امام رضا(ع) و توطئه پلورالسیم مامون 3

بسم رب الحیدر(ع)

در نکات قبلی امام رضا اهیمت مسئله ولایت را معرفی میکند و در این نکته قصد داریم کمی از شرایطی که در آن زمان برجامعه حاکم بوده را بیان کنیم.

در کتاب الفهرست اثر ابوالفرج محمدبن ابی یعقوب اسحاق الندیم داستانی نقل شده که بیانش خالی از لطف نیست.
نقل شده که شبی مامون خواب ارسطو را دید و بعد از اینکه از خواب بیدار شد،تصمیم گرفت که کتاب های ارسطو و دانشمندان یونانی را بگیره و ترجمه کنه.
حالا آیا این واقعیت داره یا سیاست بازیه جای بحث داره ولی اصل قضیه روشن است.

مامون به حاکم یونان پیام فرستاد و تمام کتاب های فلسفه و علوم یونانی را ازشون درخواست کرد.در قبالش اسیر آزاد میکرد و پول خوبی میداد.
کلی کتاب های علمی و فلسفی از یونان گرفت و کلی هم پول خرج کرد و دانشمندان را از سراسر ممالک دعوت کرد به مرو و شروع کردند به ترجمه کتابها.
ترجمه توسط یهودی ها و برهمنی ها(گروهیکه منکر خدا و پیغمبر بودند) و سنی ها و هندی ها و زرتشتی ها صورت میگرفت.
جریان ترجمه توسط کفر و به طور خیلی سریع پیش میرفت.

دلیل کار مامون این بود که میخواست فضای علمی را از اسلامی به یونانی تغییر بده تا امام نتواند اندیشه خودشو مطرح کنه و یا اگه مطرح کرد،کسی سراغ اون مطالب نره.
بمباران فکری کردند.

طه حسین میگوید که مامون با این کارش آرام آرام با مباحث یونانی ،فضای حاکم را آنچنان تغییر داد که مردم به جایی رسیدند که عقل بشری را حاکم میدونستند. نظرشون این بود که خودمون فکر میکنیم و کم کم خودشون را بی نیاز از وحی و برنامه دینی و ولایت اهل بیت دونستند و کم کم از حق دور شدند.

مامون بعد از این کار، علمای بزرگ مسیحی و یهودی را دعوت میکند تا با امام مباحثه کنند.به زور هم دعوتشون میکنه ولی به امام روز قبل از جلسه خبر میده و به امام میگه که اگه دوست داری بیا.
اینطوری به امام میگه که امام مجبور نشه بیاد و اگر امام نیامد بره بگه که امام ترسید و وارد بحث نشد.
جاسلیق از علمای بزرگ مسیحی با امام وارد بحث میشه وامام با استفاده از کتاب های خودشون جوابشون را میده.به راس الجالوت (از علمای یهودی) میفرماد که تو شاهد باش که اگه جایی برخلاف تورات و انجیل حرف زدم،اعتراض کنی.

امام طوری بحث میکنه که زودی تسلیم میشند.تمام نقشه های مامون خنثی میشه و همه میفهمند که اسلام بر حق است.


از همون صدر اسلام نقشه همین بوده تا الآن.
وقتی انقلاب اسلامی شکل گرفت و جهان فهمید که حرف آخر را مکتب اسلام میتواند بزند شروع کردند به مقابله کردن.دید با تهدید و تحریم و کودتا و جنگ نظامی کاری ازش برنمیاد.
شروع کرد به جنگ نرم.چطوری؟؟
اینقدر فکر وارد جامعه میکنند که صدا به صدا نرسه.اینقدر فکر میریزند تو جامعه که مردم به این نتیجه برسند که فقط اسلام فکر نیست،اینها هم فکر است.
بعد نتیجه بگیرند که هر فکری جای خودش درسته.به این کار میگند" پلورالیسم معرفتی ".یعنی کثرت گرایی یا همون صراط های مستقیم.
ما تا الان فقط یک صراط مستقیم داشتیم ولی الان صراط های مستقیم را وارد جامعه کردند.

