امام رضا(ع) و حضور تاریخی شیعه در هرعصر-استادطاهرزاده

بسم رب الحــــــــــیدر(ع)



امام رضا(ع) و حضور تاریخی شیعه در هرعصر


شیعه متوجه است که این اولیاء معصوم،سرّ بشریت را میدادند.امام باطن و سرّ هر انسان و موجودی را میشناسد و وجه کمالی آن سرّ را از قوه به فعل تبدیل میکند.خود شما شاید متوجه شده باشید که در زیارات اهل بیت یک نوع ارتباط خاصی نسبت به عالم و خودتون حس میکنید.

این حس و حال رمز و رازی دارد.اینکه میگویند معرفت خودتون را زیاد کنید برای این است که قلب ما را به تصرف امام نزدیک میکند.


اگر امام در مقام عصمت بر قلب ما تجلی کند،وجه کمالی که همان پاک شدن از نقص ها و رسیده به قرب الهی و احدیت است در انسان تقویت میشود.باید اولا امامان را بشناسیم که مقامشون تا کجاهاست . تمام قواعد جزئیه و حقانیه هر مخلوقی که عندلله است،عند امام هم هست. ثانیا خودمون را بشناسیم و بدانیم که وسعتمون تا کجاهاست.

 

در درس های عرفانی مستقیما امام را معرفی نمیکنند.اول میگیوند که این خدا و این راه انسان است برای رسیدن به خدا و انسان تا کجاها میتواند برود.هر انسانی اگر به اوجش رسید،در جنبه حقانیه هر موجودی و به عبارتی در کُنه وجودی هر مخلوقی حضور دارد و میتواند تصرف کند.بعد میگویند که مصداق چنین انسانی اهل بیت هستند.روش خوبی برای توضیح مقام اهل بیت است.


انسان میتواند با نظر امام تمام این حجاب هارا کنار بزند و در پرتوی فهم و حضور امام در محضر حق حاضر شود.این به معنای کنار امام بودن،مثل دو انگشت کنار هم قرار گرفتن نیست بلکه احساسی که امام از عالم غیب دارند،انسان تا حدودی پیدا میکند.


اگر خدا توفیق دهد و امام را پیدا کنیم،هم از جهت معرفتی و مقام ایشان و هم از نظر حضور تاریخی امام،نتیجه خوبی بدست می آوریم.

فقط شناختن مقام غیبی کافی نیست بلکه باید امام را در تاریخ پیدا کرد.حضور امام در تاریخ با آن مقامات غیبیه، اسراری به ما میدهد و بدین وسیله ما راز تک تک حرکاتشان را میفهمیم.


اگر کمی در تاریخ دقت کنیم،هرکسی با عقل خودش میفهمد که بنی عباس دستگاه فکری اش آن است که بنی هاشم را نابود کند.

در آن زمان ها اکثرا همه طایفه ای بودند مثل بی امیه،بنی هاشم،بنی عباس،قریش  و طایفه ای هم عمل میکردند.یعنی هر طایفه ای برای خودش یک دستگاه فکری داشت.

همه میدادند که بنی عباس نمیخواهد بنی هاشم باشد.برای همین خیلی راحت هارون الرشید امام موسی کاظم (ع) را زندانی میکند و بعد هم به شهادت میرساند بدون اینکه بخواهد چیزی را از مردم مخفی کند و علاوه بر آن خیلی از سادات حسنی را بنی عباش کشتند و همه هم میدادند.

امام رضا(ع) هم این قضیه برایشان مثل روز روشن است ولی چرا وقتی پسر هارون،مأمون، امام را به طوس دعوت میکند و پیشنهاد ولایت عهدی را میدهد،امام رضا(ع) قبول میکند؟؟

هر آدمی که کمترین جنبه سیاسی داشته باشد میداند و میفهمد که این کار مأمون فریب است ولی چرا امام رفت؟؟

پیچیدگی در اینجاست.

امام برای اینکه تاریخی به بزرگی بشریت بسازد،روی این نحوه حضورها حساب باز میکند و فهم این نحوه حضورها یخورده سخت است.


