رمضان؛ دریچة رؤیت-معنا و چگونگی رویت خدا

بسم الله الرحمن الرحیم


«وَ اِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَاِنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ»

سوره‌ی بقره، آیه‌ی 186.

و هنگامى که بندگان من، از تو در باره‌ی من سؤال کنند، من نزدیکم‏، جواب آن‌کس که مرا بخواند می‌دهم.


در ابتدای راه، «روزه؛ دریچه‌ای به سوی عالم معنا» خواهد بود و در انتها، روزه داری در بستر ماه رمضان منجر به «رؤیت و لقاء الهی» می‌شود. سالک از آیات روزه در ماه رمضان می‌فهمد که کار به رؤیت ختم می‌شود.

قبل از این‌که به آیات نظر بیندازیم تا روشن شود چگونه طبق وعده‌ی پروردگار می‌توان به تماشای خدا نشست، بهتر است رؤیت را بشناسیم تا معلوم شود رؤیت در فرهنگ دینی چگونه است و موضوع قابل رؤیت چه خصوصیاتی دارد که باید به دنبال دیدن آن بود.


رؤیت در فرهنگ دینی غیر از رؤیت در فرهنگ فلسفی است، زیرا یک رؤیت عقلی داریم و یک رؤیت قلبی. رؤیت عقلی همان است که عقل با مفهوم حقایق عالم و خدا آشنا می‌شود و مفهوم حقایق کلی را درک می‌کند، در این‌جا عقل با خدا روبه رو می‌شود اما در حدّ مفهوم خدا. در رؤیت قلبی، جان انسان به تماشای انوار الهی و اسماء حسنای او نایل می‌شود و پرتو نور حضرت حق را از طریق مظاهر در جان خود احساس می‌کند.


یک وقت حادثه‌ای رخ می‌دهد و صدایی به گوش شما می‌رسد، از این طریق می‌فهمید چیزی در بیرون هست که عامل این صدا شده، ولی یک وقت ناظر آن حادثه هستید. موضوع تماشاگری انوار الهی را در خطبه های توحیدی نهج البلاغه می‌توانید ملاحظه کنید که چگونه حضرت امیرالمؤمنین(ع) حق را تماشا می‌کنند و طوری موضوع را توصیف می‌کنند که ما را هم به تماشا می‌کشانند. حضرت در آن خطبه‌ها خبر از رؤیت خود نمی‌دهند بلکه قلبِ مخاطب خود را متوجه حقایقی می‌کنند که خودشان در حال رؤیت آن هستند.


شما اشیاء را به‌واسطه‌ی نوری که بین شما و اشیاء هست می‌بینید، هرچند متوجه این نور نباشید ولی آن نور در منظر شما هست، کافی است کسی شما را متذکر وجود آن نور بکند. در نتیجه نظر شما از اشیایی که می‌بینید به نوری می‌افتد که سراسر محیط را پر کرده است. برای این‌که نور را ببینید باید ساحت خود را از ساحتی که در آن ساحت، اشیاء را می‌بینید عوض کنید زیرا «نور» مثل دست نیست که در کنار بقیه‌ی اشیاء آن را ببینید، باید از استعداد دیگری از نفس ناطقه‌ی خود استفاده کنید اگر استعدادِ خاصِ نظر به نور را به میان نیاورید، نور در منظر شما ظاهر نمی‌شود. وقتی شما را متذکر وجود نور کردند، با استعداد خاصی آن را می‌بینید، اما نه به آن نحوی که دست من را می‌بینید. دست من را به کمک نور و با چشم می‌بینید ولی نور را با خودش و از طریق نفس ناطقه می‌بینید.


فیلسوفان در تعریف نور می‌فرمایند: «النُّورُ ظاهِرٌ بِنَفسِه، مُظهِرٌ لِغَیرِه» نور به ذات خود ظاهر است و در عین حال عامل ظهور بقیه می‌باشد، و چون به ذات خود ظاهر است شما هم با ذات خود یعنی نفس ناطقه‌تان آن را می‌یابید و نه با چشم‌تان.


نفس ناطقه نظر می‌کند و آن را احساس می‌نماید، چشم انسان کمک می‌کند تا نفس با ذاتِ نور مرتبط شود ولی مثل دیدن دست من نیست که چشم، تصویری از آن دست بر روی لکه‌ی زرد شبکیه بیندازد و پس از انتقال عصب به مغز، نفس ناطقه آماده شود تا صورتی مناسب آن در خود ابداع کند، بلکه نفس ناطقه با ذاتِ نور مرتبط می‌شود. به این معنی می‌گوئیم نور را با ساحتی دیگر ملاحظه می‌کنید. چون نور چیزی است که خودش عین پیدایی است و شما استعدادی دارید که با عین پیدایی، ارتباط برقرار می‌کنید و جانتان آن را حس کند.