اگه جنبه فلسفی قضیه را نگاه کردی،گول خوردی.اگر اومدی و گفتی که ما میخواهیم به صد دلیل اثبات کنیم که فقط یک صراط است گول خوردیم.باید جنبه سیاسی قضیه را ببینیم.باید ببینیم برا چی اینکار را میکنند.

وقتی مسئله جا افتاد که هر جریانی برای خودش درسته آیا جوان ما و دانشجوی ما ،وقت میکند که بفهمید تو این شلوغی کی چی میگه؟؟

وقتی صدا به صدا نرسه،صداها اسلام هم به گوش بقیه نمیرسه.
اینقدر فرقه درست میکنند و اینقدر مکتب های گوناگون وارد جامعه میکنند و طوری وانمود میکنند که اینها هم حرفی برای گفتن دارند.
وقتی هم جوانی وارد جامعه میشه میبینه هرکی برای خودش یه حرفی داره.پراز مطلب های گوناگون.
شروع میکنه تحقیق کردن که ببینه کی چی میگه.حالا ممکنه حق را پیدا کنه و ممکنه که فرقه دیگه ای اونا جذب کنه و ممکنه دچار شک بشه و بگه هم این درست میگه و هم اون.

تنها چیزی که به سود دشمنه اینه که اینقدر جریان های فکری میریزند تو جامعه که صدا به صدا نمیرسه و مردم را درگیر این جریان ها میکنند و در واقع سر مردم را گرم میکنند و خودشون حکومت میکنند.

پلورالیسم معرفتی عکس العمل شکستی است که از اسلام خوردند.همیشه هم همینطور بوده است.

اینجاست که نقش امام رضا معلوم میشه که با این جریان چگونه مبازه کرد و ما هم باید همون راه را بریم.باید ولایت را اصل بگیریم.
باید حواسمون باشه که این نقشه دشمن است که میخواهد با جریان های گوناگون و فرقه های مختلف سر مارا گرم کند.وهابیت و بهاییت را درست کرد برای همین.کلی فکر وارد جامعه کردند.گروه های شیطان پرستی و ....
حالا جوانهای ما بجای اینکه برند سراغ اسلام میرند دنبال اینکه جواب پیدا کنند برای رد شبهات وهابی و غیره.
ما نمیگوییم این کار بده ولی نباید این را اصل بگیریم.
همه نقشه دشمن اینه که مارا سرگرم کند تا بتونه حکومت کنه.میخواد مارا از ولایت قفیه غافل کند.
تمام درد ما همینه...

نباید سال 88 را فراموش کنیم.20 سال آرام آرام اومدند جلو و پایه ریزی کردند تا مذهبی که به ظاهر دینی ولی در باطن سکولار بود به جهت گیری اصلی انقلاب ضربه بزنند.
دقیقا کار مامون هم همین بود.مسئله ولایت را هدف قرار داده بود.
مامون خیلی باهوش بود.عالم ترین فرد در طایفه عباسیان بود.شهید مطهری در جایی مامون را یک نابغه بزرگ خطاب میکند.مامون خوب بلد بود چیکار کنه و به کجا ضربه بزنه ولی حریف امام رضا نشد!!


آیا در زمان غیبت باید بشینیم و منتظر باشیم که امام زمان بیاد همه چی را درست کنه؟؟
مگر امام رضا نفرمود که شما وظیفه ای دارید و آن فراهم کردن شرایط حکومت اهل بیت است؟؟؟
مگر حضرت زهرا نفرمود که مثل ولایت،مثل کعبه است که مردم باید گردش بچرخند؟؟
مگر امام رضا نفرمود که اوج دینداری که توحید است ، با ولایت محقق میشود؟؟
الان که امام معصوم نیست،ما باید چیکار کنیم؟؟ بریم زیرپرچم کفر؟؟ پس دین داری ما چه میشود؟؟

مسئله حکومت جامعه ،چیزی نیست که به همین راحتی از کنارش بگذریم...

اگر حکومت مهم نبود،پیامبر بعد از ورود به مدینه جکومت تشکیل نمیداد.اعتراض حضرت زهرا و شهدت ایشون برای دفاع از حق علی(ع) یعنی حکومت بود.
امام زمان در نامه ای که به شیخ مفید نوشته اند آوردند که در زمان غیبت به فقیه دارای شرایط رجوع کنید.
یعنی حالا که به طور مستقیم امام معصوم حضور نداره ، باید حرف معصوم حاکم باشد.
ما ادعا نداریم که کسی که در جایگاه ولایت قفیه هست،معصومه ولی سعی شده کسی انتخاب بشود که کمترین اشتباه را دارد. کسی باشه که با حرف معصوم و قرآن آشنا باشه و بتونه اجرا کند.

مسئله حکومت خیلی مهمه و نباید نسبت بهش بی تفاوت باشیم.قیام امام حسین که منجر به شهادت ایشون شد هم بخاطر حکومت بود.
مگه امام حسین بر علیه حاکم ظالم قیام نکرد و کشته شد.یعنی حکومت نباید دست ظالم یافته.
امام صادق در حدیثی میفرماید که اگر حکومت در دست ظالم افتاد،دین داری محقق نمیشود!!


اصلا هدف ما از انقلاب برای همین بود که حاکمیت دست فرد ظالم نباشد و حرف امام معصوم توسط ولی قفیه حاکم شود و شرایط را بوجود بیاریم که خود امام معصوم ظهور کنند.
بعضی ها فکر کردند برای این انقلاب کردیم که نان ارزان شود.انقلاب کردیم تا در رفاه باشیم.
برای همین افرادی که دنبال رفاه هستند،تا تقی به توقی میخوره میزنند زیر همه چی...
امام علی در نامه 31 به امام حسن میفرماد که نفس خودت را به سختی عادت بده چون خدا در زمین چیزی به اسم رفا و آسایش خلق نکرد.
زندگی در دنیا با سختی و مشکلات همراهه.اگر میخواهی دین دار باشی باید نفست را به سختی عادت بدی. زندگی دینی بدون سختی امکان نداره ،نمونه اش زندگی خود اهل بیت.

کسانیکه تحمل سختی الآن را ندارند چجوری میخواهند حکومت امام زمان را تحمل کنند؟؟
در روایات داریم که در آن موقع که امام زمان ظهور میکند،مومنین در خون و عرق خود دست و پا میزنند..
خیلی شرایط سخت تر میشه.

دلیل افرادی که در انتخابات شرکت نمیکنند این است که انقلاب برای ما هیچ کاری نکرد!
نباید بگیم که انقلاب برای ما چیکار کرد،باید به این توجه کنیم که ما برای انقلاب چیکار کردیم.
همانطور که امام رضا میفرماد ما باید وظیفه خودمون را نسبت به امام معصوم انجام بدیم و اگر نکردیم ظلم در حق امام معصومه.
همانطور که حق آب اینه که در مواقع تشنگی بهش رجوع کنیم و تشنگی خود را باهاش رفع کنیم،حق امام معصوم هم اینه که ما شرایط حکومت ایشان را فراهم کنیم.نه اینکه بشیم مثل انجمن حجتیه که میگند که باید صبر کنیم اینقدر گناه و فساد زیاد بشه تا امام خودش بیاد!!!

نقشه دشمن "پلورالیسم معرفتی" است که مارا از ولایت غاقل کنه تا خودش حکومت کنه.باید دقت کنیم به حرف های امام رضا(ع) و سخنان ردوبدل شده بین امام و مامون.

یاعلی مدد

امام رضا(ع) و توطئه پلورالسیم مامون 2

به نام خدا

بعد از اینکه امام به زور ولی عهد شد و شرطهایی گذاشت و بسیاری از توطیه های مامون را خنثی کرد،حالا برای مقام ولایت عهدی جشن میگیرند.

بزرگان و شاعران را دعوت میکنند و مجلس بزرگی ترنیب میدهند.امام هیچی نمیگفت.گوشه ای نشسته بود و نظاره گربود.
مامون تا اوضاع را چنین میبیند به امام رضا دستور میدهد که حرف بزند.
حالا سکوت همه جارا فرا گرفته و همه متنظرند که امام نصیحت مهم و یا نکته اخلاقی مهمی بگند.
ولی امام این حرف را در آنجا میزنند:
برما از طرف شما حقی است به جهت نسبی که از پیامبر داریم و از ما هم برای شما حقی است.اگر شما وظیفه خودتان را نسبت به من انجام دهید،برما هم واجبه که حقی را که نسبت به شما داریم انجام دهیم.



وظیفه ما این است که شرایط حاکمیت معصوم را فراهم کنیم.وظیفه امام هم این است که تا شرایط را آماده دید در صحنه حاضر بشه.مسئله امروز ما همین است.
ما باید شرایط حکومت امام زمان را فراهم کنیم.
وقتی به حضرت زهرا اعتراض کردند که چرا علی نمیرود حقش را بگیرد ،فرمود: مثل ولایت،مثل کعبه است که مردم باید گرداگردش بچرخند.نه اینکه علی خودش بره حکومت را پس بگیرد.
یکی از دلایل سکوت امام علی(ع) همین بود.


این خطر بزرگی است که الان مارا داره تهدید میکنه.فکر میکنند که همه کارها را باید خدا انجام بده و ما نظاره گر باشیم.
میگند چرا رهبری رشوه خواران را معرفی نمیکنه؟؟ چرا جلوشون را نمیگیره؟؟ چرا وارد این مسئله نمیشه؟؟
جامعه باید شرایطی را فراهم کنه تا حکم خدا جاری بشه.وقتی شرایط فراهم شد،رهبری حکم میده.


اگر امام همان اول،ولایت عهدی را قبول میکرد کارهای مامون به اسم امام تمام میشد و مردم میگفتند که این همه امید داشتیم که اهل بیت بیان کاری کنند!! بیا!!! حالا چی شد؟؟

این مسئله امروز ماست.میخواهند کاری کنند که نشان دهند کاری از اهل بیت بر نمیاد.
به چه نحوی:
1-کاری کنند که نشون بدند که اهل بیت اومدند سر کار ولی هیچ کاری نکردند.مثل امام رضا
2-یا نگذارند بیان مثل امام حسن(ع)
3-اینقدر جو سازی کنند که بگند نتونست کاری کنند مثل امام علی(ع)
امام علی چهار سال تقریبا حکومت کرد ولی اصلا نگذاشتند حکومت خودش را بکند. در طی این چهارسال اکثرا در حال جنگ بود.از اون ور تبلیغات معاویه تاثیرات زیادی روی ذهنیت مردم داشت...اینقدر حمله کردند که اگه حکومت عادی بود سر چند روز ساقط میشد.
آخر که دیدند نمیتونند کاری کنند،علی بزرگتر از اونیه که بخواهند محوش کنند،دست به شهادتش زدند.

حکومت معاویه شایعه درآوردند که امام حسن 300 تا زن داشته و از معاویه 5 میلیون لیره گرفته تا صلح کنه.
میخواستند کاری کنند بگند که اینها آدم های خوبی اند ولی دنیا را ترجیح میدن.

حالا امام رضا در آن زمان طوری مسئله را مطرح میکنه که اصلا ولایت حق ماست.شما وظیفه تان را انجام دهید و ما هم وظیفه خودمان.

امام رضا در حدیثی کوتاهی که در پستهای قبلی گفتم،مسئله ولایت را به خوبی روشن میکند.
حدیث سلسة الذهب، حدیث کوتاهی که امام رضا(ع) به هنگام خروج از شهر نیشابور در ازدحام مردم بیان فرمود.

علمای بزرگ سنی به استقبال امام می آیند و به پشت کجاوه امام می آیند.امام را به اجدادشون قسم میدن که پرده را کنار بزنند تا بتونند صورت امام را ببینند.امام هم پرده را کنار میزنه و همه تکبیر گویان به دور امام جمع میشند و شور خاصی بوجود میاد.بعد از دعوت کردن به سکوت همه منتظرند تا امام حرف مهمی بزند.
اینجاست که امام میفرماید:
کَلِمَة لااله الاّالله حِصْنِی فَمَن قالَها دَخَلَ حِصْنی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی.
«کلمه‌ی لااله الاّ الله قلعه‌ی محکم من است؛ هر که آن را بگوید،داخل قلعه‌ی من شده است و هر که داخل قلعه‌ی من بشود، از عذاب من ایمن شده است.
آنگاه امام(ع)فرمود:بِشُرُوطِها وَ اَنَا مِنْ شُرُوطِها
کلمه‌ی توحید شروطی دارد و من از جمله‌ی شروط آن هستم.

توحیدی که بالاترین بالاترین هاست،بدون مسئله ولایت امکان پذیر نیست.



یاعلی مدد

امام رضا(ع) و توطئه پلورالسیم مامون

بسم رب الحیدر(ع)

شهادت و تولد اهل بیت وسیله و فرصتی است که به لطف خدا بتوانیم در حد ممکن ، مقامات اینها را تا حدی بشناسیم.

باید برایمان روشن بشه که امام معصوم در هرشرایطی چگونه چراغ هدایت جامعه خواهد بود؟؟

همانطور که خدا در کل عالم، اراده نافذ دارد و هیچ جریانی نیست که خدارا مغلوب کند(گاهی خدا برای اثبات حقانیت و قدرت خودش به کسانی مثل رضاخان و پسرش و امثال اینها میدان میده و بعد نشون میده که حق با کی بود) مردان خدا هم عینا در صحنه های حیات چنین حالتی دارند.
هرکاری که اهل کفر برای خاموش کردن این چراغ هدایت انجام بدهند،فایده ای نداره چون هیچ نیرویی قدرت نداره جلوی اراده اهل بیت را بگیرد.
حالا چه تحمیل ولایت عهدی مثل امام رضا و چه مجبور کردن به صلح مثل امام حسن و چه زندانی و شهید کردن!!
در هر شرایطی اراده اهل بیت نافذ است.

مامون چرا میخواست امام رضا ولی عهد بشه؟؟
مامون امام را خواست و حتی بهش نگفت که برای چی و از مسیری هم امام را راهی طوس کرد که در مسیرش شیعیانی وجود نداشته باشند.
بعد در شهر مرو علت فراخواندن امام را به ایشون گفت.قبلش مسئله ولایت عهدی نیست.با زور امام رضا را به مرو آورد.


حرف های رد و بدل شده خیلی مهم است و نکات خیلی خوبی در بر دارد.

مامون طی جلسه های متعددی که با امام داشت،از امام درخواست میکند که خلافت را به عهده بگیرد ولی امام رد میکند.
به امام میگوید:ای پسر رسول خدا،من مقام شما را شناختم و به نظرم رسیده که شما بهتر از هرکسی سزاوار خلافت و حکومت هستی.
امام میگوید:به بندگی خدا افتخار میکنم و به وسیله زهد از دنیا،امید از نجات از گزند دنیا را دارم و به وسیله تقوا به رستگاری امیدوارم و در پرتو تواضع در دنیا آروزی مقام ارجمند در پیشگاه خدا را دارم.
موضوع را میبرند در مسئله الهی.

مامون میگوید:من قصد دارم خودم را از خلافت عزل کنم و آن را به عهده شما بگذارم.


امام:اگر این مقام از آن توست،خداوند آن را برای تو قرار داده بنابراین برای تو روا نیست که لباسی که خدا بر قامت تو دوخته است را در آوری و به دیگری بدهی و اگر خلافت از آن تو نیست برای تو روا نیست که چیزی که از آن تو نیست به من ببخشی.

یعنی امام میخواهد بگویداگر خدا بهت داده که حق نداری به کسی بدی اگر خدا بهت نداده چرا ادعا میکنی که خلافت از آن توست؟؟
یعنی خلافت مال تو نیست.خلافت از آن ماست.

امام میخواهد روشن کند که خلافت مال تو نیست که بخواهی ببخشی.
مامون اینجا جوابی ندارد که بدهد و میگوید که ای پسر رسول خدا باید قبول کنی.
امام هم میگوید من این مقام را با میل خودم ابدا نمیپذیرم.

بعد از دو ماه وقفه مامون اینبار با مسئله ولایت عهدی سراغ امام می آید.
به امام میگوید حالا که خلافت را به عهده نمیگیری باید ولی عهد بشی تا بعد از من حکومت به شما برسه.خیلی جالبه طرح این مسئله!!!
امام 20 سال از مامون بزرگتره.ولی عهد همیشه باید از حاکم کوچیکتر باشه تا بعد از مرگش ولی حاکم بشود.

امام میگوید:از پدرم شنیدم که میگفت تو را به زهر به شهادت میرسانند و در سرزمین غریب در کنار هارون دفن میکنند.

مامون میگوید که با زنده بودن من چه کسی میتواند تو را بکشد؟؟ امام هم میگوید که اگرخدا بخواهد در همین جلسه میگویم.
مامون از طرح این مسئله میترسد و به امام میگوید که تو میخواهی از زیر کار در بری و خود را زاهد معرفی کنی.
امام در جواب میگوید زهد را برای دنیا نمیخوام و میدانم مقصود تو چیست؟؟
مامون میگوید مقصود من چیست؟؟
امام میگوید: اگر بگویم در امان خواهم بود؟؟؟ مامون هم میگوید در امانی...
امام هم میگوید که تو میخواهی مردم بگویند که علی بن موسی در دنیا زهد ننمود بلکه دنیا در اون زهد کرد.یعنی میخواهی به مردم ثابت کنی که اهل بیت تا موقعی که فرصتش باشد دنبال حکومت و قدرت هستند و اینکه حکومت را نمیخوان چون دستشون نیست. میخواهی به مردم بگویی آیا نمیبینید که به طمع خلافت مقام ولایت عهدی را پذیرفت؟؟

اینجاست که مامون میگوید:همواره بر خلاف میل من پیش می آیی و خود را از قدرت من در امان می بینی. به خدا سوگند اگر از قبول پیشنهاد ولایتعهدی، خودداری کنی تو را به جبر وادار به این کار می کنم، و چنانچه باز هم تمکین نکردی،تورا به قتل می رسانم!
به امام میگوید:عمر بن خطاب وقتی از دنیا می رفت شورا را در میان 6 نفر قرار داد که یکی از آنها امیرالمؤمنین علی - علیه السلام - بود و چنین توصیه کرد که هر کس مخالفت کند گردنش زده شود!.. شما هم باید پیشنهاد مرا بپذیری، زیرا من چاره ای جز این نمی بینم!!

امام وقتی با تهدید روبه رو میشد میگوید:
من به این شرط ولایتعهد تو را می پذیرم که هرگز در امور ملک و مملکت مصدر امری نباشم و در هیچ یک از امور دستگاه خلافت، همچون عزل و نصب حکام و قضأ و فتوا، دخالتی نداشته باشم.

حال باید قضاوت کرد که مامون چی میخواست و چی شد؟؟
امام نقشه مامون را خنثی کرد و از این به بعد کارهایی که مامون میخواهد انجام بده را جلویش را میگیرد.
مامون امام را فقط برای سرپوشی کارهای خود میخواست.به این منظور که هرکاری میکند به پای امام بگذارد و اگر اینطور میشد،دید مردم نسبت به امام معصوم تغییر میکرد و کم کم از اسلام واقعی دور میشدند.

یاعلی مدد