موانع ارتباط با مقام معنوی امام حسین(ع)-مباحث استادطاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)


بسم رب الحیدر(ع)

موانع ارتباط با مقام معنوی امام حسین(ع)


در روایت داریم:
إنَّ لِقَتل الحُسَین حَرارَه فی قُلُوب المُومِنینَ لا تَبرُدُ اَبَداً
همانا از شهادت حسین(ع) حرارتی در دلهای مومنین است که هرگز به سردی نمی گراید.

از این نوع روایت ها زیاد داریم و این نشون دهنده این است که همه مومنین میتوانند با امام حسین(ع) ارتباط برقرار کنند ولی چرا بعضی ها نمیتونند؟؟
این بخاطر حجابهاست. همانطور که در نکات قبلی گفته شد حجاب ها دو نوع است.
یا بخاطر بدمعرفتی و یا بی معرفتی است .یا بخاطر رذائل اخلاقی است که قلب را سنگین کرده و نمیگذارد قلب حاضر شود.

بی معرفتی آن است که ما اصلا هیچ شناختی در مورد ائمه و مقام آنها نداشته باشیم.بد معرفتی این است که اطلاعات غلط داشته باشیم.
خیلی مهم است که قبل از کربلا شناسی باید امام شناس باشیم.
مقصد انسان،خداست و بهترین بهشت،بهشت لقاء است.
بهشت نعمت چیز مهمی نیست.مهم بهشت لقاء است.مقام امام حسین(ع) ،مقام فناست و مقام فنا یعنی مقام بقا به حق و مقام بقا به حق یعنی حضور حق در صحنه.

هرکس به مقام امام حسین(ع) نزدیک شود ،به بهشت لقاء و مقام رویت حقایق کبریایی دست پیدا میکند.


داریم که ملائکه بیشتر از اهل زمین عزاداری میکنند.چرا؟؟
چون روح آنها ملکوتی است برای همین عزاداری را بیشتر میفهمند.هرکس هم که روحش ملکوتی شد ،عزاداری را بیشتر میفهمد.

ارتباط با امام،ارتباط با مقام بندگی محض است.پس باید تلاش کرد به امام نزدیک شد.همه ائمه اینطور هستند ولی امام حسین(ع) صفاتی خاصی در زندگی خودشون دارند که این وصل شدن به مقام امام را برای ما آسان میکنند.
دریچه های غیب از طریق اباعبدلله(ع) ظهور بیشتری دارد.با بقیه ائمه هم میشود وصل شد ولی حسین(ع) سریع تر است.

موانع ارتباط به دلیل بدمعرفتی و یا بی معرفتی عبارت است از:


1-نشناختن معنی درست دین داری:
یعنی کسی نداند که دین برنامه ای است که از طریق وحی آمده تا انسان را از مشغول بودن به خود برهاند و به خدا مشغول کند.
دنیا را کنار بگذارد و به خدا مشغول بشود.فکر میکنند دین فقط برای این دنیاست و از دین فقط برای رفاه طلبی استفاده میکنند.انسان آمد در این دنیا که بتواند به عالم غیب وصل شود و به اون حقیقت اصلی خودش برگرده ولی بعضی ها خودِاصیل را فراموش کردند و به دنیا مشغول شدند.


2-نشناختن مقام نبوت:
یعنی کسی نفهمد که نبوت و نبی برای هماهنگ کردن عالم غیب با روح انسان است.
شریعتی که توسط نبی آورده میشود،برنامه است از طرف خدا برای رسیدن به جایگاه اصلی.تمام دستوران دین برای آن است که ما روحمون را با عالم غیب هماهنگ کنیم.
بعضی ها فکر میکنند دستورات دین فقط نوعی قرارداد است که در زمان های مختلف و در شرایط مختلف قابل تغییر است.

3-نشناختن مقام امامت:
امامت تجسم دین داری مطلق است که امام قدرت هدایت درونی و بیرونی را دارد.
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا(سوره سجده آیه 24)
ائمه مقامشون مقامی است که هدایت به امر دارند.
همونطور که میدانید، یک خلق کردن داریم و یک امر کردن.
امر کردن مقام کن فیکون است.به هرچیزی بگویند باش،میشود.با یک نظر کردن مس وجود را تبدیل به طلا میکنند.

امام یک مقام تکوینی دارد که در تکوینیات تصرف میکند و یک مقام تشریعی که انضباط اجتماعی را بوجود می آورد که انسان بتواند از بهره هایی که از طرف اجتماع بهش میرسد،استفاده کند.

هدایت درونی و هم هدایت بیرونی
هدایت درونی یعنی الهیت انسان را نشان میدهند.میتونند انسان را به کمال برسونند.
هدایت بیرونی هم مربوط به جامعه و اعتباریات و قرارداد هاست که تمام صحت را به ما نشان میدهند.

یک وقت ما امام را اصلا نمیشناسیم،پس موقعی که چیزی را نمیشناسیم چی ازش بخواهیم؟؟
وقتی نمیدونیم هدایت به امر دارند پس چی ازشون بخواهیم؟؟
(درکتاب "مبانی نظری نبوت وامامت" بیشتر توضیح داده شده. در کتاب هایی که در مورد شناخت ائمه است هم میتونیم مقام اهل بیت را بیشتر درک کنیم)


4- فرهنگ امام که هدایت به وسیله محبت است را باید با دید عرفانی نگاه کرد.
اگر کربلا را فقط از دید سیاسی نگاه کردیم،از حقیقت کربلا باز میمونیم.
باید کربلا را با چیزی فوق عقل نگاه کرد...نباید در حد احساسات ماند و نباید فقط از طریق عقل بهش نگاه کرد.
اگر کسی فقط با عقل نگاه کرد،گریه براش معنایی ندارد.عقل خوب است ولی کافی نیست.
کسی میگفت من کتاب تحریفات عاشورا از شهید مطهری را خوندم و بعد از اون دیگه اشک نداشتم.گریه نمیکردم.این بخاطر این است که فقط با عقل دارد نگاه میکند.
باید از دید عاطفه و قلب نگاه کرد.عاطفه فوق عقل است.نگاهی است همه جانبه!!!

5-ارتباط نداشتن با خود فرمایشات امام.
دل اگر سالم باشد به طور طبیعی شیدای امام حسین(ع) است.
باید بتونیم با خود فرمایشات امام ارتباط برقرار کنیم.همانطور که گفته شد،کلام اهل بیت هم مثل قرآن بطن دارد و بطن آن نیز بطن دارد.
باید در فرمایشات امام از مدینه تا کربلا و خطبه هایی که گفته است،خوب تدبر کنیم.
کربلا خودش مکتب است.یک مکتب کامل است یعنی خودش تجسم عینی اسلام است.


6-نهضت امام حسین(ع) وسیع تر از حکومت بر کوفه بود.
بعضی ها فکر میکنند که امام بخاطر نامه کوفیان بود که حرکت کرد.کوفیان امام را گول زدند و امام گول خورد و شهید شد.
اگر کسی اینگونه فکر کند،نمیتواند با امام حسین(ع) ارتباط برقرار کند.
اگر کوفیان نامه هم نمیدادند امام باز حرکت میکرد.
امام حسین(ع) قبل از نامه مسلم که نوشته بود کوفیان همه منتظر شما هستند،خبر از شهادت میدهد و میگوید هرکی با من همراه بشود شهید میشود.

امام حسین(ع) سعی دارد ماموریت خود را به بهترین وجه انجام دهد.برای همین در جایی میفرماید که مگه شما کوفیان نامه ننوشته اید؟؟
درجایی خبر از شهادت میدهد در حالی که هنوز نامه مسلم به دستش نرسیده که خبر از بیعت کوفیان بدهد!!!
در جایی به حرمیگوید که اگه میخواهی برمیگردیم؟؟!!
در جایی میگوید من برای زنده نگه داشتن اسلام قیام کردم.

اگر کسی نداند فکر میکند امام چون ترسیده اینگونه با تناقض حرف میزند ولی حقیقت این است که امام حسین(ع) همه این حرکات را انجام میدهد که هیچ بهونه ای برای دشمن باقی نگذارد.
میخواهد مظلومیت خودش را به نمایش بگذارد.به عبارتی حق یک طرف و باطل در طرف دیگر که آیندگان بتوانند به درستی از کربلا بهره بگیرند و منحرف نشوند.

به حر میگوید که برمیگریدم چون ابن زیاد تبلیغ کرده بود که اینها شورشی هستند و میخواهند شلوغ کنند.امام به حر میگوید برمیگردیم چون میخواهد حجت را تمام کند که ما شورشی نیستیم.
اگر این حرکات و سکنات امام نبود عده ای تبلیغات یزید و ابن زیاد را باور میکردند.
ولی امام حسین(ع) مظلومیت خودش را با این حرکات نشون داد.هیچ بهونه ای برای دشمن باقی نگذاشت.

7- ندانستن این که شهادت،از ارکان اصلی نهضت اباعبدلله است.
امام باید شهید میشد.
باید خون ریخته شود تا اسلام زنده بماند...(درنکات قبلی توضیح داده شد)

8-زیارت عاشورا...
بهریتن راه ارتباط با مقام معنوی امام حسین(ع) ،زیارت عاشوراست.

یا علی مدد

کربلا،سیرعشق الهی جهت ظهور اوج بندگی -حقیقت کربلا و امام حسین(ع)-مباحث استادطاهرزاده



بسم رب الحــــــیدر(ع)

کربلا،سیرعشق الهی جهت ظهور اوج بندگی


راوی میگوید امام حسین(ع) شب عاشورا در خیمه این آیه را تلاوت میکرد:
سورا آل عمران 178:
وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِینٌ
مَّا کَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَآ أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّىَ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ...

البته نباید کسانى که کافر شده ‏اند تصور کنند اینکه به ایشان مهلت میدهیم براى آنان نیکوست ما فقط به ایشان مهلت می‏دهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند و [آنگاه] عذابى خفت‏ آور خواهند داشت .
خدا بر آن نیست که مؤمنان را به این [حالى] که شما بر آن هستید واگذارد تا آنکه پلید را از پاک جدا کند.


