عظمت کربلا در عظمت اصحاب حسین(معنای اشک)-مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)


بسم رب الحیدر(ع)
عظمت کربلا در عظمت اصحاب حسین(ع)(معنای اشک)


امام صادق(ع) فرمودند:چون خدا برای بنده ای خوش مقدر کند،در قلبش محبت حسین
(ع) را می اندازد.

این لطف خداست که حب و محبت امام حسین(ع) را توی دل می اندازد ولی اینکه این حب را بگیریم و ازش استفاده کنیم و نگه داریم و عمیق ترش کنیم بستگی به ما دارد.
اصحاب امام حسین
(ع) نمایش کامل جوابگویی به این توفیق الهی بودند.
حب،محبوب گرایی میخواهد.دیدید برای جواب دادن به این حُب اصحاب،تماماً خودشون را پیش مرگ امام حسین
(ع) کردند.
هرکس به اندازه ای که این حب را جواب بدهد،به اصحاب امام حسین
(ع) نزدیک شده است.حالا ما چه اندازه این حب را جواب میدیم؟؟ به همان اندازه که شبیه اصحاب امام حسین(ع) باشیم.

اصحاب امام حسین به جایی رسیدند که نمیتونستند خودشون را تحمل کنند.نمیشود به اونجا رسید ولی باید از خدا بخواهیم که لااقل بفهمیم.
اینقدر این حب در دل اصحاب امام حسین
(ع) زیاد بود که میخواستند خودشون را برای محبوب فدا کنند.برای همین از امام اذن میدان میخواستند و اگه امام اجازه نمیداد،گریه میکردند...

عاشق دوست داره شبیه معشوق بشود.
حسین
(ع) میخواهیم تو باشیم.برای اینکه تو باشیم باید بی خود بشیم.نباید خودی داشته باشیم چون میخواهیم تماماً تو شویم.
برای همین بود که اصحاب در رفتن به جنگ از هم سبقت میگرفتند.

وقتی کسی معشوق را دوست داشته باشد،کسانیکه به نحوی به معشوق ربط داشته باشند را هم دوست دارد.
اصحاب نمیزاشتند اهل بنی هاشم قبل از آنها وارد میدان بشوند.چون امام حسین
(ع) را دوست داشتند و کسانی که به امام حسین(ع) هم ربط داشتند را هم دوست داشتند.
مگر میشود عاشق زنده باشد و ببیند که کسانی که معشوق،آنها را دوست داردجلوی چشمش پرپر بشنوند.

باید زیر نور ولی الله معصوم شهید بشیم تا جواب آن حب درونی مان را بدهیم یا باید تصمیم بزرگی گرفته باشیم که تحمل شهید نشدن را به ما بدهند.مثل حضرت زینب
(س) و حضرت سجاد(ع).

دوتا قضیه در تاریخ داریم:
1- اُسرای کربلا را پشت درازه شام چند روزی نگه داشتند تا شهر را آزین بندی کنند برای جشن. خانمی که به شکل کنیز ها بود همراه با پسری آمدند خدمت زینب
(س) و سوال کردند که شما کی هستید؟؟
کنیز گفت که خانم من ،من را فرستاده که بپرسم که شما کی هستید؟؟
حضرت زینب
(س) فرمود که اسم خانمت چیست؟؟
کنیز گفت که اسم خانم من"حمیده" است و این جوان هم پسر این خانم است.
حضرت زینب
(س) فرمود من حمیده را میشناسم.برو به خانمت بگو که من زینب، دختر علی ابن ابی طالبم.تا خانم حضرت زینب(س) این حرف را زد،کنیز غش کرد و مُرد.پسر هم از ترس شیون زنان، فرار کرد.
مدتی نگذشت که خانم "حمیده" شیون زنان با سر برهنه به طرف حضرت زینب(س) آمد و شروع کرد گریه کردن.
حضرت زینب
(س) پیاده شدند و پارچه ای روی سرش انداختند.حمیده هم در کنار زینب جان داد و مُرد.

اینان آنی که فهمیدند که این زن، حضرت زینب
(س) است و امام معصوم را شهید کردند دیگر نمیتوانستند از بزرگی این غم زنده بمانند.

قضیه بعدی:
2-اُسرا ی کربلا را جلوی مسجد جامع شام آوردند که مانور بدهند و تحقیرشان کنند.همه هم جمع شده بودند،چون از قبل تبلیغات کرده بودند.
پیرمردی که مذهبی بود خودش را رساند به امام سجاد
(ع) و گفت خداراشکر... خدا شمارا توسط امیرالمونین یزید خار کرد.
امام سجاد
(ع) با اون حالت مریضی به پیرمردفرمود:آیا قرآن خوانده ای؟؟
پیرمرد گفت بله.
امام سجاد
(ع) فرمود  آیا این آیه را خوانده ای که میگوید: قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربى‏ ؟؟
گفت بلی
امام
(ع) فرمود: که ذی القربی ماییم.
همچنین امام سجاد(ع) فرمود : آیا این آیه را خواندی که میگوید: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً؟؟
پیرمرد جواب داد: بلی.
امام فرمود: اهل بیت ماییم.
پیرمرد شروع به لرزیدن کرد و خودش را انداخت روی پای امام سجاد
(ع) و شروع کرد توبه کردن و لعنت کردن به یزید.
فرمانده شامی اومد و با شمشیر شهیدش کرد.

منظور :
اگر کسی سرَاهل بیت را فهمید و فهمید که امام معصوم
(ع)کیست و امام معصوم(ع)،ولی الله، را شهید کردند.یا دق میکند و میمیرد، یا خدا چون میبیند این فرد تحمل این غم بزرگ را ندارد راهی برای شهید شدن جلویش میگذارد و یا باید عزمی بگیرد که بتواند این مصبیت را مثل  حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) تحمل کند.


در زیارت عاشورا میخوانیم:
فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ أَکْرَمَنِی بِکَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ
یعنی خدایا من نمیتوانم تحمل کنم. یا باید بعد از حسین(ع) نباشم و یا  تصمیمی دارم که باید آن را عملی کنم.آن هم انتقام گرفتن زیر پرچم امام معصوم
(ع) است.باید پیام تورا برسانم.

تا محبوب و معشوق شما هست،باید فدایش بشی و یا اگر محبوب شما نبود،یا مثل حمیده و اون پیرمرد شما هم باید نباشی و یا مثل حضرت زینب
(س) و امام سجاد باید تحمل کنی.این تحمل کردن بخاطر این است که امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) میدانند که این قضیه، کار ازش میاد و میتواند تاثیر گذار باشد.
اگر کسی کربلا را فهمید،حب حسین
(ع) را فهمید،یقین براش ایجاد میشود که از این قضیه ،کار بزرگی برمی آید.

باید برسیم به جایی که بفهمیم کربلا کار ازش می آید.ائمه
(ع) سخت تلاش کردند که کربلا را در تمام ابعاد مطرح کنند.یکی از ابعادش سوزناک کردن کربلاست.
تمام حرکات و سکنات امام حسین
(ع) برای اینه که کربلا را سوزناک کند.
مرد جنگی داره میره طرف میدان،دختر سه ساله ای میاد و میگوید من را بزار روی پاهات.دست بکش روی سر من...نوازشم کن.حالا اذن میدهم بری به میدان جنگ...اینها الکی نیست...اتفاق نیست....همش حساب شده است.
امام حسین
(ع) با اینکه میدانست که لشکر دشمن به نوزاد آب نمیدهند ولی با اینحال چرا از دشمن طلب آب میکند؟؟
اصلا چرا زن و بچه را با خودش آورد؟؟

مداحان کربلا را سوزناک نکردند.بلکه این مداحان ذره از این سوزناک بودن را بیان کردند.هر صحنه ای از کربلا طوری است که اشک می آورد.

