برکات ملاقات مؤمنین
کسی که ما را به یاد خدا میاندازد در واقع ما را متذکر خودمان میکند و جانمان را به سوی دروازههای عالم ملکوت که در عالم غیب و معنا به سر میبرد، راهنمائی مینماید. حضرت صادق(ع) میفرمایند:
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَسْکُنُ إِلَى الْمُؤْمِنِ کَمَا یَسْکُنُ الظَّمْآنُ إِلَى الْمَاءِ الْبَارِدِ»؛
مؤمن از طریق مؤمن در آرامش قرار میگیرد، مانند تشنه که با آب گوارا به آرامش میرسد.
مؤمن برای برادر مؤمن خود دریچهی سیر به سوی عالم غیب و ملکوت است، لذا با جمال خود، برادر خود را به سوی آرامشِ عالم معنا دعوت میکند. سکینه یا آرامش مربوط به عالم حرکت و تغییر نیست، مربوط به عالم ثابتات است که تجلی آن در حرکات و سکنات مؤمنین به صورت وقار ظاهر میشود.
عالم ثابتات کجا و شتابزدگیهای شیطانی کجا، حضرت پیامبر(ص) فرمودند:
«العجلة من الشّیطان و التّأنّیُ من الله تعالى»؛ عجله از شیطان و وقار از خدا است.
پس هرجا سکینه هست شیطان را در آن جا راه نیست. طبق روایت فوق؛ ارتباط مؤمن با مؤمن انسان را متوجه جنبهی ملکوتی برادر مؤمن خود میکند، جنبهای که فوق عالم تغییر و حرکت است و لذا تجلی آن به صورت سکینه و آرامش در حرکات و کلمات او به نمایش میآید.
رسول خدا میفرمایند: «بَکَى شُعَیْبٌ(ع) مِنْ حُبِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَکَى حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَکَى حَتَّى عَمِیَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ بَصَرَهُ فَلَمَّا کَانَتِ الرَّابِعَةُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ یَا شُعَیْبُ إِلَى مَتَى یَکُونُ هَذَا أَبَداً مِنْکَ إِنْ یَکُنْ هَذَا خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَقَدْ أَجَرْتُکَ وَ إِنْ یَکُنْ شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ فَقَدْ أَبَحْتُکَ قَالَ إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنِّی مَا بَکَیْتُ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِکَ وَ لَکِنْ عَقَدَ حُبُّکَ عَلَى قَلْبِی فَلَسْتُ أَصْبِرُ أَوْ أَرَاکَ فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَیْهِ أَمَّا إِذَا کَانَ هَذَا هَکَذَا فَمِنْ أَجْلِ هَذَا سَأُخْدِمُکَ کَلِیمِی مُوسَى بْنَ عِمْرَان».
شعیب(ع) از حبّ خدا آنقدر گریست تا نابینا شد، پس حقّ تعالى بینایى را به او برگرداند سپس آن قدر گریست تا بینایى خود را از دست داد، باز خداوند چشمانش را به او بازگرداند، پس از آن باز آن قدر گریست تا نابینا گردید، این بار نیز خداى عزّ و جلّ بینایى را به وى برگرداند، پس چون بار چهارم شد حقّ تعالى به او وَحى نمود و فرمود: اى شعیب تا کى این طور میکنى، اگر از خوف جهنّم گریه میکنى، تو را از آن آزاد و رها کردم و اگر به جهت شوق به بهشت گریه میکنى، بهشت را برایت مباح نمودم.
شعیب(ع) عرض کرد: پروردگارا، تو میدانى که نه از خوف جهنّم میگریم و نه به خاطر شوق بهشت اشک میریزم بلکه حبّ و شوق تو قلبم را فرا گرفته به طورى که صبر نمیتوانم نمود تا تو را ببینم.
خداوند به او وحى نمود و فرمود: حال که چنین است کلیم و هم سخنم موسىبنعمران را به زودى خادم تو قرار میدهم.
از روایت فوق معلوم میشود برای ورود به عالم ملکوت و اُنس با خدا، خداوند مصاحبت حضرت موسی(ع) را به حضرت شعیب(ع) میدهد، جان انسان با چنین ملاقاتی از جنبهی باطنی خود تغذیه میکند. زیرا از طریق اُنس با اولیاء الهی یک نحوه اتحاد با جنبهی باطنی آنها برای ما پدید میآید و در صفای آنها مستقر میشویم. به همین جهت فرمودهاند در محضر عالمان حاضرشدن برکات بیشتری دارد تا صرفاً به مطالعهی آثار نوشتاری آنها اکتفا کنیم.
این که عزیزان میپرسند چگونه برکات اعتکاف و حج و ماه مبارک رمضان را حفظ کنیم؟ جواب آن است که از طریق ارتباط با مؤمنینی که متذکر نور الهیاند میتوان روح عبادات را در خود حفظ کرد، به شرطی که موانعی مثل کبر و حسد و غضب و امثال آنها را رقیق کرده باشیم تا راه به سوی جنبهی باطنی و تکوینی جانمان باز باشد. در این صورت راه پیدا میشود، راه که پیدا شد احساس میکنید میشود سیر کرد و مرتبط شد و جان را تغذیه کرد. در آن حالت سیرِ «اِلَیهِ راجِعُون»؛ صورت خود را مینمایاند، و محبوبتان در منظر شما قرار میگیرد و با امید به لطف و رحمت او سیر خود را ادامه میدهید وگرنه از آنجایی که هیچکس بدون سیر به سوی خدا نیست، اگر خود را اصلاح نکنیم خداوند با اسم قهر و غضب خود ما را به سوی خود میکشد و طوری وارد جنبهی باطنی خود میشویم که هیچ بهرهای از نسیم جانفزای عالم غیب و معنویت نصیب ما نمیشود.
