فاطمه،رازی پیدا و ناپیدا 2


بسم رب الحــــــــیدر(ع)

فاطمه،رازی پیدا و ناپیدا 2

رازبینی، حضور در منظری دیگر
با این مقدمات إن‌شاءالله به این نتیجه رسیدیم که به چه معنی است که میگوییم فاطمه‌زهرا یک راز است، اما نه رازی که از درکش ناامید بشویم؛ بلکه رازی است که باید با چشم رازبین بر او نگریست، یعنی؛ باید ساحت درک خود را از عالم محسوس به عالمی دیگر سوق دهیم.
به عنوان مثال؛ الآن شما با توجّهی که من به شما میدهم، نوری را که در این اتاق است می بینید، آیا از وقتی که من را می دیدید - با این‌که نور وجود داشت- متوجّة آن بودید؟ مسلّم نه، علّتش آن است که نظرتان به جای دیگر بود و جهت ادراک خود را به‌سوی توجّه به نور نینداخته بودید و حالا هم که متوجّه آن شدید، نمیشود نور را به همان صورتی که این میز را می بینید، ببینید، چون به‌راحتی چشم خود را به میز می اندازید و آن را رؤیت می کنید ولی نور را با نگاه و ساحت دیگری می بینید.

نگاه به خدا و حقایق غیبی مثل ائمه معصومین و به‌خصوص حضرت فاطمه‌زهرا، که در عین محجوب‌بودن از منظر حسّ ما، در همه‌جا هستند، یک نگاه دیگر است، خودشان ما را متوجه میکنند که چگونه آن‌ها را بنگریم. عمده آن است که متوجّه ابعاد غیبی و حقایق معنوی آن‌ها بشویم، همین‌ که متوجّه نحوه غیبی وجود آن‌ها شدیم، با توجّه به این‌که ابعادی داریم که به‌کمک آن ابعاد میتوانیم آن‌ها را ببینیم، مسئله برایمان ظاهر میشود، همین‌طور که وقتی متوجّه وجود نور شدی با این‌که با چشم حسّ عملاً آن را ندیدی - چون چیزی نبود که بتوان دید- آن را دیدی.

امیرالمؤمنین در دعای صباح که با خدا مناجات میکنند، عرضه میدارند: «یا مَنْ دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِه» یعنی ای کسی که ما را از طریق ذات خودش به خودش راهنمایی میکند. یعنی برای دیدن خدا، خود خدا کافی است و خودش نمایانگر خودش است. ما اگر متوجّه باشیم که امامان ما راز و یا به تعبیر خودشان «سرّ» هستند، با چشمِ رازبین به آن‌ها نگاه ‌میکنیم.
شما اگر الآن بخواهی این نور را با چشم حسّی ببینی، می گویی: «نور کو؟!» - چون مثل صندلی آن را حسّ نمی کنی- لباس من را به خوبی می بینی و به واسطه نور هم می بینی، ولی حالا نور کو؟ نیست یا هست؟ اگر هست، پس کو؟! آیا طوری هست که بشود به آن اشاره‌کنی؟ نه، ولی هست؛ می پرسم:پس کو؟! جواب می‌دهی: نمی‌دانم کو، فقط می دانم که هست، چون از ساحت دیگری به آن نور می نگری آن را می یابی، ولی اگر خواستی با ساحتی که این میز را می بینی به آن اشاره کنی، آن را نمیتوانی نشان‌دهی.

پس در مورد برخورد با راز چه‌کار کنیم؟ باید بدانیم که اگر نگاه‌مان را درست ‌کنیم، آن رامی یابیم. اما آیا شما همان‌طوری که دیوار این اتاق را می بینید ،نور این اتاق را هم می بینید؟ مسلّم نه؛ نور با خودش دیده ‌می شود، در حالی که بقیه چیزها به کمک نور دیده میشود.

تمام حقایق همین‌طور هستند که مثل نور، خودشان خودشان را نشان می دهند، ولی به شرطی که نظر را به آن‌ها بیندازیم. اگر شما از من بپرسی: «این نوری که در این اتاق هست، چه شکلی است؟» من نمی دانم چه شکلی است.
حالا اگر بگویی: «نه؛ باید یک‌طوری آن را به من نشان ‌بدهی»، نمیتوانم؛ اما میتوانم بگویم: نگاه ‌کن تا ببینی. « راز » را هم من نمی توانم به تو نشان دهم، فقط میتوانم متذکّر آن باشم، همان‌طور که متذکّر نور شدم. خودت نگاه‌کن. اگر دیدی، دیدی. اگر ندیدی، ندیدی. بخواهی منکر بشوی، میشود. بخواهی ببینی هم میشود.

راز؛ خودش، خودش را نشان می‌دهد

برای دیدن راز، روح رازبین میخواهیم؛ اگر بفهمیم فاطمه و پدر فاطمه و همسر و فرزندان ‌فاطمه راز هستند، خودشان، خودشان را به ما نشان‌ میدهند، مثل این‌که دیوار را شما با نور می بینی، اما نور را با خودش می بینی. شما خدا را با خودش می یابی، یعنی خود خدا نور خودش را می نمایاند، به همین‌جهت هم در دعای ابوحمزه می گویی:«بِکَ عَرَفْتُکَ»؛ یعنی با خودت، خودت را شناختم، و اساساً خدایی که با چیز دیگری یافت ‌شود، خدا نیست، آن دیگر فکر ما در مورد خدا است. به قول مولوی:
هر چه اندیشی، پذیرای فناست
وانکه در اندیشه ناید، آن خداست

خدا، خودش خودش را به ما نشان ‌می دهد، چون نور آسمان‌ها و زمین است. کافی است ما بخواهیم دلِ خدابین داشته ‌باشیم، خدا خودش را به ما نشان‌می دهد. شما می‌گویید: «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ» یعنی خدایا! خودت خودت را به من نشان‌بده. چون چیزی روشن‌تر و حاضرتر از خدا نیست که آن چیز بتواند خدا را به ما نشان دهد، ولی برای نگاه به خدا باید چشم و هوش دیگری به صحنه بیاورید. به گفته مولوی:
گوش را بگذار و آنگه گوش‌دار
هوش را بگذار و آنگه هوش‌دار

این نور را شما نمیتوانید همان‌طوری که دیوار را می بینید، ببینید؛ فقط باید آماده ‌بشوید، خودش پیدایی خودش را دارد. به‌قول فیلسوفان: «ظاهرٌ بِنَفْسِهِ، مُظْهِرٌ لِغَیرِه»؛ است یعنی خودش به خودش پیداست، بقیه هم به آن پیدایند.
حالا این نورِ ضعیفِ موجود در این دنیا، مثل نور خورشید، این‌قدر خودشْ خودش را نشان ‌میدهد! آن‌وقت انوار فاطمه‌زهرا و ائمه نمی توانند خودشان، خودشان را نشان دهند؟ ائمه درجه نورانیتشان بیشتر است یا این نور عالم مادّه؟! قرآن نورانی تر است یا نور موجود در عالم مادّه؟!
خود قرآن می فرماید: قرآن نور است و اهل‌البیت پیامبر هم که قلبشان طبق آیه 79 سوره واقعه، قرآن است، نورند. پس ائمه‌شناسی و فاطمه‌شناسی، یعنی نورشناسی، و برای نورشناسی باید روح و قلب نورشناسی داشته ‌باشید، یعنی به قول مولوی:
گوش را بگذار و آنگه گوش‌دار
هوش را بگذار و آنگه هوش‌دار

توجه فرمودید؛ وقتی ملتفت ‌بشوید نور در اتاق است، میگویید: «بله! راست می گویی؛ ما از آن وقت تا حالا نور می دیدیم اما فکرمی کردیم این آقا را داریم می بینیم!»، نور بود که به من میخورد و شما من را می دیدید. پس اول نور بود، اما از بس روشن و همه‌جا بود، آدم فکرمیکرد که نیست!

شرط تشیع

اگر این قدم اوّل را که عرض کردم با ما نیایید، ما نمیتوانیم قدم دوم را برداریم؛ و قدم دوم این است که متوجّه شویم روحِ رازبینی، شرطِ تشیّع است.
شما در زیارت ائمه که در روزهای هفته به تماشای عظمت آن‌ها می نشینید، مثلاً در روز سه‌شنبه عرض می‌کنید:
«اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَوْلادَ رَسُولِ‌‌اللهِ اَنَا عارِفٌ بِحَقِّکُم، مَسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِکُم، مُعادٍ لِاَعْدائِکُم، مُوالٍ لِاَوْلِیائِکُم، بِأَبی اَنْتُمْ وَ اُمّی صَلَواتُ‌اللهِ عَلَیْکُم، اَلّلهُمَّ اِنّی اَتَوالی آخِرَهُمْ کَما تَوالَیْتُ اَوَّلَهُمْ وَ اَبْرَءُ مِنْ کُلِّ وَلیجَةٍ دُونَهُمْ...»؛
یعنی سلام بر شما ای فرزندان رسول خدا! من متوجّة حقّانیت شما هستم، و به شأن و مقام شما آگاهی دارم، و با دشمنان شما دشمنم و با دوستان شما دوستم، پدر و مادرم فدای شما باد! سلام و صلوات خدا بر شما! بعد نظر میکنید به خداوند و عرض میکنید: خدایا! من با تمام وجود تمام این خانواده را دوست ‌دارم - از اوّل تا آخر- و از هر دلبر و محبوبی غیر از این خانواده، دل کنده‌ام.

منظور من این جمله آخر است که می گویی از هر «وَلیجَة» و از هر محبوبی دل‌کنده‌ام و راه ارتباط با فاطمه‌زهرا و معصومین این است که جهت دل را به سوی آن‌ها بیندازیم و در این حالت ابعاد رازگونه آن‌ها برای ما ظاهر میشود. این اصل حرف بود درباره این‌که چگونه فاطمه‌زهرا را باید دید و با چنین دیدی سخنان و حرکات آن حضرت را مدّنظر قرار داد، وگرنه ما هم مثل خیلی ها که به‌واقع آن حضرت را ندیدند، او را نخواهیم دید.



یاعلی مدد