مقام توحید-مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت امام حسین(ع) و کربلا


بسمه تعالی
مقام توحید


در معرفت نفس توحید را درک کردیم.

توحید یعنی خدا عین قدرت است.عین اراده است.عین علم و عین حکمت است.
توحید یعنی ذات و صفات با هم یکی است.یعنی خدایی نداریم که علیم باشد و خدای دیگری که حکیم باشد.
یا به معنای دیگر صفت علیم بودن از خداوند جدا نیست.یعنی  نمیشود که 30 درصد از خدا علیم باشد و 20 درصد از خدا حکیم.
نمیشود این صفات را در خدا جمع بست.خدا خدایی است که عین قدرت است،عین اراده و عین عزیز بودن است.علیم بودن از حکیم بودن جدا نیست و حکیم بودن از سمیع بودن جدا نیست.
ذات و صفات یکی است.توحید یعنی این.

حالا که توحید یعنی خدا عین اراده است،پس هرجا اراده خدا در صحنه باشد،خداوند در صحنه است.
حالا اگر انسانی فهمید که اراده ی خدا فعلا چنین است،وارد این صحنه میشود.چون میخواهد به خدا نزدیک بشود.
اگر انسان آنچه را خدا اراده کرده ،انتخاب کند،نور حضور خداوند در قلب او تجلی میکند و این مشروط به آن است که خودرا در آغوش اراده خدا بندازد و ایثار و از خودگذشتگی در راه خدا را آغاز کند.

پیامبر در مدینه به امام حسین(ع)  الهام کرد که " یَا حُسَیْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا"
ای حسین خارج شو( و به سوی عراق برو )که خدا میخواهد تورا کشته ببیند.

این یعنی اراده ی خداوند این است که امام حسین
(ع) درکربلا شهید بشود.حالا که اراده خداوند این است،پس خود خداوند در این اراده حضور دارد،چون هرجا اراده ی خداوند هست،خدا هم هست چون خداوند عین اراده است.
امام حسین
(ع) هم قبول میکند.

این به این معنا نیست که امام حسین
(ع) مجبور بود خارج بشود و اختیار نداشت.
امام حسین
(ع) میدانست اراده ی خداوند  اینچنین است،برای همین با اختیار خودش به سمت کربلا رفت.میتوانست نرود ولی برعکس، همه تلاش و همت خود را کرد که زیباتر کربلا را بوجود بیارود.

الآن شبهه ای که بعضی از این روشنفکرای احمق مطرح میکنند این است که چرا امام علی
(ع) با اینکه میدانست اگه برود مسجد،ضربت میخورد و شهید میشود،پس چرا رفت؟؟؟
این خودکشی نیست؟؟
اگر نمیدانست که شهید میشود،دیگر امام نیست و علم غیب ندارد و اگر میدانست شهید میشود،چرا رفت؟؟؟این کار عقلی نیست؟؟

چرا از این دید به قضیه نگاه میکنند و سعی نمیکنند بفهمند که امام با اینکه میدانست،رفت.این مقام بزرگی است که تو بدونی اینجا کشته میشی و با اینکه میدونی، بری.

در معرفت نفس داریم که ما تکویناً دارای مقامی هستیم و تشریعاً باید به اون مقام با اختیار و اراده خودمون برسیم.
حالا امام علی
(ع) و امام حسین(ع) با اختیار خودشان سعی میکنند تشریعاً با آن مقامی که تکویناً دارند هماهنگ بشوند.به این میگویند هماهنگی بین تکوین و تشریع.

خداوند  تمام این حادثه ها در علمش هست.نه به این معنا که حالا چون میداند ما این کار را میکنیم،پس ما مجبوریم.نه.!!
خدا علم دارد که ما وقتی می آییم در دنیا،با اختیار خود چیکار میکنم.درواقع علم به اختیار ما دارد.
اهل بیت هم همینطور هستند.
ائمه هم میدانند که مثلا این فرد در این صحنه با اختیار خودش،کدام طرف را انتخاب میکند!!!

حالا خدا علم به این دارد که روزی ابوبکر با اختیار خودش خلافت را از امام علی
(ع) میگیره و بعد روزگار این چنین میشود که سپاهی با اختیار خودشان جلوی امام حسین(ع) را میگیرند و  شخصی به نام امام حسین(ع) با اختیار خودش جلوی این سپاهیان را میگیرد و میتواند اسلام را نجات بدهد.خدا در علمش تمام این اتفاقات و حوادث تا آخر قیامت هست.


برای همین خدا اینگونه اراده میکند که زمینه هدایت بندگان فراهم شود و اراده خدا این است که حسین(ع) در کربلا شهید شود.

حالا در آن زمان چرا امام حسین(ع)؟؟؟
چون امام حسین
(ع) با اختیار خودش اینقدر وسعت روح پیدا کرده که مظهر حقیقت کربلا در زمان خودش است.یعنی در علم خدا بود که امام حسین(ع) وقتی بیاد در دنیا میتواند با اختیار خودش به این مقام برسد.

نه اینکه از اول خدا اینهارا اینگونه اراه کرده که امام باشند.

اول خدا در علمش هست که این افراد  در دنیا چه وسعت روحی پیدا میکنند،بعد خدا یه سری مقامات ویژه را به ائمه میدهد.مثلا مقام طهارت که در نکات قبلی گفتم.درست است ائمه عین پاکی است و معصوم است ولی حالا باید با اختیار خودش این معصومیت و پاکی را حفظ کند.برای همین است که نماز شب برای پیامبر واجب بود.چون باید این مقام عظیم را حفظ کند.

یا علی مدد

حسین منی و انا من الحسین-مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)


بسمه تعالی
"حسین منی و انا من الحسین"

پیامبر(ص) فرمود:حسین منی و انا من حسین.
یعنی چی؟؟
حسین
(ع) از من است. خب تا اینجا به ظاهر معنی میدهد!! حسین(ع) نوه پیامبر بود.
در ادامه میفرماید: من از حسینم. یعنی چی پیامبر از حسین است؟؟؟

این جمله یعنی وجود مقدس پیامبر(اسلام) و وجود مقدس امام حسین
(ع) در کربلا، جمعا میشود اسلام کامل.
اسلام محمدٌ الوجود و حسینیٌ البقا است.
یعنی در پیدایش اسلام،پیامبر نقش داشت و در بقا اسلام،امام حسین
(ع) نقش دارد."انا من حسین" یعنی از طریق امام حسین(ع) شریعت ادامه پیدا میکند.اگر امام حسین(ع) نبود،اسلامی هم نبود. ولی همانطور که قرآن بطن دارد،سخنان اهل بیت هم هرچی عمیق تر شوید،نکات بیشتری نصیبتان خواهد شد.

همانطور که پیامبر و اسلامی که توسط پیامبرآورده شد،هدایت کننده است،حسین
(ع) هم هدایت کننده است.حسین(ع) از جنس نبوت است و همه مقاماتی که برای نبوت است در یک جلوه ی دیگر برای امام حسین(ع) است. همانطور که از طریق اسلام در زندگی دنیایی و آخرتی از جهنم دور میشویم،از طریق حسین(ع) هم از آتش دور میشویم. عمده آن است که حجاب های بین خودمون و امام حسین(ع) و حقیقت کربلا را رفع کنیم.
گفتم همانطور که برای شناخت قرآن،چیزی بالاتر از عقل میخواد،برای شناخت کربلا و امام حسین
(ع) هم باید فوق عقل باشید و آن عرفان یا همون قلب است که بالاتر از عقل است.
گاهی مردم اسلام را نمیپسندند و گاهی آنچه میپسندند اسلام نیست،برای همین در هر دوصورت نمیتوانند از اسلام بهره مند بشوند.
همین قضیه برای امام حسین
(ع) هم صدق میکند.گاهی کلا امام حسین(ع) را قبول ندارند و یا آنچه قبول دارند،امام حسین(ع) نیست.امام حسین(ع) ساختگی است.

با خواندن یک آیه از قرآن کریم،ممکن است نوری بگیریم و معرفت بگیریم ولی این همه ی قرآن نیست.باید از همه ی قرآن استفاده کرد.امام حسین
(ع) هم همینطور است که نباید در حد سینه زدن و عزاداری معمولی بمانیم. باید بالاتر بریم.

کربلا خیلی خیلی عظیم است.تمام حرکات و سکنات امام در روز عاشورا مفاهیم عظیمی را به ما میرساند.این که میگویند اولین کسی که برا امام حسین
(ع) گریه کرد،حضرت آدم(ع) بود.این یعنی آدمیت برای امام حسین(ع) گریه کرد.
تنها حضرت آدم
(ع) نبود که به شجره ممنوعه نزدیک شد.
اگر فقط حضرت آدم به شجره ممنوعه نزدیک شد،پس چرا حکم بیرون شدن از بهشت برای همه اطلاق شد؟؟؟

اگر شیطان بخاطر سجده نکردن به حضرت آدم
(ع) بود که از بهشت بیرون شد،پس چرا با ما لج کرده و مارا وسوسه میکند و قسم خورده است که آدم و فرزندانش را وسوسه میکنم؟؟؟اگر فقط حضرت آدم به شجره ممنوعه نزدیک شد،چرا مارا از بهشت بیرون کردند؟؟؟
پس قضیه چیزی دیگریست.

حضرت آدم
(ع) نبود که به شجرعه ممنوعه نزدیک شد.بلکه آدمیت و انسانیت بود.
حضرت آدم
(ع) نماینده ی انسانیت و آدمیت بود.ملائکه به آدم(ع) سجده نکردند،بلکه به انسانیت و آدمیت سجده کردند.
شیطان با انسانیت بد بود.برای همین تا قیامت هرکی میخواد مسیر انسانیت را پیش بگیرد،شیطان قسم خورده که من آن شخص را منحرف میکنم.
پس مقام انسانیت و آدمیت برای امام حسین
(ع) گریه کرد.به عبارتی راه انسانیت در پیش گرفتن ،راه حسین (ع) است.
امام علی
(ع) به امام حسین(ع) در دوران کودکی میفرماد: "یا عبرة کل مومن" یعنی ای عبرت هر مومن.
عبرت یعنی عبور کردن.امام حسین
(ع) باعث عبور و رسیدن به  جایگاه اصلی انسان میشود.نباید در حد ظاهر خودمان را متوقف کنیم.باید عبور کنیم.هرچی عبور کنیم به جاهای بزرگتری میرسیم.

در روایت داریم که پیامبر در دوران نوزادی امام حسین
(ع)،انگشت خود را در دهان امام حسین(ع) میگذاشت و امام حسین(ع) از اون طریق تغذیه میشد.
این به همین سادگی نیست.امام حسین
(ع) از این طریق از پیامبر(ص) مدد روحی میگرفتند.

در کربلا داریم که علی اکبر بعد از بار اول که رفت میدان و برگشت،خدمت امام حسین(ع) رسید و گفت من تشنه ام و زبانش را در دهان امام حسین
(ع) گذاشت.
یعنی خود علی اکبر نمیدانست که  پدرش هم تشنه است؟؟؟
یعنی خودش نمیدانست که امام حسین
(ع) چند روزی است که آب نخورده است؟؟؟
چرا میاد به بهانه تشنگی،زبانش را در دهان پدرش میگذارد؟؟


علی اکبر از این طریق از امام حسین
(ع) مدد روحی میگیرد.پدرش یعنی امام حسین(ع)، ولی الله و واسطه ی فیض در کل عالم است.برای همین به این بهانه از امام زمانش مدد روحی میگیره.داریم که علی اکبر در بار دوم که رفت میدان 120 نفر را کشت. بعضی از آدمهای احمق اینهارا نمیدانند و میگویند اینها خرافات است. مگر میشود یه فرد،200 نفر را بکشد؟؟
  بله،با این مدد روحی میشود.


یا علی مدد

کربلا ،نمایش آزادی از خود و خودی ها-مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)



بسمه تعالی

کربلا ،نمایش آزادی از خود و خودی ها



در زیارت عاشورا داریم:
اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى‏ مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
این بالاترین درخواست است که ما در زیارت عاشورا از خدا میکنیم.بعد از اعلان برائت ها و بعد از خواستن مقام محمود و خونخواهی امام حسین(ع) ،این درخواست را از خدا میکنیم که زندگی مارا زندگی محمدو آل محمد قرار بدهد.

چرا زندگی  اهل بیت؟؟
مگه زندگی  آنها جز مصیبت و غم چیزی دیگه ای بود؟؟
زندگی آنها سیلی خوردن،مظلومیت،کشته شدن بچه شیرخواره..اسارت زن و بچه و خجالت پیش زن بچه بود.چرا ما زندگی آنها را میخواهیم؟؟
مرگ اونها هم که به بدترین وجه ممکن بود؟؟
مگه ما دوست نداریم که بهمون ظلم نشه و پیش زن و بچه خجالت زده نشیمپفپس چرا این درخواست را میکنیم؟؟؟؟

امام حسین(ع) در روز عاشورا در خطبه ای که برای لشکر عمربن سعد میخواند،میفرماید :
آیا من کسی از شما را کشتم؟؟
آیا صدمه ای به شما زده ام؟؟
آیا مالی از شما دزدیده ام؟؟
چرا میخواهید من را بکشید؟؟

طرح این سوال ها برای این نیست که امام بخواهد از کشته شدن فرار کند چون این حرف ها را درحالی میزند که مدتی قبل، در مدینه خبر داده بود من کشته میشوم.پس تنها یک دلیلی دارد که این حرف هارا میزند.
میخواهد بگوید شما هیچ دلیل منطقی ندارید که میخواهید من را بکشید.پس حتما روحتان اینقدر بخاطر شکم پروری و مال دنیا تنگ شده است که نمیتوانید من را تحمل کنید.
میخواهد بگوید شما دنیا را انتخاب کردید و دنیا هم یه پدیده ی تنگ است و روح شما تنگ و دچار عصبیت شده است.
کسانی که در کربلا مقابل امام حسین(ع) حاضر شدند،اینقدر روحشان تنگ شده بود که به خاطر دنیا میخواهند امام معصوم(ع) را بکشند.

حال امام حسین(ع) اینقدر روحش بزرگ است که دغدغه زن و بچه و اسارت آنها را ندارد.دغدغه ی کشته شدن فرزندان و یاران خودش را ندارد،بلکه تنها دغدغه ای امام حسین(ع) انجام مأموریتی است که خداوند به عهده اش گذاشته است.اگر یک ذره دغدغه داشت حداقل زن و بچه را نمی آورد.

با اینکه حُر جلوی امام را گرفت و باعث کشته شدن امام شد،ولی امام اینقدر روحش بزرگ است که حُر را بخشید.
خیلی روح بزرگی میخواهد که در اون شرایط هنوز نگران این است که شاید یکی از سپاهیان دشمن،پشیمان شود.با اینکه سپاهیان دشمن موقع خطبه خواندن امام حسین(ع) هلهله میکردند و مسخره میکردند ولی باز امام(ع) نصیحت میکرد.

ولی متاسفانه ما اینقدر روحمان تنگ شده است که مثلا اگر کسی  حرفی را چندسال پیش پشت سر ما زده ولی ما هنوز کینه به دل داریم...یا میگوییم چون اینها برای عید نیومدن خونه ما،پس ما هم نمیریم خونشون!!!
این نشون میده روح ما تنگ شده است.

بعد از عاشورا چند نفر که توی سپاه دشمن بودند آمدند پیش امام سجاد(ع) و گفتند که میشود توبه کرد؟؟
امام سجاد(ع) با اینکه پدرش را کشتد.زنان و بچه هارا به اسارت بردند،میفرماید که آری میشود توبه کرد.
امام علی(ع) با اینکه عمر وابوبکر باعث سیلی خوردن حضرت زهرا(س) شدند،فردای اون روز که برای عیادت از دختر پیامبر(ص) می آیند، امام به خانه راهشان میدهد.

اگر دنیا دوست باشیم،کربلا را نمیفهمیم.کسی که از خودیت و نفس خودش آزاد شد،میتواند تصمیم های بزرگ بگیرد.

