عشق امام حسین(ع) به خدا در کربلا-مباحث استادطاهرزاده-حقیقت کربلا و امام حسین(ع)


بسم رب الحیـــــــدر(ع)
عشق امام حسین(ع) به خدا در کربلا
جنس بحث های معرفتی آنچنان است که ایجاد محبت میکند.کلا خدا آنچنان است که عشق برانگیزه است نسبت به خودش.
خود عشق آنچنان است که عاشق را از ثبات و بقا به بی قراری میکشد.هرچیزی که باعث معرفت به حق شود،عشق به حق را به دنبال دارد.
هرچه این معرفت را ادامه بدیم،عشقِ حق جای خود را بیشتر در قلب پیدا میکند.

جنس عاشق،تبعیت محض از معشوق است.
اگر فردی،عاشق کسی شد سعی میکند در ظاهر و باطن شبیه معشوق خود بشود.
چیزهایی که معشوق دوست دارد را عاشق هم دوست می دارد،هرچند ممکن است قبلا اصلا میلی نسبت به آنها نداشته باشد!!
چیزهایی که برای معشوق با ارزش است،برای عاشق هم با ارزش میشود.

در روایت داریم که حضرت سلمان به درجاتی رسیده بود که پیامبر(ص) میفرمود:نگویید سلمان فارسی،بگید سلمان محمدی!! جز اهل بیت شده بود.
آوردند که روزی امام علی(ع) با سلمان داشتند از جایی رد میشدند ولی فقط یه جای پا بود.حضرت سلمان پای خودش را ،جای پای امیرالمومنین میگذاشت و حرکت میکرد.عشق باعث اینکارها میشود.

ولی باید در نظر گرفت که چیزی که سلمان را سلمان کرد اینها نبود.سلمان اینقدر حب امیرالمومنین
(ع) داشت که میلش،میلِ امام علی(ع) شده بود.
عشق و محبت باید باعث جهت گیری بشود.کسانی که میگویند ما ائمه را دوست داریم ولی حرکات و رفتارشان جهت ندارد،اینها عشق واقعی ندارند.
اینقدر در دستورات دین به صله رحم و احترام به همسایه ها توصیه شده بخاطر این است که همه مسلمانان یک ذره هم که شده،حب اهل بیت را دارند.احترام گذاشتند به آنها در واقع احترام گذاشتند به اهل بیت است.

در روایت از امام صادق(ع) داریم که حق مومن به مومن 7 چیز است.
اینقدر این مهم است که امام صادق
(ع) از گفتنش امتناع میکرد و با اصرار اون شخص بود که امام گفت.
چون اگه کسی این 7 مورد را بداند و عمل نکند،از ولایت خدا خارج میشود.
یکی از آنها این است که هرچیزی که برای خود میپسندی،برای دیگران هم بپسند.(6 مورد باقی مانده در اصول کافی آورده شده)
بالاخره در قلب مردم یک ذره هم که شده،محبت به اهل بیت را در قلبشان دارند.احترام به اون محبت،احترام به خود اهل بیت است.

جنس عاشق تبعیت محض از معشوق است و بقای عاشق به فنا شدن در این تبعیت است. و تا جایی این محبت به خدا در قلب بنده پیش میرود که کارهایی که به طور طبیعی غیرممکن و محال بود،براش ممکن میشود.

مکتب کربلا ،مکتب فوران عشق و محبت به حق است.بدون عشق به خدا کربلا غیرممکن بود و اصلا چیزی جز عشق نمیتوانست کربلا را بوجود بیارود.

خداوند احد است.احدیت خودش را با فنای عالم در صحنه می آورد.یعنی احدیت مطلق خداوند با فنای این عالم ظاهر میشود.
احدیت مطلق یعنی هیچ چیزی در صحنه نیست جز خداوند واحد قهار.
  در لحظه قیامت که خداوند "مالک یوم الدین" است،همه موجودات از خود فانی و به حق باقی میشوند.البته همین الآن هم همینطور هستند منتها انسان های غافل و سرگرم به دنیا،چشم قلب خودمان را بسته ایم و نمیتوانیم ببینیم که عالم در دست خداست.
(در بحث معاد کاملا توضیح داده میشود)

فنای خودیت و بقا به حق منهای عشق،غیرممکن است.با عشق است که میتوان برای معشوق فنا شد.
غذای اصلی ما حق است.فطرت مارا چون خدا سرشته است،خدا جو و حق طلب است.این حق فقط با عشق بر قلب طلوع میکند.
فانی شدن به زبان ساده یعنی اینکه عاشق مطرح نباشد و فقط و فقط معشوق مطرح باشد.
یعنی من نباشم و تو باشی...اراده من اراده تو باشد.من غرق در وجود تو بشم.

برای اینکه ما هم فانی در حق بشویم و حق در قلب ما نفوذ کند باید از کسی کمک بگیریم که این کار را در بهترین شکل و به کاملترین شکل انجام داده و آن کسی جز امام حسین(ع) نیست.گریه برای امام حسین(ع) باعث میشود که یک اتحاد روحانی با امام پیدا کنیم.همین اتحاد باعث تغییر کردن امیال درونی ما و سیر باطنی قلب ما میشود.و به کمک همین اتحاد است که ما میتوانیم به درجه فنا برسیم.

خود ائمه هم برای فانی شدن از دریچه امام حسین(ع) وارد میشدند.
امام حسین(ع) ،نمونه کامل عشق به خداوند است.

یا علی مدد