خدایِ جهاد اکبر



یک نوع رؤیت است که با کتاب و درس و استدلال برای انسان واقع می‌شود به نام رؤیت عقلی، اما یک نوع رؤیت است که با تغییر ساحت برای انسان حاصل می‌شود، حال اگر موضوعِ قابل رؤیت، حقایق مجرد باشند نه‌تنها انسان باید با تغییر ساحتِ خود به آن‌ها نظر کند، بلکه باید بتواند از غلبه‌ی حجابِ بدن آزاد شود و روزه چنین کاری را به‌عهده دارد. در ابتدای دعای فوق العاده عظیم ابوحمزه‌ی ثمالی به خدا عرض می‌کنید: «بِکَ عَرَفتُکَ» به تو، تو را شناختم. یعنی به خدا خطاب می‌کنید در این رؤیت برای شناخت تو غیر از پیدایی خودت چیز دیگری در میان نیست.


وقتی اصطلاح رؤیت را برای حقایق مجرد به کار می‌بریم ابتدا باید معنای این رؤیت مشخص شود که مثل رؤیتِ در و دیوار نیست، تا معلوم شود چگونه روزه ما را به رؤیت خدا می‌رساند. من نمی‌دانم آیات روزه با جان پیامبر(ص) چکار کرده است، ولی این آیات مژده‌ی بزرگی است به کسانی که آیات روزه را می‌خوانند و از درون آن آیات با این آیه روبه‌رو می‌شوند که خداوند می‌فرماید:

«وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ»

و هرگاه بندگان من از تو در باره‌ی من بپرسند من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند، اجابت مى‏کنم، پس مرا اجابت کنند و به من ایمان آورند، امید است که به حقیقت راه یابند.


این آیه خبر می‌دهد که از طریق روزه، معبودِ انسان «از علم به عین و از گوش به آغوش» خواهد آمد. قبل از این حالت انسان خدا را به علم حصولی و مفهومی می‌شناخت ولی حالا به جایی رسیده که خدا از علم به عین‌آمده و علم‌الیقین به عین‌الیقین تبدیل شده است. قبلاً برای انسان خبری از خدا در عالم بود، حالا حضور او را احساس می‌کند و سراسر عالم را آینه‌ی وجود او می‌یابد، بدون آن‌که مخلوقات، برای انسان، حجاب حق باشند.

راه به تماشا نشستن حضرت پروردگار را در اسماء او از طریق مظاهر تنها راهی است که انسان را در این دنیا به نشاط می‌آورد و از تنهایی نجات می‌دهد و کتاب و درس و مدرسه مقدمه است تا جان انسان متوجه حقایق عالم شود و از چشمه‌ی آن حقایق بچشد و به نشاط آید.


انسان‌ها تا وقتی راه به سوی عالم بیکرانه‌ی ملکوت نبرده و به سوی ملاقات الهی قدم برنداشته‌اند، در کتاب‌هایی که افسانه‌هایی بیش نیستند به دنبال علم می‌باشند و از حلوای سبوس به دنبال عشق می‌گردند. در حالی‌که قرآن می‌فرماید: «فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا» هرکس طالب لقاء پروردگار خویش است باید به عمل صالح مبادرت ورزد و در عبادت پروردگار خود به هیچ چیزِ دیگری نظر نداشته باشد.ولی چون بعضی‌ها می‌خواهند به چیزهای دیگری جز خداوند دلخوش باشند، راه را پیدا نکرده‌اند.


با روزه‌داری به رؤیت خدا نائل می‌شوید و با نظر به رؤیت خدا روزه‌داری می‌کنید و این نوع رویکرد به رؤیت خدا است که نفس امّاره را می‌کُشد و شما میدان حضور آن را در خود تنگ می‌کنید. اگر با انواع برهان‌ها خدا را اثبات کنید ولی با نور قلب به خدا رجوع نداشته باشید و به رؤیت خدا نایل نگردید به آن عشقی که موجب زیر پاگذاردن وسوسه‌های نفس امّاره می‌شود نمی‌رسید. گفت:

پوزبند وسوسه عشق است وبس

ور نه کی وسواس را بسته ست کس؟

آن خدایی که آدم‌ها به راحتی حاضرند به خاطرش روزه بگیرند و منیّت‌شان را زیر پا بگذارند خدایی است که می‌توان به تماشای او رفت و مفتخر به لقاء او شد و با اُنس با انوارِ اسماء او به تمام خوشی‌های عالم دست یافت، این خدا غیر از آن خدایی است که شاعر در وصف او می‌گوید:

در کف شیر نر خون‌خواره‌ای

غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟

آیا این خدای پیامبران است؟ این خدای علیu و شیعیان آن حضرت است؟ خدایی که حضرت امیرالمؤمنین(ع) خطاب به او عرضه می‌دارند: «مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُک‏»معبودا ! عبادت و پرستش من از جهت ترس از آتشِ دوزخ نیست و به انگیزه‌ی طمع و دستیابى به بهشت هم نیست، فقط چون تو را سزاوار عبادت و پرستش یافته‌ام عبادتت می‌کنم.


سخن حضرت به این معنا است که با عبادت است که به پروردگار خود عشق می‌ورزم. این است آن خدایی که با جهاد اکبر به‌دست می‌آید و استدلال، تنها می‌تواند مقدمه باشد. در رابطه با یافتن چنین خدایی مولوی می‌گوید:

عاشق شده‌ای، ای دل سودات مبارک باد

از جا و مکان رستی، آنجات مبارک باد

از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور

تا مُلک و مَلَک گویند، تنهات مبارک باد

ای پیشرو مردی، امروز تو برخوردی

ای زاهد فردایی فردات مبارک باد

کفرت‌همگی دین‌شد تلخت‌همه‌شیرین‌شد

حلوا شده‌ای کلی، حلوات مبارک باد

در خانقهِ سینه غوغاست فقیران را

ای سینه‌ی بی‌کینه غوغات مبارک باد

ای عاشق پنهانی آن یارْ قرینت باد

ای طالب بالایی بالات مبارک باد

ای جانِ پسندیده جوییده و کوشیده

پرهات بروییده پرهات مبارک باد

خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی

کالای عجب بردی کالات مبارک باد

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «اِنَّ اللّهَ قَد اِحْتَجَبَ عَنِ الْعُقُول کَمَا اَحْتَجَبَ عَنْ الْاَبْصَار» خداوند همان‌طور که از چشم‌ها محجوب است از عقل‌ها محجوب می‌باشد.


حضرت مولی الموحدین(ع) نمی‌خواهند ما را از رؤیت حق مأیوس کنند بلکه می‌خواهند ما را متوجه ساحتی از جان خودمان بنمایند که با آن ساحت می‌توان خدا را ملاقات کرد. ساحتی که با جهاد اکبر ظهور می‌کند و قلب را به صحنه می‌آورد. حضرت علی(ع) در جواب ذِعلب ‌که از آن حضرت پرسید «آیا خدایت را هنگام عبادت دیده‏اى؟» فرمودند: «مَاکُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»

من آنچنان نیستم که پروردگاری را عبادت کنم که او را نمی‌بینم.آنگاه پرسید «یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ کَیْفَ رَأَیْتَهُ» چگونه او را دیده‏ اى؟ «قَالَ یَا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ» فرمود: دیدگان او را هنگام نظر افکندن درک نمى‏کنند ولى دل‌ها با حقایقِ ایمان او را در مى‏یابند. زیرا دلی که منور به نور ایمان شد متوجه است هر موجودی از کدام وجه آیت حق است و از کدام وجه خلق است و مخلوق.


هر موجودی از حیث حقیقت و ذات و وجود، آیت حق است و از حیث تعیّن و تشخّص، خلق است، در این حال می‌یابد که «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» هرچیزی از جهت جنبه‌ی خلقی هیچ است هیچ، مگر آن که آن چیز آینه‌ی نمایش حق و تنها محل ظهور اسماء الهی است و این مشاهده‌ی عظیمی است زیرا حق را در خلق و خلق را در حق یافته، بدون آن‌که یکی حجاب دیگری شود. این است معنی این‌که قلب‌ها حق را به حقیقت ایمان مشاهده کنند و در هر منظری به مشاهده‌ی وجه الله نایل آیند و آیه‌ی شریفه را با جان و دل تصدیق کنند که فرمود: «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه‏»به هرجا نظر کنی آن‌جا وَجه الله است و کثرتی نیست مگر به حسب آینه که اسماء الهی را نشان می‌دهد.


ادامه دارد...
یاعلی مدد

نظرات 1 + ارسال نظر
Bn دوشنبه 16 تیر 1393 ساعت 17:00 http://mehrabaniha.blogsky.com

ای خدای بی نظیر ایثار کن
گوش را چون حلقه دادی زین سُخُن
گوش ما گیر و بدان مجلس کشان
کز حقیقت می خورند آن سَرخوشان
چون به ما بویی رسانیدی از این
سرمبند آن مَشک را ای ربّ دین
از تو نوشند ار ذُکورند ار اُناث
بی دریغی در عطا یا مستغاث
ای دعا ناگفته از تو مستجاب
داده دل را هر دمی صد فتح باب
مولوی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد