعطیناک کوثر" من فرهنگ کوثر را به شما دادم.
یعنی همواره وسعت میابد. این فرهنگ هیچ وقت خاموش نمیشود.
هرچی هوش و زکاوت داشته باشی ولی آخر در مقابل فرهنگ دین،چیزی نیستی. بنی امیه تمام سنگرها را فتح کرده بود. افراد خیلی باهوشی بودند.اینقدر باهوش بودند که عمروعاص انگشت کوچکیشون بود.ولی در اربعین کار به جایی رسید که تمام نقشه های آنها نقش برآب شد و جابربن عبدالله انصاری به زیارت امام حسین(ع) رفت. الآن در زمان حاضر میبینی که چقدر زائر پیاده به کربلا میرند. هرجا فرهنگ اهل بیت وسط بیاد،دشمن در اوج قدرت شکست میخورد.
زیارت اربعین،باوری جهت جدایی اسلام علوی از اسلام اموی
یکی از فراز های زیارت اربعین اینه:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیِّکَ الْفَائِزُ بِکَرَامَتِکَ أَکْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَیْتَهُ بِطِیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّدا مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِدا مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِدا مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَی خَلْقِکَ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَی وَ شَرَی آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّی فِی هَوَاهُ وَ أَسْخَطَکَ وَ أَسْخَطَ نَبِیَّکَ
خدایا من گواهی می دهم که حسین ولیّ تو و فرزند ولیّ تو، و فرزند برگزیده توست حسینی که به کرامتت رسیده، او را به شهادت گرامی داشتی، و به خوشبختی اختصاصش دادی، و به پاکی ولادت برگزیدی، و او را آقایی از آقایان، و پیشروی از پیشرویان، و مدافعی از مدافعان حق قرار دادی، و میراثهای پیامبران را به او عطا فرمودی، و او را از میان جانشینان حجّت بر بندگانت قرار دادی، و در دعوتش جای عذری باقی نگذاشت، و از خیرخواهی دریغ نورزید، و جانش را در راه تو بذل کرد، تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی گمراهی برهاند، درحالی که بر علیه او به کمک هم برخاستند، کسانی که دنیا مغرورشان کرد، و بهره واقعی خود را به فرومایه تر و پست تر چیز فروختند، و و آخرتشان را به کمترین بها به گردونه فروش گذاشتند، تکبّر کردند و خود را در دامن هوای نفس انداختند، تو را و پیامبرت را به خشم آوردند.
در روایت داریم که یکی از شرط های ایمان،زیارت اربعین است.
در روایی از امام حسن عسگری(ع) داریم که میفرماد که یکی از نشانه های
شیعیان،خواندن زیارت اربعین است.
چرا اینقدر زیارت اربعین سفارش شده؟؟
چرا اینقدر توصیه شده که یکی از شرط های ایمان است؟؟
چه شد که زیارت اربعین اینقدر مهم است؟؟
فرهنگی پشت این قضیه است.وقتی حق و باطل در جامعه گم شد،با زیارت اربعین تثبیت عقاید میکنیم. این حرف کمی نیست!!!
با زیارت اربعین تثبیت عقاید میکنم و حق را از باطل تشخیص میدیم.
طوری فرهنگ سازی کرده بودند که دوتا اسلام در جامعه بود.60 سال از آمدن معاویه و یزید ،قدم به قدم طوری شده بود که اسلام اموی آمد در کنار اسلام علوی.
در نکات قبلی گفتیم که کسانی که امام حسین(ع) را نصیحت میکردند،از صحابه و فرزندان صحابه پیامبر بودند. صحابه پیامبر تو کاخ یزید بودند.کسانی که در سپاه عمر سعد بودند نمازشب خوان بودند.
خود عمربن سعد ملعون، روحانی و امام جماعت مسجد بود. بعد از 60 سال اسلامی آمده بود که یزید امیرمومنین باشد و پسرپیامبر،امام حسین(ع) را خارجی بخوانند و همه سکوت کنند. این خیلی مهمه...اسلام اموی آمده بود کنار اسلام علوی.
یزیدفکرش این بود که با رعب و وحشت اسلام علوی را محو کند. عباسیان هم همینطور بودند.کشتارشون کمتر از امویان نبود. امویان میگفتند که اگه فرزندان علی(ع) حکومت کنند،فقط میکشند و اگه حکومت نکنند هی غُر میزنند.
اشاره میکردند به زمان حکومت امام علی(ع) و میگفتند که پدرشون 3 تا جنگ کرد و هی افراد بی گناه را کشت. کی اون جنگ هارا راه انداخت؟؟ این علی(ع) بود که جنگ راه انداخت و علی(ع) بود که کشت و کشتار راه انداخت. اگر فرزندان علی(ع) حکومت کنند همینطور انسان های بی گناه را میکشند.
خیلی از کسانی که در آن زمان بودند،زمان پیامبر را درک نکرده بودند که
اسلام ناب محمدی را ببینند و فرق این اسلام اموی را از اسلام علوی تشخیص بدن.
حالا با این اوضاع در زیارت اربعین داریم:
السَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ ---------->با همین یک جمله همه چی تمام است.یعنی تمام حرفهاشون دروغ بود.
السَّلامُ عَلَی وَلِیِّ اللَّهِ
اینقدر تبلیغات کرده بودند که امام حسین(ع) خارجی و شورشی است.با همین یه جمله همه چی عکس شد. یعنی ای انسانها اگر در جو تبلیغات امویان،خط ولایت را نشناسید،ایمان ندارید.نماز و حج بری ولی ولایت نداشته باشید،هیچی ندارید.
در زیارت اربعین داریم که خدایا شهادت میدهم که این بنده تو شهید شد که ما اسلام را بشناسیم.پس خدا لعنت کند کسانی را که تو را کشتند. داریم در زیارت اربعین حق را از باطل جدا میکنیم و حب و بغض را جهت میدهیم.نکات خیلی مهمی در زیارت اربعین هست.
اگراسلام غیرمحمدی و علوی بیاد سرکار،خواه ناخواه مردم بی دین میشوند.اگر اسلام ناب شد،اینقدر جو شیرین میشود که مردم خودبه خود به سمت اسلام کشیده میشوند. نمونه اش زمان جنگ و دفاع مقدس. اون موقع جو چطوری بوده که برای رفتن روی مین از همدیگه سبقت میگرفتند. این میشود فرهنگ شهادت و ایثار.
دشمن این را فهمید،برای همین نمیخواهد اسلام نباشد.میخواهد اسلامی باشد که در واقع اسلام نیست. اگه اسلامی ارائه داد که اسلام علوی نبود،خودبه خود مردم بی دین میشوند.دیگه اینطوری نیازی ندارند با اسلام بجنگند.
نمونه اش انگلیس اومد فرقه وهابی و بهاییت را با مبانی غلط تاسیس کرد برای مبارزه با اسلام ناب محمدی. اینکه امام خمینی در حرفاش میگفت ما فقط اسلام ناب محمدی را میخواهیم،این یعنی اگر سرسوزنی از اسلام ناب محمدی خارج شدیم،دیگه اسلام واقعی و علوی نداریم.اونوقت بیچاره میشیم.
برای اینکه اسلام علوی را با اسلام اموی تشخیص بدی یک نشانه است و اون هم اینه که اگرجایی دیدی که ظاهر اسلام هست ولی معنویت نیست،بدون اینجا اسلام اموی است.
اصلا شیعه با معنویت زنده است.شیعه از طریق اهل بیت معنویت پیدا کرد و اهل سنت از این معنویت باز موندند.
یا علی مدد
زیارت اربعین،پایداری بر عهد حسینی
بخش چهارم
وَاَشْهَدُ اَنَّ اللهَ مُنْجِرٌ ما وَعَدَکَ وَمُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ
و باز گواهی میدهم که خدای تعالی به وعده خود نسبت به شما وفا خواهد کرد ودر دنیا وآخرت شما را سرفراز میدارد وآنهایی که شما را یاری نکردند خوار خواهد کرد و قاتلانت را نیز عذاب خواهد نمود.
من مثل روز میبینم که آنچه خدا به تو وعده داده است عمل میکند چون شهادت میدهم، یعنی شاهدم و دارم میبینم و لذا این مطلب عین روز برای من روشن است. به عنوان مثال از 15خرداد سال 1342 تلاش کردند نهضت امام خمینی(رحمةاللهعلیه) را پنهان کنند و جوّساز ی کنند که چیز مهمّی نبود ودیگر تمام شد در چنین شرایطی چه کسانی را جوّ نگرفت؟
کسانی که زیارت اربعین را میشناختند ومعتقد بودند مگر میشود راه حسین(ع)، راهی کهنه شدنی باشد وخدا اجر رهروان آن را ندهد و با دشمنانش مقابله نکند. ما از زیارت عاشورا آموختهایم ودر زیارت اربعین اقرار میکنیم که ای حسین(ع)! کاملاً برایمان روشن است که شما به همه آن نتایجی که میخواستید برسید، میرسید.
و دشمنان تو از همه آنچه میخواستند محروم شدند و با همة آنچه از آن حذر میکردند، روبهرو خواهند شد. خداوند در قرآن میفرماید: «وَ نُرِیَ فِرْعَونَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرون» یعنی؛ ما نشان دادیم به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که میخواستند نبینند و با آن روبهرو نشوند.
یزیدیان فکر کردند وقتی بدن مطهّر تو از منظر انسانها گم شد، دیگر همهچیز گم میشود، و نفهمیدند تو در صحنه کربلا نمایش حق بودی، و حق هیچوقت گم نمیشود، و هر کس عمل حقی انجام داد، همچون حق میماند و برعکس آنهاییکه در مقابله با حق پایه های خود را محکم میکردند به باطل تکیه زده بودند و باطل هم رفتنی است و«اِنَّ الْباطِلَ کانَ ذَهُوقًا»
اَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِالله
شهادت میدهم تو ای امام عزیز به عهد الهی خود وفا کردی.
ای امام! من شهادت میدهم که شما به عهد الهی که همان عهد رسولالله(ص) است وفا کردی، هرچند جوّ زمانه به عهد الهی وفادار نبود. کربلا یعنی وفاداری به عهد محمّدی(ص).
یزید کاری کرده بود که حتی صحابه پیامبر(ص) به امامحسین(ع) نصیحت میکردند که دوره و عهد پیامبر(ص)گذشته است و دیگر نمیتوان کاری کرد. ولی آنها که اربعین شناس هستند میگویند: دوره و عهد الهی هیچوقت نمیگذرد و نمونهاش همین جلسه ما، که جلسه اظهار ارادت و وفای به امامحسین(ع) است، نه یزید.
یزید و یزیدیان امروز هم از یزیدی بودنشان خجالت میکشند. بنابراین دوره حق، هیچوقت نمیگذرد.
ملاکِ بررسی این قضیه، قلب انسانها است نه گوشت و پوست و استخوان. الآن در قلب بشریّت که یک حقیقت غیبی است امامحسین(ع) زنده است و یزید مرده.
قلب من و شما یک بُعد غیبی عالم است، امامحسین(ع) همانطور که در قلب ما حاضر است در عالم غیب - که قلب عالم ماده است - هم حاضر است. حالا ببینید چگونه امام در عالم هستی حیّ و حاضرند. روایت داریم که: «تا آخرالزمان، دو هزار ملک همواره بر امام گریه میکنند».
در روایت دیگری میفرماید: «ملائکه در شب جمعه برای امام گریه میکنند»؛ یعنی برای عالم غیب و عالم عبودیت محض، عزاداری اباعبدالله(ع) همواره زنده است. عزاداری اباعبدالله(ع) برای کسی که خودش زنده و بنده خدا نیست، زنده نیست.
چراکه ملائکه زنده و بنده محض خدایند و هر کس چون ملائکه جانش زنده و بنده است، حسین(ع) برایش زنده است و عزاداری برای آن حضرت را ترک نمیکند.
وَجاهَدْتَ فی سَبیلِهِ حَتَّی اَتیکَ الْیَقینَ فَلَعَنَ الله مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ الله مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَالله اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ
در وفای به عهد الهی از هیچ مجاهده و مبارزهای در راه خدا از پای ننشستی حتّی تا انتهای عمر و تا آن مرحله که با مرگ روبهرو شدی، پس لعنت خدا برآنهایی که چنین تویی را کشتند، و لعنت خدا برآنهاییکه به تو ظلم کردند، و لعنت خدا برآنهایی که شنیدند با تو چه کردند و نسبت به آن راضی بودند.
تجربه نشان داده است این ارادتها و این اظهار انزجارهای طولانی چقدر نجاتبخش بوده است. نفرت به دشمنان اباعبدالله (ع)همیشه باید در قلب ما زنده باشد.
هرکسی همین که بشنود حسین و حسینیان کشته میشوند ولی نگران نشود و به این امر راضی باشد، او از رحمت خدا به دور است. دلی که حق و باطل برای او مساوی شد این دل، دل حسینی، یعنی دل سالم و قلب سلیم نیست. قلبی که نسبت به بدان و خوبان مساوی است قلب یزیدی است.
نهضت اباعبدالله(ع) مردم را نسبت به حق و باطل حسّاس میکند. حساسیّت نسبت به حق و باطل یک امر بسیار مهمی است. گاهی ما میشنویم کسی را که امر به معروف میکند به اصطلاح کوچک و سبک میکنند، اگر قلب ما از این امر نگران و آشفته نشود، این قلب، قلب الهی نیست.
چون نهضت اباعبدالله(ع)، نهضت امربه معروف و نهیاز منکر و نهضت مرزبندی بین حق و باطل است. شما دقّت کنید در تاریخ، هر وقت استعمار خواست خود را بر ملّتی تحمیل کند، اول القاء میکند که افراد جامعه باید با همه خوب باشند، تا آرامآرام روح جدایی حق و باطل را در جامعه از بین ببرد و ملت را در مقابله با دشمنانش خنثی و بیتفاوت کند، و بعد که آمد و سوار برکار شد نهایت دشمنی و ظلم را به ملّت میکند، این است که ما از طریق ارادت به حق و تنفّر از باطل، در تربیتی واقع میشویم که از حیله دشمن مصون میمانیم.
اَللّهُمَّ اُشْهِدُکَ اَنّی وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی یابْنَ رَسُولِ الله اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی الْاَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْاَرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلیَّةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِیابِها
خدایا من تو را شاهد میگیرم که دوستدار کسی هستم که دوستدار حسین(ع) است، و دشمن دشمنان حسین(ع) هستم، پدر و مادرم فدای شما باد ای فرزند رسول خدا. من شهادت میدهم که شما پایه و اساس عصمت هستید در همه حیات بشریّت.
شروع حیات و نطفه وجود شما از ازل به صورت نوری معنوی در عالیترین بواطن عالم و در پرمنزلتترین صُلْبها، و در مطهّرترین رحمها پایهگذاری شده و شما مظاهر آن انوار معنوی هستید و هرگز حیات جاهلیِ غیر توحیدی ساحت مطهّر شما را به آلودگیاش، آلوده نکرده است و ظواهر ظلمانی دوران جاهلیّت، ظواهر شما را نپوشاند.
در روایت آمده است که اوّلین کسانی که خداوند خلق کرد قبل از اینکه آدم و عالم را خلق کند، پنجتن آلعبا هستند؛ یعنی اینها پایههای غیباند و بعداً در دنیا ظهورکردند.
اینها هیچ خطا وانحرافی ندارند یعنی هر روز و هر مرحله از تاریخ دُور، دُور اهلبیت است چون اینها صحّت محضاند وکسی که صحّت محض است دُور، دورِ اوست پس همیشه دور، دورِ محمّدوآلمحمّد است. کسی که خطا دارد دوره او میگذرد مثلاً میگوییم دوره رضاخان گذشت.