این حرکت امام  و این رفتن با این خصوصیات نتیجه اش یک تاریخی شد که شما امروز می بینید با همه نقشه هایی که می خواهند خط زلال شیعه را از بین ببرند،با روش امام رضا(ع) که عمل میکنیم و بحمدلله پیروز هم میشویم.


وقتی حضرت کاظم را به شهادت رساندند،حضرت را به بغداد آوردند.ساکنین بغداد همه سنی بودند و طرفدار شیعه نبودند ولی با این حال کل بغداد تعطیل شد و به  سوگواری امام کاظم(ع) پرداختند.

بنی عباس فهمید که این روشی که در مقابله با امام کاظم(ع) بکار بردند نتیجه نمی دهد.برای همین روش خود را برای مقابله با امام رضا(ع) تغییر داد.


در نکات قبلی که به عنوان"امام رضا(ع) و توطئه پلورالیسم مأمون" تا حدی روشن شد که امام رضا(ع) در قبال کارهای مأمون چه کاری انجام داد.

مأمون میخواست حضرت رضا(ع) را در نظام خودش شریک کند.از این شریک کردن دونا تفع میبرد:

1-از طریق اُنسی که با امام رضا(ع) داشت،یک قداستی پیدا میکرد.

2-قداست حضرت رضا(ع) را میشکست چون نظام نبی عباس فاسد و کثیف بود.


حضرت رضا(ع) اول قبول نکردند.وقتی که مأمون تهدید کرد که اگر قبول نکنی،تورا خواهم کشت،حضرت شرط گذاشت که در تصمیم های دولتی شریک نخواهم شد.

مأمون فکر میکرد که چون تبلیغات را در اختیار دارد میتواند امام را در کارهای خود شریک کند و اشتباه مأمون در همین جا بود و شکست خورد.

باید عصمت امام را حضور تاریخی ایشان فهمید.یک نمونه کوچک را در رهبری جامعه اسلامی میبینید که نقص و کوتاهی دولت به پای رهبری نوشته نمی شود ولی اگر کار خوبی صورت گیرد،به پای رهبری نوشته میشود چون ایشان دارد مدیریت میکند.همه اینها بخاطر جنس عصمت اتقلاب اسلامی است چون این انقلاب ذاتش در غدیر و اسلام مرتبط است و وقتی در تاریخ حاضر شود،حق حاضر میشود.


حضرت رضا(ع) از همان اول جبهه ی خود را مشخص کردند که فقط با جریان خاصی ارتباط دارند.این ظرایفی که شما در انقلاب اسلامی میبینید فقط از طریق وایت فقیه و سیره اهل بیت ممکن است.صدها نمونه وجود دارد که دشمن خواسته از این طریق به ما ضربه بزند ولی باز شکست خورده است.

نمونه اش اینکه انگلیس میخواست امام الحرمین را درست کند.قصد داشت آل سعود را بجای نقش اهل بیت در تاریخ اسلام بگذارند. میخاستند به آنها قداست ساختگی بدهند تا از قداست آنها بر علیه اسلام استفاده کنند و یک سرپوشی برای کار های خود داشته باشند.شد یا نشد؟؟ تازه برعکس شد.سعودی ها الآن کثیف تر از حاکمان ظالم در دنیا جلوه کرده اند.


حضرت رضا(ع) جبهه و گفتمان خودشون را مشخص کردند.نمونه های زیادی هست ولی نمونه ای که همه در خاطر دارند جریان نماز عید فطر بود.همه درباریان فکر میکردند که نقش حضرت در آن نظام یک نقش تشریفاتی بود.


برای روشن شدن قضیه نمونه رهبری را مثال میزنم.همه فکر میکردند که نقش رهبری در نظام،یک نقش تشریفاتی است ولی در فتنه 88 دیدند که نه تنها تشریفاتی نیست بلکه جهت دهی های اصلی را ایشون میدهند و از همه حاضر تر هستند.فکر میکردند نظام دست دولت است و دولت را هم که با نقشه های خودشون میتوانند از پا در بیارن و همه چی تمام است.اینکه رهبری میفرماید امام خمینی(ره) با فهم مردم دارد در این تاریخ جدید،انقلاب را جلو میبرد یک حرف ساده نیست.


دقیقا درباریان و سران بنی عباس فکر میکردند که نقش حضرت رضا(ع) یک نقش تشریفاتی است.

حضرت رضا در عید فطر که به پیشنهاد سران نظام بود،شرکت کرد و آمد به صحنه ولی با جنبه حزب الهی آمد.کفش های خود را از پایشان درآوردند و تکبیر گویان همه مردم را با خود همراه کردند و جوّی درست کردند که همه به شور و اشتیاق افتادند.

سران نظام روی اسب ها بودند،آن هم با چکمه های تشریفاتی.

این چکمه ها طوری بود که برای پوشیدن و درآوردن باید دو سه تا غلام را در اختیار میگرفتند.تا این وضع را دیدند،خنجر در چکمه ها انداختند و چکمه هارا پاره کردند تا به امام ملحق شوند.


نتیجه چی شد؟؟ بنی عباس متوجه شدند که این روش هم فایده ندارد و امام را به شهادت رساندند.میخواستند با قداست امام رضا(ع) کارهای خود را جلو ببرند ولی دیدند تازه گروهی از بنی عباس به سمت شیعه گرویدند و شیعه در آن زمان معنای جدید و بزرگتری پیدا کرد.


روش اهل بیت و بخصوص امام رضا(ع) یک روش خاصی است.


مدتی پیش رئیس مجلس عراق و ترکیه در ایران بودند. این دو از دشمن ترین دشمنان ما هستند.رئیس مجلس عراق که از این سنی های متعصب سعودی است و ترکیه هم که علنا روبه روی ما ایستاده است ولی میبینید که این دو به ایران آمدند.

نیومدند که صلح کنند.ایران با سیاست هایی که دارد فضایی درست کرده است که مجبورند به ایران بیایند.

میبینید که ایران به طور مستقیم با ترکیه وارد جنگ نمیشود ولی در سوره مواضع ضدترکیه میگیرد.میبیند که با سعودی مستقیما درگیر نمیشد ولی علنا در سوریه مواضع ضد سعودی میگیرد.


ما روش های خاصی در سیره اهل بیت داریم که در مواضع حق میمانیم به روش حق.

بنی عباس خیلی دوست داشت که مستقیما با بنی هاشم درگیر شود.چون وقتی مستقیما درگیر شوند معنا پیدا میکنند.

آل سعود معنا پیدا میکند اگر ما با آنها مستقیما درگیر شویم.اما با سیاست هایی که ایران دارد با آنها در سوریه درگیر میشویم ولی به روشی خاص که نتیجه اش این میشود که رئیس مجلس عراق و ترکیه به ایران می آیند و از آن طرف هم حجاج به عربستان میروند.


اگر رهبری فرزند مکتب اهل بیت بخصوص امام رضا(ع) نبود،نمی توانست اینطوری موضع گیری کند که پدر دشمن را درآورد.

متوکل عباسی به امام هادی(ع) میگوید شما خاندان من را بیچاره کردید.


امام رضا(ع) به ما نشان داد که ماوراء نگاه حاکمان میشود تاریخ را به جلو برد.اینقدر ایشان جلو بردند که الآن نه تنها نشانی از بنی عباس باقی نمانده است بلکه بعد از فوت ایشان دیگر شیعه ها فرقه فرقه نشدند.


در کل با توجه به عرائض اول میشود که با تجلی نور امام رضا(ع) بر قلب ما،آن وجه مثبت سرّ باطنی ما از بلقوه به بلفعل تبدیل شود.با زیارت میشود که نور حضرت را جذب کرد.بخصوص زیارت امین الله و دورکعت بعد از زیارت هدیه به امام رضا(ع) عمل بسیار خوبی است برای تحقق این هدف.


یاعلی مدد