محمد حنفیه ،برادر امام حسین(ع) هم آدم خوبی بود ولی نتوانست درست انتخاب کند.
خیلی از صحابه پیامبر بودند که توی دربار یزید بودند. چرا ؟؟؟


به همین دلیل ما در زیارت عاشورا این درخواست را میکنیم که ما هم روحمان  بزرگ شود.درخواست میکنیم که زندگیمان،زندگی محمدو آل محمد بشود....یعنی آزاد بشویم از خودمان و از این همه وابستگی های اعتباری.
اگر از انانیت و نفس خودمان آزاد بشویم و دیگر دغدغه آبرو نداشته باشیم ،خیلی ازکارها برایمان راحت میشود.

امام حسین(ع) بیعت را از یارانش برداشت،چون نمیخواست بقیه را گرفتار کند.امام نمیخواهد بخاطر خودش،جون بقیه را به خطر بیندازد.بیعت را از یاران برداشت کهآنها  راحت انتخاب کنند.پس کسانی که در کنار حضرت بودند،از خود آزاد بودند.اسیر مال دنیا و زن وبچه نبودند.
امام حسین(ع) در درون شاد بود ولی در بیرون مصیبت زده بود.به ظاهر شکست خورد ولی در باطن پیروز واقعی،امام حسین(ع) بود.
ما هم ممکنه درزندگی با حوادثی  روبه رو شویم که با انتخابمان شاید به ظاهر شکست بخوریم ولی در حقیقت ما پیروزیم.

آزادی از خود یه شرط دارد و یک نتیجه:
شرط آزادی از خود،نزدیکی به وحدت است.اگر کسی به خدا نزدیک شد نتیجه اش این میشود که از عصبیت دور شده است.
عصبیت یعنی فرقه فرق کردن،تنگ کردن،خط کشیدن بین مسلمانها..عصبیت جنسش ساختن مرزهای دروغین است.
امام حسین(ع) با شهادت خود این مرزهای دروغین را شکست،لذا میبینید که بعد از شهادتش خیلی از کسانی که پراکنده بودند ،کنار هم جمع شدند.


یا علی مدد

کربلا ،رویارویی وجه حُبی و وجه حسی-مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت امام حسین (ع) و کربلا


بسم رب الحیدر(ع)
کربلا ،رویارویی وجه حُبی و وجه حسی



هرانسانی چندتا وجه دارد.
وجه حب و دوست داشتن،وجه فکر کردن،وجه تخیل،وجه حس.اگر کسی جواب حُب درونیش را ندهد به خودش ظلم کرده است.
اصحاب کربلا خوب فهمیدند که اگر میخواهند جواب وجه حبی دورن خودشان را بدن،دنبال امام معصومی باید باشند که دل ببرد و آنها را مجذوب خودش بکند.
وجه حُبی ما یعنی یک آرمان ایده آلی ما داریم که باید به دید عشق بهش نگاه کنیم و این جز امام معصوم نیست. تنها راه جواب دادن این حُب ،فدا شدن در راه معشوق است.
چرا زهیر روز شب قبل عاشورا به امام حسین(ع) میگوید که اگر هزار بار بمیرم و زنده بشم ،باز در راه تو میخواهم شهید بشوم.
چون زهیر فهمیده بود که حسین فقط میتواند جواب آن میل درونیش را بدهد.

در دل هر مومنی  محبتی گذاشتند.یعنی آرمان هرکسی که وجه غیبی را شناخته است،حسین
(ع) است.
حدیث داریم از امام صادق
(ع) که میفرماید: اگر خدا بخواد بنده ای را هدایت کند،حب حسین(ع) را تو دلش می اندازد.
یعنی چی برای هدایت کردن حب حسین را تو دل می اندازد؟؟؟
مگذ این حب حسین
(ع) چیکار میکند که باعث هدایت میشود؟؟

اصحاب گفتند که تو ای امام!!
ای امام
(ع)... تو یک قهرمان اتصال به عالم غیبی و اگر ما بتوانیم وارد میدان محبت تو بشویم،وارد یک دنیایی میشویم که اون نهایی ترینِ خودمان، که تویی را از طریق تو،به وسیله خودمان، برای خودمان به نمایش میگذاریم.

این یعنی چی؟؟؟


حضرت عباس
(ع) اگر کربلا نمی آمد،آدم خوبی بود. حالا که اومد کربلا چی شد؟؟ دیگه خوبی به پاش نمیرسد!!!به مقامی رسید که شهدا به آن مقام غبطه میخورند.
حضرت عباس (ع) میشود عالی ترین نمایش بعد خودش...حال کی عباس
(ع) را عباس (ع)کرد؟؟

امام حسین(ع) ،عباس(ع) را عباس(ع) کرد.


اشک حقیقی یعنی یافتن آرمان نهایی خود و توجه به آن و اشک یعنی  اتصال با آن حقیقت.
زهیر دنبال به ثمر رسیدن خودش بود.حالا که دید فقط با امام حسین
(ع) میتواند خودش را به ثمر برساند، دیگر از امام حسین(ع) جدا نشد.

حُر را دوچیز نجات داد:
یکی اینکه فهمید اونی که دنبالش میگردد حسین
(ع) است.فهمید آرمان درونیش ،امام حسین(ع) است.
فهمید که زندگی عبارت است از فدا کردن خودش در راه معشوق.چون فدا شدن،یعنی من نباشم و تو باشی.چون میخوام همه ی من،تو باشی.میخوام غرق وجود تو باشم.
اون آرمان وکمالی که من باید به اون برسم،تویی حسین
(ع)...آیا چیزی بالاتر از اون آرمان و کمال هست؟؟
چیزی بالاتر از وجود حسین
(ع) نیست.

این که زهیر میگوید من حاضرم هزاربار بمیرم و زنده بشم و دوباره برای تو بمیرم...
اینکه یاران امام حسین برای کشته شدن،اینقدر عجله میکنند...
اینکه عباس
(ع) تا لب آب میرود ولی آب نمیخورد...
اینکه اون پیرمرد شامی و اون زن(حمیده) به محض شنیدن شهادت امام حسین ،جونشان را از دست میدهند...


تمام اینها یعنی رسیدن به خودی که فقط با حسین
(ع) میتوانیم به اون خود برتر برسیم.حسین(ع) یعنی اون خود برتر.
حضرت عباس
(ع) با حسین(ع) توانست خودش را به ثمر برساند.
خداوند برای هدایت ما، حب حسین
(ع) را تو دل ما میندازد. حالا جواب اون حب را باید بدهیم.اگه جواب حب درونیمون را ندیم،میشویم حسین(ع) کُش!!!
تاحالا توجه کردی که چرا کوفیان برای کشتن 72 نفر اینقدر شادی کردند.شهر شام را آزین بندی کردند؟؟

اینقدر تبلیغات کردند؟؟

کوفیان متوجه بودند که باید حب اهل بیت را داشته باشند.حالا نمیخواستند جواب این حب را بدهند و بجای حبِ حسین میخواستند حب مال دنیارا داشته باشند.
برای همین کوفیان خیلی تلاش کردند که حب حسین
(ع) را زیر پا بگذارند.برای همین بود که خیمه هارا آتش زدند.به کودکان حمله بردند و بر جنازه ها اسب دواندند و آن همه جنایت را مرتکب شدند.

همه ما برای این خلق شدیم که به کمال مطلق برسیم و این فقط با حسین
(ع) امکان پذیر است.با امام معصوم امکان پذیر است.چون آن کمال و  آرمان ما، کسی جز امام معصوم نیست.
زمانی که امام زمان
(عج) ظهور کند،اگر جز مومنین واقعی باشیم دیگر نمیتوانیم صبر کنیم.مثل اصحاب امام حسین(ع) برای کشته شدن از هم سبقت میگیریم.این یه چشمه از حقیقت کربلاست.

یا علی مدد

عظمت کربلا در عظمت اصحاب حسین(معنای اشک)-مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)


بسم رب الحیدر(ع)
عظمت کربلا در عظمت اصحاب حسین(ع)(معنای اشک)


امام صادق(ع) فرمودند:چون خدا برای بنده ای خوش مقدر کند،در قلبش محبت حسین
(ع) را می اندازد.

این لطف خداست که حب و محبت امام حسین(ع) را توی دل می اندازد ولی اینکه این حب را بگیریم و ازش استفاده کنیم و نگه داریم و عمیق ترش کنیم بستگی به ما دارد.
اصحاب امام حسین
(ع) نمایش کامل جوابگویی به این توفیق الهی بودند.
حب،محبوب گرایی میخواهد.دیدید برای جواب دادن به این حُب اصحاب،تماماً خودشون را پیش مرگ امام حسین
(ع) کردند.
هرکس به اندازه ای که این حب را جواب بدهد،به اصحاب امام حسین
(ع) نزدیک شده است.حالا ما چه اندازه این حب را جواب میدیم؟؟ به همان اندازه که شبیه اصحاب امام حسین(ع) باشیم.

اصحاب امام حسین به جایی رسیدند که نمیتونستند خودشون را تحمل کنند.نمیشود به اونجا رسید ولی باید از خدا بخواهیم که لااقل بفهمیم.
اینقدر این حب در دل اصحاب امام حسین
(ع) زیاد بود که میخواستند خودشون را برای محبوب فدا کنند.برای همین از امام اذن میدان میخواستند و اگه امام اجازه نمیداد،گریه میکردند...

عاشق دوست داره شبیه معشوق بشود.
حسین
(ع) میخواهیم تو باشیم.برای اینکه تو باشیم باید بی خود بشیم.نباید خودی داشته باشیم چون میخواهیم تماماً تو شویم.
برای همین بود که اصحاب در رفتن به جنگ از هم سبقت میگرفتند.

وقتی کسی معشوق را دوست داشته باشد،کسانیکه به نحوی به معشوق ربط داشته باشند را هم دوست دارد.
اصحاب نمیزاشتند اهل بنی هاشم قبل از آنها وارد میدان بشوند.چون امام حسین
(ع) را دوست داشتند و کسانی که به امام حسین(ع) هم ربط داشتند را هم دوست داشتند.
مگر میشود عاشق زنده باشد و ببیند که کسانی که معشوق،آنها را دوست داردجلوی چشمش پرپر بشنوند.

باید زیر نور ولی الله معصوم شهید بشیم تا جواب آن حب درونی مان را بدهیم یا باید تصمیم بزرگی گرفته باشیم که تحمل شهید نشدن را به ما بدهند.مثل حضرت زینب
(س) و حضرت سجاد(ع).

دوتا قضیه در تاریخ داریم:
1- اُسرای کربلا را پشت درازه شام چند روزی نگه داشتند تا شهر را آزین بندی کنند برای جشن. خانمی که به شکل کنیز ها بود همراه با پسری آمدند خدمت زینب
(س) و سوال کردند که شما کی هستید؟؟
کنیز گفت که خانم من ،من را فرستاده که بپرسم که شما کی هستید؟؟
حضرت زینب
(س) فرمود که اسم خانمت چیست؟؟
کنیز گفت که اسم خانم من"حمیده" است و این جوان هم پسر این خانم است.
حضرت زینب
(س) فرمود من حمیده را میشناسم.برو به خانمت بگو که من زینب، دختر علی ابن ابی طالبم.تا خانم حضرت زینب(س) این حرف را زد،کنیز غش کرد و مُرد.پسر هم از ترس شیون زنان، فرار کرد.
مدتی نگذشت که خانم "حمیده" شیون زنان با سر برهنه به طرف حضرت زینب(س) آمد و شروع کرد گریه کردن.
حضرت زینب
(س) پیاده شدند و پارچه ای روی سرش انداختند.حمیده هم در کنار زینب جان داد و مُرد.

اینان آنی که فهمیدند که این زن، حضرت زینب
(س) است و امام معصوم را شهید کردند دیگر نمیتوانستند از بزرگی این غم زنده بمانند.

قضیه بعدی:
2-اُسرا ی کربلا را جلوی مسجد جامع شام آوردند که مانور بدهند و تحقیرشان کنند.همه هم جمع شده بودند،چون از قبل تبلیغات کرده بودند.
پیرمردی که مذهبی بود خودش را رساند به امام سجاد
(ع) و گفت خداراشکر... خدا شمارا توسط امیرالمونین یزید خار کرد.
امام سجاد
(ع) با اون حالت مریضی به پیرمردفرمود:آیا قرآن خوانده ای؟؟
پیرمرد گفت بله.
امام سجاد
(ع) فرمود  آیا این آیه را خوانده ای که میگوید: قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربى‏ ؟؟
گفت بلی
امام
(ع) فرمود: که ذی القربی ماییم.
همچنین امام سجاد(ع) فرمود : آیا این آیه را خواندی که میگوید: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً؟؟
پیرمرد جواب داد: بلی.
امام فرمود: اهل بیت ماییم.
پیرمرد شروع به لرزیدن کرد و خودش را انداخت روی پای امام سجاد
(ع) و شروع کرد توبه کردن و لعنت کردن به یزید.
فرمانده شامی اومد و با شمشیر شهیدش کرد.

منظور :
اگر کسی سرَاهل بیت را فهمید و فهمید که امام معصوم
(ع)کیست و امام معصوم(ع)،ولی الله، را شهید کردند.یا دق میکند و میمیرد، یا خدا چون میبیند این فرد تحمل این غم بزرگ را ندارد راهی برای شهید شدن جلویش میگذارد و یا باید عزمی بگیرد که بتواند این مصبیت را مثل  حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) تحمل کند.


در زیارت عاشورا میخوانیم:
فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ أَکْرَمَنِی بِکَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ
یعنی خدایا من نمیتوانم تحمل کنم. یا باید بعد از حسین(ع) نباشم و یا  تصمیمی دارم که باید آن را عملی کنم.آن هم انتقام گرفتن زیر پرچم امام معصوم
(ع) است.باید پیام تورا برسانم.

تا محبوب و معشوق شما هست،باید فدایش بشی و یا اگر محبوب شما نبود،یا مثل حمیده و اون پیرمرد شما هم باید نباشی و یا مثل حضرت زینب
(س) و امام سجاد باید تحمل کنی.این تحمل کردن بخاطر این است که امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) میدانند که این قضیه، کار ازش میاد و میتواند تاثیر گذار باشد.
اگر کسی کربلا را فهمید،حب حسین
(ع) را فهمید،یقین براش ایجاد میشود که از این قضیه ،کار بزرگی برمی آید.

باید برسیم به جایی که بفهمیم کربلا کار ازش می آید.ائمه
(ع) سخت تلاش کردند که کربلا را در تمام ابعاد مطرح کنند.یکی از ابعادش سوزناک کردن کربلاست.
تمام حرکات و سکنات امام حسین
(ع) برای اینه که کربلا را سوزناک کند.
مرد جنگی داره میره طرف میدان،دختر سه ساله ای میاد و میگوید من را بزار روی پاهات.دست بکش روی سر من...نوازشم کن.حالا اذن میدهم بری به میدان جنگ...اینها الکی نیست...اتفاق نیست....همش حساب شده است.
امام حسین
(ع) با اینکه میدانست که لشکر دشمن به نوزاد آب نمیدهند ولی با اینحال چرا از دشمن طلب آب میکند؟؟
اصلا چرا زن و بچه را با خودش آورد؟؟

مداحان کربلا را سوزناک نکردند.بلکه این مداحان ذره از این سوزناک بودن را بیان کردند.هر صحنه ای از کربلا طوری است که اشک می آورد.

حضرت سجاد
(ع) قبل از ورود به مدینه به لقمان بن بشیر فرمود که مرثیه سرایی بلدی؟؟
گفت بلی.
امام
(ع) فرمود برو مدینه و برای مردم مرثیه بخوان و مصیبت مارا ذکر کن.
چرا امام سجاد
(ع) میفرماید شعر؟؟ از همین جا میشود فهمید که شعر ظرفیت بیشتری برای عواطف سازی دارد.

