امامزمان(عجلاللهتعالیفرجه) عامل قبولی روزه
حالا به این نکته دقت کنید:
« و چون شخص مشرک عبادتش صحیح نیست، پس درواقع چنین کسی روزهاش صحیح نیست».
آری کسی که مشرک است، روزهاش صحیح نیست و پذیرش این نکته تا اینجا مشکلی نیست.
حالا سؤال این است که چه کسی مشرک است؟
هر کس خدا را کم قبول دارد، خیلی مشرک است، کسی که خدا را خیلی قبول دارد، کم مشرک است. یعنی ملاکِ پذیرش روزه مثل هر عبادتی «عدم شرک» است، خوب دقت کنید؛ یعنی هر کس خدا را خیلی قبول دارد، عبادتش خیلی قبول میشود. یک مشرکی که اصلاً خدا را قبولندارد، روزهای هم که گرفته است مثل این است که فقط گرسنگی نصیبش شدهاست، مثل دزدی است که چند روز در زندان به او غذا ندادهاند.
یعنی روزهدار اصلی کیست؟ امام زمان(صلواةاللهعلیه). چرا؟ چون امام زمان(علیهالسلام) قلبشان توحید محض است، حیّ و حاضر هم که هستند. پس روزهدار اصلی فقط ایشان است، بقیه چقدر روزهدارند؟ بهاندازهای که به امام زمانشان نزدیکند.
مثل «تری» است؛ «تر»یِ اصلی، آب است، بقیه «تر»ها چقدر «تر»ند؟ بهاندازهای که با آب ارتباط دارند، این یک قاعدهاست. پس بنابراین ما بهاندازهای که اعمالمان در محضر امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) مورد قبول است، موحد هستیم، این که میگویند هر هفته دوشنبه و پنجشنبه اعمال ما را در محضر امام میبرند، مثل همین است؛ یعنی روز دوشنبه و پنجشنبه پرده عقب میرود و آدم میتواند اعمالش را در مقایسه با آن قلب موحدِ مطلقِ حیّ و حاضربهتر مقایسه کند تا بداند که چهکاره است. پس :
« روزهدار اصلی، انسان کامل است که حیّ و حاضر است، و بقیه بهاندازهای که به انسان کامل نزدیکاند روزهشان روزه است و مورد قبول. چرا که اوست که با باطنِ توحیدیِ خویش به سرّ روزه دست یافته است».
این کلید را گم نکنید: حقیقت هر عبادتی به سرّش است نه به قالبش، هر کس بهاندازهای که سرّ هر عبادت را بشناسد و با باطنش و با سرّ آن عبادت ارتباط پیداکند، آن عبادت را انجامدادهاست.
سرّ امام زمان(علیهالسلام)، سرّ انسان بصیر محض است، پس ایشان سرّ روزه را میداند. و بهاندازهای که هر کس سرّ روزه را بداند میتواند روزه بگیرد، پس امام زمان است که میتواند واقعاً روزه بگیرد.
« و کسی که از سرّ روزه بیخبر است، از روزه بیخبر است. و آنکه به انسان کامل نزدیک نیست به قلبی که به سرّ روزه نزدیک است نزدیک نیست».
نگویید سخت است. نه، اگر امام زمان نداشتیم سخت بود. پس بهاندازهای که ما به قلب امام زمان نزدیکبشویم، روزهمان روزه است و شب قدر داریم. شب قدر در قلب ماه رمضان است. ببینید قلب ما وسط سینه ما نیست؛ از راست شروع میشود به طرف چپ. یعنی از نصفه به بعد، قلب شروع میشود. قلب قرآن که سوره «یس» است؛ از نصفه به بعد یعنی در جزء 23 است، قلب رمضان هم از نصفه به بعد است. و به قلب رمضان کسی میرسد که به قلب عالَم نزدیک بشود.
قلب عالم، سلطان قلبها، قلبِ قلبها، امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) است. اصل هر چیزی به قلب است. اصل انسان، به انسان کامل است، و انسان کامل هم یعنی امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه). پس قلب عالم و قلب ما، قلبِ قلب ما، فقط امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) است.
و فقط هم روزه ایشان روزه است، پس باید به امام نزدیک شد. یعنی ملاک ارزیابی خودمان امام ماست. و با توجه به حضور حضرت در هستی از پرتو وجودی ایشان برخوردار خواهیم شد تا روزه خود را به روزه حقیقی نزدیک کنیم و آرامآرام به شب قدر که صاحب حقیقی آن، امامزمان(صلواةاللهعلیه) است نزدیک شویم.
میگویی از کجا میتوانم روزهام را با روزه حضرت مقایسه کنم؟
بدانکه هراندازه در وادی توحید قدم برداری، به آن حضرت نزدیک میشوی و لذا توان ارزیابی پیدا میکنی، و به اندازهای که روزه صحیح بگیری؛ به توحید نزدیک میشوی. یعنی با روزه حتی قدرت مقایسه و ارزیابی اعمال و عبادات در رابطه با عبادات انسان کامل در شما پیدا میشود. مسأله؛ توحیدِ اجمالی و تفصیلی است، با اجمال توحیدی به مقام انسان کامل نظر دوخته میشود و از طریق آن موحد محض به توحید ناب سیر میکنیم.
زندگی؛ لیـلةالقدری است تا مطلعالفجرِ قیامت
نتیجه داراشدن شب قدر و بهدستآوردن شب قدر چیست؟ نتیجه اینکه اگر دقت کنید، میبینید این شب، شبی است که باید به فجر سالم برسد. کل زندگی یک شب است، همچنانکه قیامت روز است؛ قرآن میگوید: «یومُالقیامه». برای همین هم دنیا را میگویند «وَ الَّیْلِ إذَا عَسْعَس»، یعنی شب است، اما شبِ ناپایدار، نمیماند؛ «عَسْعَس» است، دائماً میرود. اما بعد از صبح، دیگر چیزی از رفتن نگفت؛ فرمود: «وَ الصُّبْحِ إذَا تَنَفَّس»،یعنی آنگاه که صبح شروع میشود. چون دیگر شب تمام است، فقط روز است.
کل زندگی یک شب است؛ اگر کسی توانست از این شب بگذرد، به صبح میرسد وگرنه به قیامت نمیرسد؛ همانجا دفن میشود. بعضی ها وسط دنیا دفن میشوند؛ اصلاً به صبح نمیرسند؛ دنیا میربایدشان، در قیامت هم که آنها را میآورند با ظلمتِ زندگی در دنیا به قیامت میآیند.
یک کس است که در این شب به صبح میرسد، و آن هم امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) است. «سَلامٌ هِیَ» این شبِ دنیا برای امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) سالم است یعنی امام زمان(صلواتاللهعلیه) تحت تأثیر این دنیا نیستند. و امام در تمام طول زندگیِ شب دنیایی، سالم است، ضایعنمیشود؛ نعوذبالله گناه آلودهاش نمیکند و همچنان در این حالت پاکی خود را نگه میدارد. «حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» تا وقتی که روز میشود، حقیقت هرچیز پیدا میگردد. خدای ناکرده اگر روز شد و معلوم شد ما ضایع شدهایم، خیلی بد است. «سَلامٌ هِیَ» برای امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) کل این شب سالم است، تا شب به روز برسد، برای ما هم این شبِ دنیا به اندازهای سالم است که آن حضرت را امام خود قرار دهیم.
این دنیا یک شب قدر است، به صبح هم میرسد. چرا شب است؟ برای اینکه آن نور قیامتی که مخصوص قیامت است در دنیا نیست. چرا قدر است؟ برای اینکه هر کس باید اندازه خودش را معلومکند؛ اندازه ما، اندازه شب قدر است برای ما. این شب قدر آخرش به صبح میرسد، اما همه در این شب «سلام» نیستند؛ سلامت ندارند، آلوده میشوند خودشان آبرویشان را میبرند، کافر میشوند چون بیدار نیستند، میخوابند، سعی نمیکنند شب دنیا را احیاء کنند، یک عمر خوابند.
پس کل این زندگی یک شب است، اما برای همه سلام نیست برای امام سلام است، عین شب قدر که برای همه قدر نیست، صاحب شب قدر امام زمان(صلواةاللهعلیه) است.
این مسائل را در روایت داریم، خود قرآن هم کمک میکند. داریم که حضرت رسول(صلواتاللهعلیهوآله) از اصحابشان پرسیدند: آیا بعد از من هم ماه رمضانی هست؟ گفتند بله یا رسول الله. گفتند این ماه رمضان شب قدر دارد یا ندارد؟! گفتند: بله؛ خود قرآن میگوید. فرمودند که در شب قدر قرآن نازل میشود یا نمیشود؟ گفتند: بله، نص صریح قرآن است. فرمودند: بر چه کسی نازل میشود؟! چون میفرماید: کل قرآن در شب قدر نازل میشود، پس باید یک قلبی باشد که ظرفیت کل قرآن را داشته باشد، چنین کسی هم غیرمعصوم نیست، معصوم یعنی کسی که هیچ نقصی ندارد تا بتواند همه حقیقت قرآن را بگیرد. من اگر برفرض نصفش را بگیرم، پس من معصوم نیستم، ناقصم. گفتند: بعد از من در شب قدر کل این قرآن بر چه کسی میرسد؟ گفتند: نمیدانیم. امیرالمؤمنین(روحیلهالفدا) آنجا تشریف داشتند، پیامبر(صلواةاللهعلیهوآله) دستشان را روی سر حضرتعلی(علیهالسلام) گذاشتند و گفتند: بعد از من بر ایشان نازل میشود. حالا اگر هم نگفته بودند، باز هم ما باید میگشتیم و کسی که ظرفیت پذیرش کل قرآن را دارد پیدا میکردیم؛ چون طبق آیه قرآن باید یک قلبی باشد که کل قرآن را در شب قدر بتواند بگیرد.
راه سلامت در مطلعالفجر قیامت
پس قبول داریم که صاحب شب قدر امام زمان(صلواتالله علیهوعلیآبائه) است، حالا این شب قدر برای ایشان «سلام» است، پس ایشان زندگی را بینقص به صبح میرساند. کل عالم هم که شرایط قدر و اندازهدار شدن ماست و در واقع شب قدر ماست. نتیجهای که گرفتیم، این است که حالا اگر خواستید در این زندگی به شب قدر برسید و از این سیاهی و ظلمت نجات پیدا کنید، بدون امام نمیشود. پس باید به امام متوسل بشویم.
میگوییم: آقا! ما فقط به شما امید داریم، به ما خبردادند شما پشت ابر هم که هستی نورت به ما میرسد، شما هم که بیشتر از آنچه که ما شما را میخواهیم ما را میخواهید، ما هم که رسیدهایم به اینکه روزه بی امام، روزه نیست. (برای اینکه قلب مشرک روزهاش قبول نیست، قلب موحد روزهاش قبول است، هر که موحدتر است عبادتش بیشتر قبول است.) تو هم که قلبت همه توحید است، پس فقط روزه تو اصل است، هر کس هم که «جزء» است اگر به «کل» نرسد، «نیست» است؛ یعنی نم به آب برمیگردد، پس روزه کل به قلب موحد کل است پس روزه جزء به اندازه نزدیکشدن به قلب موحد کل، روزه است؛ پس کمک کن.
نتیجه نهایی روزه
میخواستم از این مطالب دو نتیجه بگیریم: یکی اینکه از روزه باید شدیداً نگهبانی کرد، دوم اینکه این نگهبانی از روزه به کمک امام ممکن است. امام چه کسی است؟ موحد کل. ارتباط و تقاضا باید داشته باشیم که آقا! شما کمک کن ما این روزه را نگه داریم، ما که نمیتوانیم. اولاً: میدانیم با روزه است که میشود متقی شد، ثانیاً: روزه ما وقتی روزه است که به شما نزدیک بشویم. اگر اینطور شود مسأله حلمیشود، آنوقت ببینید چه میشود!
« روزهدار که از همهچیز روزهگرفت، در هر فعل و صفت و ذات، حق را مییابد ».
