بخش سوم-شرح مناجات شعبانیه

بخش سوم


بنا بر این شد که گذری داشته باشیم تا با تامل بهتر،خودمان دعا را مطالعه کنیم و انشالله خود دعا حقایق نورانی خودشو به قلب ما منکشف کند.به اینجا رسیدیم که:


إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ‏

اى خدا اگر مرا به جرمم مؤاخذه کنى تو را به عفوت مؤاخذه میکنم و اگر مرا به گناهانم بازخواست کنى تو را به مغفرتت باز خواست کنم.

 وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ

و اگر مرا به آتش دوزخ برى اهل آتش را آگاه خواهم کرد که من تو را دوست میداشتم.


یکی از زیباترین شکل مراوده با خداست.به این شاخصه در دیگر دعاها همچین فرازی نیست...

باید توجه داشت که هیچ موجودی پیش خدا هیچ خودی برایش مطرح نیست و این فراز نمیخواهد این را بگوید که نعوذبالله اگر منو مجازات کردی،منم تورا مجازات میکنم یه این معنایی که من یه کسی هستم که میتونم مجازات کنم!! نه...

درواقع با این فراز میخواهیم بگوییم که خدایا ما از جنبه محبت به تو آمده ایم...خدایا ما تورا دوست داریم،اگر مارا مواخذه کردی،به همه میگیم که ما تورا دوست داشتیم ولی با ما چنین کرد...این هنر بندگی است که از با خدا طوری صحبت کنیم که خدا بجای غضبش ،با رحمت واسعه خودش با ما برخورد کند.



یاد ده ما را سخنهای رقیق*****که تو را رحم آورد آن ای رفیق

هم دعا از تو اجابت هم ز تو*****ایمنی از تو مهابت هم ز تو

گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن*****مصلحی تو، ای تو سلطان سخُن

کیمیا داری که تبدیلش کنی****گر چه جوی خون بود نیلش کنی

این چنین میناگریها کار توست****این چنین اکسیرها ز اسرار توست

مولوی


إِلَهِی إِنْ کَانَ صَغُرَ فِی جَنْبِ طَاعَتِکَ عَمَلِی فَقَدْ کَبُرَ فِی جَنْبِ رَجَائِکَ أَمَلِی‏

 اى خدا اگر در مقابل طاعتت عملم اندک است در مقابل رجاء و امید به کرمت آرزویم بسیار است


خدایا اگر از طرفی اعمالم کم است اما در جنبه امیدی که باید به تو داشته باشم،امیدم بسیار بزرگ است.

خدایا من با یک قاعده میخواهم با تو سخن بگویم چون تو یادم دادی که اینطوری حرف بزنم...


در مناجات خمس عشر،یکی از اسما خدا الاْمَلِ(آرزو) آورده شده است به این معنا که انسان باید همه مقصد و مقصودش را در آن طلب کند.

در این فراز از دعا فصل خوبی را باز کردند و آن حُسن ظن به خداست.خدایا من به کمی اعمالم نگاه نمیکنم،من به امید زیادم به تو نگاه میکنم و خدا هم همینو دوست دارد."اَنا عِندظنّ عَبدمُومن"


إِلَهِی کَیْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَةِ مَحْرُوماً وَ قَدْ کَانَ حُسْنُ ظَنِّی بِجُودِکَ أَنْ تَقْلِبَنِی بِالنَّجَاةِ مَرْحُوماً
اى خدا چگونه از درگاه لطفت محروم و ناامید برگردم در صورتى که به جود و احسان تو حسن ظن بسیار داشتم که به حالم ترحم کرده و عاقبت از اهل نجاتم میگردانى


درواقع به سالک میخواهد بگوید که وقتی در این وادی وارد شدی،مسائل خیلی راحت حل میشود.این یک قاعده است که اگر ما مطمئن باشیم به لطف خدا،همان لطف برما واقع میشود.

درمحضر رسول خدا(ص) کسی گفت که حضرت عیسی(ع) با حواریون روی آب راه میرفتند.پیامبر فرمود:اگر یقین شان بیشتر بود،روی هوا راه میرفتند.

این خیلی معرفت خوبی است.شما اگر یه کاری کنی که مطمئن بشی و یقین پیدا کنی به یک صفت از خدا،همان صفت برای شما واقع میشود. در واقع یقین،خود عامل ایجاد است.حضرت عیسی(ع) و حواریون اگر یقین داشتند که روی هوا هم میتونند راه برن،راه میرفتند.

اگر ما یقین داشته باشیم که اگر توکل کنیم به خدا،خداوند به بهترین شکل مشکل مارا حل خواهد ساخت،خدا هم مشکل را به بهترین وجه حل میکند.مشکل اینجاست که ما یقین نداریم بلکه میدانیم...یقین به آسانی و سریع بدست نمی آید.اگر یقین سریع بدست آمد،باید به آن یقین شک کرد.یقین باید از طرف قلب ایجاد شود و یقین قلبی با تمرین و تکرار به مرور زمان بدست می آید.(مباحث"معرفت نفس" و "چگونگی فعلیت یافتن" و  متن "ماه رجب،ماه سیر از نفس به قلب" کمک خوبی برای فهم بیشتر خواهد کرد.)


در این فراز از دعا میخواهیم بگوییم خدایاا من اینطوری به تو مطمئنم،مطمئنم که میبخشی و کرم داری...

برای همین میگویند که تکرار کنید چون قلب وقتی اینجوری به خدا مطمئن شد و به یقین رسید،خود یقین موجب ایجاد میشود و خدا هم همونطوری که به بهش یقین داریم با ما برخورد میکند.

"اَنا عِندظنّ عَبدمُومن" من در گمان بنده ی مومن خود هستم.در آخر رایت گفته شده"مومن" ،چون هرگمانی مورد قبول نیست،باید خدارا همانطور که هست باهاش صحبت کنیم پس باید شناخت و معرفت داشته باشیم.برای همین میگوید ظن بنده ی مُومن،نه هر بنده ای...


إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ‏
اى خدا عمرم را با درد و غفلت از تو فانى ساختم و بفرسودم جوانیم را در مستى بعد از تو


خدایا ما عمرمون را از بین بردیم و اون موقعی که باید حواسمون را جمع میکردیم،نکردیم...عمرمون را در سرسری گرفتن از بین بردیم...خدایا جوانیم را در مستی دور از تو گذارندم و آن وقتی که تو پرده پوشی از گناهان من میکردی بیدار نشدم و غفلت کردم..


إِلَهِی فَلَمْ أَسْتَیْقِظْ أَیَّامَ اغْتِرَارِی بِکَ وَ رُکُونِی إِلَى سَبِیلِ سَخَطِکَ‏
اى خدا پس بیدار نشدم روزگارى را که مغرور کرمت بودم و به راه سخط و غضبت میرفتم


راه نجات چیه؟؟

 

إِلَهِی وَ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ إِلَیْکَ‏

اى خدا من بنده تو و فرزند بنده توام که در پیشگاه حضورت ایستاده ‏ام و کرم و رحمتت را بسویت وسیله خود قرار داده ‏ام


خدایا من بنده ام...من نسل در نسل بنده ام...خودی در مقابل تو ندارم..چیزی که منو امیدوار کرده که بیام پیش درگاه تو و متوسل بشم به درگاه تو،کرمی است که در محضر توست.

تو مگو ما را بدان شه بار نیست.....با کریمان کارها دشوار نیست

مولوی



 إِلَهِی أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ أُوَاجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیَائِی مِنْ نَظَرِکَ‏
اى خدا منم بنده‏اى که به عذر خواهى به درگاهت آمده‏ام از اعمال زشتى که بواسطه قلت حیا به حضورت و در نظرت بجا آورده‏ ام

 وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ
و از تو عفو و بخشش میطلبم که عفو وصف کرم توست

 خدایا خراب کردم و از اینکه با کمال بی حیایی و بی ادبی در مقابل تو عمل کردم ،عذرخواهانه به سمت تو آمدم...

خدایا میدونم توی دنیا خیلی کمکم کردی،روزی رسوندی،کسایی را سر راه من قرار دادی که من بیدار بشم ولی تنها چیزی که برای من بود،روسیاهی در محضر تو بود...خدایا ببخش...



إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلاَّ فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ‏
اى خدا من قدرتى که از معصیت باز گردم ندارم مگر آنکه تو به عشق و محبت مرا بیدار گردانى

خدایا من که قدرتی نداشتم که از معصیت تو خارج بشم الا اون وقتی که من را با نور محبتت بیدارم کردی!!

خدایا تو محبت خودتو در دل من انداختی و من نسبت به این معصیت تورا بیشتر پسندیدم و آمدم به طرف تو...خدایا من که کاره ای نبودم،تو این کار را کردی...تو منو از معصیت دور کردی!!


من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه

ذرٌه یی بودم و مِهــــر تو مــرا بالا برد

من خَس بی سر و پایم که به سیل افتادم

او که می رفت مرا هـــم به دل دریا برد

علامه طباطبایی


وَ کَمَا أَرَدْتَ أَنْ أَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِی فِی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْکَ‏
یا آنکه چنانکه تو میخواهى باشم و شکر تو گویم چون مرا به کرمت داخل کردى و قلبم را از پلیدی هاى غفلت پاک و پاکیزه گردانیدى


خدایا پس حالا که حواسم هست پای خودم نمیگذارم و میدونم که همش از لطف توست،شکر تورا بجای می آورم...اگر میل به گناه ندارم،آنجاست که تو کریمانه به من نگاه کردی...


" تَطْهِیرِ قَلْبِی"خدایا هیچ بدبختی بالاتر از این نیست که من در محضر تو غافل باشم...خدایا تو بودی که من از گناه و معصیت آزاد بشم...تو بودی که با نور محبتت قلب منا پاک کردی از غفلت و بی توجهی!!



إِلهِی انْظُرْ إِلَیَّ نَظَرَ مَنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَأَطَاعَکَ‏

اى خدا از لطف به حال من چنان بنگر که‏ به کسى که او را خواندى و اجابت کرد و به کار طاعت واداشتى و اطاعتت نمود می‏نگرى

خدایا جوری به ما نظر کن مثل اون نظری که به اولیاء خودت کردی که تو خودت در قلبشون ندا دادی و آنها اجابت کردند.امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی چرا به اینجا رسیدند؟؟ خدایا تو در قلبشون انداختی و آنها اجابت کردند...


خدایا همیشه شروع کننده تو هستی...تو به دلم میندازی که "بنده ی من بلند شو نماز شب"...." بنده من نمیخوای بری زیارت؟؟"...

داریم که قبل از هرگناهی ملائکه به انسان ندا می دهند که "ای بنده خدا،این کار گناهه؟؟" و ما میتونیم این ندارا حس کنیم.

گاهی اوقات شده که میخواهیم دروغی بگیم و یا حرفی پشت سر کسی بزنیم ولی به دلمون میافته که این کار را انجام ندیم!! یهو نسبت به اون کار رغبتمون کم میشه و منصرف میشیم...این ندای درونی،همان ندای ملائکه است.


گاهی در یک مهمانی میریم،پیش خودمون میگیم که چرا من اومدم اینجا؟؟ چرا من اینکار را انجام دادم؟؟؟

آیا کاری که کردم درست بود یا نه؟؟


این ندای درونی،همان ندای دو ملائکه نکیرو منکر هستند...نکیرومنکر الآن هم هستند منتها ما آنها را نمی بینیم ولی بعداز مرگ ،وقتی که توجهمون از دنیا کنده شد ،آنها را میبینیم...چیزی نیست که بعدا بیایند،بلکه همین الآن هم هستند و از ما سوال میکنند.این نداهای درونی همان سوال های نکیرومنکر است که از ما میپرسند که عمرتو در چه راهی صرف کردی؟؟ اطاعت خدارا کردی؟؟...

چیزهایی که الآن باطنی هستند،در برزخ ظاهر میشوند.


خدایا مثل اولیای خودت به ما نظر کن،کمک کن که قلبمون آماده ی ندای تو باشه و از آنها نباشیم که نعوذ بالله محلمون نگذاری...خدایا درسته که ما هنوز به درجه اولیا نرسیده ایم ولی تو لطف خودت را بکن و به ما نظر کن.



یَا قَرِیباً لاَ یَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یَا جَوَاداً لاَ یَبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ
اى نزدیکى که هرگز دور از آنکه فریفته توست نمیشوى و اى با جود و کرمى که هرگز بخل بر آنکه امید احسانت دارد نمیکنى

ای نزدیکی که از آنکه شیفته ی توست،دور نیستی و ای بخشنده ای که به آنکه امیدوار است که ببخشی،میبخشی.

إِلَهِی هَبْ لِی قَلْباً یُدْنِیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ وَ لِسَاناً یُرْفَعُ إِلَیْکَ صِدْقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ‏
اى خدا به من دلى عطا کن که مشتاق مقام قرب تو باشد و زبانى که سخن صدقش بسوى تو بالا رود و نظر حقیقتى که تقرب تو جوید


خدایا از سر لطفت قلبی به ما بده که با شوقش به تو نزدیک بشه...خدایا به من زبانی بده که با صدقش به تو نزدیک بشه!!

یکی از اسماء خدا "اصدق" است. خدا اصدق است و ما میتوانیم با صدق به اصدق متصل شویم چون خداوند صدق را تصدیق میکند.

اگر آدمی با صدق عمل کند و حرفبزند،اولین کسی که تصدیق میکند،اصدق است.

خدایا من میخوام به صدق به طرف تو بیایم...

خدایا یک نظری(فکر و عقیده ای) به من بده که حقانیت اون عقیده موجب بشه که من به تو نزدیک بشم...


یاعلی مدد

نظرات 1 + ارسال نظر
Behnaz سه‌شنبه 20 خرداد 1393 ساعت 23:25 http://mehrabaniha.blogsky.com

اى خدا اگر در مقابل طاعتت عملم اندک است در مقابل رجاء و امید به کرمت آرزویم بسیار است.
اى خدا به من دلى عطا کن که مشتاق مقام قرب تو باشد و زبانى که سخن صدقش بسوى تو بالا رود و نظر حقیقتى که تقرب تو جوید.
هم دعا از تو اجابت هم ز تو*****ایمنی از تو مهابت هم ز تو
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن*****مصلحی تو، ای تو سلطان سخُن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد