مقدمه
همانطور که میدانید طبق این آیه از قرآن:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا
بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَ
الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ
مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ
ضَلالاً بَعیداً
باید به خدا،رسول و ملائکه و روزقیامت ایمان بیارید.اگر کسی ایمان نیاره تا ابدیت دچار ضلالت و گمراهی است.
تمام اینهایی که گفته شده،غیبی هستند.
شما الان نمیتونی خدا را به چشم ببینی.نمیتونی پیامبر را ببینی،ملائکه و امام زمان را نمیتونی با حواس پنچ گانه درک کنی.
پس وقتی چیزی را نمیبینیم چطوری میخواهیم بهش ایمان بیاریم؟؟؟
برای بهتر متوجه شدن مطلب بالا و پیدا کردن راه ایمان آوردن به چیزهای غیبی به پست"اهمیت معرفت نفس" رجوع کنید.
آنچه باید در اینجا تأکید شود آن است که باید در عبادات خود افقی را تعیین
کنیم و سخت مواظب باشیم از آن غافل نشویم، و آن افق عبارت است از اینکه
سعی کنیم در اثر عبادات در نفس خود، آن چیزی را که بدان معتقدیم به فعلیت
برسانیم و با حقایق مورد اعتقادمان متحد شویم. خطا از آنجا پیش میآید که
گمان کنیم آنچه از حقایق معنوی میشناسیم و بدان اعتقاد و اطمینان داریم،
همین اطمینان به وجود آنها همان اتحاد با آنها است، و این موجب میشود که
بهرهی لازم را از عبادات خود نبریم.
یعنی اشتباه ما آنجاست که فکر میکنیم "دانایی" ، "دارایی" است. همه ما میدانیم خدا هست،قیامت هست و ملائکه هستند منتها فقط میدانیم و دانستن هم دوای درد ما نیست.
الان شما میدونی که آب تشنگی شما را رفع میکنه.خیلی از خواص آب را میدونی ولی آیا صرف دونستن،تشنگی شما رفع میشه؟؟
نه...شما تا آب نخوری،تشنگی شما رفع نمیشه.
پس دانستن مساوی ایمان داشتن نیست.باید خودت بهش برسی تا ایمان بیاری.
این باور و شعور خوبی است که انسان بفهمد حقایقی در این عالم هست، و اینکه
متوجه باشد همین حالا ملائکه و معاد و سایر حقایق ملکوتی موجودند و نیز
متوجه باشد وجود نورانی پیامبران و ائمه(ع) همین حالا در عالم حاضر هستند، و
یا اینکه انسان باور داشته باشد وجود مقدس حضرت صاحب الامر(ع) همین حالا
در عالم هستی حاضرند، اینها همه باورهای ارزشمندی است و حکایت از شعور خوب
آن کسی میکند که متوجه وجود چنین حقایقی شده است، ولی این ابتدای کار
است. کار اصلی آن است که شرایطی فراهم
کنیم تا هماکنون نفس ما با آن حقایق مرتبط و متحد گردد و شخصیت ما
بهگونهای بالفعل، عین ارتباط و اُنس با آنها باشد.
وسعت نفس انسانی
دلایل فلسفی(در پست "اهمیت معرفت نفس" در پایین پست، دلایل فلسفی آورده شده است) به خوبی روشن میکنند نفس ناطقهی انسان وسعتی لایقِف دارد یعنی در هیچ یک از مراتب هستی متوقف نمیشود، مقامش مقام «ماسِویالله»
است، بدینمعنی که به غیر از خدا، تمام کمالات عالم وجود را میتواند
داشته باشد، ولی توانایی داشتن تمام کمالات عالم وجود، غیر از آن است که
فعلاً دارد.
ولی سؤالی که برایمان میماند این است که پس چرا خود را در آن عوالم احساس نمیکنیم؟
آری هماکنون نفس شما از آسمان اول تا آسمان هفتم که افق عالی آسمانهاست،
در تمام آنها حاضر است و میتواند ناظر بر بهشتیان و جهنمیان باشد.
همان حضوری که حارثهبنمالک به جهت وسعت نفسش پیدا کرده بود، به طوری که
رسول خدا(ص) بعد از نماز صبح جوانی را دیدند که آثار ریاضت در سیمایش
نمایان است. سؤال کردند «کَیفَ اَصْبَحْتَ یا زَید؟» ای زید در چه حالی هستی؟ عرض کرد «اَصْبَحْتُ یا رَسُولَ اللّه مُوقِناً» ای رسول خدا در حال یقین هستم. حضرت فرمودند: «اِنَّ لِکُلِ یقِینٍ حَقِیقَةٌ فَمَا حَقِیقَتُ یقِینِک؟» برای
هر یقینی حقیقتی و آثاری هست، حال حقیقت و آثار یقین تو چیست؟ جوان گفت:
یا رسول الله! بر اثر یقین همواره محزونم و شبها خواب را از چشمانم
ربوده... نَفْسم بهکلی از دنیا و آنچه در آن است انصراف پیدا کرده تا جایی
که کَأنَّ عرش پروردگار را میبینم که برای حساب نصب شده و همه برای حسابِ
قیامت محشور شدهاند و من در میان آنها هستم ...
پس از آن که رسول خدا(ص) سخنان جوان را شنیدند رو به مردم کرده فرمودند: «هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللّهُ قَلْبَهُ بِالْاِیمان»؛ این بندهای است که خداوند قلب او را به ایمان منوّر کرده است، و به او فرمودند: «اَلْزِمْ مَا اَنْتَ عَلَیه»؛ این حالتی را که در آن هستی حفظ کن.
با توجه به اینکه آن جوان عرض کرد یا رسول الله من دارم جهنمیان و
بهشتیان را هماکنون میبینم و خودم را هم در قیامت میبینم، و حضرت هم
تأیید فرمودند، پس میشود در عین این که انسانی در صف نماز صبح نشسته است
نفس او بالفعل در عالیترین عوالم وجود حاضر باشد.
یاعلی مدد