غدیر،اتمام حجتی گویا - بخش چهارم-اداره جامعه با دو روش و خستگی مردم از حکومت امام علی(ع)-استاد طاهرزاده



بخش چهارم

اداره ی جامعه با دو روش


سرانجام حضرت علی(ع) حکومت بر مردم را پذیرفتند و نزدیک به پنچ سال دو جبهه علوی و اُموی به‌طور صریح‌تر روبه‌روی هم قرار گرفتند. یک طرف معاویه (پسر ابوسفیان) از طایفه اُمویان بود، شمشیرهای خونینی که همواره گردن بنی‌هاشم و خانواده پیامبر(ص) را نشانه می‌رفتند و سخت تلاش داشتند به روش اشرافیتِ قبل از اسلام که با فرهنگ رُمیِ شام ترکیب شده، جامعه را اداره کنند - هرچند مردم جامعه مسلمان باشند- و یک طرف حضرت علی (ع) از طایفه بنی‌هاشم؛ مجسمه تعادل و دیانت و تقوا و مُصرّ بر حاکمیت حکم خدا بر تمام روابط اجتماعی و فردی جامعه بود.


این‌ دو گروه در سراسر تاریخ روبه‌روی هم بودند و واقعه غدیر گویای جدایی آن دو است. یعنی جدایی حکومت دین و دینداری از حکومتی که بنا است بر اساس نظر و طرح و برنامه حاکمان اداره شود، و معتقد بودند جای دین در حاکمیت جامعه نیست. این‌جاست که می‌توان متوجه بود با پشت‌کردن به غدیر پایه یک نظام سیاسی سکولار ریخته شد، هرچند در ابتدا و در زمان خلفای اول و دوم، به شکلی که در حکومت معاویه آشکار شد، آشکار نبود.


عملاً دو نوع حکومت در طول تاریخ رودرروی هم قرار گرفتند.

درخششی علنی از حکومت دینی - با فرماندهی علی(ع)- در مقابلِ حکومت غیر دینی - با فرماندهی معاویه- که برای ادامه حیات خود از حیله‌گری و تبلیغات دروغ و ترویج هوس، اِبایی ندارد.

حضرت علی(ع) حدود پنج‌سال نشان دادند که وظیفه حکومت چیست و معنی زندگی را به مردم فهماندند، نه این‌که حاکمان، زندگی واقعی را از آن‌ها بگیرند و آن‌ها را صرفاً مشغول آب و نان دنیا کنند.

چراکه در اسلام ولایت و امامت و حکومت، همه و همه یکی از شؤون و جلوه‌های نبوت و رسالت است. یعنی به همان اندازه که بقیه ابعاد دین باید تحقق یابد، حاکمیت دینی نیز باید محقق شود، و بر علی(ع) واجب است که در تحقق آن کوتاه نیایند، و اصرار آن حضرت بر این نوع حاکمیت باعث شد که دشمنانِ تشنه قدرت به حضرت تهمت بزنند که او به حکومت حریص است. مولوی در این رابطه می‌گوید:


آن‌کـه ‌او تـن ‌را بدین‌سان ‌پـی‌کنــد

حرص‌ِمیری و خلافت کی کند

زان به ظاهر کوشد اندرجاه و حکم

تا امیـری را نمـایــد راه حکـم

تـا امیـری را دهــــد جــان دگــــر

تا دهـــد نخـل خلافـت را ثمر

انبیاء آمدند که بگویند: ای انسان‌ها! زندگی زمینی موقت است و به پیرایه‌ها و سایه‌های زندگی دل نبندید و از دنیا و تجملات آن بازی نخورید. شما در این دنیا آمده‌اید تا با قلبی پاک و بدون شرک و ریا، به عالَم غیب و قیامت بروید، نیامده‌اید که در دنیا بمانید و دنیایی شوید. پس بیش از آن‌که در آبادانی دنیایتان کوشش‌ کنید، در آبادانی ابدیت خود همت کنید؛

و ائمه معصومین(ع) برای ایجاد چنین شرایطی باید حکومت را در دست می‌گرفتند.


ولی معاویه حکومت را عبارت از قدرت و پیرایه‌ها و پارچه‌های حریر و کاخ سبز و اشرافیت و تشریفات و تجمّل می‌داند و در نتیجه مردم را هم مشغول این‌گونه امور می‌کند؛ به نام رفع ‌نیازهای مردم، مردم را اسیر نیازهای کاذب کردن و اهداف دروغین را در حیات اجتماعی بر مردم تحمیل نمودن، کجا! و زندگی سالم و ساده و بی‌پیرایه پیشنهادی در حکومت علی(ع) کجا؟!


مردمی که با خود و نیازهای حقیقی خود آشنایند و همت و هدف‌شان تعالی معنوی است، مسلم طالب حکومت دینی‌اند، ولی مردمی که از زندگیشان هوس می‌بارد و خنده و مضحکه و تفریح و سرگرمی و غفلت، تمام زندگیشان را فراگرفته، حتماً از حکومت دینی خسته می‌شوند و با ظهور چنین روحیه‌ای، خطر از دست‌دادن حکومت دینی، شروع می‌شود و خواهی و نخواهی سرنوشت چنین مردمی به دست معاویه می‌‌افتد.



مردم از علی(ع) خسته میشوند!



حدود پنج‌سال امیر‌المؤمنین(ع) حکومت کردند، آهسته‌آهسته مردم تجربه حکومت 25‌ساله غیردینی - به‌خصوص زمان عثمان- را با آن‌همه اسراف و قبیله‌گرایی، فراموش کردند و ظلم‌هایی که برسرشان بارید، از یادشان رفت. تجربه این‌که اگر امامی بر جامعه حاکم نباشد که همه همت و فکرش حاکمیت دین است، تمام زندگی افراد جامعه به بازی گرفته می‌شود را دوباره از دست دادند.


فاطمه‌ای هم نمانده بود که دوباره فریاد بزند، و اگر کسی هم فریاد می‌زد، کسی گوش نمی‌داد، همچنان‌که گوش ندادند؛ چراکه ملّتِ بازی‌خورده، هیچ حرف جدّی را، جدّی نمی‌گیرد، همچنان‌که زندگی خودش را هم جدّی نمی‌شناسد و هر دم به کاری می‌افتد.

آری! ملّتی که آلوده به هوس شود، ملّتی که روحش، روح تجمّل و رفاه شود، و در یک کلمه وقتی نفس امّاره میدان‌دار زندگی انسان‌ها شد، از حکومت دینی خسته می‌شوند و به همین دلیل از حکومت علی(ع) خسته شدند؛ وقتی جهل رونق دارد، علم بی‌رونق است و بی‌اثر، به‌خصوص که بنی‌امیه و معاویه یک روز علی(ع) را در طول حکومتش راحت نگذاشتند و با جنگ جمل و صفین و نهروان مردم را خسته کردند، آن هم مردمی که خوب فکر نمی‌کردند و عمق مشکلات را نمی‌شناختند و همة زندگی را در امروزشان می‌دیدند.


نهایتاً حیله‌های معاویه بر افکار مردم اثر کرد، و معاویه و هم‌فکران اُموی‌اش به صحنه نظام سیاسی، اجتماعی جامعه آمدند و بر علیه نظام ارزشی جهان اسلام تلاش خود را شروع کردند.

مردم معتقد نبودند باید با چنگ و دندان از حکومت علی(ع) به عنوان امام معصومی که از طرف خدا منصوب شده است، دفاع کنند. ولی لشگریان معاویه با انواع انگیزه‌های باطل، به‌خوبی از نظام حکومتی معاویه دفاع می‌کردند، و به‌طور کلی آن‌طور که باید و شاید لشگریان حضرت علی(ع) در ابعاد نظامی و فرهنگی مبارزه و مقاومت لازم را نکردند، زیرا دوباره این عقیده در بین مردم پیدا شد که چه اشکال دارد معاویه زرنگ و باهوش، حکومت کند و علی متدیّن هم در گوشه مسجد به هدایت مشغول شود؟!


یاعلی مدد