حضرت حق از همهچیز به ما نزدیکتر است و توجه به این نزدیکی و حضور، همان تفکر دینی است و هر چه این تفکر و احساسِ حضور بیشتر باشد، امکان وَرع ورزیدن بیشتر است. پس وقتی که در دین صحبت از «تفکر» می شود یعنی آن فکری که خودش عبادت است، و اباذر«رحمةاللهعلیه» در آن قرار دارد، در واقع یک نوع سیر قلبی است به سوی حق. بههمین جهت هم اصرار داریم که عزیزان متوجه باشند، فکر دینی یک تفکّر خاصّی است غیر تفکر ریاضی یا فلسفی.
همه میدانیم حضرت حق از همهچیز به ما نزدیکتر است، از طرفی قبول داریم توجّه به حضور حق، همان تفکر دینی است، ولی چون به این مسئله حساس نیستیم که لازم است به حضور حق توجّه کنیم و قلبمان را دائماً در احساس حضورِ حق، بیدار نگه داریم، خود را از تفکر دینی محروم میکنیم و چون قلبمان را مشغول چیزهای دیگر کردهایم، تفکر دینی برایمان سخت شده در حالیکه بر اساس فطرت انسان از بس این کار، کار آسانی است، سخت شده، مثل اینکه گاهی از بس سؤالات امتحان آسان است نمیتوانیم آنها را جواب دهیم.
هرقدر حضور و قرب حق را کمتر احساس کنیم بیشتر به بیفکری و پراکندگیِ قلب دچار میشویم و بیشتر از نزدیکی حق غافل خواهیم شد، در آن صورت از واقعیترین واقعیات که همان نزدیکی حق است به ما، غافل شدهایم، ریشهی این غفلت، بیفکری و بیتوجهی حقیقی است.
و ملاحظه فرمودید، هرچیز که ما را به خودش مشغول کند و موجب شود تا ما حق را در جان خود احساس نکنیم، زمینهی بیتقوایی ما را فراهم میکند.
عمدهترین نکته آن است که مشخص شود چهچیز منشأ بیتقوایی و چهچیزی عامل تقوا است و متوجه باشیم، هر فکر و عملی که ما را از توجّه به حضور همیشگی حق باز دارد، حتماً زمینهی بیتقوایی ما خواهد شد.
اگر ما تماماً مشغول ساختمان و ماشین و مدرک و حقوق شدیم، نتیجهاش این میشود که حضور حق را در جان خود کمتر درک میکنیم و عملاً میدان را به نفس امّاره میدهیم و پس از مدتی گرفتار گناهانی میشویم که تصور آن را هم نمیکردیم.
چه بسا آدمهایی که در ابتدا مؤمن بودهاند و رعایت آداب دینی را میکردند، ولی مشغول روزمرّگیها شدند و قلبشان از احساسِ حضورِ حق، غافل شد، یکدفعه آنچنان از دین فاصله گرفتند که گویا حرامی در عالم برای آنها نیست.
کارمندی داشتیم که اوّل انقلاب، واقعاً مرد مؤمنی بود، امّا آرامآرام تحت تأثیر اطرافیان به دنیاداری و ریخت و پاش افتاد. بعداً برای ادامهی آن نوع زندگی، کم آورد و اموالی که مربوط به بیتالمال بود را برای خود فروخت. ما ابتدا باورمان نمیشد اینکار را کرده باشد ولی با نظر به زندگی او متوجه شدیم وقتی انسان زندگی را طوری شکل دهد که قلب او فقط به کثراتِ دنیا نظر کند و متوجه حضور دائمی حق نباشد، کارش به اینجاها کشیده میشود. این شخص که عرض کردم، ابتدا مشغولیات غیرالهی برای خود فراهم کرد و به همان اندازه از احساس حضور حق غافل شد، با غفلت از احساس حضور حق، بیتقواییها شروع خواهد شد.
این است که وقتی به انسان میگویند هشتساعت کار، هشتساعت عبادت و هشتساعت استراحت، در هشتساعت عبادت، مگر یکی از بهترین عبادات تفکّر نیست؟ من تضمین میکنم که اگر عزم دوری از محارم الهی در ماه مبارک رمضان در شما شکل گرفت، ناخودآگاه فکر حضور حق شما را میرباید و زمینهای بهوجود میآید که مطلوب شما اُنس بیشتر با خدا میشود. شما با ورع از محارم الهی خود را آماده کنید، احساس حضور حق از طرف خدا به شما لطف میشود و چیزهای جدیدی نصیب شما میگردد.
ورع؛ یعنی دوری از عوامل غفلتزا نسبت به حضور حق تا از آن طریق مانع حاکمیت امیال نفس امّاره بر جان و روان خود شویم. به عزیزی که میگفت؛ «دستِ خودم نیست، نمیتوانم پسِ خودم بربیایم» عرض کردم؛ خودت نمیخواهی از پس خودت برآیی، چون نمیخواهی نسبت به حضور حضرت حق، تمرکز کنی. همینکه فرصتی پیدا کردی خود را با چیزی مشغول میکنی تا هیچوقت فرصت فکرکردن نداشته باشی، چون نمیخواهی با خودت باشی کارت به جایی میرسد که در اختیار امیال نفس امّاره قرار خواهی گرفت.
انسانها تا روحی شجاع نداشته باشند، نمیتوانند مسائل خود را حل کنند، باید قدرت برخورد با غفلتها را در خود ایجاد نمایند. آدمهایی مثل ابوذر«رحمةاللهعلیه» اجازه نمیدهند تا حادثهها آنها را از جا برکنند و توجه قلبیشان به حضرت حق را از آنها بربایند، شجاعت واقعی همین است.
اگر فرمودند:«تَّفَکُرُ ساعَةٍ اَفْضَلُ مِنْ عِبادِةِ سَبْعینَ سَنَة»؛ تعجّب نکنید که چرا لحظهای تفکر، از هفتاد سال عبادت بالاتر است، چون در اثر این تفکر، تذکری برای انسان حاصل میشود که متوجه حضور دائمی حضرت معبود میگردد و در نتیجه ابوابی از معارف و حقایق برای قلب انسان باز میشود که با عبادات هفتاد ساله حاصل نمیشود و انسان را چنان متوجه حضرت معبود میکند که با اعمال دیگر چنین نتیجهای بهدست نمیآید و بههمین جهت ارزش آن را دارد که تمام تلاش خود را جهت رسیدن به آن حالت بهکار گیریم تا صورت قلب، صورت حضور حق گردد.
در این حال دیگر گناهکردن جایی نخواهد داشت، چون نورِ احساس حضور حضرت حق در قلب، به اعضاء و جوارح سرایت میکند و تمام اعضاء تحت تأثیر آن حضور قرار میگیرند. مولوی در رابطه با تحت تأثیر قرارگرفتن تن به جهت حضور حق و عقل و عشق، میگوید:
لطف شاهنشاه جانِ بیوطن |
چون اثر کردهست اندر کُلّ تن؟ |
لطف عقل خوش نهاد خوشنسب |
چون همه تن را در آرد در ادب؟ |
عشق شِنگ بیقرار بیسکون |
چون در آرد کل تن را در جنون؟ |
پس اگر قلب متذکر حضور حق شد، اعضاء و جوارح مؤدّب به حکم حضرت حق میشوند و به وَرع نایل میگردند. آری، وَرعِ حقیقی، همان سیر قلبی است از عالَم کثرت بهسوی حضرت حق و در ماه رمضان باید در این میدان قدم گذاشت و خود را استوار نمود.
برای احساس حضور حق باید بسیار زحمت کشید. تمرکز به این معنی بسیار مشکل است. آیتالله قاضی«رحمةاللهعلیه» که یکی از قهرمانان تفکّر الهی بودهاند، بعد از رسیدن به اجتهاد، بیشتر مطالعهشان تمرکز بوده است چون متوجه بودند اینکه گفته شده لحظهای تفکر از هفتادسال عبادت بهتر است، نشان میدهد پس تفکّر یک نوع سلوک و در راه بودن است به سوی مقصدی حقیقی و اگر مشکل نبود اینهمه پاداش بر آن مترتب نمیشد و از طرف دیگر اگر ممکن نبود، نمیگفتند انجام دهید. عمدهی حرف بنده این است که عزیزان عنایت داشته باشند، «تفکّر» یک قلب صاف میخواهد. آدم بیغلّ و غش میتواند تمرکز کند، ولی آدمی که فکرش صد جا گرفتار است دیگر برایش تفکر مقدور نیست و امید رسیدن به وَرع برایش نمیماند. گفت:
از شیشهی بی مِیّ، مِیِ بیشیشه طلب کن |
حق را ز دلِ خالی از اندیشه، طلب کن |
یعنی اول باید خود را از این دلواپسیهای دنیا آزاد کنی تا بتوانی متوجه حضور حق گردی، اگر کسی بتواند با قلب سالم توجّه به حضور حق داشته باشد، آنگاه حق به او توجّه میکند و در نتیجه چیزهایی در خود مییابد که تصدیق میکند با برکتترین کارها تفکر است و یکی از نتایج آن نوع تفکر، تجلی نور ورع از محارم است.
همچنان که عرض شد قرآن مشکل منکران وَحی را نداشتن قلبی میداند که امکان تعقل ندارند، وگرنه میفهمیدند علت هلاکت ملتهای گذشته چه بوده است. پس بشر میتواند یک نوع تفکر و تعقلی داشته باشد که به کمک آن روحیهی تسلیم در مقابل حکم خدا در او ایجاد شود[1] و در ماه رمضان زمینهی تحقق چنین حالتی فراهم است، همان حالتی که حضرت امام صادقu در رابطه با آن میفرمایند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ اِدْمانُ التَّفَکُّرِ فِیاللهِ وَ فی قُدْرَتِهِ»بالاترین عبادت، ادامه دادن تفکر در رابطه با خدا و در رابطه با قدرت اوست.
بزرگان سیر و سلوک گفتهاند آنچه بهدست آوردهایم و موجب کنترل ما از گناهان شده، همه را از دامن فکر به دست آوردهایم. عرفا برای تمرکز و تفکر قلبی، زانوی خود را بغل میکنند و به حالت تمرکز فرو میروند. مولوی در مورد برکت تفکر در این حالت میگوید:
چون دبیرستان صوفی زانو است |
حل مشکل را به زانو جادو است |
یعنی اَدَبِستان و دبیرستان صوفی، آن حالت تفکری است که با بغلکردن زانو بهدست میآورد و میگوید چنین حالتِ تفکری در رفع مشکل، جادو میکند.
کسانی هستند که مطالعهی زیادی ندارند، ولی بنده و امثال بنده بهشدّت از علوم آنها استفاده میکنیم و نیازمند این علوم هستیم، چون یاد گرفتهاند تمرکز قلبی داشته باشند و در این راه زحمت هم کشیدهاند و از جهت معارف الهی به دقایق خوبی رسیدهاند و در واقع اینها به حقیقتِ وَرعِ از محارمالله دست یافتهاند.
نگهبانی قلب نسبت به حضور خدا از یکطرف و توجّه به محرمات الهی از طرف دیگر، همان تفکری است که مؤمنین باید در ماه رمضان در خود بهوجود آوردند. و این دو - یعنی نظر به حضور حق و دوری از محارم الهی- به همدیگر کمک میکنند، پس اگر بخواهیم تمرکز را شروع کنیم و قلبمان را متوجه حضور حضرت حق نماییم باید مواظب گناهان باشیم و اگر بخواهیم گناه نکنیم، باید قلب را متوجه حضور دائمی حق بنماییم تا از نزدیکی به گناه متنفر گردیم.
9877سلام واقعا عالیه، من زیاد بهت سر میزنم انصافا سایت خیلی خوبی دارین
شاد و خوشبخت باشین
ممنون
شما هم موفق باشید
یاعلی مدد
آیت الله شاه آبادی استاد عرفان امام خمینی (ره) نیز می فرماید : ذکر که می گویید ذکر شما مثل تلقین کردن برای بچه باشد و این ذکر را به قلب خود تلقین کنید اگر این طور باشید وذکر را با حواس جمع بگویید به مرحله ای می رسید که برایتان حضور قلب حاصل می شود .