موحد یعنی همین؛ توحید یعنی همین که میبینید من هم که دارم حرف میزنم، از خداست، و اگر هم از خدا نیست، حرف نیست، فریاد است، که البته آن هم یک طور دیگری از خداست. فرمود: «وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ اِلاّ یَعْلَمُها» یعنی سقوط یک برگ هم در اختیار خدا است. پس اگر فعل است، اگر صفت است، هر چه هست، از خداست. باید به اینجا رسید.
اینکه در نماز و عباداتِ ما و در زندگیِ ما این قدر به ما کمک میکنند تا ما خدا را همهکاره ببینیم، برای همین است که میخواهند ما را موحّد کنند. عرض کردهام؛ بزرگان ما به ما یاد دادهاند خدا هم که بارها کف دست ما میگذارد که «ببین: من بودم که کارت را حل کردم؛ به همه امید داشتی، نشد، من بر خلاف همه کسانی که به آنها امیدوار بودی مسأله تورا من حل کردم، پس من را ببین»، یک بار و دو بار هم که این نشان دادن خودش را در زندگی، ما تجربه نکردهایم. حیف که باز هم یادمان میرود. شیطان هم خیلی زرنگ است، شیطان هم اگر همین توحید را از ما بگیرد و ما را مشرک کند، همه چیز را از ما گرفته است. پس إنشاءالله بهمرور با روزه به جایی میرسیم که همهچیز را از خدا میدانیم. با روزه به جایی میرسیم که خدا را به ما می دهند.
این روایت را در ماهرمضان هرگز فراموش نکنید که حضرتحق فرمود: « برای هر نیکی ده برابر تا هفصد برابر آن پاداش است مگر روزه، که آن برای من است و من پاداش آن هستم.» به این روزهها به جهت وعده الهی امید داشته باشید، « و این روزه است که چنین جزایی دارد».
و معنی ضیافت الهی هم به همین معنی است. وقتی انسان علاوه برانجامدادن واجبات و ترک محرمات، از مباهات نیز اجتناب میکند و برای نیل به جوار حق و رضوان او از آنها دوری میجوید و به خواستههای مجاز و مباح خود جواب ردّ میدهد و قلب خویش را از یاد اغیار باز میدارد و با تمام وجودش در طلب مقصود است. در حقیقت خود را کنار میزند و خود را نادیده میگیرد. در این مقام است که انسان در باطن امر با کنارگذاشتن خود به جوار قدس ربوبی راه مییابد و لایق جوار او میگردد و در جوار او قرار میگیرد و از افاضات او بهرهمند گشته و از طعام و شراب پاک ربوبی محظوظ میشود و در ضیافت حق قرار میگیرد، و اگر پردهها کنار رود این ضیافت ربوبی برایش مشهود میشود، و میفهمد در اثر روزه و در اثر قرار گرفتن در ماه میهمانی خدا، چگونه خداوند انوار خاص خودش را به میهمانش دادهاست.
برای اینکه بحث به انتهای خوبی رسیده باشد و این سؤال عزیزان هم که ممکن است بگویند: بالاخره اگر بخواهیم از طریق روزه به رؤیت حق نایل شویم، چه باید بکنیم؟ جواب داده شود، این حدیث قدسی مشهور شاهد و راهنمای خوبی است. حضرت حق میفرماید:
«مَنْ طَلَبَنی وَجَدَنی، وَ مَنْ وَجَدَنی عَرَفَنی، وَ مَنْ عَرَفَنی أحَبَّنی، وَ مَنْ أحَبَّنی عَشَقَنی، وَ مَنْ عَشَقَنی قَتَلْتُهُ، وَ مَنْ قَتَلْتُهُ فَعَلَیَّ دِیَتُهُ، وَ أنا دِیَتُهُ».
میگوید: اگر کسی خواست من را پیدا کند، پیدا میکند. چون ممکن است بعد از بحث من این سؤال برایتان پیشبیاید که: حالا ما چطوری دامن امام زمانمان را بگیریم؟! خدا میگوید: بنده من؛ من که خالق امام زمان هستم، فقط کافی است تو بخواهی، من را پیدا میکنی. این دل اگر طلبکرد، مطلوبش را مییابد. به همین جهت میفرماید که اگر کسی من را خواست، پیدا میکند. خدا میفرماید: حالا که من را پیداکرد، میشناسد: «عَرَفَنی». « وَ مَنْ عَرَفَنی أحَبَّنی»؛ بعد که مرا شناخت میبیند همان است که میخواسته است، یعنی حالا که من را یافت و شناخت اینطور نیست که شناخت من مثل شناختن در و دیوار است، نه؛ متوجه میشود، من همانم که میخواسته است، میفرماید: «أحَبَّنی» یعنی علاقهمند به من میشود. بعد که مرا دوست داشت و به من عشق ورزید، من دیگر او را از خودش بیخود میکنم: «قَتَلْتُهُ»، خَلاصش میکنم. این عبارت خیلی عالی است: یعنی از خودش میگیرمش به خودم مشغولش میکنم. هیچ دقت کردهاید؛ چه انتهای جلیلالقدری است توجه و طلب خدا؟!
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختهگان را تو بگو باد ببر
حالا که « قَتَلْتُهُ » میکشمش و خودش را از خودش میگیرم و خودم را به او میدهم؛ حالا برای اینکه او را از خودش کشتم، دیه میخواهد؟ « فَعَلَیَّ دِِیَتُهُ »؛ بر من است که دیه به او بدهم، چهچیزی به او میدهم؟ خودم را؛ « وَ أنَا دِیَتُهُ » خودم دیه او، خودم را به او میدهم و من میشوم سرمایه قلب و جان او، دیگر او مرا دارد.
پس نتیجهای که امشب گرفتیم، این است که خودِ روزه توان این را دارد که به مدد امام زمان(صلواتاللهعلیهوعلیابائه) ما به خدا برسیم. چگونه به خدا برسیم؟ همینطور که بقیه رسیدند؛ « فکری » نیست، « دلی » است. و خدا هم خودش فرموده است، اگر مرا خواست خودم را به او میدهم و خودش را از خودش میگیرم و تمام وجودش خدایی میشود.
پس حالا نباید بپرسی چطور به امامزمان(عجلاللهتعالیفرجه) برسم و از طریق آن حضرت روزه بگیرم که موجب رؤیت شود. چون با «طلب» و «تمنا» همه این کارها محقق میشود. « این حدیث قدسی که عرض کردم را فراموش نفرمایید.»
در آخر؛ متوسل به فرازی از آخر
دعای ابوحمزةثمالی میشویم که انسان از خداوند تقاضا دارد
« خدایا لقاء و رؤیت خودت را برایم دوستداشتنی بگردان، و تو نیز ملاقات مرا محبوب بدار و رؤیت خودت را برای من راحتی و گشایش و کرامت قرار ده ».
« ... حَبِّبْ اِلَیَّ لِقائِکَ وَ اَحْبِبْ لِقائِی وَاجْعَلْ لی فی لِقائِکَ الرّاحَهَ وَالْفَرَجَ وَالْکَرامَهَ »
وَ صَلِّالله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد
سلام،عبادات قبول
اگر در پاسخ به اینکه "چه کسی مشرک است؟ "توضیحات بیشتری هست لطفا بنویسید .
زیرادر پاراگراف اول با جمله"کسی که خدا را خیلی قبول دارد، کم مشرک است"همه ما جزء مشرکین قرار میگیریم!!
با تشکر
سلام
عبادات شما هم قبول حق باشه انشالله...
"شرک" یعنی در شریک برای خدا قائل شدن،یعنی خدا همه کاره نیست.
درمقابلش"توحید" قرار دارد به معنای اینکه همه کارها به دست اوست.تنها مالک هستی اوست.
این عقاید تشکیکی است.یعنی شدت و ضعف دارد...مثل نوری که از خورشید ساطع میشود،اولش نورش شدید است ولی هرچه پایین تر میاید از شدت نور کاسته میشود.
مشرک بودن هم همینطوره...بعضی ها خیلی مشرک هستند و خدارا به عنوان مالک هستی قبول ندارند ولی بعضی ها قبول دارند ولی در عمل وقتی به مسائلی برمیخورند،میترسند و دست به دامن دیگران میشوند.یا به طور مثال به صورت زبانی میگوید"توکل میکنم به خدا" ولی در عمل اینطوری نیست.به این میگن"شرک خفی" که درجه پایین تر از شرک هست.
حالا کسی که جنبه توحیدی آن بیشتر باشد و قلبش به اطمینان رسیده باشد که همه امور دردستان خداست و مالک واقعی اوست،عباداتش هم بیشتر قبول میشود ولی کسی که از نظر عقاید توحیدی ضعیف باشد،عباداتش به اندازه که توحید دارد،قبول میشود.
دقیقا در مورد نماز هم همینطور است که روایت داریم به اندازه که در نماز حضور قلب داریم،نماز قبول میشود.حالا این حضور قلب تشکیکی است.یعنی شدت و ضعف دارد.به اندازه ای که حضور قلب باشد،نماز قبول میشود.حالا چه به اندازه ی یک ذکر حضور قلب باشد یا کل نماز در حضور قلب باشد...
روزه و سایر عبادات هم همینطور است.
حالا کسی که در بالاترین شدت توحید قرار دارد،کسی جز امام زمان نیست و فقط اوست که عباداتش به طور کامل قبول میشود و عبادات ما نیز به اندازه ای که به عبادات او نزدیک باشد،قبول میشود.
این جمله که میگوید:کسی که خدا را خیلی قبول دارد، کم مشرک است،به این معناست که کسی که خدارا زیاد قبول دارد و عقایدش توحیدی است،جنبه شرک آن کمتر است.
ماباید سعی کنیم که جنبه هایی که در آن ضعیف هستیم و به نوعی"شرک خفی" داریم را برطرف کنیم.
من شرک خفی را اینطور معنا میکنم که هنوز عقاید توحیدی را به قلبمون نرساندیم و فقط میدانیم که مالک هستی خداست.باید قلب به این اطمینان برسد که همه کاره عالم خداست.
یاعلی مدد
ممنونم از توضیحاتتون.
ما می دانستیم که دو نوع شرک داریم: 1- شرک اعتقادى، 2- شرک عملى. آنچه آمرزیده نمىشود، شرک اعتقادى به معنى شریک قرار دادن براى خداوند در نظام هستى است که از آن به شرک «جلى و آشکار» تعبیر مىشود و گروه مشرکان را نیز شامل مىشود. اما آنچه برخى مسلمانان و خداپرستان گاهى به آن دچار مىشوند «شرک عملى» به معناى عدم اخلاص در نیت و رفتار و تکیه بر غیرخدا در امور زندگى است که از آن به «شرک خفى و پنهان» نیز تعبیر مىشود. این نوع شرک قابل آمرزش است و به هر مقدار آدمى با توبه و انابه و توکل به خدا در مسیر اخلاص گام بردارد. رهایى او از این نوع شرک موجب کسب «درجات بهشت» مىشود و از «درکات جهنم» نجات مىیابد.
پس "خیلی مشرک"یعنی کسی که "شرک اعتقادی" داره و "کم مشرک" یعنی کسی که "شرک عملی" دارد. و استاد طاهرزاده از تعبیر خیلی مشرک و کم مشرک استفاده کردند.
باز هم ممنون
سلام
بله درسته...
ما انشالله به لطف خدا باید کاری کنیم که شرک خفی را هم نداشته باشیم.باید بتونیم اعتقاداتمون را قلبی کنیم چون در زندگی بعد از مرگ ما با قلبمون هستیم و اگر اعتقادات را قلبی نکرده باشیم،آنجا هیچ چیزی نداریم...
در بحث معاد داریم که بعضی از افراد در برزخ سالیان سال منتظر میمونند و بهشون فشار میارند تا اسم پیامبرشان یادشان بیاد.این فشارها بدلیل این است که اعتقادات را از عقل به قلب نیاورده اند...
انشالله بتونیم از این ماه پربرکت استفاده کنیم و به حقایق به لطف خدا برسیم.
موفق باشید
یاعلی مدد