کربلا اشک و گریه دارد،نه اینکه بهش گریه بدیم.
خود اهل بیت وجهی از کربلا را اشک قرار دادند.چرا؟؟ چون باید با قلب به کربلا نظر کرد تا امام هم بر قلب ما نظر کند.
اگر به من بگویید خوب باش نمیتوانم ولی اگر دوست داشتن خوبی  توی دلم افتاد،دیگر نمیتوانم بد باشم.
باید راهی پیدا شود که با حسین
(ع) هم احساس شویم، تا عشق در صحنه بماند.باید با قلب با حسین(ع) ارتباط برقرار کرد نه با عقل.فلاسفه هیچی از کربلا نمیفهمند.
منظور از اینکه با عقل نباید ارتباط برقرار کرد،این نیست که عقل را کلا کنار بگذاریم.نه...قلب، فوق عقل است.
قلب مانند احساسات و خیالات نیست که فقط احساس در صحنه باشد.قلب وقتی در صحنه حاضر شود، کل وجود آدم که زیرمجموعه اش عقل هم هست حاضر میشود.

حالا چرا باید با اشک با امام حسین ارتباط برقرار کرد؟
گریه برای خدا و برای اولیای خدا، انسان را اصلاح میکند. این متدینین نماز شب خوان را می بینید که بعد از 10 سال نماز شب خواندن،وقتی حجاب برایشان کنار رفت شروع میکنند به تضرع و گریه کردن.چون وقتی حجاب کنار رود و حقایق آشکار شود،اشک هم میاد.اشک عبارت است از توجه به حقایق و طلب اتصال به اون حقایق.

ولی نکته اینجاست که متدینین باید 10 سال زحمت بکشند تا حجاب برایشان عقب رود و اشک و گریه  شروع شود، ولی امام حسین
(ع) راه میان بر را به ما نشان داده است.امام حسین(ع) تجسم حقایقی است که خیلی راحت تر میشود به آن نظر کرد و اشک ریخت.

آیت الله جوادی نکته ای فرمود که عبارت است از :
باید خود را نبینیم و متواضع شویم تا گریه بیاد چرا که گریه یک نمونه از خود گذشتن و تواضع است.
امم علی
(ع) با ذولفقار عمربن عبدود را کشت ولی با گریه ،تکبر را کشت.

  کمبود و نقص روح را با اشک برای حسین
(ع) باید جبران کرد تا محبت حسین(ع) در قلب ما وسیله ای برای فدا شدن برای حسین(ع) شود.
گریه و اشک باعث نورانی شدن قلب و تصمیم های بزرگ گرفتن است.شاید تجربه کرده باشید و یا دیده باشید که شخصی برایش خیلی سخت است که خمس بدهد ولی ماه محرم که شد خیلی راحت از مال دنیا میگذرد.اشک برای معشوق باعث میشود که تو هم مثل معشوق بشی.اشک بعنی طلب معشوق.با اشک ریختن یک نوع اتحادی بین معشوق و عاشق ایجاد میشود که باعث میشود صفات معشوق در عاشق ایجاد شود.
در این صورت آیا فرد میتواند گناه بکند یا  حتی فکر گناه به ذهنش خطور کند؟؟؟

گریه، تجلی عشق به حقیقت است.


یا علی مدد

عظمت کربلا در عظمت اصحاب کربلا -مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)


بسمه تعالی
عظمت کربلا در عظمت اصحاب کربلا

امام صادق(ع) فرمودند:چون خدا برای بنده ای خوش مقدر کند،در قلبش محبت حسین(ع) را می اندازد.

یعنی همینکه صلاحیت فکرکردن در مورد امام حسین
(ع) را پیدا کردی،همین لطف خداست.
دلی که درونش حُب حسین
(ع) نیاد،حُب چیزدیگری میاد.چون همه افراد در درونشون غریزه ی محبت کردن را دارند و میخواهند به کسی محبت کنند.
حالا اگه محبت حسین
(ع) نیاد،حب چیزهای دیگری میاد.به چیزهایی محبت میکنند و دل میبندند که ارزش عشق ورزیدن و محبت کردن را ندارند و به همین علت هم نمی توانند غریزه ی محبت کردن خودشان را ارضاء کنند.از محبت مال و فرزند گرفته تا اشیاء و غیره را دوست میدارند ولی بعد از مدتی به احساس پوچی میرسند.چون فطرت انسان همیشه دنبال کمال مطلق است و میخواهد آن را دوست داشته باشد.

توی زیارتنامه نوشته:
بعد از زیارت،اگرکسی عارف به حق ما باشد و بیاد جلو و خودشو بندازد روی قبرما،مثل این است که در راه خدا در خون خودش غلطیده است.

حالا یعنی چی؟؟
اگر کسی تونست خودشو زیرپا بگذارد و نفس خودش و انانیت خودش را از بین ببرد،میتواند محبت حسین
(ع) را در قلبش ثابت کند.
کشتن نفس خیلی بالاتر از کشتن جسم است.

چه کار کنیم که حب حسین
(ع) را توی قلبمون نگه داریم؟؟
با تامل کردن روی قضیه کربلا، حب توی قلبمون پایدار و عمیق تر میشه.خود حقیقت کربلا ،خودش را نشان میدهد.کربلا مثل قرآن است.
چطور میشه فهمید که قرآن معجزه است؟؟ یکمی که تامل کنیم،میفهمیم که این کار بشرعادی نیست.
قرآن نور است.نور را که با نور نمی بینند.نور، خودش ،خودش را نشون میدهد.

کربلا هم نور است.کربلا قرآن است و قرآن کربلاست.وقتی که میفرماید قرآن بطن دارد و بطنش هم بطن دارد،کربلا و سخنان ائمه هم همینطور است.

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ(سوره واقعه)
همانا قرآن دارای حقایق باطنی است که فقط مطهرون میتوانند به اون دست پیدا کنند.
حالا اون مطهرون چه کسانی هستند؟؟
إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً

مطهرون اهل بیت
(ع) هستند که فقط آنها میتوانند به حقایق غیبی قرآن دست پیدا کنند.یعنی حقایق باطنی قرآن،اهل بیت اند.
اهل بیت،قرآن ناطق هستند.
یعنی قرآن اهل بیت است و اهل بیت قرآن هستند.حقیقت قرآن و اهل بیت جدای از هم دیگر نیست.

حالا کربلا هم همینطور است.
امام صادق
(ع) میفرماید:امر ما اهل بیت سرّی است در سرّ و سرّی است پنهان شده در سرّ.سرّی است که نمیتواند از آن بهره بگیرد مگر سرّ.
امام ناطق،همان قرآن ناطق است.همانطور که قرآن سوره های مختلف و آیه های مختلف دارد،کربلا هم همینطور است.
کربلا میشود قرآن و همه صحنه ها میشود سوره ها و عباس
(ع) و علی اکبر(ع) و زینب(س) هم میشوند آیه های این قرآن.

«أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (سوره محمد آیه 24)
آیا در قرآن تدبر نمیکنید و اگه نمیتونید تدبر کنید،بر قلب های شما قفل زده شده.

اگر در کربلا هم نمیتوانیم تدبر کنیم باید بدانیم در قلب های خودمان قفل زدیم.
حالا این قفل ها هم میتواند کبر و حسد و کینه و رذائل اخلاقی باشه و هم میتواند آشنا نبودن با معارف اهل بیت باشد.
همانطور که قرآن در روز محشر اعتراض میکند که هیچ کسی من را نفهمید،کربلا را هم هیچ کسی جز خود حسین
(ع) نمیتواند بفهمد.
امام حسین
(ع)  نوری به اصحاب خودش داد که تا حدی توانستند بفهمند چیکار باید بکنند.

برای گریه کردن در عزاداری دو نکته باید در نظر گرفت:
اگر اشک نداریم،باید بدانیم که به قلب خودمان قفل زدیم البته این خیلی احتمالش کم است.چون هرچقدر هم که قلبش سنگین باشد آن فضای روضه  تاثیر خودش را میگذارد .
ولی اگر با اینحال باز در روضه و جلسات عزاداری محرم اشگ در چشم ها ظاهر نشد به این علت است که آن مداح و سخنران و دست اندرکارانی که مجلس را برعهده دارند،آن حسینی که دارند معرفی میکنند،حسین ساختگی است.80 درصد اشک نریختن در عزاداری همین مورد است.
شهید مطهری میگوید که حسینی که دل می برد و اشک می آورد، حسین
(ع) واقعی است.حسینی(ع) که اشک نیاره حسین(ع) ساختگی است.