حضرت سجاد
(ع) قبل از ورود به مدینه به لقمان بن بشیر فرمود که مرثیه سرایی بلدی؟؟
گفت بلی.
امام
(ع) فرمود برو مدینه و برای مردم مرثیه بخوان و مصیبت مارا ذکر کن.
چرا امام سجاد
(ع) میفرماید شعر؟؟ از همین جا میشود فهمید که شعر ظرفیت بیشتری برای عواطف سازی دارد.

کربلا اشک و گریه دارد،نه اینکه بهش گریه بدیم.
خود اهل بیت وجهی از کربلا را اشک قرار دادند.چرا؟؟ چون باید با قلب به کربلا نظر کرد تا امام هم بر قلب ما نظر کند.
اگر به من بگویید خوب باش نمیتوانم ولی اگر دوست داشتن خوبی  توی دلم افتاد،دیگر نمیتوانم بد باشم.
باید راهی پیدا شود که با حسین
(ع) هم احساس شویم، تا عشق در صحنه بماند.باید با قلب با حسین(ع) ارتباط برقرار کرد نه با عقل.فلاسفه هیچی از کربلا نمیفهمند.
منظور از اینکه با عقل نباید ارتباط برقرار کرد،این نیست که عقل را کلا کنار بگذاریم.نه...قلب، فوق عقل است.
قلب مانند احساسات و خیالات نیست که فقط احساس در صحنه باشد.قلب وقتی در صحنه حاضر شود، کل وجود آدم که زیرمجموعه اش عقل هم هست حاضر میشود.

حالا چرا باید با اشک با امام حسین ارتباط برقرار کرد؟
گریه برای خدا و برای اولیای خدا، انسان را اصلاح میکند. این متدینین نماز شب خوان را می بینید که بعد از 10 سال نماز شب خواندن،وقتی حجاب برایشان کنار رفت شروع میکنند به تضرع و گریه کردن.چون وقتی حجاب کنار رود و حقایق آشکار شود،اشک هم میاد.اشک عبارت است از توجه به حقایق و طلب اتصال به اون حقایق.

ولی نکته اینجاست که متدینین باید 10 سال زحمت بکشند تا حجاب برایشان عقب رود و اشک و گریه  شروع شود، ولی امام حسین
(ع) راه میان بر را به ما نشان داده است.امام حسین(ع) تجسم حقایقی است که خیلی راحت تر میشود به آن نظر کرد و اشک ریخت.

آیت الله جوادی نکته ای فرمود که عبارت است از :
باید خود را نبینیم و متواضع شویم تا گریه بیاد چرا که گریه یک نمونه از خود گذشتن و تواضع است.
امم علی
(ع) با ذولفقار عمربن عبدود را کشت ولی با گریه ،تکبر را کشت.

  کمبود و نقص روح را با اشک برای حسین
(ع) باید جبران کرد تا محبت حسین(ع) در قلب ما وسیله ای برای فدا شدن برای حسین(ع) شود.
گریه و اشک باعث نورانی شدن قلب و تصمیم های بزرگ گرفتن است.شاید تجربه کرده باشید و یا دیده باشید که شخصی برایش خیلی سخت است که خمس بدهد ولی ماه محرم که شد خیلی راحت از مال دنیا میگذرد.اشک برای معشوق باعث میشود که تو هم مثل معشوق بشی.اشک بعنی طلب معشوق.با اشک ریختن یک نوع اتحادی بین معشوق و عاشق ایجاد میشود که باعث میشود صفات معشوق در عاشق ایجاد شود.
در این صورت آیا فرد میتواند گناه بکند یا  حتی فکر گناه به ذهنش خطور کند؟؟؟

گریه، تجلی عشق به حقیقت است.


یا علی مدد