غفلت از باطن قدسی اسلام



اسلام برای آبادانی دنیا و آخرت مسلمین است ، یک وقت شما می گویید اسلام را می خواهیم تا هم عاقبت مان را نورانی کنیم و هم دنیای مان را به سامان برسانیم، این همان است که خداوند در قرآن به ما توصیه می فرماید که بگویید:
ربنَا اَتِنَا فِی الدنْیا حسنةً و فِی الاَخِرَة حسنةً و قِنَا عذَاب النَّار

به فرمایش قرآن عده ای از خدا فقط دنیا را می خواهند و می گویند:
ربنَا اَتِنَا فِی الدنْیا الحسنه خدایا فقط دنیا را به ما بده، خدا می فرماید: این ها در آخرت هیچ بهره ای ندارند"و مالَه فِی الاَخِرةِ مِنْ خَلاق".

از حرکات و گفتار خلیفه ی اول و دوم بر می آید که متوجه باطن قدسی دستورات الهی نبودند، تصورشان آن بود که آن دستورات، یک مجموعه دستورات قراردادی است تا امور جامعه را به سرو سامان برساند و لذا اگر به نظرشان چیز دیگری میرسید که کارآیی بهتری داشت آن را عمل می کردند.



یک وقت انسان در عین توجه کامل به قیامت، در دنیا هم طبق دستورات دینی زندگی آسوده ای را برای خود تهیه می کند و بر این اساس به اسلام هم عمل می کند تا در حیاتِ ابدی، معذّب نباشد . ولی یک وقت اسلام را می خواهد که صرفاً دنیایش را تأمین کند، حالا هرجا اسلام مزاحم دنیایش شد - طبق این بینش - اسلام را کنار می گذارد .


در حالیکه اگر با افق اصلاح قیامت به اسلام بنگریم باید وقتی بین اسلام و امیال ما تعارضی پیش آمد، آن امیال را زیر پا بگذاریم . در صدر اسلام بینشی که بر سر کار آمد و امیرالمؤمنین علی(ع) را حذف کرد این طور بود که هرجا زندگی دنیاییِ مردم با اسلام اصطکاک پیدا می کرد تحت عنوان « اجتهادِ خلیفه » اسلام را کنار می گذاشت . خلیفه دوم بارها می گوید :

متْعتان کا نَتا على عهدِ ر سولِ الله أَنَا أَنْهى عنْهما و أَعاقب علَیهِما
دو متعه در زمان پیغمبر حلال بود من حرام کردم و عامل به آن دو را کیفر می کنم.

معنی این حرف این است که پیامبر هرچه کرد، کرد، وقرآن هرچه گفت، گفت، نظر ما این است که صلاح دنیای مردم همین است که ما می گوییم. این طرز فکر چه بخواهیم چه نخواهیم جایگاه پیامبر را از آن مقام قدسی که او رسول خدا است و حکم خدا را آورده، تنزل می دهد و او را در حد یک مصلح اجتماعی پائین می آورد، به طوری که هرکسِ دیگر هم می تواند در حد او باشد. در این نگاه جایگاهی برای امام حسین نمی ماند که حق داشته باشد یزید را نپذیرد و بخواهد حکم حق را بر مناسبات جامعه حاکم کند.


وقتی می گوییم:
اللّهم الْعنْ اَولَ ظَالِمٍ ظَلَم حقَّ محمدٍ و آلِ محمدنظر می اندازیم به اولین کسانی که با نفی قداست نبی و نبوت، به مدیران حقیقی جامعه ی اسلامی یعنی اهل البیت ظلم کردند و نگذاشتند آن ها آن طور که شایسته است جامعه را رهبری کنند . اگر معرفتی پشتوانه ی این لعنت نباشد نه تنها متوجه ی جایگاه تاریخی حادثه ی کربلا نمی شویم و نمی توانیم کربلا را درست تحلیل کنیم ، بلکه ممکن است به جنگ فرقه ای گرفتار شویم .

در حالی که بحث بر سر یک نوع تفکر است و نقد آن تفکر، و نه بحث بر سر فرد یا افراد، به همین جهت هم امیرالمومنین درخطبه 162نهج البلاغه وقتی یکی از افراد بنی اسد در مورد جریان غصب خلافت پس از رحلت رسول خدا از آن حضرت سؤال می کند،می فرمایند: رها کن آن را، آنچه را باید به آن بپردازی پسر ابی سفیان یعنی معاویه است که تلاش دارد از جریان سقیفه به نفع خود استفاده کند وحزب اموی را بر سرنوشت ملت اسلام حاکم کند.


در تاریخ داریم در زمان خلیفه ی دوم لشکر مشغول کشورگشایی بودو بازار جنگ گرم بود، وقت اذان شد، مؤذن در حین اذان گفت: حی علَی خَیرِ الْعمل یعنی بشتابید به سوی نماز که بهترین عمل است . خلیفه حساب کرد اگر این شعار مورد توجه قرار گیرد ممکن است انگیزه جنگ و جهاد ضعیف شود . دستور داد آن قسمت را از اذان حذف کنند و به جای آن بگویند الصلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّوم جمله ای که پیامبر دستور داده بودند در اذان باشد، به دستور خلیفه ی دوم حذف شد!

و این در حالی است که خداوند فرمود:
ما آتَاکُم الرَّسولُ فَخُذُوه وما نَهاکُم عنْه فَانتَهوا واتَّقُوا اللَّه إِنَّ اللَّه شَدِید الْعِقَاب هر آنچه را رسول خدا برای شما آورد بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، دست بکشید، تقوای الهی پیشه کنید به درستی که خداوند شدیدالعقاب است.


یا علی مدد