عظمت کربلا در عظمت اصحاب کربلا -مباحث استاد طاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)


بسمه تعالی
عظمت کربلا در عظمت اصحاب کربلا

امام صادق(ع) فرمودند:چون خدا برای بنده ای خوش مقدر کند،در قلبش محبت حسین(ع) را می اندازد.

یعنی همینکه صلاحیت فکرکردن در مورد امام حسین
(ع) را پیدا کردی،همین لطف خداست.
دلی که درونش حُب حسین
(ع) نیاد،حُب چیزدیگری میاد.چون همه افراد در درونشون غریزه ی محبت کردن را دارند و میخواهند به کسی محبت کنند.
حالا اگه محبت حسین
(ع) نیاد،حب چیزهای دیگری میاد.به چیزهایی محبت میکنند و دل میبندند که ارزش عشق ورزیدن و محبت کردن را ندارند و به همین علت هم نمی توانند غریزه ی محبت کردن خودشان را ارضاء کنند.از محبت مال و فرزند گرفته تا اشیاء و غیره را دوست میدارند ولی بعد از مدتی به احساس پوچی میرسند.چون فطرت انسان همیشه دنبال کمال مطلق است و میخواهد آن را دوست داشته باشد.

توی زیارتنامه نوشته:
بعد از زیارت،اگرکسی عارف به حق ما باشد و بیاد جلو و خودشو بندازد روی قبرما،مثل این است که در راه خدا در خون خودش غلطیده است.

حالا یعنی چی؟؟
اگر کسی تونست خودشو زیرپا بگذارد و نفس خودش و انانیت خودش را از بین ببرد،میتواند محبت حسین
(ع) را در قلبش ثابت کند.
کشتن نفس خیلی بالاتر از کشتن جسم است.

چه کار کنیم که حب حسین
(ع) را توی قلبمون نگه داریم؟؟
با تامل کردن روی قضیه کربلا، حب توی قلبمون پایدار و عمیق تر میشه.خود حقیقت کربلا ،خودش را نشان میدهد.کربلا مثل قرآن است.
چطور میشه فهمید که قرآن معجزه است؟؟ یکمی که تامل کنیم،میفهمیم که این کار بشرعادی نیست.
قرآن نور است.نور را که با نور نمی بینند.نور، خودش ،خودش را نشون میدهد.

کربلا هم نور است.کربلا قرآن است و قرآن کربلاست.وقتی که میفرماید قرآن بطن دارد و بطنش هم بطن دارد،کربلا و سخنان ائمه هم همینطور است.

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ(سوره واقعه)
همانا قرآن دارای حقایق باطنی است که فقط مطهرون میتوانند به اون دست پیدا کنند.
حالا اون مطهرون چه کسانی هستند؟؟
إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً

مطهرون اهل بیت
(ع) هستند که فقط آنها میتوانند به حقایق غیبی قرآن دست پیدا کنند.یعنی حقایق باطنی قرآن،اهل بیت اند.
اهل بیت،قرآن ناطق هستند.
یعنی قرآن اهل بیت است و اهل بیت قرآن هستند.حقیقت قرآن و اهل بیت جدای از هم دیگر نیست.

حالا کربلا هم همینطور است.
امام صادق
(ع) میفرماید:امر ما اهل بیت سرّی است در سرّ و سرّی است پنهان شده در سرّ.سرّی است که نمیتواند از آن بهره بگیرد مگر سرّ.
امام ناطق،همان قرآن ناطق است.همانطور که قرآن سوره های مختلف و آیه های مختلف دارد،کربلا هم همینطور است.
کربلا میشود قرآن و همه صحنه ها میشود سوره ها و عباس
(ع) و علی اکبر(ع) و زینب(س) هم میشوند آیه های این قرآن.

«أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (سوره محمد آیه 24)
آیا در قرآن تدبر نمیکنید و اگه نمیتونید تدبر کنید،بر قلب های شما قفل زده شده.

اگر در کربلا هم نمیتوانیم تدبر کنیم باید بدانیم در قلب های خودمان قفل زدیم.
حالا این قفل ها هم میتواند کبر و حسد و کینه و رذائل اخلاقی باشه و هم میتواند آشنا نبودن با معارف اهل بیت باشد.
همانطور که قرآن در روز محشر اعتراض میکند که هیچ کسی من را نفهمید،کربلا را هم هیچ کسی جز خود حسین
(ع) نمیتواند بفهمد.
امام حسین
(ع)  نوری به اصحاب خودش داد که تا حدی توانستند بفهمند چیکار باید بکنند.

برای گریه کردن در عزاداری دو نکته باید در نظر گرفت:
اگر اشک نداریم،باید بدانیم که به قلب خودمان قفل زدیم البته این خیلی احتمالش کم است.چون هرچقدر هم که قلبش سنگین باشد آن فضای روضه  تاثیر خودش را میگذارد .
ولی اگر با اینحال باز در روضه و جلسات عزاداری محرم اشگ در چشم ها ظاهر نشد به این علت است که آن مداح و سخنران و دست اندرکارانی که مجلس را برعهده دارند،آن حسینی که دارند معرفی میکنند،حسین ساختگی است.80 درصد اشک نریختن در عزاداری همین مورد است.
شهید مطهری میگوید که حسینی که دل می برد و اشک می آورد، حسین
(ع) واقعی است.حسینی(ع) که اشک نیاره حسین(ع) ساختگی است.

پیامبر
(ص) فرمود:یک محبت مخفى در عمق دل هر مؤمن نسبت به امام حسین(ع) هست .
اصحاب کربلا فهمیدند که این حسین
(ع) که در کربلاست، در درونشون هم هست.سرّ درونشون،حضرت اباعبدالله (ع)است.
سرّ را با لفظ و کلمه نمیشود متوجه شد.سرّ آمادگی میخواهد که خدا به فرد بدهد.
باید تدبر کنیم تا خدا مارا شایسته ببیند که آمادگی دریافت سرّ را به ما بدهد و این سرّ را نمیشود با کتاب بدست آورد.
میشود با تدبر بیشتر شرایط دریافت سرّ را فراهم کرد.منظور از سرّ ،حقیقت کربلاست.حقیقت امام حسین
(ع) است.


این که میگویند کربلا نجات دهنده است،زمانی میرسد که سخنان دوپهلو کارساز نیست و زمانه نیازمند سخن قطعی است.
چرا بعضیا حق و باطل براشون اینقدر روشن است ولی برای بعضیا نیست؟؟ چون نور حسین
(ع) را دارند.

چرا توی دربار یزید صحابه پیامبر هستند؟؟

جو،جوّی مبهمی است.شرایط طوری است که حق و باطل مبهم است.نمونه های بسیاری داریم که آدمهای خوبی در دربار یزید بودند.
یزیدی که با محارمش نزدیکی میکرد و میمون باز و شرابخوار بود.این نشان دهنده این است که حق و باطل مبهم بوده است.شرایط تشخیص حق از باطل سخت بوده است.

باید از نور حسین
(ع) استفاده کنیم که حق و باطل برای ما روشن بشود.اگه نمیتوانیم به نور حسین(ع) برسیم،حداقل باید به کسانی مراجعه کنیم که توانستند نور حسین(ع) را دریافت کنند و نور حسین(ع) به قلبشون تابیده است.
در زمانه الآن باید به علمایی مثل امام خمینی و علامه طباطبایی و ... مراجعه کرد.

نهضت اباعبدلله دو قسمت داره:
یک سری حرف و شعار و یک سری عمل
یکی از شعارهای اباعبدلله
(ع) این بود که من یاغی نیستم و بیکار هم نیستم که بخواهم شلوغ کنم.من برای امربه معروف و نهی از منکر و احیای سنت جدم قیام کردم.

امام حسین
(ع) در شعارها،خط مشیت نهضت را مشخص کرده است.لغت ها در زمان های خاص،معنای خاصی هم دارند.
به طور مثال کلمه "بیعت" در آن زمان معنای خاصی داشته است. بیعت شرعاً تکلیف میاورد و ترکش حرام بود و تا حکم قتل هم جا داشت.
حضرت علی
(ع) به طلحه و زبیر فرمود که میخواستید بیعت نکنید،حالا که بیعت کردید باید پای بیعت بمونید مگرنه خونتون را میریزم.
اینطور نبود که بعضیا بخواهند بگویند که خب امام حسین
(ع) بیعت میکرد ولی  بعد از اینکه اوضاع بهتر میشد،زیر بیعت میزد.

مسئله دیگر ، اصحاب امام حسین
(ع) است.
یاران حضرت،مرگ را بر شرایط آن زمان ترجیح دادند.
گاهی کسانی مثل مغول حمله میکنند. در این مواقع یا باید کشته بشی و یا باید بکشی.اکه نکشی میکشنت.
آیا کربلا اینطوری بود؟؟؟

در تاریخ داریم که وقتی فرمانده لکشر اومد پیش یزید که گزارش بده،گفت یه عده ای شلوغ کرده بودند.سریعاً بهشون حمله کردیم .اونها به همدیگه پناه آوردند و ما هم همشون را کشتیم.
در آن هنگام  امام سجاد
(ع) یا حضرت زینب(س)(دقیق یادم نیست) بلند شد و گفت مادرت به عزایت بنشیند چی داری میگی؟؟
به خدا قسم هیچ خانه ای نبود که عزادارشون کردیم و هیچ خانه ای نبود که به گریه شون انداخیتم.


این که در مقاتل داریم که مثلا علی اکبر
(ع) در بار اول که رفت میدان 80 نفر را کشت و بار دوم 200 نفر را به هلاکت رسوند،اینها خرافات نیست.این یعنی روح حماسی در اصحاب امام بود که طوری میجنگیدند و طوری میشکتند که همه را عزادار کردند.
این که ما نمیفهمیم اونها چه روحی و چه عشقی داشتند،دلیل نمیشه که اینهارا خرافات بگیریم.

شما فرض کن یه نفری پاش شکسته است ونمیتواند درست راه برود.ولی وقتی یه گرگ میندازه دنبالش همچون آهو شروع میکند به دویدن و فرار کردن.
هرچند این مثال را با یاران امام حسین
(ع) نمیشود مقایسه کرد ولی در قضیه عشق همه چی حل میشود.
یه نمونه کوچیک از عشق در مادران وجود دارد.بخاطر فرزندش تا صبح بیدار میماند در حالی که وقتی فرزندی نداشت به هیچ وجه حاضر نبود که خواب صبح یا خواب شب را از دست بدهد.این نمونه کوچیکی از عشق است.حالا یاران امام حسین
(ع)،جمال اخلاق و زیابیی شهادت و کمال عبودیت را درک کرده بودند و هیچ چیزی را با آن معاوضه نکردند.

یا علی مدد