یعنی خطاهای او معلوم شد ولی عصمت به همراه بقاء است حتّی در زندگی فردی خودمان هم، اگر خطایی کردیم از آن برمیگردیم و خودمان را در شرایط بیخطا قرار میدهیم، ولی وقتی کار درستی انجام دادیم از آن برنمیگردیم، لذا در این فرازها متوجّه مقام غیبی و متعالی و مطهّر اهلالبیت پیامبر(ع) میشویم، و توجّه به این مقام، یعنی توجّه به مقام بقاء آنها، یعنی روزگار به خطای خود مغرور نمیماند و بالأخره ازآن خطا پشیمان میشود و لذا توجّه به شما خانواده یعنی ویران نکردن زندگی و از طریق افق نورانی شما، زندگی را از خطاها مصون داشتن، چقدر افتخار بزرگی است که انسان بتواند قلّههای انسانی را بشناسد و به آنها دل ببندد و از آنها بهره بگیرد. این زیباترین آشنایی، بعد از آشنایی با خداست. آشنایی با اسرار انسانیّت در مظهری انسانی.
وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعائِمِ الدّینِ وَ اَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقَلِ الْمُؤْمِنینَ
شما پایههای دین و ارکان اسلام هستید. شما معقل مؤمنین هستید یعنی از طریق نور شما مؤمنین میتوانند جمع شوند و عقال پیدا کنند و برنامه داشته باشند و پراکنده نشوند. اگر مؤمنین کنار اهلالبیت نباشند نمیتوانند حیات صحیح ایمانی خود را ادامه دهند.
راستی اگر مؤمنین پایههای دین خدا و اساس دین و نگهبانان ایمان خود را گم کنند، چگونه در اردوگاه دینداری میتوانند استوار باشند؟
راستی اگر انسان به وسعت امامش دست نیابد، مگر میتواند در این عالم درست زندگی کند و همة جوانب انسانی خود را بارور سازد؟ اینگونه اظهارات در زیارت امام، یعنی توجه به افقی که باید هر مؤمن در پیش روی خود بیابد و از آن روی برنتابد.
وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِمامُ الْبَرُّ التَّقیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهادی الْمَهدِیُّ
میبینم و شهادت میدهم که تو پیشوای نیک، با تقوا، پسندیدنی، دارای صفات پاک و ذات پاکیزه و هدایتکنندة خلق و هدایتیافته به حق هستی.
ای امام! تو همه خوبیهایی وفاداری ما به تو، ابدی است، دیگر هر کس هر چه میخواهد بگوید.
بسیار خوشحال شدم وقتی شنیدم امسال در روز چهارده خرداد مردم در مرقد امام خمینی(قدسسره) بیشتر از سال قبل به طور محسوسی حاضر بودند.
یعنی مردم حرفشان این است که هر کس هر چه میخواهد بگوید و هر شلوغی که میخواهد بکند، بکند، وفاداری ما به تو ای امام خمینی(قدسسره) ابدی است. چون تو همه خوبی عصر ما بودی.
این مردم شاگرد کربلا هستند، وگرنه به هرکسی که وفادار نیستند. مثلاً اگر اندکی فشار را از مردم مسلمان ترکیه بردارند نه تنها به آتاتورک فحش میدهند بلکه قبر او را آتش میزنند. یعنی قلب مردم مسلمان نمیتواند به غیر مؤمنین وفادار باشد اینها فکر میکنند فشارها و تبلیغاتشان تأثیر ابدی دارد.
روح انسان اگر معنوی شد از جوّسازی روزنامهها و رادیوهای بیگانه متأثر نمیشود و از حق فاصله نمیگیرد و در این فراز زیارت، شیعه دارد بر فراز آن همه تبلیغات که ضد اسلام و ائمه شده میگوید: تو ای امام معصومِ شهیدِ مظلوم، همه خوبیهایی که میشود در کسی سراغ داشت در تو به طور کامل هست و اظهار چنین کلماتی عین وفاداری است.
اَشْهَدُ اَنَّ الْاَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوی وَ اَعْلامُ الْهُدی وَ الْعُرْوَةُالْوُثْقی وَالْحُجَّةُ عَلی اَهْلِ الدُّنْیا
گواهی میدهم که امامانِ بعد از تو، این استوانههای عصمت، همه فرزندان تو هستند، همان کلمههای تقوا وشاخصههای هدایت ورشتههای محکمِ ایمانِ خلق وحجّت خدا بر تمام اهل دنیا.
زیارت اربعین اثبات وفاداری ماست به امام، لذا شروع میکنید خصلتهای حبیب خودتان را مرتباً میگویید تا قلبتان بیدار بماند. باید برای قلبمان معنی داشته باشد که چرا این وفاداری کهنگیپذیر نیست. چون با چنین امامی که کعبه و قبلة هر قلب بیداری است، روبهرو است.
وَ اَشْهَدُ اَنّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وِ بِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینی وَ خَواتیمِ عَمَلی
شهادت میدهم که من به امامت و حقّانیت شما ایمان، و به رجعت و برگشت شما یقین دارم، این عقیدهای است که به شرایع و راههای دینم و انتهای عملم بر آن استوارم.
با این کلمات قلب زائر به جایی میرسد که امام را راحت میپذیرد. ما باید به قلبمان رجوع کنیم. اگر تسلیم امام نیستیم باید این قلب را اصلاح کنیم.
شما اگر با کسی بیجهت قهر باشید میروید با او آشتی میکنید هر چند کمی فشار به شما میآید. اما بالأخره باید قلب را نسبت به خارج شدن از آن کینه، تربیت و اصلاح کرد. مثلاً شما اگر دیدید در قلبتان حسادت وجود دارد ریشه آن را پیدا میکنید و آن را آرامآرام از قلبتان خارج میکنید. یکوقت است که این قلب هنوز امام را تمام حقیقت نمیداند باید رجوع کند به مباحث امامشناسی و قرآن و روایت و تاریخ تا این قلب آرام شود و باور کند که ائمه روی این زمین حجّت الهی هستند، اگر این چنین قلبتان امام را پذیرفت، این قلب را میگویند قلب سِلْم.
شما در این زیارت عرض میکنید که به شما ایمان دارم و قلبم تسلیم شماست؛ یعنی تمام معارف و دستورات شما برای من مورد پذیرش است. به تعبیر دقیق، سخن و سنّت و عمل شما مبادی فکر و میل من شده است، مثل اینکه بدیهیات مبادی تفکّر انسان قرار میگیرد.
وَ قَلْبی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ اَمْری لِاَمْرِکُمْ مُتّبِعٌ وَ نُصْرَتی لَکُمْ مُعِدَّةٌ حَتَّی یَأْذَنَ الله لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ الله عَلَیْکُمْ وَ عَلی اَرواحِکُمْ وَ اَجْسادِکُمْوَ شاهِدِکُمْ وَ غائِبِکُمْ وَ ظاهِرِکُمْ وَ باطِنِکُمْ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ
قلبم تسلیم قلب پاک شما، و همه کارم پیرو امر شماست، یاریم برای شما آماده است و منتظر اذن خدا هستم، پس البته با شما هستم نه با دشمنان شما، درود و صلوات خدا بر شما و بر جسم و جان پاک شما باد، صلوات الهی بر حاضر و غایب و ظاهر و باطن شما. ای پروردگار عالمیان این تقاضا را مستجاب بفرما. ما شما خانواده را و شما گروهی که فرهنگ و صحنه کربلا را به بار آوردید با تمام وجود قبول داریم و صلوات خدا را بر شما میفرستیم.
باز همان نکته میماند که یک وفاداری کامل نیاز است برای اثبات زندگی دینی خودمان، چراکه همیشه از این غوغاها در جهان بوده و همیشه جوّی پیش میآمده که مؤمنان امتحان بدهند، اکثر مردم هم از این امتحانها موفق بیرون نمیآمدند.
هم تاریخ بیانگر این مطلب است هم قرآن و روایت.
قرآن میفرماید که ما اول یک سختی به مردم میدهیم بعد اینها دست به دامن دین میشوند ما پیامبر میفرستیم، نهایتاً قرآن میفرماید هیچ وقت نشد که ما پیامبری بفرستیم و بعد از مدّتی اینها حرف پیامبر را رها نکنند. یعنی جوّسازی میکنند تا پیامبر و حرفهایش فراموش شود.
بعد میفرماید ما یک فشاری به اینها میآوریم. ﴿لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ بلکه به تضرّع بیفتند و بهسوی خدا برگردند. ولی اکثراً بعد از این فشار دوباره یادشان به هوس دنیا میافتد. سپس ما آنها را به عذاب خود میگیریم: ﴿فَاَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ﴾. یعنی آنها را چنان میگیریم و زمین میزنیم که اصلاً نمیفهمند از کجا ضربه خوردند.
امامحسین(ع) همین را میخواستند به ما یاد بدهند که وفاداران به عهد دینی اندکاند؛ ولی فقط همینها نجات یافتگانند. امامحسین(ع) اینگونه ما را نجات میدهد.
زیارت اربعین؛ زیارت وفاداری به اهلالبیت (ع)است، در جوّی که آن جوّ میگوید دوره معنویت و دینداری و دوره اهلالبیت(ع)گذشته است و همین پایداری بر عهد دینی است که ما را حفظ میکند، چراکه حقیقت کهنه نمیشود، و هرکس به اندازه باقی ماندن بر روی حقیقت، فرسودگی و افسردگی به زندگیاش سرایت نمینماید، و بر عهد حسینی ماندن، یعنی همواره رو به سوی حقیقت داشتن؛ و زیارت عظیم و عزیز اربعین یعنی همین. زیارت را تکرار کن، باز تکرار کن، تا خود را تکرار کرده باشی.
تا روزمرّگی و فرسودگی و افسردگی به سراغ تو نیاید، تا با عهد حسینی، بر عهد محمّدی(ص) پایدار باشی، تا همواره دُور، دُور تو باشد، چون تا قیام قیامت، دُور، دُور محمّد و آلمحمّد(ص) است، همه کهنه میشوند، الاّ هم او که «اَوَّلُ ما خَلَقَالله» است و مقصد خلقت است.
خدایا به پایداری محمّدوآلمحمّد(ص)، ما را از گم شدن و ناپایداری نجاتبخش!
«والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته»
زیارت اربعین،پایداری بر عهد حسینی
بخش سوم
وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِاَرْذَلِ الْاَدْنی وَ شَری آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْاَوْکَسِ
در حالیکه در مقابل آن هدایتگری امام(ع) کسانی که دنیا فریبشان داده بود، پشت بهپشت هم داده بودند و بهره آخرت خود را به کمترین قیمت و با بهرة ناچیز فروختند.
شما با این جملات توجّهتان را به دشمنان امام می اندازید که چه کسانی بودند و چه خصوصیاتی داشتند. کسانی که دنیا آنها را فریب داده بود و بهره زندگی دنیایی خود را به پستترین چیزها فروختند و به کمترین قیمت آخرتشان را باختند و آمدند در مقابل اباعبدالله(ع) ایستادند.
بهره واقعی زندگی دنیایی معاشقه با حق و یاری کردن امام حق است ولی اینها نتوانستند از این زندگی دنیایی بهره واقعی ببرند، دشمنان امام گوهر انسانی خود را از دست داده بودند که نتوانستند الهی زندگی کنند، فراخنای وجود امام را نفهمیدند، چون شخصیت آنها با تنگی و تنگنظریِ وجود یزید مناسبت یافته بود.
معنی زندگی روی زمین را که همان بندگی است گم کردند و در مقابل بنده محضِ حق ایستادند. انسانی که به گوهر خود دست نیابد، خود را فدای دنیا میکند و به پستترین بهرهها خود را از دست میدهد.
وَ تَغْطَرَسَ وَ تَرَدّی فی هَواهُ وَ اَسْخَطَکَ وَ اَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَ النِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النَّارَ
ستم کردند، و در پیروی هوای نفس هلاک شدند و تو را و پیغمبرت را به خشم آوردند، و از کسانی پیروی کردند که اهل ظلم و نفاق بودند، در حالیکه آنها حامل بار سنگین گناه و مستوجب آتشاند.
در این قسمت از زیارت میگویید جبهه مقابل اباعبدالله(ع) در عین اینکه انسانهای هوسبازی بودند، جبهه های است که خشم تو را ای خدا و خشم پیامبرت(ص) را بر خود روا داشتند.
کسانی مقابل امام ایستادند که کارشان شقّه کردن و شکاف دادن بین بندگان خدا و پروردگارشان بود، کسانی از اهل نفاق که چهره کفر را زیر ظاهر ایمانی پنهان کرده بودند، جبههای با همه خباثتها، رودرروی امام(ع) بود، و با توجّه به این جملات است که شیعه به ارزیابی نهضت اباعبدالله(ع) مینشیند - نه با ارزیابی یزید و یزیدیان- از طریق این جملات است که انسان جبهه خودی را از جبهه غیر خودی در جامعه از هم جدا میکند تا یزیدیان تبلیغ نکنند که ما خودی و غیر خودی نداریم. در این جمله ندای آسمانی «اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللهِ اَتْقَیکُم» زیر پا گذارده میشود و آیه «لا یَسْتَوی اَصْحابُ النّارِ وَ اَصْحابُ الْجَنَّة، اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزوُن»که میفرماید: اهل آتش و اصحاب بهشت مساوی نیستند، اصحاب بهشت از رستگارانند، نادیده گرفته میشود.
فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتَّی سُفِکَ فی طاعَتِکَ دَمُهَ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ
پس سخت مبارزه کرد در راه تو، با صبر و حسابگری کامل، تا آنکه خونش را در مسیر طاعت تو ریختند و هتک حریم مطهّرش را مباح شمردند.
امامحسین(ع) با صبر و حوصله بسیار و با محاسبه دقیق، در حدّی که خونش هم ریخت به صحنه آمد. و ما یک چنین ارادتی به امام داریم. کسانی خون امام را حلال شمرده و آن حضرت را به قتل رساندند.
حضرت هم در راه خدا با آنها جهاد کرد و از این خون دادن نهراسید تا برای همیشه معنی زندگی را بفهماند. و بشریّت بفهمند در منطق سفّاکان «بیگناهی کمگناهی نیست» ولی آنهایی که پایداری بر پاکی را پیشه کردهاند، حاضرند برای حفظ حریم آن پاکی، از خون خویش مایه بگذارند.
راستی وقتی انسان متوجّه حیات بیمرز خود شد، چگونه مرگ سیاه میتواند او را در جای خود بنشاند و خود را در حیات حیوانی خلاصه کند، و امام در این بیمرزی حیاتِ خود، همه بشریّت را پاره تن خود مییابد و نمیتواند سیاهروزی و گمراهی آنها را که بهدست فرهنگ یزیدی پایهریزی میشود تحمل کند و لذا در قلّه عبودیت و طاعت میفهمد که در راه خدا مجاهده کردن و خون خود را نثار کردن چه برکاتی به همراه خواهد داشت و ما به چنین سیر و مسیری وفاداریم.
اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً
خدایا! لعنشان کن، لعنی شدید با محرومیتی بزرگ، و عذابشان کن، عذابی الیم و عمیق.
خدایا! من هیچ ارادتی به فرهنگ اموی و زندگی به رسم و روش آنها ندارم بلکه نسبت به آنها تنفّر محض دارم.
این لعنتها دل ما را زنده و بیدار نگه میدارد و جهت میدهد و آنرا از علاقهمندیهای پوچ میرهاند. در شرح زیارت عاشورا به لطف خدا عرض شد که چرا «صد لعن» را قبل از «صد سلام» باید گفت. و عرض شد؛ دلی که تماماً از کفر تنفّر پیدا نکرده و هنوز ذرّهای محبّت نسبت به کفر دارد نمیتواند نجات پیدا کند و بصیرتی را که لازمه سعادت اوست نمیتواند بهدست آورد.
چراکه شیطان از دریچه همین محبّت به کفر در دل انسان نفوذ میکند. لذا باید «لعنت» را قبل از «سلام» گفت. امروز هم اگر لعنت به فرهنگ و روش جهانی یعنی آمریکا نداشته باشید، نجات پیدا نمیکنید. بعضیها میگویند مرگ بر آمریکا گفتن فایدهای ندارد، اینها اگر دقت کنند میفهمند که اولین فایده آن بیرون کردن توجه به کفر، از دل خودشان است و آن تنفّر تنظیم گرایشات آنها را به همراه دارد.
مگر ملّتهایی که در دام تبلیغات آمریکا گرفتار شدند، گرفتاری آنها از کجا شروع شد؟
از فراموشیِ دشمنیِ دشمن بود. لعن و مرگ موجب توجّه انسان به دشمنی دشمن است و لذا در مورد لغزش آدم هم مفسران میفرمایند: علت اینکه آدم توسط شیطان اغفال شد، فراموشی دشمنی دشمن - یعنی دشمنی شیطان - بود، چراکه دشمن هم مثل دوست حرف میزند، و حرفهایی هم میزند که میداند ما با آن حرفها نرم میشویم و اگر ما دشمنی او را فراموش کنیم حرفهای او را میپذیریم و از طریق همان حرفهایش دشمنیاش را بر ما تحمیل میکند، لذا باید هرگز دشمنی دشمن فراموش نشود تا فریب حرفها و تبلیغاتش را نخوریم.
در این راستا، این لعنها و مرگها در تصحیح مسیر، خیلی مفید است.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ الله اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الْاَوْصِیاءِ
سلام بر شما ای فرزند رسول خدا! سلام بر شما ای فرزند سرور جانشینان پیامبر! یعنی فرزند امیرالمؤمنین(ع).
بعد از آن لعنت به کافران، اظهار ارادت نسبت به اباعبدالله(ع) را شروع میکنید. این ارادتها بعد از آن لعن و تنفّر خیلی مؤثر است. قلبی که بتواند به اباعبدالله(ع) دل ببندد نجات پیدا میکند. شما قلبتان را بررسی کنید ببینید
آیا واقعاً میتوانید به اباعبدالله(ع)دل ببندید؟ آدمی که از کار حرام به تمام معنا متنفّر نباشد آیا میتواند به اباعبدالله(ع) علاقه قلبی داشته باشد؟
کسی که تصوّر میکند میتوان به اباعبدالله(ع) دل بست و مثلاً رباخواری کرد، اصلاً دلبستن به اباعبدالله(ع) را نمیفهمد. در هر صورت دل سالم دلی است که قطب داشته باشد، تا با توجه قلبی به آن قطبِ معصوم خود را همواره سرپا و زنده نگهدارد، ارادت به امام معصومِ شهیدِ مظلومِ آزادهای چون امامحسین(ع) در سراسر وجود ما یک بعثت و انگیزش به سوی خوبیها ایجاد میکند و افق روح را به سوی عالیترین انگیزه حیات متوجّه میکند، و در این حال است که تمام ابعاد انسانی ما سرحال میشوند و به بهترین تصمیمات میتوان دست یافت، و ارادههایی فوق زمان و برتر از شکم و شهوت و غریزه را میتوان به بدن و به کلّ زندگی حمل نمود.
اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُالله وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیْتَ حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً
گواهی میدهم که تو امین خدا و فرزند امین حق بودی، همه عمر نیکو و سعید زندگی کردی، و در حمد الهی و ثنای پروردگار، در حالتی بیمانند درگذشتی و در راه حق، مظلوم و شهید گشتی.
جوّ زمانه این بود و این طور تبلیغ شده بود که دوره امام(ع) گذشته است و حرفهایشان تمام شده است و دوره، دوره یزید است. اما شما امروز در این زیارت میگویید ای اباعبدالله(ع)! شما امین خدایید، آنچه حق است پیش شماست و شما حق را برای ما آوردید. و سپس به سه نکته اشاره میکنید که
اولاً؛ شما خوب زندگی کردید و نمونه خوب زندگیکردن بودید.
ثانیاً؛ مرگتان یک مرگ خیلی حمید و پسندیده بود. چراکه حکمت حسینی از بحثهای بسیار عمیق است، امامحسین(ع) نهضتشان را خیلی حکیمانه سیر دادند و این کار بسیار سخت و زیبا بود ولی حضرت انجام دادند.
ثالثاً؛ مردن شما مردن عجیبی بود. در مرگ شما یک چیزِ عادی از دست نرفت، یا اباعبدالله(ع)! شما چیز کمی نبودید. رفتن شما روح ما را نسبت به شما ارادتمند کرده و همیشه نسبت به این ارادتمندی پایدار هستیم و شهادت میدهیم که شما مظلومانه شهید شدید، هرچند جوّی که یزیدیان ساخته اند، این است که یک خارجی کشته شده است.
یاعلی مدد
زیارت اربعین،پایداری بر عهد حسینی
بخش دوم
اَللّهُمَّ اِنّی اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیّکَ اَلْفائِزُ بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ
خدایا شهادت میدهم که او ولیّ و نماینده خاصّ تو و فرزند ولیّ تو و صفی و جانشین تو و فرزند جانشین تو است، کسی است که به کرامت تو نایل شده و او را با شهادتی که نصیبش کردی بزرگش داشتی و به کرامت خاص رساندی و به سعادت خاص مخصوصش گردانیدی.
خدایا من شهادت میدهم و بر سر این شهادت پایدارم و جوّ زمانه نمیتواند مرا عوض کند. خدایا ما شهادت امام(ع) را هدیه و اکرام تو میدانیم. یزیدیان بیخود تصور میکنند که قدرتنمایی کرده اند، یزیدیان را خداوند از این طریق رسوا کرد.
کسانی که حسینی نیستند عموماً مرعوب تبلیغات دشمن میشوند. مثلاً با اینکه حق را قبول دارند یکدفعه میگویند ممکن است پیروز نشویم. یعنی میرسند به این حرف شیطانی که چون با پایداری در مسیر حقّ، پیروز نمیشویم؛ پس باطل را میپذیریم.
در صورتیکه بینش حسینی این است که هر کس با روش حق، مقابل ستم بایستد، پیروز است. کسی که میترسد در پیروی از بینش حسینی و فرهنگ شهادت و مبارزه با ستم ضرر کند او در حقیقت نه ضرر را میشناسد و نه نفع را، و اصلاً تمام وجودش ضرر است.
کربلا؛ یعنی حساب سودانگارانه نکردن. نمونهاش اینکه شما در این زیارت میگویید:
خدایا! تو امام را اکرام کردی که به مقام شهادت رساندی.
حالا این بینش را مقایسه کنید با بینش کسی که میگوید اگر در مقابل آمریکا ایستادگی کنیم، ضرر میکنیم و دنیا برای ما ارزش قائل نمیشود.
بزرگنمایی قدرت آمریکا برای کسی است که حسین ندارد. ولی کسی که دل به حسین داده است آمریکا و دنیاداران در نظرش سبک و هیچ هستند. از اینجا روشن میشود که چرا امام حسن عسکری(ع) فرمودند: زیارت اربعین نشانه مؤمن است.
معلوم میشود که هر دلی بهصرف ادّعای ایمان، نمیتواند در فرهنگ تبلیغاتی کفر وفادار به اباعبدالله(ع) بماند. چه کسی میتواند بگوید که خدایا امامحسین(ع) با کرامتی که به او دادی، به نتیجه و ثمر رسید و او را با شهادت گرامیداشتی و به سعادت خاص رساندی؟ آنکه فرهنگ حسین(ع) را شناخته باشد، و زیارت اربعین یعنی فرهنگ حسین(ع) را به قلب خود القا کردن.
کسی که در کربلا در زیر سم اسبها، کرامت حسین(ع) و اصحاب او را توسط خدایی که عالم در قبضه اوست، میبیند، چقدر خوب میبیند، برعکس؛ سربازان عمرسعد که این کرامت را ندیدند و نفهمیدند، و اگر زینب و خیام حسین(ع) این کرامت را نمیدیدند، مسلّم از فرط مصیبت، قالب تهی میکردند و اگر مدد روحی و تصرف ملکوتی امام سجّاد(ع) در جان مصیبتزدگان نبود، مگر میشود تحمل کرد؛ اصلاً مگر میشود بدون نظر امام زمان(ع) کارهایی همچون کربلا را بهوجود آورد و آن را ادامه داد؛ مگر جنگ هشتساله منهای نظر مبارک حضرت بقیةاللهالاعظم(ارواحنافداه) عملی بود؟!
وَاجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْولادَةِ وَجَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السَّادَةِ وَ قائِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذائِداً مِنَ الذَّادَةِ وَ اَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الأَنْبیاء
خدایا! او را به پاکی نسل و پاکیزگی طینت برگزیدی و او را بزرگی از بزرگان عالم و پیشوایی از پیشوایان الهی قرار دادی، و مدافعی از مدافعان دین مقرّر داشتی و مواریث همه پیامبران را به او عطا کردی.
خدایا تمام خوبیها را برای ائمه(ع) قرار دادی و اینها را گلچین کردی.
در صحنه اربعین در چنین حال و مقامی هستیم، صحنهای که چهل روز از عاشورا گذشته است یعنی تکهتکه شدن بدنها را دیدهایم، جشن و غوغای حکومت یزیدی را دیدهایم، رعب و وحشتی را که به صحنه آوردند دیدهایم، تهمتها را شنیدهایم، با اینهمه بعد از چهلروز هنوز حق را از باطل تشخیص میدهیم و هنوز به جبهه حق و امامحسین(ع) وفادار هستیم و هنوز امام(ع) را پیشرو و رئیس و سرور و راهنمای خود میدانیم و اعتقادمان این است که خدایا تو ارث انبیاء را به امام دادی و ما با وجود اینهمه تبلیغات و رعب و وحشت، از حسین(ع) دل نمیکنیم و جرأت دفاع از او را در جان خود داریم، اصلاً کربلا مکتب ادامة چنین جرأت و شجاعت است.
هر چه یزیدیان میخواهند بگویند، و هرکاری میخواهند بکنند ما فهمیدهایم چه کسی را بپذیریم و به دنبال چه کسی برویم. انسانی که پیش از آن که ظاهر کاخها خیرهاش کرده باشد، به درون معنوی خود خیره شده و راه به عالم ماورا برایش باز شده است، چگونه میتواند به امام معصوم(ع) نظر ندوزد و تبلیغات دنیاگرا، دل او را از جایگاه اصیل خود برکند؟
امام در تمام ابعادش، چه با بودنش و چه با شهید شدنش، انگشت اشاره به عالم لایتناهی دارد، و میتواند عالم درون خودت را به تو بنمایاند و درآن صورت خود را بهواقع یافتهای، خودی بسیار متعالی.
با ارتباط با امام است که انسان میفهمد آن بُعدی از ما که جدای از امام، راه خود را طی میکند، ناخود ماست و لذا در فراز دیگر زیارت میگوییم:
وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلی خَلْقِکَ مِنَ الْاَصْفیاءِ
خدایا تو آن امام را از جانشینان پیغمبر و حجّت خودت بر خلقت قرار دادی.
خدایا هنوز هم امامحسین(ع) را حق میدانیم، و میگوییم: ای امام، تو با دعوتی که کردی، حجّت را برای بشریّت تمام نمودی.
هنوز که هنوز است امامحسین(ع) حجّت خدا در هستی است و یزید و یزیدیان شکستخورده تاریخ هستند، این همان پیروزی حقیقی و اصیل است.
تحلیلهای غیر شیعی و غیر اربعینی است که امامحسین و حضرت علی(ع) را شکست خورده میبیند و میگوید اگر حضرت علی(ع) حق است، چرا بر معاویه پیروز نشد و اگر حسین حق بود، چرا یزید او را شکست داد.
نوع نگاهتان را به حوادث باید دقیق و درست کنید. امیرالمؤمنین(ع) با آن همه عصمت و فوق آلودگی زمانه بودن و بر فراز متعالیترین ارزشها، انسانیّت را به نمایش گذاردند. و معاویه با آن همه نکبت و سیاهرویی خود را به نمایش گذاشت؛ آنهایی که پیروزی علی (ع)بر معاویه و پیروزی حسین(ع) بر یزید را نمیبینند، معلوم نیست کجا زندگی میکنند و چه میبینند! معلوم نیست مرز حیات خود را تا کجا تعیین کردهاند!
فَاَعْذَرَ فِی الدُّعاءِ وَ مَنَحَ النُّصْح وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ
پس ای خداوند! امام در دعوت خود قطع عذر کرد، و حجّت را تمام نمود و در خیرخواهی دریغ نکرد و جانش را در راه تو بذل نمود تا بندههای تو را از جهالت و گمراهی و سرگردانی برهاند.
در واقع میگوییم: ای امام! تو با نصیحتهایت به بشریّت بخششها کردی و راه زندگی را به آنها نشان دادی.
ای اباعبدالله!
آیا ما چیزی با برکتتر و بلندتر از این کشته شدن و شهید شدن بهدست میآوریم که تصور کنیم دشمن شما پیروز شده است؟
شما خون جانت را بذل کردی تا راه نجات را به بشریّت یاد دهی و او را از سرگردانی و گمراهی و جهالت نجات دادی و بشریّت تا ابد فهمید که چگونه زندگی کند و چگونه بمیرد و هرگز سرگردان و حیران نماند؟
آیا باز ما دشمن تو را پیروز بدانیم، یا او شکستخوردهترین مغلوبان تاریخ است؟
یکی از بحثهای مطرح در دنیا این است که چرا بعضی از آدمهای مذهبی که حتی کتابهای مذهبی هم مینوشتند، یکمرتبه حق را کنار میگذارند و به اصطلاح، نان به نرخ روز میخورند. بنده فکر میکنم چون جوّ زمانه اینها را فرا میگیرد و پیرو جوّ زمانه میشوند و لذا دینشان را کنار میگذارند و پس از مدّتی این نان به نرخ روز خوردن، آنها را بیچاره میکند.
شما در جریان انقلاب اسلامی، چنین افرادی را دیدهاید که چند روزی طرفدار انقلاب بودند و پس از مدتّی انقلاب را رها کردند. اینها در واقع آن روزی هم که طرفدار انقلاب بودند به جهت حق بودن انقلاب نبود، بلکه به دلیل اینکه جوّ آن روز بیشتر جوّ انقلابی بود، اینها طرفدار انقلاب بودند و به تعبیر دیگر اینها طرفدار جوّ غالب زمانه بودند.
چنین افرادی نمیتوانند نجات پیدا کنند چون حسینی نیستند. امامحسین(ع) میخواستند به ما یاد بدهند همیشه حقّ، حق است و شما باید به حق وفادار باشید حتی وقتی که جوّ یزیدی تمام جامعه را فرا میگیرد، حتی اگر بناست کشته شوی، باز هم به حق وفادار باش. وفاداری به حق است که تو را نجات میدهد.
ما اگر قبول داشته باشیم ایدهآلهای معنوی واقعیترین و حقیقیترین ابعاد زندگی انسانها بهشمار میآیند، هیچوقت از حسین(ع) و حکمت او به چیز دیگری دل نمیبندیم، چون میدانیم اگر چنین کنیم به غیر حقایق و واقعیّات دل بستهایم.
البته؛ در وفاداری به حق، خیلی هم نگران نباشید که برای من و شما شرایطی مثل شرایط امامحسین(ع) به وجود آید. چنین شرایطی خیلی مرد میخواهد و آن هم فقط امامحسین(ع) بود و تعداد قلیلی از خانواده و اصحاب او.
اینکه تصوّر کنید اگر بر سر حق پایدار ماندید یک مرتبه صحنه کربلا برایتان پیش آید و شما تک و تنها بمانید و یک جهان کفر، مقابل شما و حالا ندانید چهکار کنید، نترسید برای ما و شما این خبرها نیست. عارفی به مریدش گفته بود نعمت گرسنگی را به یاران حضرت محمّد(ص) دادند، و چنین نعمتهایی نصیب من و تو نمیشود.
ما میترسیم شرایط آنقدر سخت شود که با یک عدد خرما بخواهیم زندگی کنیم، تازه یک نفر خرما را بمکد و بعد به دیگری بدهد. البته نگران نباشید چنین افتخاری به این زودیها نصیب ما نمیشود، این افتخاری بود که در صدر اسلام نصیب عده خاصی شد. پس حداقل بیایید به حق وفادار باشیم.
مگر میشود جهان انسانهای معمولی تماماً بر ضدّ یک اندیشه قد برآورد؟! اگر چنین شد این اندیشه باید خیلی بزرگ باشد. میخواهم عرض کنم اگر امامحسین(ع) را درست بشناسید در همین زندگی معمولی و شرایط عادیتان نجات پیدا میکنید.
اکثر مردم، روی زمین صاف به زمین میخورند، چه رسد که بخواهند روی بند و طناب راه بروند. اگر به امامحسین(ع) نظر کنید و زندگی را آنگونه که ایشان یاد میدهند، فرا بگیرید از همه گمراهیها نجات پیدا میکنید.
گمشدنی بالاتر از این نیست که معنی زندگی از دست برود، وقتی ما به حکمت حسینی وفادار ماندیم فوق روزمرّگیها خواهیم شد و آنوقت در واقع به خود واقعی دست یافتهایم و این کار رسیدن به دروازه هدایت است.
یاعلی مدد
زیارت اربعین،پایداری بر عهد حسینی
بخش اول
بسماللهالرحمنالرحیم
اربعین، سنّت شیعیان بیداردلی است که گذشت زمان، وفاداری آنها را نسبت به امامحسین(ع) از بین نمیبرد. لذا کسی که به حق، مؤمن است، نمیتواند به حقیقتِ مجسّم، یعنی اباعبدالله(ع) مؤمن نباشد و کسی که همواره به یاد حق است، همواره به یاد حقیقت مجسّم است، هر چند غوغای زمان چیزی غیر از حق را بخواهد. غوغای زمان و تبلیغات یزیدی تلاش کرد که اباعبدالله(ع) را از صحنه ذهنها و خاطرهها پاک کند و آن همه تهمتها و تلاشهای سوء برای این بود که ذهنها از یاد اباعبداللهu پاک شود.
ولی اربعین که از نشانههای مؤمن شمرده میشود، نشان داد که در زیر این آسمان کسانی هستند که غوغای زمانه نمیتواند آنها را از وفاداری به حقیقت مجسم یعنی امام معصوم، غافل کند، و سنّت اربعین سنّت انسانهایی است که اسیر حکومت یزیدی نشدند و تحتتأثیر تبلیغات نظام کفر از تعهّدی که با حق داشتند دست نکشیدند.
به حق و حقیقت، کهنگیبردار نیست و شامل مرور زمان نمیشود. کسانی که میخواستند رنگ حسینی را بیرنگ کنند وآنهایی که تسلیم بیرنگی شدند و حسین(ع) را از یاد بردند، هیچکدام مؤمن نیستند. این که امام معصوم(ع) فرموده است: «زیارت اربعین، یکی از نشانههای ایمان است» یعنی اربعین ادامه عهد مؤمن است با حسین(ع) که تجسّم اسلام است و قطب دل هر انسانی که میخواهد دلی فعّال و زنده داشته باشد، هر چند حاکمان ستمگر تلاش کنند که این عهد و وفاداری و میثاق با امام را، از بین ببرند.
چراکه مؤمن در عالمی از ایمان و حالی از معنویت بهسر میبرد که هیچ شرایطی نمیتواند آن حال را از او بگیرد و در واقع اربعین و زیارت اربعین استحکام آن حال ایمانی است. آن کس به حسینu پس از شهادتش پشت میکند که آن حال ایمانی را نشناسد.
این یک قاعده است که همیشه ستمگران وقتی حق و حقیقت اسلام و دین را تحمل نکردند، سعی میکنند مظاهر اصلی دین را محو و نابود کنند. سعی میکنند با تبلیغات و غوغاسالاری و کشتار و تهمت زدن، حق را از صحنه جامعه و خاطرهها پاک کنند. و این شیعه اربعینشناس است که تحت تأثیر این غوغاسالاریها قرار نمیگیرد. این که شخصیت جابربنعبداللهانصاری برای ما بسیار ارزشمند است و با توجّه به او سنّت اربعین را عزیز میداریم به جهت کار بزرگی است که او کرده است. همیشه شیعیان از برکات اربعین بهرهمند شده اند.
شما فراموش نکنید که پس از واقعه عاشورا در کنار آن تبلیغاتی که امام(ع) را به عنوان یک خارجی معرفی کردند، چنان جوّ ارعابی در کشور حاکم نمودند که کسی جرأت یاد آوری حسین(ع) را نداشته باشد و از این طریق برای همیشه سنّت حسین(ع) و سنّت محمّد(ص) از صحنه خاطرهها و سینهها محو شود و یزیدیان به راحتی بتوانند خود را تبلیغ کنند، و حالا معلوم میشود در چنین شرایطی، احیاء اربعین حسین(ع) چقدر کارساز بوده، در واقع با اربعین همه طمع دشمن خنثی و بینتیجه شد.
به عنوان نمونه بقاء همین انقلاب اسلامی هم از برکات سنّت اربعین است.
در شب پانزده خرداد سال 42 وقتی امام خمینی(قدسسره) را دستگیر کرده و به زندان بردند، فردای آن روز مردم به خیابانها آمدند و بدون هیچ ترسی فریاد اعتراضشان بلند شد. «فردوست» در خاطراتش مینویسد: «در آن روز آنقدر آدم آمده بود و آنقدر ما اینها را کشتیم که خودمان ترسیدیم».
تاریخ میگوید اینها مسلسلها را در صحن حضرت معصومه(س) گذاشتند و بسیاری از مردم را کشتند. شاه حساب کرده بود وقتی امامخمینی(رحمةاللهعلیه) را تبعید کرد، و مردم وفادار به امام را هم کشت، دیگر بقیّه این ملّت برای همیشه وفاداری خود را نسبت به امام و انقلاب پس میگیرند و لذا آنچه باید بکند کرد. اما امام خمینی(قدسسره) را بعد از چهلروز آزاد کردند و به روستایی در حاشیه شهر به نام داودیّه بردند که در واقع ایشان را به آنجا تبعید کنند.
مورّخین میگویند مردم آنقدر به دیدار امام(قدسسره) رفتند که جادّه داودیّه پر از ماشین شده بود.
این چه سنّتی و چه دل و شعوری است که بعد از این همه کشته دادن، به دیدار امام(قدسسره) میرود. حضور حماسی مردم وفادار به امام و آزاد از رعب نظام شاهنشاهی همه حیلهها را خنثی کرد. بعد امام را به قیطریه آوردند و از آنجا هم به قم بردند. اگر به نهضت کربلا و نهضت امام خمینی(قدسسره) نگاه دقیق و عمیقی بکنید شباهتهای بسیاری بین این دو نهضت میبینید. یعنی با همان فرهنگ و حکمت حسینی، نهضت اسلامی شکل گرفته است.
شاید سیزدهم محرم بود که خبر شهادت امامحسین(ع) به مدینه رسید، امویان تمام خانههای بنیهاشم را در مدینه خراب کردند. یعنی دیگر بنیهاشم باید از صحنه تاریخ پاک شود. «جابربنعبداللهانصاری» به همراه «عطیّه» بدون آنکه مرعوب جوّ پلیسی نظام یزیدی شوند، به سوی کربلا حرکت میکنند تا ثابت کنند که روح ایمانی و وفاداری به امامحسین(ع) جوّ پلیسی را به چیزی نمیگیرد و شامل مرور زمان هم نمیشود، چیزی که یزیدیان نمیفهمیدند.
وفاداری به امام و دین، تجددّ و روشنفکری هم برنمیدارد، همیشه باید حق برای قلب مؤمن حیّ و حاضر باشد. این است که جابر، سنّت اربعین را به توصیه معصوم، پایهگذاری کرد و برای همیشه فرهنگ کربلا با سنّت اربعین جهان را تغذیه خواهد کرد، و عهد حسینی بر خلاف جوّ پلیسی و رعب و وحشت، جای خود را باز میکند و راه خود را ادامه میدهد.
دشمنان این همه تلاش کردند تا همین وفاداری به امام از بین برود، وگرنه کشتن امام بهوسیله آن همه لشکر که عمرسعد جمع کرده بود، هنر نیست. آنها میخواستند این وفاداری که جابر و امثال او نشان دادند برای همیشه نابود شود، وفاداری عاشقانهای که کربلاییان را سمبل دین میکند. در واقع عهد حسینی با اربعین حفظ شد و امروز هم من و شما سنّت اربعین را تکرار میکنیم، یعنی ای حسین، شما همیشه حق هستید و ما بنا داریم ارتباطمان را با حق یگانه کنیم و وفاداری به حق را هیچگاه از دست ندهیم، و مرور زمان و غوغای زمانه و تبلیغات یزیدی نمیتواند ارتباط ما را با شما قطع کند. هر سال اربعین گرفتن آنگونه که امام صادق(ع) در زیارت اربعین به ما آموختند و با حسین(ع) حرف زدن، چیزی گرانقدر و ارتباط بزرگی است.
در این زیارت، ارتباط با امام را اینگونه شروع میکنیم:
اَلسَّلامُ عَلی وَلِیّ الله وَ حَبیبِه
سلام بر ولیّ خدا و حبیب خدا!
این سلام یعنی ظهور ارادت به امام، یعنی هنوز حسینبنعلی(ع)، زنده و حبیب و ولیّ خداست، نه یزید و یزیدیان؛ و هنوز دل ما به ولیّ و حبیب خدا نظر دارد و تبلیغات یزیدی در طول تاریخ نتوانسته است ما را طعمه خود کند. شما دیدهاید آدمهایی را که با یک مسئله کوچک تمام تعهداتشان را نسبت به انقلاب و اسلام و امام و ارزشها از دست میدهند، چون اینها شیعه واقعی نیستند و با شدّت گرفتن جوّ تبلیغاتی زمانه و غوغاهای دشمن، تمام ارتباط قبلی خود را با اسلام وانقلاب از دست میدهند، چون به حقیقت وفادار نیستند و اسیر جوّ زمانه هستند.
مر سفیهان را رُباید هر هوی |
زآنکه نَبْوَدْشان گرانی قوا |
آدمهای بیاصول با هر بادی به لرزه درمیآیند، چونکه از نظر معرفتی قوی نیستند و ریشه محکم ندارند. ریشه انسانِ مؤمن، وصل به حق است؛ لذا غوغای زمانه نمیتواند او را به لرزه درآورد و برباید. مثلاً در زمان رضاخان که او دستور داده بود زنان باید چادرها را از سرشان بردارند، کسانی که اربعین را نمیشناختند، سریعاً چادرشان را از سربرداشتند و به اسم مقتضیات زمانه رنگ اصیل خود را از کف دادند، و رنگ ضد انسانی حکومت غیرالهی رضاخان را پذیرفتند، ولی فرهنگ اربعین چیز دیگری به ما میآموزد و آن عبارت است از پایدار ماندن به عهد الهی خود و این با اعلام ارادت به امام معصوم(ع) محقّق میشود لذا میگوییم:
اَلسَّلامُ عَلی خَلیلِ الله وَ نَجیبِه
سلام بر خلیل و نجیب خدا!
یعنی سلام بر تو که خودت را برای خدا از هر خودیتی خالی کردی و سلام بر بنده نجیب خدا که هیچ عصیانی در مقابل خدا نداشت. با ارتباط قلبی میتوان این سلامها را حل کرد و جهتِ جان را در جهتِ ارادتورزی به اباعبداللهالحسین(ع) انداخت و از اثرات مثبت این ارادتورزی بهره برد، هر چه بهره هست از توجّه دادن روح است به امام معصوم(ع)، آن هم ارادت به امامی که همه فرهنگ رومیِ معاویه، میخواهد نور او را محو کند، حالا شما روبهروی او ایستادهای و برخلاف آن همه غوغا با او با تمام وجود گفتگو میکنی.
اَلسَّلامُ عَلی صَفِیِّ الله وَ ابْنِ صَفِیِّه، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ الشَّهید
یعنی سلام بر بنده با صفای خدا، دوست برگزیده و خالص او که فرزند خانواده باصفایی است، سلام بر حسین مظلوم شهید.
ملاحظه کنید دلی که توجّهش به امامش دائمی است، چه بهرههایی از این توجّه میبرد این سلام و این تعهّد اجازه نمیدهد که جوّ زمانه، ما را فراگیرد. تعهّد با اباعبدالله(ع) در واقع تعهّد با خداست، تعهّدی که در «عهد اَلَسْت» بستیم. هرکس تعهد با ائمه(ع) و اسلام وارزشها را شکست باید بداند که با خودش قهر کرده و نقض پیمان نموده و باید بداند که خود را از دست داده است، قرآن در مورد آنها میفرماید:
«وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَیالْحِنْثِ الْعَظیم» یعنی؛ اینها بر شکستن عهد عظیمی اصرار میورزند.
این زیارتها و سلامها احیای خودِ اصیل انسانها است تا از اصل خودمان جدا نشویم و عهد خودمان را با امام(ع) هرگز نشکنیم.
ارتباط با امامی مظلوم و شهید، یعنی گشودن دریچه جان به سوی ذاتی مقدّس که در رهگذر یافتن حیات معنوی به راحتی از حیات بدنی میگذرد، در این حالت انسان نسبت به خود بی تفاوت نخواهد بود تا هرچه را زمانه بر سرش میآورد بپذیرد و امیدش از دستیابی به خودِ برین نابود شده باشد. راستی که ارادت به چنین شهید مظلومی، چه زیبا جرقه های حیات را از لابهلای خاکستر روزمرّگیها به چشم مینمایاند تا از آن جرقهها مشعلی فراهم آورد و نگذارد در ظلمت زمانه مأیوس و چروکیده و افسرده بماند.
اَلسَّلامُ عَلی اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ
یعنی سلام بر کسی که در تنگنای گرفتاریها اسیر شد و کشتة اشکهای روان گشت.
سلام بر شما که گرفتار سختیها شدید و دشمنان اسلام، صحنه را برای شما تنگ کردند و مانع انجام وظیفه امامت شما شدند. شما کشته اشک هستید؛ یعنی کشته شدنی که آه و اشک به دنبال دارد، یک کشته شدن عاطفی و روحانی، نه سیاسی و افراطی، بلکه کشته شدنی ناب و اصیل.
زائر و عاشق اباعبدالله(ع) را نگاه کنید که چگونه با امام خود ارتباط برقرار میکند، این رابطه یک رابطه پراگماتیستی و سودانگاری دنیایی نیست، بلکه یک ارتباط قلبی و روحی است، اصلاً بقایِ ایمانِ زائر به این نوع ارتباط عاطفی است.
چراکه انسانها پیش از آنکه با عقلشان زندگی کنند با قلبشان زندگی میکنند، و لذا زائر امام با قلبش امام را زیارت میکند، عقل به ما کمک میکند که مقصد خود را درست بشناسیم، ولی وقتی عقلاً متوجّه شدیم که بیراهه نرفتهایم و به محبوب واقعی دست یافتهایم، دیگر قلب است که باید غم جدایی خود را با محبوبش در میان آورده و از طریق قلب، این جدایی به وصل تبدیل میشود و هر چه محبوب، پرجلالتر باشد، قلب باید بیشتر برای وصل تلاش کند و اگر اشک به کمک نیاید، جلالت محبوب، سالک را پس میزند و لذا او اشک را به میان میآورد و همهچیز درست میشود.
پیامبر(ص) و علی(ع) قبل از واقعه عاشورا، حسین(ع) را بهعنوان «قتیلالعبرات»؛ یعنی کشته اشکها معرفی میکردند و در اشاره با همین سخنان، حضرت اباعبدالله(ع) در معرفی خود فرمودند: «انا قتیلالعبرات» من کشته اشکها هستم.
پس معلوم است که رسالت عظیم حسین(ع) برای حفظ اسلام با اشک عجین شده و این نهضت با اشک بهبار مینشیند و نتیجه مورد نظر حسین(ع) پدیدار میگردد و لذا نباید از اشک بر حسین (ع) بهراحتی گذشت و آن را از اصل نهضت و هدف آن جدا نمود و مسلّم مسئله بسیار مهمتر از این است که در این سطور بگنجد.
عمده آن است که وقتی در زیارت اربعین به امام سلام میدهیم و میگوییم: سلام بر کشته اشکها؛ از این سلام سرسری نگذریم.
نهضت امام(ع) نهضتِ به جنبش درآوردن قلبهاست و از این پایگاه است که هم به امام(ع) سلام میدهی و متذکر تنگناهایی میشوی که بر امام(ع) تحمیل کردند و هم اشکی که جان انسان ازاین توجّه طلب میکند، سرازیر میشود.
اَللّهُمَّ اِنّی اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیّکَ اَلْفائِزُ بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ
خدایا شهادت میدهم که او ولیّ و نماینده خاصّ تو و فرزند ولیّ تو و صفی و جانشین تو و فرزند جانشین تو است، کسی است که به کرامت تو نایل شده و او را با شهادتی که نصیبش کردی بزرگش داشتی و به کرامت خاص رساندی و به سعادت خاص مخصوصش گردانیدی.
یاعلی مدد