این آیه میخواهد بگوید کفار این فرصت را چیزی برای خود نگیرند.هیچ مومنی بدون امتحان بر روی زمین رها نمیشود.بنای خدا این است که طبق برنامه ای پلیدی را از مومنین پاک کند.
امام حسین(ع) صحنه کربلا را صحنه امتحان الهی میداند و همه حرکات و سکنات امام برای بهتر امتحان دادن است.همه این جنایات سپاهیان مقابل امام حسین(ع) برای این است که نمیدانند در صحنه امتحان واقع شدند.ولی امام حسین(ع) به خوبی میفهمید و سعی میکرد به بهترین وجه کربلا را شکل بدهد.

حالا چی شد که امام حسین
(ع) این امتحان الهی را به خوبی پشت سر گذاشت؟؟؟
روش بهترین امتحان دادن چیست؟؟
چیکار کنیم که ما هم بتونیم به خوبی از عهده امتحانات الهی بربیایم؟؟

در روایات مختلف آمده که وقتی امام علی
(ع) در جنگ صفین از کربلا گذشت و اونجا ایستاد ، جمله هایی را گفت.
فرمود اینجا مکانی ایست که صدپیامبر و دویست سبط پیامبر کشته میشوند و شهید میشوند.
اینجا مسارع العشاق است.اینجا محل قتل عشاق است.
در روایات خیلی کم از کلمه عشق استفاده میشود.ائمه خیلی کم از این کلمه استفاده میکردند چون عشق خیلی فرق میکند.کسی نبوده که مصداق عشق باشد که بتوانند عشق را به او نسبت بدهند.

این جمله ی حضرت علی
(ع)،از کمیاب ترین جمله هایی است که در مورد عشق گفته شده و اصحاب کربلا را عشاق معرفی میکند.نمونه کامل کسانی که میتونند مصداق عشق باشند،اصحاب کربلا هستند.
کربلا،صحنه ظهور عشقِ عمیقِ بنده های واقعی است به خدا.
امام حسین و اصحاب ایشان ،این امتحان الهی را از راه عشق به بهترین وجه محقق کردند.

عشق یعنی ای انسانها شما در جانتان یک گرایش بزرگی نسبت به حق دارید.اگر راه بندگی را از راه عشق حسین
(ع) برویم،هم با سرعت پیش میرویم و هم نتایج بزرگتری خواهیم داشت.

حالا چطوری عشق حسین
(ع) را در جانمان ایجاد کنیم؟؟؟
باید میل نفس را بازنشسته کنیم و میل الهی را در جانمان جایگزین کنیم.
این کار باید آهسته آهسته انجام بگیرید.یک شبه نمیشود میل الهی را در قلب و جانمان جایگزین کنیم.

اصحاب کربلا یک شبه و یک روزه این کار بزرگ را نکردند.یک روزه این میل را در جانشان جایگزین نکردند.
اگر سابقه تمام اصحاب کربلا را بررسی کنیم(در کتاب"جایگاه تاریخی اصحاب امام حسین
(ع)" بیشتر توضیح داده شده) میفهمیم که اصحاب از خیلی وقت پیش ،خودشان را آماده کرده بودند.

آهسته آهسته باید میل خدارا جایگزین میل نفس خودمون بکنیم.اگر آهسته آهسته این کار را کردیم،عشق به حق در جانمان ریشه میکنه و کارهای غیرممکن،برایمان ممکن میشود.
علامه امینی نویسنده کتاب الغدیر،عشق عجیبی به امام علی
(ع) داشت.فوق العاده عجیب.
هردانشمند و صاحب نظری که کتاب الغدیر را میخواند میفهمد که نوشتن این کتاب از توان یک فرد،خارج است.
ولی علامه امینی شب و روز ،سالها تحقیق کرد و بیش از 100 هزار جلد کتاب را در کتابخانه های
7 کشور را خواند تا این کتاب را بنویسد به طوری که از توان یک فرد معمولی خارج است.این کار فقط با عشق ممکن میشود.

داریم که امام علی
(ع) در ماه رمضان در یک شب هزار رکعت نماز میخوند.علمای سنی اشکال میکردند که مگر میشود یک فرد از نیمه شب تا اذان صبح 1000 رکعت نماز بخواند!!!علامه امینی یک شب افرادی که اشکال کرده بودند را دعوت کرد و این کار را انجام داد.
در یک شب 1000 رکعت نماز جلوی اون افراد خواند و بهشون ثابت کرد که میشود.خب اینکار فقط و فقط با عشق به امام علی
(ع) ممکن میشود.

اینکه علی اکبر
(ع) در کربلا 200 نفر را میکشد وحضرت قاسم که 13 سال دارد 32 نفر را به هلاکت میرساند و اینکه حضرت عباس(ع) کنار فرات و با لب تشنه حاضر نیست آب بنوشد چون امامش تشنه است و خیلی از حوادث عجیب دیگر فقط با عشق ممکن میشود.
آن عشقِ الهی است که اگر در صحنه آمد و دین داران اگر توانستند از عشق الهی بهره بگیرند،دین داری محقق میشود.
اینکه امام باقر(ع) میفرماید اصحاب کربلا درد نیزه و شمشیر را حس نمیکردند،فقط بخاطر عشق الهی بوده است.(در معرفت نفس علتش توضیح داده شد)

امام حسین(ع) دریچه محبت به حق است واگر کسی میخواهد به محبتِ حق و عشق الهی برسه باید به حسین (ع)نظر کند.دنیا محل امتحان الهی است و با عشق میشود به خوبی از عهده این امتحانات برآمد.با عشق به حسین(ع) این امکان پذیره است.محبت به حق که پیدا شد این همه مدارا با خلق برای فرد ممکن میشود..
امام حسین(ع) حتی توی گودال قتلگاه هم نصیحت میکرد و میخواست آنها را هدایت کند.همه تلاش امام آن است که آن نور عظمت اسلام که برجان خودش افتاده و این همه برکت داشته است ، برجان مردم هم بیافتد!!

امام حسین(ع) خدارا دوست دارد.پیامبر و اسلام را هم دوست دارد و دوست دارد اسلام هم بماند.
دوست دارد اسلام حفظ شود.اگر قرار است اسلام حفظ بشود،باید مسلمانان بمانند.اسلام را با کتابها نمیشود نگه داشت،بلکه اسلام باید در قلب های مومنین بماند و نسل به نسل ادامه پیدا کند.برای همین  امام حسین(ع) اینقدر نگران هدایت مردم میباشد.

هرکس عشق الهی به جانش افتاد،عشق هدایت به خلق به جانش می افتد..دوست دارد دست بقیه را هم بگیرد.اگر شما  مباحث معرفتی را به دوستانتان معرفی میکنید و یا هرمطلب معرفتی جدیدی که یاد میگیرید دوست دارید بقیه را هم در جریان بگذارید ،این بخاطر عشق به خداست.عشق به امام حسین(ع) است.
چون نوری در این مباحث است که شما اون نور را درک کردید و دوست دارید بقیه هم این نور را بگیرند.برای همین است که عشق به هدایت خلق در جانتان شعله ور میشود.

کسانی که در کربلا حاضر نشدند،هنوز عشق الهی برجانشان نیافتاده بود.
عبیدالله بن حر کسی بود کهامام را یاری نمیکند ولی بعدا آنچنان پشیمان میشود که خودش میشود یکی از مبلغان کربلا.
یا ضحاک مشرقی کسی بود که به امام حسین(ع) گفت من باهات میام ولی هرجایی دیدم جانم در خطر است باید اجازه بدی من برم.امام هم قبول میکند.ضحاک اسبش را در خیمه ای نگه داشته بود و موقعی که امام حسین(ع) تنها شد،به امام حسین(ع) رو کرد و گفت که الوعده وفا. اجازه بده من برم.امام هم اجاه میدهد.اسبش را برمیدارد و فرار میکند.ولی بعدش پشیمان میشود و چون در کربلا حضور داشت و شهادت بسیاری از اصحاب و یاران امام را مشاهده کرد، خودش میشود یکی از مبلغان و راویان کربلا.

عشق چیز عجیبی است.
منظور از این جمله امام "هل من ناصرینصرنی" تلاش برای نگه داشتن اسلام است.
امام میخواهد حتی اگر یه کس دیگه ای هم هست که امکان هدایت براش هست،هدایت شود.چون دوست دارد مردم را به سمت خدا بکشاند.

کل الیوم عاشورا و کل الارض کربلا
کل الیوم عاشورا یعنی هر روز سریان و جریان عشق الهی در قلب کسانی که حسینی اند،هست.
کل الارض کربلا یعنی هر زمینی،زمینه ظهور بندگی است.

امام حسین(ع) و کربلا یعنی خوب امتحان دادن.
فقط کافی است میل خدا را جایگزین میل نفس کنیم.به عنوان مثال ساده، پوشیدن لباسی که جلب توجه کند در اسلام حرام است ولی نفس انسان دوست دارد که جلب توجه کند.دوست دارد که لباسی بپوشد که همه ازش تعریف کنند.
اگر این شخص بیاد بخاطر اسلام و حکم خدا پا روی میلش بگذارد،کم کم و به مرور زمان میبیند عشق به حسین(ع) در جانش عمیق تر شده.
اگر کمی مراعات کنیم به مرور زمان میبینم که حسینی شدیم و میل خدا در جانمان افتاده است.
برای همین است که آیت الله بهجت بهترین سیرو سلوک را انجام واجبات و ترک محرمات میدونند.رعایت حلال و حرام یعنی میل خدا را داری انجام میدی.بهترین ریاضت ،همون ریاضت شرعی است.


یا علی مدد

عشق امام حسین(ع) به خدا در کربلا-مباحث استادطاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)


بسم رب الحیـــــــدر(ع)
عشق امام حسین(ع) به خدا در کربلا
جنس بحث های معرفتی آنچنان است که ایجاد محبت میکند.کلا خدا آنچنان است که عشق برانگیزه است نسبت به خودش.
خود عشق آنچنان است که عاشق را از ثبات و بقا به بی قراری میکشد.هرچیزی که باعث معرفت به حق شود،عشق به حق را به دنبال دارد.
هرچه این معرفت را ادامه بدیم،عشقِ حق جای خود را بیشتر در قلب پیدا میکند.

جنس عاشق،تبعیت محض از معشوق است.
اگر فردی،عاشق کسی شد سعی میکند در ظاهر و باطن شبیه معشوق خود بشود.
چیزهایی که معشوق دوست دارد را عاشق هم دوست می دارد،هرچند ممکن است قبلا اصلا میلی نسبت به آنها نداشته باشد!!
چیزهایی که برای معشوق با ارزش است،برای عاشق هم با ارزش میشود.

در روایت داریم که حضرت سلمان به درجاتی رسیده بود که پیامبر(ص) میفرمود:نگویید سلمان فارسی،بگید سلمان محمدی!! جز اهل بیت شده بود.
آوردند که روزی امام علی(ع) با سلمان داشتند از جایی رد میشدند ولی فقط یه جای پا بود.حضرت سلمان پای خودش را ،جای پای امیرالمومنین میگذاشت و حرکت میکرد.عشق باعث اینکارها میشود.

ولی باید در نظر گرفت که چیزی که سلمان را سلمان کرد اینها نبود.سلمان اینقدر حب امیرالمومنین
(ع) داشت که میلش،میلِ امام علی(ع) شده بود.
عشق و محبت باید باعث جهت گیری بشود.کسانی که میگویند ما ائمه را دوست داریم ولی حرکات و رفتارشان جهت ندارد،اینها عشق واقعی ندارند.
اینقدر در دستورات دین به صله رحم و احترام به همسایه ها توصیه شده بخاطر این است که همه مسلمانان یک ذره هم که شده،حب اهل بیت را دارند.احترام گذاشتند به آنها در واقع احترام گذاشتند به اهل بیت است.

در روایت از امام صادق(ع) داریم که حق مومن به مومن 7 چیز است.
اینقدر این مهم است که امام صادق
(ع) از گفتنش امتناع میکرد و با اصرار اون شخص بود که امام گفت.
چون اگه کسی این 7 مورد را بداند و عمل نکند،از ولایت خدا خارج میشود.
یکی از آنها این است که هرچیزی که برای خود میپسندی،برای دیگران هم بپسند.(6 مورد باقی مانده در اصول کافی آورده شده)
بالاخره در قلب مردم یک ذره هم که شده،محبت به اهل بیت را در قلبشان دارند.احترام به اون محبت،احترام به خود اهل بیت است.

جنس عاشق تبعیت محض از معشوق است و بقای عاشق به فنا شدن در این تبعیت است. و تا جایی این محبت به خدا در قلب بنده پیش میرود که کارهایی که به طور طبیعی غیرممکن و محال بود،براش ممکن میشود.

مکتب کربلا ،مکتب فوران عشق و محبت به حق است.بدون عشق به خدا کربلا غیرممکن بود و اصلا چیزی جز عشق نمیتوانست کربلا را بوجود بیارود.

خداوند احد است.احدیت خودش را با فنای عالم در صحنه می آورد.یعنی احدیت مطلق خداوند با فنای این عالم ظاهر میشود.
احدیت مطلق یعنی هیچ چیزی در صحنه نیست جز خداوند واحد قهار.
  در لحظه قیامت که خداوند "مالک یوم الدین" است،همه موجودات از خود فانی و به حق باقی میشوند.البته همین الآن هم همینطور هستند منتها انسان های غافل و سرگرم به دنیا،چشم قلب خودمان را بسته ایم و نمیتوانیم ببینیم که عالم در دست خداست.
(در بحث معاد کاملا توضیح داده میشود)

فنای خودیت و بقا به حق منهای عشق،غیرممکن است.با عشق است که میتوان برای معشوق فنا شد.
غذای اصلی ما حق است.فطرت مارا چون خدا سرشته است،خدا جو و حق طلب است.این حق فقط با عشق بر قلب طلوع میکند.
فانی شدن به زبان ساده یعنی اینکه عاشق مطرح نباشد و فقط و فقط معشوق مطرح باشد.
یعنی من نباشم و تو باشی...اراده من اراده تو باشد.من غرق در وجود تو بشم.

برای اینکه ما هم فانی در حق بشویم و حق در قلب ما نفوذ کند باید از کسی کمک بگیریم که این کار را در بهترین شکل و به کاملترین شکل انجام داده و آن کسی جز امام حسین(ع) نیست.گریه برای امام حسین(ع) باعث میشود که یک اتحاد روحانی با امام پیدا کنیم.همین اتحاد باعث تغییر کردن امیال درونی ما و سیر باطنی قلب ما میشود.و به کمک همین اتحاد است که ما میتوانیم به درجه فنا برسیم.

خود ائمه هم برای فانی شدن از دریچه امام حسین(ع) وارد میشدند.
امام حسین(ع) ،نمونه کامل عشق به خداوند است.

یا علی مدد

عصبیت،انگیزه اصلی مقابله با امام حسین(ع)-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)-مباحث استادطاهرزاده


بسم رب الحــــــــیدر(ع)
عصبیت،انگیزه اصلی مقابله با امام حسین(ع)


"اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا"


ما در زیارت عاشورا به عصبیت لعنت میفرستیم.همانطور که در نکات قبلی گفته بودم عصبیت یعنی اسلام جدای از معنویت.
اگر اسلام در حد ظاهر و قالب حفظ شود و به معنویت نرسد، باعث عصبیت میشود.

تولید بدون توحید...
مدرک گرفتن بدون معنویت..
حفظ کردن قرآن بدون دلدادگی با خدا...
کتاب های معرفتی خواندن بدون آوردن قلب و ارتباط باطنی...
پیشنماز مسجد شدن بدون روح معنوی...

همه اینها باعت عصبیت میشود.همه اینها چون در حد ظاهر شد،باعث عصبیت میشود.

امام حسین(ع) در روز عاشورا میخواهد اتمام حجت کند و به آنها بفهماند که شما هیچ دلیی جز عصبیت برای مقابله با من ندارید.
برای همین امام در روز عاشورا در خطبه ای میفرماید که مگر من کسی از شمارا کشتم؟؟
مگر حقوقی از شمارا پایمال کردم؟؟
مگر ظلمی به شما کردم؟؟

با وجود هلهله بعضی از افراد در سپاه عمربن سعد ولی بازم امام این حرف هارا میزنند که برای مردم اتمام حجت شود و آیندگان بفهمند که این مردم بخاطر هیچی امامشان را کشتند.امام با اینکار مظلومیت خودشان را به بشریت نشان دادند.

عصبیت ممکن است به جایی برسد که بخاطر  کیسه ای گندم،امام معصوم را بکشیم.برای همین در زیارت عاشورا به این عصبیت لعنت میفرستیم.
در هیچ یک از دعاها انسان اینقدر به خودش جسارت نمیدهد که این درخواست را از خدا بکند و بگوید:
"اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى‏ مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ "
ای حسین،من با محبت به تو و دشمنی با مقابلین تو این حق را به خودم میدهم که این درخواست را بکنم.یعنی اینقدر محبت به حسین(ع) و لعنت فرستادن به دشمنی دشمنان امام حسین(ع) به جایی میرسیم که این درخواست را از خدا میکنیم.

ما نباید فقط با دشمن امام حسین
(ع) بد باشیم،بلکه باید با دشمنی دشمنان امام حسین(ع) بد باشیم.
یعنی خود شخص زیاد مهم نیست(نه اینکه مهم نباشد ولی مهم تر اون فرهنگی است که به مقابله امام حسین
(ع) ایستاده است) ،اون فرهنگ و افکار و عقایدی که باعث مقابله با امام حسین(ع) شد،باید به اونها لعن فرستاد.

تمام کسانی که در زیارت عاشورا لعن میکنیم،مبانی فکریشون  این بود که اسلام را در حد ظاهر حفظ کنند و از معنویت ساقط کنند تا خودشان بر مسند حکومت باشند.چون وقتی بنا بر معنویت باشد،مردم برای حکومت دنبال کسی میکردند که آنهارا به معنویت برسانند و چه کسی بهتر از اولاد پیامبر(ص).
  در مبانی اخلاق هم به ما توصیه شده است که نباید با فرد جاهل بد باشیم.بلکه باید با جهل اون شخص بد باشیم.

ولی کفار فرق میکند...خداوند در قرآن فرموده است که اگر شخص مسلمان باشد با جهلش بد باشید ولی اگر کافر بودد کلا آنها را دوست نداشته باشید.از جمله یهودیان و نصرانی ها...چون اونا کافر شدند.


یا علی مدد

حسین منی و انا من الحسین-مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)


بسمه تعالی
"حسین منی و انا من الحسین"

پیامبر(ص) فرمود:حسین منی و انا من حسین.
یعنی چی؟؟
حسین
(ع) از من است. خب تا اینجا به ظاهر معنی میدهد!! حسین(ع) نوه پیامبر بود.
در ادامه میفرماید: من از حسینم. یعنی چی پیامبر از حسین است؟؟؟

این جمله یعنی وجود مقدس پیامبر(اسلام) و وجود مقدس امام حسین
(ع) در کربلا، جمعا میشود اسلام کامل.
اسلام محمدٌ الوجود و حسینیٌ البقا است.
یعنی در پیدایش اسلام،پیامبر نقش داشت و در بقا اسلام،امام حسین
(ع) نقش دارد."انا من حسین" یعنی از طریق امام حسین(ع) شریعت ادامه پیدا میکند.اگر امام حسین(ع) نبود،اسلامی هم نبود. ولی همانطور که قرآن بطن دارد،سخنان اهل بیت هم هرچی عمیق تر شوید،نکات بیشتری نصیبتان خواهد شد.

همانطور که پیامبر و اسلامی که توسط پیامبرآورده شد،هدایت کننده است،حسین
(ع) هم هدایت کننده است.حسین(ع) از جنس نبوت است و همه مقاماتی که برای نبوت است در یک جلوه ی دیگر برای امام حسین(ع) است. همانطور که از طریق اسلام در زندگی دنیایی و آخرتی از جهنم دور میشویم،از طریق حسین(ع) هم از آتش دور میشویم. عمده آن است که حجاب های بین خودمون و امام حسین(ع) و حقیقت کربلا را رفع کنیم.
گفتم همانطور که برای شناخت قرآن،چیزی بالاتر از عقل میخواد،برای شناخت کربلا و امام حسین
(ع) هم باید فوق عقل باشید و آن عرفان یا همون قلب است که بالاتر از عقل است.
گاهی مردم اسلام را نمیپسندند و گاهی آنچه میپسندند اسلام نیست،برای همین در هر دوصورت نمیتوانند از اسلام بهره مند بشوند.
همین قضیه برای امام حسین
(ع) هم صدق میکند.گاهی کلا امام حسین(ع) را قبول ندارند و یا آنچه قبول دارند،امام حسین(ع) نیست.امام حسین(ع) ساختگی است.

با خواندن یک آیه از قرآن کریم،ممکن است نوری بگیریم و معرفت بگیریم ولی این همه ی قرآن نیست.باید از همه ی قرآن استفاده کرد.امام حسین
(ع) هم همینطور است که نباید در حد سینه زدن و عزاداری معمولی بمانیم. باید بالاتر بریم.

کربلا خیلی خیلی عظیم است.تمام حرکات و سکنات امام در روز عاشورا مفاهیم عظیمی را به ما میرساند.این که میگویند اولین کسی که برا امام حسین
(ع) گریه کرد،حضرت آدم(ع) بود.این یعنی آدمیت برای امام حسین(ع) گریه کرد.
تنها حضرت آدم
(ع) نبود که به شجره ممنوعه نزدیک شد.
اگر فقط حضرت آدم به شجره ممنوعه نزدیک شد،پس چرا حکم بیرون شدن از بهشت برای همه اطلاق شد؟؟؟

اگر شیطان بخاطر سجده نکردن به حضرت آدم
(ع) بود که از بهشت بیرون شد،پس چرا با ما لج کرده و مارا وسوسه میکند و قسم خورده است که آدم و فرزندانش را وسوسه میکنم؟؟؟اگر فقط حضرت آدم به شجره ممنوعه نزدیک شد،چرا مارا از بهشت بیرون کردند؟؟؟
پس قضیه چیزی دیگریست.

حضرت آدم
(ع) نبود که به شجرعه ممنوعه نزدیک شد.بلکه آدمیت و انسانیت بود.
حضرت آدم
(ع) نماینده ی انسانیت و آدمیت بود.ملائکه به آدم(ع) سجده نکردند،بلکه به انسانیت و آدمیت سجده کردند.
شیطان با انسانیت بد بود.برای همین تا قیامت هرکی میخواد مسیر انسانیت را پیش بگیرد،شیطان قسم خورده که من آن شخص را منحرف میکنم.
پس مقام انسانیت و آدمیت برای امام حسین
(ع) گریه کرد.به عبارتی راه انسانیت در پیش گرفتن ،راه حسین (ع) است.
امام علی
(ع) به امام حسین(ع) در دوران کودکی میفرماد: "یا عبرة کل مومن" یعنی ای عبرت هر مومن.
عبرت یعنی عبور کردن.امام حسین
(ع) باعث عبور و رسیدن به  جایگاه اصلی انسان میشود.نباید در حد ظاهر خودمان را متوقف کنیم.باید عبور کنیم.هرچی عبور کنیم به جاهای بزرگتری میرسیم.

در روایت داریم که پیامبر در دوران نوزادی امام حسین
(ع)،انگشت خود را در دهان امام حسین(ع) میگذاشت و امام حسین(ع) از اون طریق تغذیه میشد.
این به همین سادگی نیست.امام حسین
(ع) از این طریق از پیامبر(ص) مدد روحی میگرفتند.

در کربلا داریم که علی اکبر بعد از بار اول که رفت میدان و برگشت،خدمت امام حسین(ع) رسید و گفت من تشنه ام و زبانش را در دهان امام حسین
(ع) گذاشت.
یعنی خود علی اکبر نمیدانست که  پدرش هم تشنه است؟؟؟
یعنی خودش نمیدانست که امام حسین
(ع) چند روزی است که آب نخورده است؟؟؟
چرا میاد به بهانه تشنگی،زبانش را در دهان پدرش میگذارد؟؟


علی اکبر از این طریق از امام حسین
(ع) مدد روحی میگیرد.پدرش یعنی امام حسین(ع)، ولی الله و واسطه ی فیض در کل عالم است.برای همین به این بهانه از امام زمانش مدد روحی میگیره.داریم که علی اکبر در بار دوم که رفت میدان 120 نفر را کشت. بعضی از آدمهای احمق اینهارا نمیدانند و میگویند اینها خرافات است. مگر میشود یه فرد،200 نفر را بکشد؟؟
  بله،با این مدد روحی میشود.


یا علی مدد

معنای نیایش آخرین نیایش امام حسین(ع)-مباحث استادطاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)


بسمه تعالی
معنای نیایش آخرین نیایش امام حسین(ع)


وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِی السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
وَإِنَّهُ لَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُم بِحُکْمِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ
آیات 75 تا 79 سوره نمل.
این آیاتی است که در مورد تحریفات قوم یهود آمده است.
خدا به پیامبر
وقتی پیامبر(ص) میگوید که هر حادثه ای که درست کنید،این یهودیان آن را تحریف میکنند ولی منِ خدا آن را حفظ میکنم.
خدا با آوردن این قرآن ،تحریفات یهودیان را خنثی کرد.

یکی از تحریفاتی کردند این است که نوشتند:
حضرت داوود
(ع) روی پشت بام خانه بود که دید زنی زیبا در خانه ای آب تنی میکند.
گفت این زن کیست؟؟
گفتند این زنِ فلان سردار است.
 حضرت داوود
(ع) گفت که اون سردار را بکشید و رفت با اون زن نزدیکی کرد و حضرت سلیمان
(ع) به دنیا اومد.

یعنی میخواهند بگویند پیامبر خدا،حرام زاده بود.از طرفی هم میگویند که پیامبران آدم های بزرگ و خوبی هستند.
یعنی اینکار را کردند که راه را برای خودشون باز کنند.هرکسی خواست میتواند زنا کند و ایرادی ندارد همانطور که پیامبر خدا کرد.
یا مثلا طوری در کتابها را تحریف کردند که میگویند: قوم برتر، بنی اسرائیل است و خدا بقیه مردم را برای خدمت کردن به این قوم خلق کرده است.

حالا خدا به پیامبر
(ص) فرمود که شما هر صحنه درست کنید،یهودیان سعی بر تحریفش دارند .
و در ادامه میفرماید که در قرآن،همه نقشه های آنها رسوا شده است.
و بعدش میفرماد وَإِنَّهُ لَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ.
یعنی در  این حادثه هایی که اونها تحریف کردند و خدا خنثی کرده، هدایت کننده و باعث رحمت میشود.
هدایت و رحمت برای کسانی که مومن هستند و به مقام ایمان رسیده اند.


ابوبکر و عمر اموی نبودند ولی عثمان اموی بود.
معاویه هم از مشاوران رومی و یهودی استفاده میکرد.تمام سعیشان این بود که اسلام را تحریف کنند.تمام آیات را وارونه تفسیر میکردند.
معاویه میدانست برای اینکه خودش در صحنه باقی بماند، باید حق را از بین ببرود.حال با مجسمه حق یعنی حضرت علی
(ع) را کاری کرد که وقتی خبر شهادتش به شام رسید،گفتند که مگر علی(ع) نماز میخواند؟؟
آیه هایی از قرآن را که درمورد علی
(ع) بود را به نفع خودش تغییر داد.
کاری کرده بود که همه فکرمیکردند معاویه حق است.اینقدر جو زمانه را تغییر داده بود که نمازجمعه را چهارشنبه میخواند ولی کسی حرفی نمیزد.مفسرانی از یهود را در کاخ خود داشت که حدیث به نفعش جعل میکردند.


ولی خداوند میفرماید من راه را از خطرات حفظ میکنم.اگر کسی اهل ایمان باشد،همین یاد کردن  خودش هدایت و رحمت است.


داریم روایت که خود یاد کردن حضرت علی
(ع)عبادت است."ذکرِعلیٌ العِبادة"
خود یاد کردن حادثه کربلا عبادت است."هُدًى وَرَحْمَةٌ" هم هدایت میکند و هم موجب رحمت میشود.
خودتان ممکن است حس کرده باشید که وقتی از امام حسین
(ع) و امام علی(ع) یاد میکنید ،قلبتان آماده پذیرش نور الهی میشود.

إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُم بِحُکْمِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ
خداوند میفرماید،من خودم جریان را به پیش میبرم و حکم میکنم.او عزیز و علیم است.
عزیر به معنی این است که هیچ مانعی دربرابر اراده اش که نافذ است، نیست.
علیم هم یعنی عالم به همه چیز است.میداند که چطوری حکم کند.به همه جوانب عالم است.

فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ
تو در مسیری هستی که حق  آشکار است.
گاهی موقع ها ما میخواهیم یه موضوعی را بیان کنیم.میدانیم حق است ولی رسا و روشن نیست.نمیتوانیم روشن و واضح بیانش کنیم.
حالا مسئله کربلا هم حق و هم رسا و روشن است.کسانی که اهل ایمان باشند میتوانند ازش استفاده کنند.
خداوند میفرماید تو بیا در کربلا،باقیه اش را توکل کن به من.به پیامبر
(ص) فرمود تو رسالتت را انجام بده،بقیه اش با من.

خود خداوند این رسالت را از خطرات حفظ میکند.

امام حسین(ع) این سنت الهی را میدانست.برای همین دیگر نگران و دلواپس نبود.

امام خمینی(ره) میگفت : ما مامور به وظیفه ایم،مامور به نتیجه نیستیم.نتیجه با خداست. امام خمینی(ره) میدانست در مسیر حق است.برای همین نگران نبود.
در عملیات چزابه یکی از فرماندهان میگفت ما  منطقه ای را گرفته بودیم و باید نگهش میداشتیم.ولی عراق سه روز پشت سرهم از صبح تا شب همینطور بمب باران میکرد.
سه روز بود بچه ها آب و غذا نداشتند و از طرفی هم نمیشد منطقه را رها کرد.
بعد از چند روز نیروهای تازه نفس رسیدند ولی منطقه زیر بمباران بود.ناگهان لحظه ای بمباران قطع شد،نیرو های تو منطقه از دِپو و سنگرها آمدند بیرون که برگردند عقب و نیروهای تازه نفس داشتند میرفتند جایگزین اون نیروها.
ناگهان دیدم هواپیماهای عراقی ظاهر شدند.حالا همه نیروها این وسط در حال جایگزین شدن بودند.
فرمانده میگفت همونجا چشمامو گرفتم و نشستم و گفتم ای خدا همه چی تموم شد.حالا همه کشته میشند.
بعد از چند لحظه چشمام را باز کردم دیدم همه ی بمباهایی که انداختند،هیچ کدومشون منفجر نشده است.

اینها اتفاقات ساده ای نیست...

حالا شاید کسی این را باور نکند و یا باورش براش سخت باشد ولی دیگر حادثه طبس برای هیچ کسی پوشیده نیست.
آمریکا آمده بود که نظام را واژگون کند ولی شن ها مامور خدا بودند.


فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ
إِنَّکَ برمیگردد به پیامبر.پیامبر هم یعنی اسلام.
یعنی شما هرچقدر در مسیر اسلام باشید،مطمئن باشید خدا برای شما برنامه دارد و شمارا حفظ میکند.

حالا امام حسین
(ع) در آخرین نیایش خود میفرماید:صبراًعلی حِکمَک و ... من نسبت به حکم تو صبور هستم.

صبور یعنی شکیبا.یعنی کاملا مطمئن هستم.

از این جملات امام حسین(ع) میشود کاملا فهمید که امام حسین(ع) خیلی دقیق و خوب میداند که خدا نهضت کربلا را به بهترین وجه به ثمر میرساند.دعا میکند چون دعا وسیله ایست برای تسریع حکم خدا.

یا علی مدد

کربلا از منظر امامان و انبیا-مباحث استادطاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)



بسمه تعالی

کربلا از منظر امامان و انبیا



همانطور که گفته شد،کربلا ذات دارد و یک حقیقت است.
در روایت داریم که پیامبر(ص) فرمود:"أول ما خلق الله نوری"اولین چیزی که خدا خلق کرد،نور محمدی بود.
پس این محمد
(ص) به عنوان فرزند عبدالله کیه؟؟این محمد فرزند عبدلله اینقدر روحش را وسعت داده که به مقام تجلی اون حقیقت محمدی رسیده است.

امام علی
(ع) فرمود:من اولین وصی بودم هنگامی که حضرت آدم بین آب و گل بود.

حقیقتی بوده است به نام حقیقت پیامبر
(ص) قبل از خلقت آدم.حقیقتی بوده است به نام وصی پیامبر(ص) قبل از خلقت حضرت آدم.
حالا علی پسر ابیطالب کیه؟؟ ظهور تام و تمام آن حقیقت است.

ما هم به اندازه ای که گناه نکنیم و موانع را کنار بزنیم،میشویم مظهر تجلی فطرت خودمان.البته شدت و ضعف دارد.
وقتی پیامبر بعد از 40 روز خلوت نشینی و اعتکاف،به معراج رفتند،اونجا سُلب پیامبر
(ص) را شایسته دیدند که حقیقت فاطمه(س) که "منصوره" نام داشت را در سُلب پیامبر بگذارند.حضرت فاطمه زهرا(س) ظهور آن حقیقت است.

کربلا هم حقیقتی دارد که امام حسین
(ع)ظهور آن حقیقت است.انبیا قبل از خلقت امام حسین(ع) و قبل از وقوع کربلا با حقیقت کربلا ارتباط داشتند.
دونوع ارتباط داریم:
گاهی به وسیله اثر به موثر پی میبریم.مثل اینکه از امام حسین
(ع) به حقیقت کربلا پی ببریم.
گاهی هم به طور مستقیم به اون حقایق مرتبط میشویم.انبیا و اولیای الهی همین کارا میکردند.

امام علی
(ع) اول حقیقت کربلا را دیده بود وبه وسیله امام حسین(ع)،به اون حقیقت منتقل میشد.یعنی امام حسین(ع) را در دل اون حقیقت میبیند.
درتاریخ داریم هنگاهی که حضرت علی
(ع) داشتند به صفین میرفتند از کربلا گذشتند و در کربلا ماندند.گریه کردند و حرفهایی زدند که در تاریخ هست.
ابن ابی حدید میگوید که امام علی
(ع) مُشتی از خاک را برداشتند و گفتند که دراین خاک صدتا پیامبر و صدتا سبط پیامبر(وصی) کشته میشوند و همشون شهید در راه خدا هستند.

همان طوری که آب عین تری است و همه تری ها به آب ختم میشود.کربلا هم عین شهادت مطلق در راه دینداری مطلق است.
همه شهادت ها به تناسب نزدیکی یا دوری، به کربلا متصل اند.برای همین امام خمینی میگفت که شهدای ما خونشان به خون شهدای کربلا متصل است!!!
پس کربلا ،حقیقتی است که باید به اون حقیقت مرتبط بشیم.

حالا چطوری مرتبط بشیم؟؟
مشکل ما اینه که راه را بلد نیستیم!!!
ایمان به حقایق مراحلی دارد و کربلا نمایش تمام ایمان به حقایق الهی است.
مرحله اول این است که با عقل متوجه حقایق بشیم.عقل برای این است که بفهمد حقایقی در این عالم هست.اسماء الهی در این عالم هست.سنن الهی در این عالم هست.
مرحله دوم این است که وقتی با عقل متوجه حقایق شدیم،بعدش با قلب به اون حقایق وصل بشیم.قلب را متوجه حقایق و سنن الهی بکنیم و با ارتباط طولانی و تزکیه شرعی،یقین به حقایق پیدا کنیم.یقین یعنی رفع حجاب بین ما و حقایق.
در مرحله سوم باید اون حقایق را در زندگی خود جاری کنیم.زندگی ما تجلی اون حقایق بشه.این میشود کربلا.

حضرت عیسی
(ع) محل تجلی اسم حی بود.فرقش با اسمِ حیِ مطلق این بود که حضرت حق،اسم حی است به خودش ولی حضرت عیسی اسمِ حی است به حضرت حق. طهارت اهل بیت یعنی طهارت مطلق.طهارت مطلق، توحید است.دیدی آب را روی هر کثافتی بریزیم،پاک میشود.توحید را هم بر قلب کثیف بزنیم،پاک میشود.

در قرآن داریم:کانَ عَرْشُهُ عَلَى اَلْماءِ(سوره هود آیه 7)  یعنی عرش خداوند بر آب بود.
این آب چه نوع آبی است؟؟ این آب که در قرآن گفته شده،توحید است.
عرش که ساخته بشود،کرسی بعد از عرش تجلی میکند و بعد از کرسی،ارض بوجود میاد که یکی از اعضای ارض(زمین) آب است.
این آبی که میخوریم،جلوه ای از آن توحید است.یکی از دلایل وضو و فلسفه وضو همین است که آبی که تجلی توحید است را به صورت میزنیم که توحیدی بشیم.

اهل بیت،محل اسم طهارت است.طهارت مقامش،فوق عرش است.عرش خودش مقام تجلی همه اسماء الهی است. اهل بیت ،طهارت مطلق هستند.عین توحید و پاکی هستند.
کربلا هم حقیقتی دارد.
حالا امام حسین
(ع)،حقیقت کربلا را به صحنه زندگی آورد.پس کربلا ،ایمان به حقایق و سنن الهی است.
چرا؟؟ چون کربلا حقایق را به صحنه زندگی آورد.

ایمان مراتبی دارد.
ایمان تام و تمام این است که من بدانم خدا حی است یا از طریقِ من،خدایِ حی ظاهر بشه؟؟؟
ایمان تام و تمام این است که خدا از طریق من ظاهر بشه.یعنی حقایق در صحنه زندگی ظاهر بشند.خدایِ حی ازطریق عیسی تجلی کرد.پس این میشود ایمان کامل و تمام و بالاترین درجه ایمان.

امام حسین
(ع) هم توانست به بالاترین درجه ایمان برسد و حقایق و سنن الهی را در کربلا ظاهر کند.
حالا اون حقایق و سنن چیه در نکته قبلی یه اشاره ظریفی به قسمتی از سنن الهی شد.ولی خیلی جا داره تا فهمید اون حقایق چی هست.برای همین کربلا را هرکسی نمیتواند بفهمد. حقایقی بس عظیم هست که برای فهمیدنش ایمانِ بالا میخواد.


اصحاب امام هم به وسیله امام حسین
(ع) به این درجه از ایمان رسیدند.برای همین امام باقر(ع) در زیارت عاشورا به اصحاب امام حسین(ع) سلام میدهد.
آداب اولیا خیلی فرق میکند.مثلا علامه طباطبایی به هرکسی"التماس دعا" نمیگفتند.
این توهین به خودش بود که به کسی "التماس دعا" بگوید که اصلا اهل دعا نبود.چون اینکار باعث کدرشدن قلبش میشد.
حالا امام معصوم با اون مقام به اصحاب امام حسین
(ع) سلام میده.یعنی اصحاب امام حسین(ع) به مقامی رسیدند که میتوانند منتقل کننده سلام الهی باشند.اصحاب به وسیله امام حسین(ع) به این مقام رسیدند.


یا علی مدد

کربلا ،نمایش آزادی از خود و خودی ها-مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)



بسمه تعالی

کربلا ،نمایش آزادی از خود و خودی ها



در زیارت عاشورا داریم:
اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى‏ مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
این بالاترین درخواست است که ما در زیارت عاشورا از خدا میکنیم.بعد از اعلان برائت ها و بعد از خواستن مقام محمود و خونخواهی امام حسین(ع) ،این درخواست را از خدا میکنیم که زندگی مارا زندگی محمدو آل محمد قرار بدهد.

چرا زندگی  اهل بیت؟؟
مگه زندگی  آنها جز مصیبت و غم چیزی دیگه ای بود؟؟
زندگی آنها سیلی خوردن،مظلومیت،کشته شدن بچه شیرخواره..اسارت زن و بچه و خجالت پیش زن بچه بود.چرا ما زندگی آنها را میخواهیم؟؟
مرگ اونها هم که به بدترین وجه ممکن بود؟؟
مگه ما دوست نداریم که بهمون ظلم نشه و پیش زن و بچه خجالت زده نشیمپفپس چرا این درخواست را میکنیم؟؟؟؟

امام حسین(ع) در روز عاشورا در خطبه ای که برای لشکر عمربن سعد میخواند،میفرماید :
آیا من کسی از شما را کشتم؟؟
آیا صدمه ای به شما زده ام؟؟
آیا مالی از شما دزدیده ام؟؟
چرا میخواهید من را بکشید؟؟

طرح این سوال ها برای این نیست که امام بخواهد از کشته شدن فرار کند چون این حرف ها را درحالی میزند که مدتی قبل، در مدینه خبر داده بود من کشته میشوم.پس تنها یک دلیلی دارد که این حرف هارا میزند.
میخواهد بگوید شما هیچ دلیل منطقی ندارید که میخواهید من را بکشید.پس حتما روحتان اینقدر بخاطر شکم پروری و مال دنیا تنگ شده است که نمیتوانید من را تحمل کنید.
میخواهد بگوید شما دنیا را انتخاب کردید و دنیا هم یه پدیده ی تنگ است و روح شما تنگ و دچار عصبیت شده است.
کسانی که در کربلا مقابل امام حسین(ع) حاضر شدند،اینقدر روحشان تنگ شده بود که به خاطر دنیا میخواهند امام معصوم(ع) را بکشند.

حال امام حسین(ع) اینقدر روحش بزرگ است که دغدغه زن و بچه و اسارت آنها را ندارد.دغدغه ی کشته شدن فرزندان و یاران خودش را ندارد،بلکه تنها دغدغه ای امام حسین(ع) انجام مأموریتی است که خداوند به عهده اش گذاشته است.اگر یک ذره دغدغه داشت حداقل زن و بچه را نمی آورد.

با اینکه حُر جلوی امام را گرفت و باعث کشته شدن امام شد،ولی امام اینقدر روحش بزرگ است که حُر را بخشید.
خیلی روح بزرگی میخواهد که در اون شرایط هنوز نگران این است که شاید یکی از سپاهیان دشمن،پشیمان شود.با اینکه سپاهیان دشمن موقع خطبه خواندن امام حسین(ع) هلهله میکردند و مسخره میکردند ولی باز امام(ع) نصیحت میکرد.

ولی متاسفانه ما اینقدر روحمان تنگ شده است که مثلا اگر کسی  حرفی را چندسال پیش پشت سر ما زده ولی ما هنوز کینه به دل داریم...یا میگوییم چون اینها برای عید نیومدن خونه ما،پس ما هم نمیریم خونشون!!!
این نشون میده روح ما تنگ شده است.

بعد از عاشورا چند نفر که توی سپاه دشمن بودند آمدند پیش امام سجاد(ع) و گفتند که میشود توبه کرد؟؟
امام سجاد(ع) با اینکه پدرش را کشتد.زنان و بچه هارا به اسارت بردند،میفرماید که آری میشود توبه کرد.
امام علی(ع) با اینکه عمر وابوبکر باعث سیلی خوردن حضرت زهرا(س) شدند،فردای اون روز که برای عیادت از دختر پیامبر(ص) می آیند، امام به خانه راهشان میدهد.

اگر دنیا دوست باشیم،کربلا را نمیفهمیم.کسی که از خودیت و نفس خودش آزاد شد،میتواند تصمیم های بزرگ بگیرد.

محمد حنفیه ،برادر امام حسین(ع) هم آدم خوبی بود ولی نتوانست درست انتخاب کند.
خیلی از صحابه پیامبر بودند که توی دربار یزید بودند. چرا ؟؟؟


به همین دلیل ما در زیارت عاشورا این درخواست را میکنیم که ما هم روحمان  بزرگ شود.درخواست میکنیم که زندگیمان،زندگی محمدو آل محمد بشود....یعنی آزاد بشویم از خودمان و از این همه وابستگی های اعتباری.
اگر از انانیت و نفس خودمان آزاد بشویم و دیگر دغدغه آبرو نداشته باشیم ،خیلی ازکارها برایمان راحت میشود.

امام حسین(ع) بیعت را از یارانش برداشت،چون نمیخواست بقیه را گرفتار کند.امام نمیخواهد بخاطر خودش،جون بقیه را به خطر بیندازد.بیعت را از یاران برداشت کهآنها  راحت انتخاب کنند.پس کسانی که در کنار حضرت بودند،از خود آزاد بودند.اسیر مال دنیا و زن وبچه نبودند.
امام حسین(ع) در درون شاد بود ولی در بیرون مصیبت زده بود.به ظاهر شکست خورد ولی در باطن پیروز واقعی،امام حسین(ع) بود.
ما هم ممکنه درزندگی با حوادثی  روبه رو شویم که با انتخابمان شاید به ظاهر شکست بخوریم ولی در حقیقت ما پیروزیم.

آزادی از خود یه شرط دارد و یک نتیجه:
شرط آزادی از خود،نزدیکی به وحدت است.اگر کسی به خدا نزدیک شد نتیجه اش این میشود که از عصبیت دور شده است.
عصبیت یعنی فرقه فرق کردن،تنگ کردن،خط کشیدن بین مسلمانها..عصبیت جنسش ساختن مرزهای دروغین است.
امام حسین(ع) با شهادت خود این مرزهای دروغین را شکست،لذا میبینید که بعد از شهادتش خیلی از کسانی که پراکنده بودند ،کنار هم جمع شدند.


یا علی مدد

عظمت کربلا در عظمت اصحاب حسین(معنای اشک)-مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)


بسم رب الحیدر(ع)
عظمت کربلا در عظمت اصحاب حسین(ع)(معنای اشک)


امام صادق(ع) فرمودند:چون خدا برای بنده ای خوش مقدر کند،در قلبش محبت حسین
(ع) را می اندازد.

این لطف خداست که حب و محبت امام حسین(ع) را توی دل می اندازد ولی اینکه این حب را بگیریم و ازش استفاده کنیم و نگه داریم و عمیق ترش کنیم بستگی به ما دارد.
اصحاب امام حسین
(ع) نمایش کامل جوابگویی به این توفیق الهی بودند.
حب،محبوب گرایی میخواهد.دیدید برای جواب دادن به این حُب اصحاب،تماماً خودشون را پیش مرگ امام حسین
(ع) کردند.
هرکس به اندازه ای که این حب را جواب بدهد،به اصحاب امام حسین
(ع) نزدیک شده است.حالا ما چه اندازه این حب را جواب میدیم؟؟ به همان اندازه که شبیه اصحاب امام حسین(ع) باشیم.

اصحاب امام حسین به جایی رسیدند که نمیتونستند خودشون را تحمل کنند.نمیشود به اونجا رسید ولی باید از خدا بخواهیم که لااقل بفهمیم.
اینقدر این حب در دل اصحاب امام حسین
(ع) زیاد بود که میخواستند خودشون را برای محبوب فدا کنند.برای همین از امام اذن میدان میخواستند و اگه امام اجازه نمیداد،گریه میکردند...

عاشق دوست داره شبیه معشوق بشود.
حسین
(ع) میخواهیم تو باشیم.برای اینکه تو باشیم باید بی خود بشیم.نباید خودی داشته باشیم چون میخواهیم تماماً تو شویم.
برای همین بود که اصحاب در رفتن به جنگ از هم سبقت میگرفتند.

وقتی کسی معشوق را دوست داشته باشد،کسانیکه به نحوی به معشوق ربط داشته باشند را هم دوست دارد.
اصحاب نمیزاشتند اهل بنی هاشم قبل از آنها وارد میدان بشوند.چون امام حسین
(ع) را دوست داشتند و کسانی که به امام حسین(ع) هم ربط داشتند را هم دوست داشتند.
مگر میشود عاشق زنده باشد و ببیند که کسانی که معشوق،آنها را دوست داردجلوی چشمش پرپر بشنوند.

باید زیر نور ولی الله معصوم شهید بشیم تا جواب آن حب درونی مان را بدهیم یا باید تصمیم بزرگی گرفته باشیم که تحمل شهید نشدن را به ما بدهند.مثل حضرت زینب
(س) و حضرت سجاد(ع).

دوتا قضیه در تاریخ داریم:
1- اُسرای کربلا را پشت درازه شام چند روزی نگه داشتند تا شهر را آزین بندی کنند برای جشن. خانمی که به شکل کنیز ها بود همراه با پسری آمدند خدمت زینب
(س) و سوال کردند که شما کی هستید؟؟
کنیز گفت که خانم من ،من را فرستاده که بپرسم که شما کی هستید؟؟
حضرت زینب
(س) فرمود که اسم خانمت چیست؟؟
کنیز گفت که اسم خانم من"حمیده" است و این جوان هم پسر این خانم است.
حضرت زینب
(س) فرمود من حمیده را میشناسم.برو به خانمت بگو که من زینب، دختر علی ابن ابی طالبم.تا خانم حضرت زینب(س) این حرف را زد،کنیز غش کرد و مُرد.پسر هم از ترس شیون زنان، فرار کرد.
مدتی نگذشت که خانم "حمیده" شیون زنان با سر برهنه به طرف حضرت زینب(س) آمد و شروع کرد گریه کردن.
حضرت زینب
(س) پیاده شدند و پارچه ای روی سرش انداختند.حمیده هم در کنار زینب جان داد و مُرد.

اینان آنی که فهمیدند که این زن، حضرت زینب
(س) است و امام معصوم را شهید کردند دیگر نمیتوانستند از بزرگی این غم زنده بمانند.

قضیه بعدی:
2-اُسرا ی کربلا را جلوی مسجد جامع شام آوردند که مانور بدهند و تحقیرشان کنند.همه هم جمع شده بودند،چون از قبل تبلیغات کرده بودند.
پیرمردی که مذهبی بود خودش را رساند به امام سجاد
(ع) و گفت خداراشکر... خدا شمارا توسط امیرالمونین یزید خار کرد.
امام سجاد
(ع) با اون حالت مریضی به پیرمردفرمود:آیا قرآن خوانده ای؟؟
پیرمرد گفت بله.
امام سجاد
(ع) فرمود  آیا این آیه را خوانده ای که میگوید: قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربى‏ ؟؟
گفت بلی
امام
(ع) فرمود: که ذی القربی ماییم.
همچنین امام سجاد(ع) فرمود : آیا این آیه را خواندی که میگوید: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً؟؟
پیرمرد جواب داد: بلی.
امام فرمود: اهل بیت ماییم.
پیرمرد شروع به لرزیدن کرد و خودش را انداخت روی پای امام سجاد
(ع) و شروع کرد توبه کردن و لعنت کردن به یزید.
فرمانده شامی اومد و با شمشیر شهیدش کرد.

منظور :
اگر کسی سرَاهل بیت را فهمید و فهمید که امام معصوم
(ع)کیست و امام معصوم(ع)،ولی الله، را شهید کردند.یا دق میکند و میمیرد، یا خدا چون میبیند این فرد تحمل این غم بزرگ را ندارد راهی برای شهید شدن جلویش میگذارد و یا باید عزمی بگیرد که بتواند این مصبیت را مثل  حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) تحمل کند.


در زیارت عاشورا میخوانیم:
فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ أَکْرَمَنِی بِکَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ
یعنی خدایا من نمیتوانم تحمل کنم. یا باید بعد از حسین(ع) نباشم و یا  تصمیمی دارم که باید آن را عملی کنم.آن هم انتقام گرفتن زیر پرچم امام معصوم
(ع) است.باید پیام تورا برسانم.

تا محبوب و معشوق شما هست،باید فدایش بشی و یا اگر محبوب شما نبود،یا مثل حمیده و اون پیرمرد شما هم باید نباشی و یا مثل حضرت زینب
(س) و امام سجاد باید تحمل کنی.این تحمل کردن بخاطر این است که امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) میدانند که این قضیه، کار ازش میاد و میتواند تاثیر گذار باشد.
اگر کسی کربلا را فهمید،حب حسین
(ع) را فهمید،یقین براش ایجاد میشود که از این قضیه ،کار بزرگی برمی آید.

باید برسیم به جایی که بفهمیم کربلا کار ازش می آید.ائمه
(ع) سخت تلاش کردند که کربلا را در تمام ابعاد مطرح کنند.یکی از ابعادش سوزناک کردن کربلاست.
تمام حرکات و سکنات امام حسین
(ع) برای اینه که کربلا را سوزناک کند.
مرد جنگی داره میره طرف میدان،دختر سه ساله ای میاد و میگوید من را بزار روی پاهات.دست بکش روی سر من...نوازشم کن.حالا اذن میدهم بری به میدان جنگ...اینها الکی نیست...اتفاق نیست....همش حساب شده است.
امام حسین
(ع) با اینکه میدانست که لشکر دشمن به نوزاد آب نمیدهند ولی با اینحال چرا از دشمن طلب آب میکند؟؟
اصلا چرا زن و بچه را با خودش آورد؟؟

مداحان کربلا را سوزناک نکردند.بلکه این مداحان ذره از این سوزناک بودن را بیان کردند.هر صحنه ای از کربلا طوری است که اشک می آورد.

حضرت سجاد
(ع) قبل از ورود به مدینه به لقمان بن بشیر فرمود که مرثیه سرایی بلدی؟؟
گفت بلی.
امام
(ع) فرمود برو مدینه و برای مردم مرثیه بخوان و مصیبت مارا ذکر کن.
چرا امام سجاد
(ع) میفرماید شعر؟؟ از همین جا میشود فهمید که شعر ظرفیت بیشتری برای عواطف سازی دارد.

کربلا اشک و گریه دارد،نه اینکه بهش گریه بدیم.
خود اهل بیت وجهی از کربلا را اشک قرار دادند.چرا؟؟ چون باید با قلب به کربلا نظر کرد تا امام هم بر قلب ما نظر کند.
اگر به من بگویید خوب باش نمیتوانم ولی اگر دوست داشتن خوبی  توی دلم افتاد،دیگر نمیتوانم بد باشم.
باید راهی پیدا شود که با حسین
(ع) هم احساس شویم، تا عشق در صحنه بماند.باید با قلب با حسین(ع) ارتباط برقرار کرد نه با عقل.فلاسفه هیچی از کربلا نمیفهمند.
منظور از اینکه با عقل نباید ارتباط برقرار کرد،این نیست که عقل را کلا کنار بگذاریم.نه...قلب، فوق عقل است.
قلب مانند احساسات و خیالات نیست که فقط احساس در صحنه باشد.قلب وقتی در صحنه حاضر شود، کل وجود آدم که زیرمجموعه اش عقل هم هست حاضر میشود.

حالا چرا باید با اشک با امام حسین ارتباط برقرار کرد؟
گریه برای خدا و برای اولیای خدا، انسان را اصلاح میکند. این متدینین نماز شب خوان را می بینید که بعد از 10 سال نماز شب خواندن،وقتی حجاب برایشان کنار رفت شروع میکنند به تضرع و گریه کردن.چون وقتی حجاب کنار رود و حقایق آشکار شود،اشک هم میاد.اشک عبارت است از توجه به حقایق و طلب اتصال به اون حقایق.

ولی نکته اینجاست که متدینین باید 10 سال زحمت بکشند تا حجاب برایشان عقب رود و اشک و گریه  شروع شود، ولی امام حسین
(ع) راه میان بر را به ما نشان داده است.امام حسین(ع) تجسم حقایقی است که خیلی راحت تر میشود به آن نظر کرد و اشک ریخت.

آیت الله جوادی نکته ای فرمود که عبارت است از :
باید خود را نبینیم و متواضع شویم تا گریه بیاد چرا که گریه یک نمونه از خود گذشتن و تواضع است.
امم علی
(ع) با ذولفقار عمربن عبدود را کشت ولی با گریه ،تکبر را کشت.

  کمبود و نقص روح را با اشک برای حسین
(ع) باید جبران کرد تا محبت حسین(ع) در قلب ما وسیله ای برای فدا شدن برای حسین(ع) شود.
گریه و اشک باعث نورانی شدن قلب و تصمیم های بزرگ گرفتن است.شاید تجربه کرده باشید و یا دیده باشید که شخصی برایش خیلی سخت است که خمس بدهد ولی ماه محرم که شد خیلی راحت از مال دنیا میگذرد.اشک برای معشوق باعث میشود که تو هم مثل معشوق بشی.اشک بعنی طلب معشوق.با اشک ریختن یک نوع اتحادی بین معشوق و عاشق ایجاد میشود که باعث میشود صفات معشوق در عاشق ایجاد شود.
در این صورت آیا فرد میتواند گناه بکند یا  حتی فکر گناه به ذهنش خطور کند؟؟؟

گریه، تجلی عشق به حقیقت است.


یا علی مدد

عظمت کربلا در عظمت اصحاب کربلا -مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)


بسمه تعالی
عظمت کربلا در عظمت اصحاب کربلا

امام صادق(ع) فرمودند:چون خدا برای بنده ای خوش مقدر کند،در قلبش محبت حسین(ع) را می اندازد.

یعنی همینکه صلاحیت فکرکردن در مورد امام حسین
(ع) را پیدا کردی،همین لطف خداست.
دلی که درونش حُب حسین
(ع) نیاد،حُب چیزدیگری میاد.چون همه افراد در درونشون غریزه ی محبت کردن را دارند و میخواهند به کسی محبت کنند.
حالا اگه محبت حسین
(ع) نیاد،حب چیزهای دیگری میاد.به چیزهایی محبت میکنند و دل میبندند که ارزش عشق ورزیدن و محبت کردن را ندارند و به همین علت هم نمی توانند غریزه ی محبت کردن خودشان را ارضاء کنند.از محبت مال و فرزند گرفته تا اشیاء و غیره را دوست میدارند ولی بعد از مدتی به احساس پوچی میرسند.چون فطرت انسان همیشه دنبال کمال مطلق است و میخواهد آن را دوست داشته باشد.

توی زیارتنامه نوشته:
بعد از زیارت،اگرکسی عارف به حق ما باشد و بیاد جلو و خودشو بندازد روی قبرما،مثل این است که در راه خدا در خون خودش غلطیده است.

حالا یعنی چی؟؟
اگر کسی تونست خودشو زیرپا بگذارد و نفس خودش و انانیت خودش را از بین ببرد،میتواند محبت حسین
(ع) را در قلبش ثابت کند.
کشتن نفس خیلی بالاتر از کشتن جسم است.

چه کار کنیم که حب حسین
(ع) را توی قلبمون نگه داریم؟؟
با تامل کردن روی قضیه کربلا، حب توی قلبمون پایدار و عمیق تر میشه.خود حقیقت کربلا ،خودش را نشان میدهد.کربلا مثل قرآن است.
چطور میشه فهمید که قرآن معجزه است؟؟ یکمی که تامل کنیم،میفهمیم که این کار بشرعادی نیست.
قرآن نور است.نور را که با نور نمی بینند.نور، خودش ،خودش را نشون میدهد.

کربلا هم نور است.کربلا قرآن است و قرآن کربلاست.وقتی که میفرماید قرآن بطن دارد و بطنش هم بطن دارد،کربلا و سخنان ائمه هم همینطور است.

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ(سوره واقعه)
همانا قرآن دارای حقایق باطنی است که فقط مطهرون میتوانند به اون دست پیدا کنند.
حالا اون مطهرون چه کسانی هستند؟؟
إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً

مطهرون اهل بیت
(ع) هستند که فقط آنها میتوانند به حقایق غیبی قرآن دست پیدا کنند.یعنی حقایق باطنی قرآن،اهل بیت اند.
اهل بیت،قرآن ناطق هستند.
یعنی قرآن اهل بیت است و اهل بیت قرآن هستند.حقیقت قرآن و اهل بیت جدای از هم دیگر نیست.

حالا کربلا هم همینطور است.
امام صادق
(ع) میفرماید:امر ما اهل بیت سرّی است در سرّ و سرّی است پنهان شده در سرّ.سرّی است که نمیتواند از آن بهره بگیرد مگر سرّ.
امام ناطق،همان قرآن ناطق است.همانطور که قرآن سوره های مختلف و آیه های مختلف دارد،کربلا هم همینطور است.
کربلا میشود قرآن و همه صحنه ها میشود سوره ها و عباس
(ع) و علی اکبر(ع) و زینب(س) هم میشوند آیه های این قرآن.

«أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (سوره محمد آیه 24)
آیا در قرآن تدبر نمیکنید و اگه نمیتونید تدبر کنید،بر قلب های شما قفل زده شده.

اگر در کربلا هم نمیتوانیم تدبر کنیم باید بدانیم در قلب های خودمان قفل زدیم.
حالا این قفل ها هم میتواند کبر و حسد و کینه و رذائل اخلاقی باشه و هم میتواند آشنا نبودن با معارف اهل بیت باشد.
همانطور که قرآن در روز محشر اعتراض میکند که هیچ کسی من را نفهمید،کربلا را هم هیچ کسی جز خود حسین
(ع) نمیتواند بفهمد.
امام حسین
(ع)  نوری به اصحاب خودش داد که تا حدی توانستند بفهمند چیکار باید بکنند.

برای گریه کردن در عزاداری دو نکته باید در نظر گرفت:
اگر اشک نداریم،باید بدانیم که به قلب خودمان قفل زدیم البته این خیلی احتمالش کم است.چون هرچقدر هم که قلبش سنگین باشد آن فضای روضه  تاثیر خودش را میگذارد .
ولی اگر با اینحال باز در روضه و جلسات عزاداری محرم اشگ در چشم ها ظاهر نشد به این علت است که آن مداح و سخنران و دست اندرکارانی که مجلس را برعهده دارند،آن حسینی که دارند معرفی میکنند،حسین ساختگی است.80 درصد اشک نریختن در عزاداری همین مورد است.
شهید مطهری میگوید که حسینی که دل می برد و اشک می آورد، حسین
(ع) واقعی است.حسینی(ع) که اشک نیاره حسین(ع) ساختگی است.

پیامبر
(ص) فرمود:یک محبت مخفى در عمق دل هر مؤمن نسبت به امام حسین(ع) هست .
اصحاب کربلا فهمیدند که این حسین
(ع) که در کربلاست، در درونشون هم هست.سرّ درونشون،حضرت اباعبدالله (ع)است.
سرّ را با لفظ و کلمه نمیشود متوجه شد.سرّ آمادگی میخواهد که خدا به فرد بدهد.
باید تدبر کنیم تا خدا مارا شایسته ببیند که آمادگی دریافت سرّ را به ما بدهد و این سرّ را نمیشود با کتاب بدست آورد.
میشود با تدبر بیشتر شرایط دریافت سرّ را فراهم کرد.منظور از سرّ ،حقیقت کربلاست.حقیقت امام حسین
(ع) است.


این که میگویند کربلا نجات دهنده است،زمانی میرسد که سخنان دوپهلو کارساز نیست و زمانه نیازمند سخن قطعی است.
چرا بعضیا حق و باطل براشون اینقدر روشن است ولی برای بعضیا نیست؟؟ چون نور حسین
(ع) را دارند.

چرا توی دربار یزید صحابه پیامبر هستند؟؟

جو،جوّی مبهمی است.شرایط طوری است که حق و باطل مبهم است.نمونه های بسیاری داریم که آدمهای خوبی در دربار یزید بودند.
یزیدی که با محارمش نزدیکی میکرد و میمون باز و شرابخوار بود.این نشان دهنده این است که حق و باطل مبهم بوده است.شرایط تشخیص حق از باطل سخت بوده است.

باید از نور حسین
(ع) استفاده کنیم که حق و باطل برای ما روشن بشود.اگه نمیتوانیم به نور حسین(ع) برسیم،حداقل باید به کسانی مراجعه کنیم که توانستند نور حسین(ع) را دریافت کنند و نور حسین(ع) به قلبشون تابیده است.
در زمانه الآن باید به علمایی مثل امام خمینی و علامه طباطبایی و ... مراجعه کرد.

نهضت اباعبدلله دو قسمت داره:
یک سری حرف و شعار و یک سری عمل
یکی از شعارهای اباعبدلله
(ع) این بود که من یاغی نیستم و بیکار هم نیستم که بخواهم شلوغ کنم.من برای امربه معروف و نهی از منکر و احیای سنت جدم قیام کردم.

امام حسین
(ع) در شعارها،خط مشیت نهضت را مشخص کرده است.لغت ها در زمان های خاص،معنای خاصی هم دارند.
به طور مثال کلمه "بیعت" در آن زمان معنای خاصی داشته است. بیعت شرعاً تکلیف میاورد و ترکش حرام بود و تا حکم قتل هم جا داشت.
حضرت علی
(ع) به طلحه و زبیر فرمود که میخواستید بیعت نکنید،حالا که بیعت کردید باید پای بیعت بمونید مگرنه خونتون را میریزم.
اینطور نبود که بعضیا بخواهند بگویند که خب امام حسین
(ع) بیعت میکرد ولی  بعد از اینکه اوضاع بهتر میشد،زیر بیعت میزد.

مسئله دیگر ، اصحاب امام حسین
(ع) است.
یاران حضرت،مرگ را بر شرایط آن زمان ترجیح دادند.
گاهی کسانی مثل مغول حمله میکنند. در این مواقع یا باید کشته بشی و یا باید بکشی.اکه نکشی میکشنت.
آیا کربلا اینطوری بود؟؟؟

در تاریخ داریم که وقتی فرمانده لکشر اومد پیش یزید که گزارش بده،گفت یه عده ای شلوغ کرده بودند.سریعاً بهشون حمله کردیم .اونها به همدیگه پناه آوردند و ما هم همشون را کشتیم.
در آن هنگام  امام سجاد
(ع) یا حضرت زینب(س)(دقیق یادم نیست) بلند شد و گفت مادرت به عزایت بنشیند چی داری میگی؟؟
به خدا قسم هیچ خانه ای نبود که عزادارشون کردیم و هیچ خانه ای نبود که به گریه شون انداخیتم.


این که در مقاتل داریم که مثلا علی اکبر
(ع) در بار اول که رفت میدان 80 نفر را کشت و بار دوم 200 نفر را به هلاکت رسوند،اینها خرافات نیست.این یعنی روح حماسی در اصحاب امام بود که طوری میجنگیدند و طوری میشکتند که همه را عزادار کردند.
این که ما نمیفهمیم اونها چه روحی و چه عشقی داشتند،دلیل نمیشه که اینهارا خرافات بگیریم.

شما فرض کن یه نفری پاش شکسته است ونمیتواند درست راه برود.ولی وقتی یه گرگ میندازه دنبالش همچون آهو شروع میکند به دویدن و فرار کردن.
هرچند این مثال را با یاران امام حسین
(ع) نمیشود مقایسه کرد ولی در قضیه عشق همه چی حل میشود.
یه نمونه کوچیک از عشق در مادران وجود دارد.بخاطر فرزندش تا صبح بیدار میماند در حالی که وقتی فرزندی نداشت به هیچ وجه حاضر نبود که خواب صبح یا خواب شب را از دست بدهد.این نمونه کوچیکی از عشق است.حالا یاران امام حسین
(ع)،جمال اخلاق و زیابیی شهادت و کمال عبودیت را درک کرده بودند و هیچ چیزی را با آن معاوضه نکردند.

یا علی مدد

چرا از حضرت زینب(س) خبر دقیقی نیست؟؟-مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)


به نام خدا
چرا از حضرت زینب(س) خبر دقیقی نیست؟؟


تا حالا به این فکر کردید که چرا بعد از واقعه عاشورا ،چیزی در مورد حضرت زینب(س) در تاریخ نیست.


شب بعداز عاشورا که حضرت سجاد(ع) برای نماز شب از خواب بیدار شدند،دیدند که حضرت زینب(س) نشسته نماز میخواند!!
به ایشان اعتراض کردند و فرمودند که فکر نمیکردم که مصیبت برادر باعث شود شما نمازتان را نشسته بخوانید!!!؟؟

حضرت زینب(س) به ایشان میفرماید که من از مصیبت برادر نیست که نشسته نماز میخوانم.پیامی که به عهده من است، روی قلبم سنگینی میکند و همین باعث شده نشسته نماز بخوانم.
این  را خود حضرت سجاد(ع) میداند ولی اینگونه سخن میگوید که برای ما موضوع روشن شود...


یک قاعده کلی هست که در انتقال پیام فرهنگی،اگر پیام رسان مطرح باشه خود پیام دیگه مطرح نیست.
خود استاد طاهرزاده میگوید که اگر من مطرح باشم،دیگه پیامی که میخوام انتقال بدم مطرح نیست.
چون باید پیام مطرح باشد ،نه پیام رسان...

حضرت زینب(س) هم باید پیام عاشورا را به مردم و جامعه بشری برساند.اگر حضرت زینب(س) در انتقال پیام موفق نبود الان این جلسات عزاداری و دین اسلام هم نبود.
هرچند مدیریت انتقال پیام با امام معصوم یعنی امام سجاد(ع) است ولی انجام این ماموریت به عهده حضرت زینب(س) گذاشته شده است.
برای همین است که حضرت زینب(س) بعد از واقعه عاشورا چیزی در مورد ایشان درتاریخ نیست.حتی  قبر ایشان هم به طور دقیق معلوم نیست در کدام شهر قرار گرفته است!
بعضی از تاریخ نویسان میگویند که در سوریه است ...بعضی از اسناد و شواهد تاریخی هم میگند که در مصر است ولی بعضی ها هم نقل میکنند که در مدینه است.
هیچ مکان دقیقی در تاریخ از قبر حضرت زینب نیست...

اگه توجه کرده باشی هیچ کتابی در مورد زندگی حضرت زینب(س) بعد از عاشورا نیست.حضرت زینب بعد از عاشورا چیکار کرد؟؟؟ کجا رفت؟؟

اینکه مشاهده میکنید در تاریخ هیچ سند دقیقی از حضرت زینب(ع) در دسترس نیست برای این است که به نحوه صحیح توانسته است پیام عاشورا را به جهانیان منتقل کند.
اگه اینطور نبود باید در انجام ماموریت حضرت زینب(س) شک میکردیم.

یا علی مدد