11- وقتی روشن شد انسان با استقرارِ قلب در ساحت قرب الهی، متوجه نور کربلا میشود، واز آن طرف، اگر کسی درست با کربلا برخورد کند آمادة سیر به سوی ساحت قرب الهی میگردد، و رابطة متقابل و دوطرفة قلب و حقیقتِ کربلا برقرار میگردد. معلوم می شود انسان در مواجهه با کربلا، به عالَمی دعوت میشود که گویا حقیقتْ بیواسطه ظهور کرده و انسان درآن عالَم خود را در حضور خدا احساس میکند، و مثل عارفی که نیمهشبها در مواجهه با انوار الهی بیتابانه اشک میریزد، در رویارویی با حقیقت کربلا، اشک از چشم انسان جاری میشود.
و این است که گفته میشود کربلا و حسین(ع) عامل انکشاف حقیقتاند، و گلوی مبارک حسین(ع) محل ظهور آن حقیقت، و پیامبر(ص) و فاطمه(س) چنین گلویی را میبوسند، تا از این ظاهر به آن باطن منتقل شوند و در مواجهه با حقیقت کربلا است که اشک میریزند.
12- کربلا به عنوان عامل انکشاف حقیقت، مظهری است که انسان را از ظلمات ضد
قدسی فرهنگ مدرنیته به سوی کشف راز دعوت میکند تا ندای حقیقت را با جان
خود بشنود و ببیند چه اندازه مدرنیته انسان را به حجاب و ظلمت برده است، و
تا طلب و تمنّای انسان را به سوی عالَم ایمانی تغییر دهد و شوقی متعالی در
او شعلهور کند.
با مواجهه با کربلا انسان به حضور حقیقت میرود و قصة اشک در این مواجهه،
قصة رفتن به حضور حقیقت است ،که در صحنة کربلا با نور قدسی مدیریت امام
حسین(ع) تدوین شده.
هیچ صحنهای به اندازه کربلا قدرت به حضوربردن ندارد و به همین جهت هیچ صحنهای به اندازه کربلا قدرت جاریکردن اشک نخواهد داشت.
کربلا انسان را صاحب «وقت» و «حضور» میکند، به شرطی که سعی شود با حقیقت
آن مواجه شویم و آن را حادثهای اتفاق افتاده در درّة زمان نپنداشت، که در
این صورت از فتوح راز و تحقق «وقت» توسط نور کربلا محروم میشویم.
حال در فرهنگ کربلا، فرهنگهای غیر قدسی با هر عنوانی و با هر ظاهری، به
خوبی به عنوان حجاب ظلمانی شناخته میشود و اولیاء الهی با نور قدسی به جنگ
آن برمیخیزند، جبههای که امید است در آینده اصحاب کربلا در مقابل ظلمات
مدرنیته بگشایند.
13- جلال و جمال خدا در حسین(ع) تجلی نمود. حسین(ع) متوجه است که اسلام در
حجاب فرهنگ اموی معاویه قرار گرفته و اکثراًً اسلام را با قرائتی که
امویان طرح میکنند میبینند، و در این شرایط هرکس هرچه از اسلام حقیقی
بگوید، در افق اسلام اموی گم میشود. امام حسین(ع) میداند خداوند در چنین
شرایطی حقیقت کربلا را قرار داده که باید آن را طی کند، راهی که در آن راه،
سر مبارک حسین(ع) در بالای نیزه قرآن میخواند، و با این کار فضای اسلامِ
قالبی و ضد قدسی فرو میریزد و اندیشه های سکولاریزهشده بُرد خود را از
دست میدهد، و رویکرد جهان اسلام به بازخوانی اسلام، با قرائتی که فرهنگ
کربلا متذکر آن بود، به صحنه میآید و روح روشنفکران امویانِ رومیزده که
میرفت حتی نام اسلام را هم از صحنه تاریخ خارج کند، منزوی میشود و بدین
طریق کربلا با نور حسین(ع) هرسال جلو میآید و هرسال حجابی از حجابهایی را
که بر چهرة اسلام نشسته است، میشکافد.
امویانِ رومیزده حساب این فرهنگ را نکرده بودند که اگر حسین(ع) شهید می
شود ولی با شهادت او عصر ربانی اسلام محمدی دوباره به جهان اسلام برگشت می
کند و سخن رسول خدا که فرمود: «حسین منّی وَ اَنَا مِنْ حسین» تحقق عملی
مییابد.
همچنان که فرهنگ مدرنیته حساب کربلا و نور حسین(ع) را نکردهاند و نگرانند
چرا تشیع تمام برنامههای آنان را خنثی میکند، ولی شیعه با تمام وجود
امیدوار است جهانی بسازد که دیگر نگران نباشیم هر روز جوانان ما و
خانوادههای ما در معرض فساد و اضمحلال باشند و ظلم و بیعدالتی میدانداری
کند.
14- حسین(ع) اسلامی را نشان داد که باید در عالَم و آدم تصرف نماید و به
جای آنکه فرهنگ کفر به خود اجازه دهد مناسبات بشریت را رقم بزند، باید
اسلام در جهان کفر تصرف نماید و همة مناسبات بشری صورت ایمانی به خود بگیرد
و در دنیای کفر حسین(ع) و شیعیان او از این جهت مورد قهر و غضب هستند.
حسین(ع) از جمله معترضانی است که در پیشانی خود نوری از حقیقت دارد و مردم
را به آن دعوت میکند و لذا او غیر از آن معترضانی است که خودخواهی آنها
انگیزة اعتراض آنها است.
تعادل جمال و جلال الهی در حرکت حسین (ع) موجب میشود که هم شیرازه حاکمیتی
که حجاب نور محمدی شده است به هم بخورد، و هم جایگزینی دلانگیز پیشنهاد
شود، و لذا روش حسین(ع) غیر از روش آنهایی که حامل تعادل جمال و جلال الهی
نیستند و در نتیجه؛ یا فریفته لیبرالیسم و چهره نرم نظام کفر میشوند، و
یا بدون رعایت حکمت حسینی، همچون طالبان ادای مقابله با نظام کفر را در
میآورند، در حالیکه خود بازیچه کفراند.
تعادل جمال و جلال الهی در حرکت حسین(ع) موجب میشود که حرکت او یک انتحار
سیاسی و تلاش بیثمر نگردد، چون در این نهضت هم حقْ درست شناخته شده و هم
باطلْ به معنی حقیقی باطلبودن مورد حمله قرار میگیرد. و هر وقت در هر
نهضتی چنین تعادلی برقرار باشد آن نهضت عقیم نخواهد ماند، و راز ماندگاری
انقلاب اسلامی و ناپایداری طالبانیسم در همین نکته است.
15- کربلا و نور حسین(ع)، راه عبور از جنگل خوفناک و ظلمانی اتحاد اموی
جاهلی و تجددمآب معاویهای است، چیزی که بسیاری از مسلمانانِ غافل از
حقیقتِ دیانت را فریب داده است. ابوسفیان پدر معاویه یک پا در رُم دارد و
با قیصر و درباریان قیصر هم پیاله است، و یک پا درصحرا دارد و با قبیلههای
باقیمانده در فرهنگ جاهلیت زندگی میکند، و لذا است که معاویه هرکس را با
هر گرایشی جذب مینماید و زیر پوشش اسلام، یا به رُم و تجددِ غربمآبی
میخواند، و یا به جاهلیت و روح قومیتگرایی. حال حسین(ع) با ظهور حقیقت
ایمان، این پرده ظلمانی را که سخت به بقای خود و هدم اسلام امیدوار است،
میشکافد و نهتنها راه عبور از جاهلیت غربی، بلکه راه عبور از غربمآبی
رُمی را مینمایاند و این است که حسین(ع) و فرهنگ کربلا برای همه تاریخ راه
عبور از غرب قدسی ستیز است به سوی اسلام قدسی.
16- وقتی راه عبور از امویان متحد با تجدد رُمی، نشان داده شد، دیگر مهم
نیست چند سالی دیگر یزید بماند یا نماند، و نیز مهم نیست که جهان اسلام در
رسیدن به مقصد شتاب کند یا نکند، مهم آن است که جهت جهان اسلام تغییر کرد و
از سقوط در فرهنگ جاهلیت اموی، و تجدد غربی نجات یافت. اساساً کربلا از
قدرت، تعریف دیگری دارد. معیار پیروزی در فرهنگ کربلا کسب قدرت نیست، بقای
آرمانهای الهی و تثبیت یک حقیقت بزرگ است به نام اسلام، و لذا وقتی آن فرد
از امام سجاد(ع) پرسید چه کسی پیروز شد؟ حضرت فرمودند: بگذار وقت اذان شود
تا معلوم شود. حاکی از آنکه فرهنگ اموی، رُمی میخواهد نام پیامبر را
-که در اذان گفته میشود - از جامعه حذف کند، و کربلا نگذاشت، پس ما پیروز
شدیم. همچنان که فرهنگ مدرنیته میخواهد هر حقیقت مقدسی را به موزه بسپارد و
نور حسین(ع) و کربلا در عالم غیب، فوق زمان و مکان، قرار داده شده است تا
هرکس خواست حسینوار نگذارد اسلام در حجاب ظلمات فرهنگ مدرنیته فرو افتد، و
تلاش کند امید برگشت به حیات معنوی را زنده گرداند.
17- وقتی راه عبور از جامعة جاهلیت تجددزده به سوی دیانت پیدا شد، دیگر
جاهلیت تجددزده نمیتواند با تبلیغات، ملاکهای خود، خود را نگه دارد و
افراد جامعه را به سوی خود دعوت کند، و دیگر تنفس در آن فضا برای مردم سخت
میشود و ستیزِ سیاسی و فرهنگی در راستای تغییر جهت تمنیات جامعه برای
پیدایی جامعهای دیگر شروع میشود و به واقع فرهنگ کربلا به نور حسین(ع)
جامعه نوپای اسلامی را که میرفت در ارزشهای اموی، رُمی مضمحل شود، به سوی
ارزشهای دینی سوق داد و این تغییر جهت مربوط به کلّ جهان اسلام بود.
جامعهای که در زیر پوشش قالبهای دینی، محتوای جاهلی گرفته است آنچنان
حسّیزده است که نمیتواند به عالم معنویت نظر کند. اینها جز با شهادت ولی
خدا و با صوت قرآن از سر بریده، بیدار نمیشوند. حضرت حسین(ع) توانست عمق
فاجعة دوری از اسلام را در روح جامعه نشان دهد. معاویه کفر را در خود پنهان
کرده و امیدوار بود که با این روش امکان حیات امویان تا آخر حفظ میشود،
ولی یزید با پیروزی ظاهری بر حسین(ع) با ذوقزدگی هر چه تمامتر آن کفر را
آشکار کرد، نهتنها علنی مشروب خورد بلکه بالصراحه اعلام کرد.
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْک فَلا
خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْی نَزَلَ
یعنی؛ بنیهاشم - پیامبر و خانوادهاش- با مُلک و حاکمیّت بازی کردند -
اینها دنبال حکومت بودند- در حالی که وحی و خبری از طرف خدا در کار نبود.
18- با روشنشدن کفر اموی توسط نور کربلا، جهت جامعه به سوی دین برگشت و یک
توبة تاریخی به وقوع پیوست و روز به روز روح فرهنگ اموی، رُمی بیرنگ و
بیرنگتر شد. و در حال حاضر نیز جهان اسلام با نور کربلا و حسین(ع) نیاز
به آنچنان توبهای دارد، توبهای که بتواند جهان اسلام را از کفر پنهانی به
نام فرهنگ مدرنیته که در ذکر و فکر مردم لانه کرده است، به سوی حقیقت
دیانت برگرداند، و تا چنین توبهای صورت نگیرد، قالبْ قالبِ اسلام است ولی
روح، روح غربی. الفاظ، اسلامی است ولی آسمان غیب و وَحی الهی تعیینکننده
مناسبات بین جامعه نیست، و به همین جهت دینداری ما برای ما نتیجهبخش نیست و
در مقابل دعوت به گرایشهای کفر جهانی مقاومتی از خود نشان نمیدهیم.
امروز نور کربلا باز به مدد آمده است تا در تاریخ جهان اسلام، توبهای دیگر
صورت گیرد و با بازگشت به نور ایمانِ حضوری، قلبی - که اهل بیت(ع) متذکر
آن بوده و هستند - و با عبور از ظلمات روح مدرنیته، تمام مناسبات بشری روح
ایمانی به خود بگیرد و بار دیگر جهان اسلام از خطر سقوط به درّة جاهلیت
مدرن نجات یابد.
19- وقتی قلبها توانست با عالم معنا مأنوس شود و به سرمایه بزرگ معنویت
دست یابد، دیگر «حقیقت» و «عدالت» محبوب خواهد بود و در چنین رویکردی نظرها
به سوی انسانهای قدسی معطوف میشود و لذا از حکومت علی(ع) که حاکمیت
حقیقت و عدالت بود نهتنها خسته نمیشوند، بلکه آن را غذای جان خود
میشناسند و خدا را شاکرند که در این سختیها، معنویت و عدالت در صحنه است.
در چنین رویکردی نه حیلههای معاویه کارساز است و نه تحریمهای سازمان ملل
و نه کشتارهای بُسربن ارطات، و نه تنگناهایی که برای شکست دولت عدالتگرا
پدید میآورند. چون مردم با نور حسین(ع) با حقیقت و عدالت عهد خود را محکم
کردهاند.
شرایط طوری است که به خوبی جای امید هست تا با حسین(ع) و کربلا تاریخ
امروز خود را به جلو ببریم و به جای اینکه توسط دنیای مدرن تصرف شویم،
بتوانیم در عالم تصرف کنیم. و به جای اینکه جهان را ویران کنیم تا مطابق
میل نفس امّاره ما باشد، خود را آنچنان تغییر میدهیم که شایسته قرب الهی
گردیم، و به جای آنکه تکنیکهای پیچیده مقصد و مقصود بشر شود، زندگی با
طبیعت الهی و مودّت و محبت با عالم و آدم، به بشریت باز گردد، و از همه
مهمتر انسانها به اهمیت ولایت الهی، به جای ولایت نفس امّاره پیبرده، آن
را پذیرا شوند و این شروع تاریخ حقیقی بشریت است.
«والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته»
«حسین مصباح الهدی و سفینة النجاة؛ حسین نور هدایت و کشتی نجات است.
ناسخ التواریخ- ص57