ظهور موانع پنهان
با به صحنهآوردن قلب، تمام استعدادهای اُنس با عالم نور و معنا بهکار میافتد. عمده آن است که سعی کنیم قلب را از بیسر و سامانی، به حضور بیاوریم و چشمهای قلب را متوجه حقایق عالم معنا نماییم. اینجا دیگر حرف زدن فایده ندارد، فکر کردن هم بیفایده است، باید عمل کرد و قلب را به کار گرفت. در فکر و نظر میتوانیم تصور کنیم که چگونه قلب را به حضور ببریم، ولی وقتی میخواهیم وارد عمل شویم احساس میکنیم اصلاً قلبی در کار نیست، اینجاست که میفهمیم چگونه با عبادات باید برخورد کرد تا قلبِ رفته برگردد.
حضرت صادق (ع)میفرمایند: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ خَافَ اللَّهَ وَ مَنْ خَافَ اللَّهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْیَا»
هرکس خدا را شناخت و متوجه آنهمه نور و کمال شد، خوف الهی در جان او ظاهر میشود و هرکس خوف الهی پیدا کرد نفس خود را از دنیا برمیکَند.
چون میبیند همینکه دل خود را متوجه دنیا کرد از آن قلبی که به کمک آن نور غیب و معنا را میدید محروم شد. در این حالت است که انسان میفهمد با رعایت دستورات شرعی چگونه میتوان قلب را به صحنه آورد و چشمهای آن را از غبار طلب دنیا پاک کرد و به تماشای انوار ملکوت نشست و سیر حقیقی را شروع نمود. وقتی میفهمیم چه بلایی با پرحرفیها و آرزوهای بلندِ دنیایی بر سر خود آوردهایم که بخواهیم قلب را به صحنه بیاوریم، آنگاه احساس میکنیم که قلب نداریم.
به همین جهت قرآن میفرماید: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ»؛
در این قرآن ذکر و یادآوری هست، برای کسی که قلب دارد و یا بدان قرآن گوش سپارد، در این حالت او مشاهده میکند.
چون حجابهای بین او و حقایق غیبی کنار میرود و با چشم دل با انوار عالم معنا متحد میگردد.
اشک و نالهی اولیای خدا به جهت آن است که از جهتی دل در میان است و از جهت دیگر دل در میان نیست. آری دل در میان است که آنها نظر به محبوب خود دارند، ولی در همان حال میبینند دل در میان نیست زیرا محبوب رخ نمینمایاند و از سالک طلب فنای بیشتر میکند. به گفتهی حافظ:
رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد...صد لطف چشم داشتم و اویم نظر نکرد
ماهی و مرغْ دوش ز افغان من نخفت....وآنشوخْدیدهبین،کهسرازخواببرنکرد
عمل حقیقی، عمل قلبی است که در اثر آن جان انسان از ساحت عالم ماده به سوی عالم غیب و معنویت سیر میکند، در چنین شرایطی است که موانعِ سیر ظاهر میشوند و نمیگذارند این سیر انجام شود، گفت:
آب گِل خواهد که در دریا رود....گِل گرفته پای او را میکشد
چیست این از گِل گرفتن آب را....جذب تو نُقل و شراب ناب را
حتماً ملاحظه فرمودهاید که چگونه خیالات دنیایی در نماز به سراغ انسان میآید و مزاحم حضور قلب میشود، در حالی که در امور معمولی این خیالات ظاهر نمیشوند. چون در نماز بنا دارید از ساحت عالم ماده و دنیای کثرات به ساحت عالم غیب و معنا سیر کنید.
به عبارت دیگر میخواهید ساحت خود را تغییر دهید، در اینجاست که موانع ظاهر میشوند. تا وقتی نمیخواستیم تغییر ساحت دهیم، در همان ساحتی بودیم که خیالات و کثرات نیز در همان ساحت بودند، لذا مانعی محسوب نمیشدند که در مقابل ما صف بکشند. عالم کثرت وقتی مانع ما است که بخواهیم از کثرت به سوی وحدت سیر کنیم.
بر اساس نکتهی فوق تا کسی قلب خود را راه نیندازد نمیفهمد حب دنیا چه بلائی بر سر او آورده، در این حالت است که دستورات شریعت معنی حقیقی خود را پیدا میکند، چه دستوراتی که ما را از موانع نهی میکند و چه آن دستوراتی که ما را در ایجاد عوامل امر مینماید.
یاعلی مدد
خیالات دنیایی در نماز به سراغ انسان میآید و مزاحم حضور قلب میشود...
سلام بزرگوار خدا قوت
خیلی سخته که قلب را از بیسر و سامانی، به حضور بیاوریم و چشمهای قلب را متوجه حقایق عالم معنا نماییم.
دعایمان بفرمایید که چشمهایمان را از غبار طلب دنیا پاک کنیم و قلب خود را به صحنه بیاوریم،
سلام
انشالله اگر از فرصت هایی که در پیش رو داریم،مثل ماه شعبان و بخصوص ماه رمضان به خوبی استفاده کنیم،نتیجه خوبی خواهیم گرفت.
چون در این ماه شرایط فراهم است،فقط کافی است کمی دقت کنیم و آنچه در این ماه دستور داده اند را با معرفت انجام دهیم.
ممنون از حضورتون
یاعلی مدد