پیامبر
(ص) فرمود:یک محبت مخفى در عمق دل هر مؤمن نسبت به امام حسین(ع) هست .
اصحاب کربلا فهمیدند که این حسین
(ع) که در کربلاست، در درونشون هم هست.سرّ درونشون،حضرت اباعبدالله (ع)است.
سرّ را با لفظ و کلمه نمیشود متوجه شد.سرّ آمادگی میخواهد که خدا به فرد بدهد.
باید تدبر کنیم تا خدا مارا شایسته ببیند که آمادگی دریافت سرّ را به ما بدهد و این سرّ را نمیشود با کتاب بدست آورد.
میشود با تدبر بیشتر شرایط دریافت سرّ را فراهم کرد.منظور از سرّ ،حقیقت کربلاست.حقیقت امام حسین
(ع) است.


این که میگویند کربلا نجات دهنده است،زمانی میرسد که سخنان دوپهلو کارساز نیست و زمانه نیازمند سخن قطعی است.
چرا بعضیا حق و باطل براشون اینقدر روشن است ولی برای بعضیا نیست؟؟ چون نور حسین
(ع) را دارند.

چرا توی دربار یزید صحابه پیامبر هستند؟؟

جو،جوّی مبهمی است.شرایط طوری است که حق و باطل مبهم است.نمونه های بسیاری داریم که آدمهای خوبی در دربار یزید بودند.
یزیدی که با محارمش نزدیکی میکرد و میمون باز و شرابخوار بود.این نشان دهنده این است که حق و باطل مبهم بوده است.شرایط تشخیص حق از باطل سخت بوده است.

باید از نور حسین
(ع) استفاده کنیم که حق و باطل برای ما روشن بشود.اگه نمیتوانیم به نور حسین(ع) برسیم،حداقل باید به کسانی مراجعه کنیم که توانستند نور حسین(ع) را دریافت کنند و نور حسین(ع) به قلبشون تابیده است.
در زمانه الآن باید به علمایی مثل امام خمینی و علامه طباطبایی و ... مراجعه کرد.

نهضت اباعبدلله دو قسمت داره:
یک سری حرف و شعار و یک سری عمل
یکی از شعارهای اباعبدلله
(ع) این بود که من یاغی نیستم و بیکار هم نیستم که بخواهم شلوغ کنم.من برای امربه معروف و نهی از منکر و احیای سنت جدم قیام کردم.

امام حسین
(ع) در شعارها،خط مشیت نهضت را مشخص کرده است.لغت ها در زمان های خاص،معنای خاصی هم دارند.
به طور مثال کلمه "بیعت" در آن زمان معنای خاصی داشته است. بیعت شرعاً تکلیف میاورد و ترکش حرام بود و تا حکم قتل هم جا داشت.
حضرت علی
(ع) به طلحه و زبیر فرمود که میخواستید بیعت نکنید،حالا که بیعت کردید باید پای بیعت بمونید مگرنه خونتون را میریزم.
اینطور نبود که بعضیا بخواهند بگویند که خب امام حسین
(ع) بیعت میکرد ولی  بعد از اینکه اوضاع بهتر میشد،زیر بیعت میزد.

مسئله دیگر ، اصحاب امام حسین
(ع) است.
یاران حضرت،مرگ را بر شرایط آن زمان ترجیح دادند.
گاهی کسانی مثل مغول حمله میکنند. در این مواقع یا باید کشته بشی و یا باید بکشی.اکه نکشی میکشنت.
آیا کربلا اینطوری بود؟؟؟

در تاریخ داریم که وقتی فرمانده لکشر اومد پیش یزید که گزارش بده،گفت یه عده ای شلوغ کرده بودند.سریعاً بهشون حمله کردیم .اونها به همدیگه پناه آوردند و ما هم همشون را کشتیم.
در آن هنگام  امام سجاد
(ع) یا حضرت زینب(س)(دقیق یادم نیست) بلند شد و گفت مادرت به عزایت بنشیند چی داری میگی؟؟
به خدا قسم هیچ خانه ای نبود که عزادارشون کردیم و هیچ خانه ای نبود که به گریه شون انداخیتم.


این که در مقاتل داریم که مثلا علی اکبر
(ع) در بار اول که رفت میدان 80 نفر را کشت و بار دوم 200 نفر را به هلاکت رسوند،اینها خرافات نیست.این یعنی روح حماسی در اصحاب امام بود که طوری میجنگیدند و طوری میشکتند که همه را عزادار کردند.
این که ما نمیفهمیم اونها چه روحی و چه عشقی داشتند،دلیل نمیشه که اینهارا خرافات بگیریم.

شما فرض کن یه نفری پاش شکسته است ونمیتواند درست راه برود.ولی وقتی یه گرگ میندازه دنبالش همچون آهو شروع میکند به دویدن و فرار کردن.
هرچند این مثال را با یاران امام حسین
(ع) نمیشود مقایسه کرد ولی در قضیه عشق همه چی حل میشود.
یه نمونه کوچیک از عشق در مادران وجود دارد.بخاطر فرزندش تا صبح بیدار میماند در حالی که وقتی فرزندی نداشت به هیچ وجه حاضر نبود که خواب صبح یا خواب شب را از دست بدهد.این نمونه کوچیکی از عشق است.حالا یاران امام حسین
(ع)،جمال اخلاق و زیابیی شهادت و کمال عبودیت را درک کرده بودند و هیچ چیزی را با آن معاوضه نکردند.

یا علی مدد

مظلومیت اهل بیت -مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت امام حسین(ع) و کربلا



به نام خدا

مظلومیت اهل بیت


امام صادق(ع) فرمودند:نفس آن کسی که به جهت مظلومیت ما اندوهگین باشد تسبیح است و اندوه او عبادت است.
امام میخواهد بگوید که اگر بخاطر مظلومیت ما غمناک باشید،همین غم خوردن و اندوهناک بودن باعث سیر روح و عبادت میشود.
به هراندازه ای که عالی ترین درجه غم را داشته باشیم،به تناسبش بالاترین تسبیح را هم داریم.

حالا نکته اینجاست که در شرایط مختلف درجه غم و نحوه برخورد با اون مظلومیت فرق داره.
اولین برخورد با این مظلومیت و غم این است که نگذاریم آن حادثه فراموش بشود!! اصل عزاداری نباید گم شود.
در زمان اموی و عباسی باید سعی میکردیم که اصل حادثه باقی بماند.بیشتر تلاش حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) این بود که در زمان اموی و عباسی که آنها سعی داشتند،حادثه را فراموش کنند،نگذارند این اتفاق بیافتد.ولی بعد از دوران صفویه که حکومت شیعه برپا شد،از اینجا باید تلاش کنیم که کربلا را عمیق ترش کنیم.
در زمان امویان و عباسیان سعی بر این بود که حادثه غدیر و کربلا حفظ شود.برای همین سعی میکردند مجلسات عزاداری هرطور که هست برپا باشد.در همین حد.
ولی بعد از دوران صفویه تلاش بر عمیق تر فهمیدن کربلا شد.
حالا که زمان ،زمان عمیق تر فهمیدن کربلاست،نباید مردم در زمان 800 سال پیش زندگی کنند!
اون موقع امام صادق(ع) میفرمود که جلساتی به طور مکرر برگزار کنید و عمر را لعنت کنید.چرا؟؟ برای اینکه اصل حادثه فراموش نشود...برای اینکه کربلا و غدیر باقی بماند ولی الآن اوضاع فرق کرده است.

اگر الآن جلسات لعن عمر برگزار کنیم،برخلاف نظر ائمه عمل کردیم.چون الان ما میتونیم سنی هارا شیعه کنیم.
الان شیعه در جهان به عنوان مکتب مطرحه ولی 800 سال پیش شیعه داشت در تبلیغات سنی اموی محو میشد.اون موقع نیاز به لعن آشکار بود ولی الان نه.
رهبر معظم انقلاب هم در سخنرانی در جمع دانشجوها فرمود"جناب عمر"...با لحن احترام عمر را خطاب کرد.
الآن زمانه،زمانه تحقیر نیست.باید شیعه را عمیق کرد.شیعه ظرفیت این را دارد که حکومت جهانی را بدست بگیرد.پس نباید در همان حالت سطحی نگهش داریم.

اگر ما امروز نتوانیم تمام حرکات و سکنات امام حسین(ع) را تحلیل کنیم، تحلیلی که در شأن امام باشدشکست خورده ایم.
دشمن چون دیگر نتوانست شیعه را محو کند،سعی دارد مارا در همان زمان 800 سال پیش نگه دارد.
اگر کسی در در قضیه غدیر بماند و نتواند تحلیل کند،نمیتواند قضیه ولایت فقیه را بفهمد.علما و مراجع بزرگ غدیر را نگه داشتند تا رسید به ولایت فقیه.
ولایت فقیه در منزل حال ،ظهور حقیقت غدیر است و در منزل آخر، ظهور غدیر در ظهور امام زمان است.
یه عده ای غدیر را نگه داشتند ولی نتوانستند به ولایت فقیه ربش بدهند.این همان قضیه 800 سال پیش است.
مگر نه اینکه غدیر به این معناست که معصوم باید حاکم باشد.حالا که معصوم در صحنه نیست لااقل سخن معصوم حاکم باشد.این میشود ولایت فقیه.

اگر کسی غدیر را بفهمد ولی ولایت فقیه را نفهمد،احمقی است که در گذشته مانده است.حالا باید کربلا را تحلیل کرد و درجه های مظلومیت و درجات غم را تحلیل کرد.


اولین درجه مظلومیت:

چرا اینهارا کشتند؟؟

چه گناهی کرده بودن؟؟
چرا زن و بچه را اسیر کردند؟؟
داستانی را علما نقل کرده اند:
شیعه ای بود که هرسال میرفت زیارت امیرالمونین(ع) و کربلا.همسایه ای سنی داشت.
این همسایه خیلی اذیتش میکرد.یه روزی روکرد به فرد شیعه وبهش گفت که اگر راست میگی که شیعه بر حق است برو به امامت بگو که مارا نابود کند.
توی حرم که رفت بعد از زیارت خوابش برد.امام آمد تو خوابش و گفت که چرا حرف اون سنی را انتقال ندادی؟؟
فرد شیعه گفت که دیدم زیاد مهم نیست،منم نگفتم.
امام علی(ع) بهش گفت که برو به اون فرد سنی بگو هرچقدر هم شیعیان را اذیت کنی،ما تورا نابود نمیکنیم.فرد شیعه دلیلش را پرسیدو امام فرمود که یک روز اون فرد سنی موقعی که زمینش را آبیاری میکرد ،یک لحظه یاد کربلا افتاد و یه قطره اشک ریخت.

غرض از نقل این داستان این بود که در همین حد اشک ریختن و غم و غصه خوردن هم،تاثیر یسزایی دارد.در همین حد فهم و شعور هم،غم خوردن باعث عبادت و سیر روح میشود.


دکترشریعتی در جمع روشنفکران در فرانسه قضیه کربلارا تعریف کرد و همگان متاثر شدند.به شریعتی گفتند که تراژدی جالبی بود.شریعتی گفت که این تراژدی و داستان خیالی نیست،این حادثه اتفاق افتاده!!!
درهمین حد در جمع اون افراد که اصلا با امام حسین(ع) آشنا نیستند هم تاثیر خودشو میزارد.

درجه دوم مظلومیت :

مظلومیت از آن جهت که حکومت از آن اهل بیت بود ولی به ناحق از آنها گرفتند.حق اهل بیت بود که حاکمیت جامعه را به دست بگیرند ولی نگذاشتند.

موقعی که امام علی(ع) شهید شد،تو تاریخ هست که هیچ کسی بی خانه نبود.عدالت در این حد برقرار شده بود که کسی بی خانمان نبود.

بیت المال به طور مساوی بیت مردم تقسیم میشد.
غم و غصه خوردن و اشک ریختن بخاطر این مظلومیت ،از مرحله قبلی بالاتر است و تاثیر بیشتری در روح دارد.چون شعور بالاتری نیاز دارد که فرد بفهمد که چرا حاکمیت مطلق از آن اهل بیت است.

درجه سوم مظلومیت :
مظلومیت از آن جهت است که اهل بیت مظهر نمایش کامل دین بودند و ظلمی که به اهل بیت شد،ظلم به قرآن مجسم بود.
اگر بفهمیم علی(ع) حاکم شود،جهان چه میشود،آن موقع است که مظلومیت را درک میکنیم و غصه میخوریم.
خود حضور امام(ع)،تاثیر فوقالعاده ای دارد.
ما اگر در زمان حال،بخواهیم خوب باشیم باید مطالعه کنیم وپای منبر و مجالس درس و بحث بریم.ولی وقتی که ائمه(ع) حضور داشته باشند دیگر کتاب خوندن و این چیزا معنا نداره...اصلا فضا تغییر میکند.
عالم،عالم دیگری میشود....یه حرف امام،یه نکته امام،یه نظر امام، عالم را دگرگون میکند.

در مدت 4 سال و 9 ماهی که امام علی(ع) حکومت را به دست گرفت ،اینقدر بهش جنگ تحمیل کردند که فرصتی باقی نماند تا امام به هدایت معنوی مردم بپردازد.از یه طرف معاویه و از طرفی خوارج و از طرفی در پی جنگ های زیاد در زمان خلیفه دوم و سوم، هزاران بی سرپرست در جامعه بودند و از طرفی بیت المال سالیان سال بین طرفداران خلیفه سوم پخش شده بود و  اختلاف طبقات اجتماعی غوغا میکرد، که دیگه امام نتوانست هدایت معنوی مردم را به عهده بگیرد...آخردست هم شهیدش کردند!!!
برای درک حضور امام(ع) که چقدر میتواند فضای عالم را با یک نظر تغییر دهد،داستان زیر کمک خوبی میکند:
یک روز امام علی(ع) داشت با پیرمردی راه میرفت.چند تا سوار از جلوی امام رد شدند و یه جوانی که سوار اسب بود به امام علی(ع) توهین کرد و شروع کرد مسخره کردن.پیرمردی که از محبان و یاران امام علی(ع) بود،خجالت کشید و سرشو انداخت پایین.
امام علی پرسید که چرا ناراحت شدی؟
پیرمرد گفت که این جوانی که به شما جسارت کرد،پسر من بود.امام علی(ع) برگشت و یک نظر به آ« جوان کرد.با نظر امام،جوان دگرگون شد و خودشو از اسب انداخت و اومد و افتاد به پای حضرت و شروع به التماس کردن کرد و معذرت خواست و از یاران حضرت شد.
مقام امام(ع)،مقام واسطه فیض است.همه عالم تحت سیطره ی امام است.حذف امام معصوم یعنی،قطع شدن ارتباط عالم غیب با عالم دنیا.
باید بتونیم تصور کنیم که وقتی امام معصوم باشد،چه نتایجی حاصل میشود و درک کنیم که الان که امام معصوم نیست چقدر از نعمت ها محروم هستیم.

درک این مظلمویت ها باعث میشود که اندوهگین بشویم و غم بخوریم.
غم داشتند 3 تا نتیجه دارد:

1-این غم خوردن باعث میشود که راه گم نشود.بدانیم حق کیه و باطل کیه!!! باعث میشود که راه همیشه پیدا باشد.


2-خود این غم خوردن به فرموده امام صادق(ع)،خودش یک نوع تسبیح و عبادت است.
این غم خوردن تحقق آن چیزی میشود که با وجود امام زمان(عج) محقق میشود.امام باقر(ع) میفرماید : کسی که منتظر قائم ما باشد مثل این است که با آن امام بوده است.
اگر کسی غم حسین را بخورد،گویا همین الان با امام حسین(ع) زندگی کرده است.حسین(ع) دربطن زندگی آن شخص جریان پیدا میکند.

3-غم خوردن باعث انتقال به حقیقت کربلا میشود.حقیقتی که امام حسین(ع) و کربلا صحنه عشق هستند و به واسطه عشق ورزیدن به این حقایق میتونیم راه کمال را طی کنیم.

به همین دلیل بوده است که تمام پیامبران برای امام حسین گریه کردند.در نکات قبلی توضیح مختصر در این مورد داده شد.



یا علی مدد

چرا از حضرت زینب(س) خبر دقیقی نیست؟؟-مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)


به نام خدا
چرا از حضرت زینب(س) خبر دقیقی نیست؟؟


تا حالا به این فکر کردید که چرا بعد از واقعه عاشورا ،چیزی در مورد حضرت زینب(س) در تاریخ نیست.


شب بعداز عاشورا که حضرت سجاد(ع) برای نماز شب از خواب بیدار شدند،دیدند که حضرت زینب(س) نشسته نماز میخواند!!
به ایشان اعتراض کردند و فرمودند که فکر نمیکردم که مصیبت برادر باعث شود شما نمازتان را نشسته بخوانید!!!؟؟

حضرت زینب(س) به ایشان میفرماید که من از مصیبت برادر نیست که نشسته نماز میخوانم.پیامی که به عهده من است، روی قلبم سنگینی میکند و همین باعث شده نشسته نماز بخوانم.
این  را خود حضرت سجاد(ع) میداند ولی اینگونه سخن میگوید که برای ما موضوع روشن شود...


یک قاعده کلی هست که در انتقال پیام فرهنگی،اگر پیام رسان مطرح باشه خود پیام دیگه مطرح نیست.
خود استاد طاهرزاده میگوید که اگر من مطرح باشم،دیگه پیامی که میخوام انتقال بدم مطرح نیست.
چون باید پیام مطرح باشد ،نه پیام رسان...

حضرت زینب(س) هم باید پیام عاشورا را به مردم و جامعه بشری برساند.اگر حضرت زینب(س) در انتقال پیام موفق نبود الان این جلسات عزاداری و دین اسلام هم نبود.
هرچند مدیریت انتقال پیام با امام معصوم یعنی امام سجاد(ع) است ولی انجام این ماموریت به عهده حضرت زینب(س) گذاشته شده است.
برای همین است که حضرت زینب(س) بعد از واقعه عاشورا چیزی در مورد ایشان درتاریخ نیست.حتی  قبر ایشان هم به طور دقیق معلوم نیست در کدام شهر قرار گرفته است!
بعضی از تاریخ نویسان میگویند که در سوریه است ...بعضی از اسناد و شواهد تاریخی هم میگند که در مصر است ولی بعضی ها هم نقل میکنند که در مدینه است.
هیچ مکان دقیقی در تاریخ از قبر حضرت زینب نیست...

اگه توجه کرده باشی هیچ کتابی در مورد زندگی حضرت زینب(س) بعد از عاشورا نیست.حضرت زینب بعد از عاشورا چیکار کرد؟؟؟ کجا رفت؟؟

اینکه مشاهده میکنید در تاریخ هیچ سند دقیقی از حضرت زینب(ع) در دسترس نیست برای این است که به نحوه صحیح توانسته است پیام عاشورا را به جهانیان منتقل کند.
اگه اینطور نبود باید در انجام ماموریت حضرت زینب(س) شک میکردیم.

یا علی مدد

ریشه محبت و عشق ورزیدن-مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت امام حسین(ع) و کربلا

بسم رب الحــــــــیدر(ع)

همانطور که میدانید دو بعد اصیل انسان،بعد عقل و قلب است.
حکمت خداوند اقتضا میکند که هر مخلوقی را که خلق میکند،نیازها و راه ترقی آن را هم برایش فراهم کند.
حالا وقتی خداوند به ما عقل و قلب داده است،باید نیاز قوه عقل و قلب را در خارج فراهم کند و همچنین شرایط کمال مارا هم ایجاد کند.
اگه غیر از این باشد باید به حکمت خدا شک کرد...

عواطف یا همون قلب،در هدایت انسان نقش خیلی مهمی دارد.دو ویژگی مهم آن این است که:
1-سیر فردی از طریق عواطف خیلی آسان و شیرین است،به دلیل اینکه برخلاف مباحث عقلی نیاز به زحمت آنچنانی ندارد و همینکه روح آدمی در برابر اموری قرار گیرد که با آنها تناسب داشته باشد و اونها را دوست داشته باشد،به طرفش جذب میشود.

راز اینکه کنترل امیالی همچون شهوت،نیاز به زحمت داره برای همین است که شهوت خیلی با عواطف درگیره!!
خیلی شیرینه چون برخلاف عقل نیاز به فهمیدن و ادراک عقلی نداره ،بلکه از جنش چشیدن و علم حضوری است!!!

2-از منظر اجتماعی،اکثر انسانها اسیر عواطف و احساسات هستند و بر مرکب خیالات خود سوارند و حوصله تاملات دقیق عقلانی را ندارند، برای همین بسیج کردن مردم از طریق عواطف خیلی آسان تر است!!

این از شناخت عواطف!!


حالا خدا به ما عواطف و محبت داده است و باید در بیرون هم ،نیاز این عواطف مارا برطرف کند!!
همان طور که برای نیاز تشنگی ما آب را خلق کرد،نیاز محبت مارا هم، خودش قرار داد.(خود خدا)

اسلام محبت به هرچیزی غیر از خدا را رویش خط بطلان کشیده است!!!
حالا سوال اینجاست که چرا پیامبر(ص)  اینقدر حضرت زهرا(س) را دوست داشت؟؟
چون حضرت زهرا(س) نشان دهنده اسما و صفات خداوند بود و پیامبر با دیدن ایشان به خداوند منتقل میشد.به همین دلیل پیامبر خیلی حضرت زهرا(س) را دوست داشت.
برای همین نگاه کردن به مومن اینقدر ثواب دارد...چون هر مومنی به اندازه ظرفیت خودش،رنگ و بویی از خدا را به همراه دارد.

حالا هیچ کسی نمیتواند با ذات خدا مرتبط شود.لا یُحِیطونَ بِشی‏ءٍ مِّنْ عِلْمِهِ
حتی پیامبران و اهل بیت هم نمیتونند با ذات خدا ارتباط برقرار کنند.ذات خداوند غیرقابل دسترس است.
برای اینکه کسی را دوست داشته باشی،باید اون شخص وجود خارجی داشته باشد در غیر اینصورت دوست داشتن، یک امر خیالی میشود.
خدا که مثل ما وجود مادی و خارجی ندارد!!!
پس چطوری به خداوند محبت کنیم؟؟؟چطوری خداوند را دوست داشته باشیم؟؟

خدا با اسمائش تجلی میکند و خودش را نشون میدهد.
حالا جامع همه اسما خداوند در این عالم کیست؟؟
اهل بیت و پیامبر(ص)...

خدا خودش گفته است که به اینها محبت کنید.(مودة فی القربی)

خدا برای اینکه ما قوه عاطفه و قلب را جهت بدیم،نمونه انسان کامل که تجلی همه اسماء است را برای ما قرار داد.

حالا بین اهل بیت و چهارده معصوم،برترین نمونه برای عواطف،امام حسین)ع) و بهترین صحنه عشق بازی،کربلاست.
پله های کمال و ترقی را با حبّ حسین آراسته اند.
هرکسی که میخواد به سوی خدا ترقی کند،به ناچار باید حب حسین(ع) را داشته باشد و به همین دلیل است که تمام پیامبران برای امام حسین(ع) قبل از وقوع کربلا،گریه کردند.

کربلا یه حقیقتی است که در سال 61 هجری ظهور کرد.قبل از وقوع کربلاهم هرکی میخواست به سوی خدا نزدیک بشود،باید از طریق گریه بر امام حسین(ع)،به خدا نزدیک میشد.
حالا چرا کربلا در سال 61 هجری ظهور کرد؟؟
چون وقتی اسلام،کاملترین دین خدا ظهور کرد،باید کاملترین صحنه عشق هم ظهور کند.این بود که کربلا بوجود اومد.


یا علی مدد