غفلت از عقل قدسی شریعت

غفلت از عقل قدسی شریعت

از خود بپرسیم آیا ما باید زندگی مان را از دستورات وحی الهی بگیریم که صاحب هستی توسط پیامبرش به ما رسانده است، یا زندگی مان را بر اساس عقل بنده و جناب عالی و فلان کارشناس و فلان تکنسین و فلان متخصص و روان شناس تنظیم کنیم؟ آیا این کار منطقی است که جز به برنامه ی خالق هستی، به برنامه ی دیگری اعتماد کنیم؟ بعضی ها گفته اند که راجع به قیامت برای کودکان و جوانان چیزی نگویید، چون از نظر روان شناسی خوب نیست . این حرف چه اندازه قابل اعتماد است؟ ائمه دین به ما فرموده اند: " إِنَّم ا قَلْب الْحدثِ کَالْأَرضِ الْخَالِیةِ ما أُلْقِی فِیها مِنْ شَیءٍ قَبِلَتْه"
قلب جوان مانند زمین خالى است که هر بذرى در آن افشانده شود قبول نماید .

لذا طبق دستورات ائمه ی دین باید از همان کودکی از قیامت برای آن ها سخن گفته شود تا میل ها و هوس هایشان را بتوانند کنترل کنند، قرآن می فرماید:
" إِنَّ الَّذینَ یضِلُّونَ عنْ سبیلِ اللَّهِ لَهم عذاب شَدید بِما نَسوا یوم الْحِساب"
کسانى که به خاطر فراموش کردن روز حساب ، از راه خدا گمراه شوند عذاب شدیدى دارند .


حالا آن آقای به اصطلاح کارشناس بگوید از قیامت برای کودکان و جوانان سخن نگوئید . این به همان معنی است که فرهنگ سقیفه را جایگزین فرهنگ غدیر بکنیم و انتهای کار بسیار دردناک خواهد بود . حرفی را که آن به اصطلاح کارشناس در حال حاضر می زند ما نمی دانیم ده سال دیگر چه نتیجه ای می دهد .
وقتی نتیجه ی ده سال دیگرِ آن پیشنهاد معلوم نیست آیا می توان عمر خود را بر روی آن حرف ها گذارد؟
باید از این گونه افراد پرسید ما باید حرف امثال شما را در این امور که مربوط به آینده اساسی زندگی است بپذیریم یا حرف صاحب هستی را؟

آیا بنده می توانم در مسائل اصلی زندگی حرف های تجربه نشده ی فلان متخصص روانشناس را بپذیرم یا حرف خدا را؟ مگر احاطه انسان ها آنقدر هست که به همه ی ابعاد انسان ها اشراف داشته باشند تا بتوان بر اساس نظر آن ها زندگی را شکل داد؟


خلیفه ی اول چون بر کرسی خلافت نشست گفت: "در اتخاذ تصمیمات، پیامبر از وحی کمک می گرفت، حالا که پیامبر رحلت کرد و وحی منقطع شد ما ناگزیریم به اجتهاد خودمان عمل کنیم ."

ابتدا معلوم نبود منظور خلیفه از این که می گوید:"من به اجتهاد خود عمل می کنم" چیست، شاید تصور می شد همان طور که مجتهدین امامیه در حال حاضر اجتهاد می کنند و سعی می نمایند حکم خدا را از متون دینی استخراج کنند، او هم چنین قصدی دارد .
ولی مدتی که گذشت ، ملاحظه کردند منظور خلیفه آن است که در زمان رسول خدا آن طور مصلحت بود، و امروزه به اجتهاد من چیز دیگری مصلحت است .

بنا به فرمایش علامه طباطبائی:" این موضوع، مقام خلافت را درست همتراز مقام نبوت و رسالت قرار داد و به موجب آن که نبی اکرم مصدر احکام و قوانین شریعت اسلام و اداره کننده جامعه اسلامی بود، خلیفه مسلمین، همان مصدریتِ احکام و قوانین و ولایت امور مسلمین را داشت."

با این تفاوت که پیامبر در متن احکام الهی، حق کمترین تصرف را نداشت ولی مقام خلافت به بهانه ی صلاح جامعه ی اسلامی هم در متن احکام و هم در اداره ی مسلمین هرگونه تصرفی صلاح می دید اِعمال می کرد، که موارد تخلف از احکام الهی به بهانه ی مصلحت وقت در دوران خلفای سه گانه إلی ماشاءالله است . و مرحوم علامه امینی در الغدیر نمونه های فراوانی از آن را مطابق متون تاریخی اهل سنت ذکر کرده اند .