شناخت شبهه و روش برخورد با آن
آنچه بنده در این جلسه میخواهم در رابطه با حضرت بحثکنم؛ «شناخت شبهه و چگونگی برخورد با آن، و تربیت افرادی برای رفع شبهه» توسط آن حضرت است.
ای امام! شما در آن هرج و مرج فکری چه کردید که با آنهمه میدانی که جاسلیقها و ابنمیمونها و سُفیانِ ثوریها و إبنأبیالعوجاءها داشتند توانستید کاری بکنید که همهی جوّسازی آنها خنثی شده و حتی اندیشه و دل آنها به سوی شما گرایش پیدا کرد؟!
حال که نتوانستند با غوغای منکران، صدای امام را در انواع فکرها گم کنند و تفکر امام به نحو فوقالعادهای به درخشش در آمد؛ حکومت به این نتیجه رسید که باید آن خانواده را منزوی نماید، دیدند نمیشود هم إبنأبیالعوجاءها در صحنه باشند، هم امام صادق(ع).
در ابتدا حساب کردند که برای بیرنگکردن نور معرفتی این خانواده، شعار جامعهی چندصدایی سر دهند و اینقدر گروه و فرقه بسازند که صدای اهل البیت(ع) به گوش کسی نرسد، و لذا هجوم نظرات مخالف را به سوی معارف اهل البیت(ع) دامن زدند، ولی نتیجه عکس شد و معلوم شد اینها چیز دیگری هستند.
نتیجهگرفتند که دیگر به امام صادق(ع) و به امام کاظم (ع)اجازه ندهند کنار جاسلیقها و ابنمیمونها و إبنأبیالعوجاءها نظر خود را بدهند چون عملاً حقانیت علمی و عملی این خانواده روشن میشد و دیگر جایی برای خلیفه نمیماند. لذا حضرت کاظم(ع) را زندان کردند که البته این هم چارهی کار نبود، دیدند وجدان اجتماع جریحهدار شده و همهی نظرها به آن شخصیتی است که در زندان است و این در تشییع جنازهی حضرت کاظم(ع) برای همه روشن شد، به طوری که سراسر مردم بغداد به تجلیل آن حضرت پرداختند، لذا مجبور شدند با رویکرد صد و هشتاد درجهای فرزند امام موسی کاظم (ع) یعنی حضرت رضا(ع) را به عنوان ولیعهد خود اعلام کنند، تا با نزدیکی آن حضرت به دستگاه خلافت و با صحنهسازیهایی که مینمایند شخصیت آرمانی آن حضرت را در نزد مردم آلوده کنند که البته عزیزان مستحضرند نتیجه عکس شد، تا آنجا که مجبور شدند آن حضرت را شهید کنند و از جلو راه خود بردارند.
حال سؤال بنده این است؛ آیا وظیفهی ما این است که صرفاً ناظر چنین صحنههایی در تاریخ باشیم یا از خود بپرسیم امام صادق(ع) چگونه عمل کردند که در آن شرایط این اندازه موفق بودند؟
آیا شایسته است ما از چهار تا رادیوی بیگانهای که لجنپراکنی میکنند و چهار تا آدم که مأمور شبههپراکنی هستند جا بخوریم؟
امامان معصوم(ع) به ما آموختهاند در چنین شرایطی چگونه عمل کنیم، باید راه و روش و محتوا را از آنها بگیریم تا نهتنها حیلههای دشمن خنثی گردد بلکه عظمت اندیشهی تشیع بیش از پیش روشن شود و بر خلاف نظر دشمن، چشمها بهسوی مکتب آل پیامبر(ص) دوخته گردد.
در برخورد با مخالفان فرهنگی، دو چیز بسیار کارساز است. یکی «محتوا» و دیگری «روش». باید روشن شود از نظر معرفتی سخنی که شیعه میگوید ناظر بر افقهایی از حقیقت است که بسیار بلندمرتبه و دقیق و منطقی است. و نیز باید برای ارائهی معارف شیعه از روشی خاص که متناسب آن معارف باشد، استفاده کرد.
در اینجا ما روش امام معصوم(ع) را تا حدّی متذکر میشویم و محتوای معارف آن حضرت را در کتابهای روایی بهخوبی میتوانید دنبال کنید.
راوی میگوید که مُفَضَّل - یار مشهور امام صادق(ع) - در مکه بود، دید شخصی آنجا نشسته و عدهای هم دورش را گرفتهاند. متوجه شد إبنأبیالعوجاء است و دارد سخنان کفرآمیز میگوید و عملاً خدا و پیامبر را زیر سؤال میبرد و شبههپراکنی میکند. جناب مفضّل به غیرت دینیاش برخورد و شروع کرد به اعتراض، پیش خود گفت: ای وای ! چیزهایی که این میگوید، اگر به گوش مردم برسد، همه بیدین میشوند. فریاد زد: «یا عَدُوَّالله! اَلْحَدْتَ فی دینِ اللهِ». ای دشمن خدا! در دین خدا الحادکردی. «وَ أنْکَرْتَ الْبارِیَ جَلَّ قُدْسُهُ» منکرِ حضرتِ حقی. خودش میگوید نتوانستم غضب خود را کنترل کنم. إبنأبیالعوجاء در جواب او گفت: چه خبر است؟! «ای مرد! اگر تو اهل کلامی، بیا بنشین بحثکنیم، و اگر از اصحاب جعفربنمحمد هستی او با ما به این نحو مخاطبه نمیکند. جعفر بن محمد، از ما بیشتر از آنچه تو شنیدی، از این کلمات شنیده و هیچ فحشی هم به ما نداده است».
عنایت بفرمایید؛ کسی این حرف را میزند که اصلاً امام صادق(ع) را قبول ندارد. در ادامه، در وصف امام صادق(ع) میگوید: «او مردی است حلیم و با وقار و عاقل و محکم و ثابت، که از جای خود بهدر نرود و از طریق رفق و مدارا پا بیرون نگذارد. غضب او را سبک ننماید» ، به این معنی که حضرت در حین بحث با ملحدان غضب نمیکنند که سبک و بیمحتوا بشوند. « بشنود کلام ما را و به همه دلایل ما گوشدهد بهنحوی که گمانکنیم بر او غلبهکردهایم و حجت او را قطع نمودیم، آن وقت شروع کند به کلام، پس باطل کند حجت و دلیل ما را به کلامِ کمی و خطابِ غیِر بلندی، ملزم کند ما را به حجت خود و عذر ما را قطع کند و ما را از ردّ جواب خود عاجز نماید ، فَاِنْ کُنْتَ مِنْ اَصْحابِه فَخاطِبنا بِمِثْلِ خِطابِه ، پس اگر تو از اصحاب اویی ، مانند او با ما گفتگو کن».
عنایت بفرمایید که حضرت چگونه با کافر برخورد میکنند که إبنأبیالعوجاء و امثال او رسیدهاند به اینکه امام انسانی است با وقار و حلیم، هم حرفهای آنها را گوشمیدهد و هم با کمترین کلمات آن سخنان را رد میکنند.
رمز موفقیت شیعه را در آینده، با توجه به محتوای معرفتی که در این مکتب هست، باید در روش امام صادق(ع) جستجو کرد. برای روشنشدن این امر به روش رقیبان شیعه نگاه کنید تا معلوم شود چرا آینده از آن مکتب امام صادق(ع) است.
رقیبان شیعه یا اهل سنت هستند، که سخت تفکر طرف مقابل را میکوبند و تکفیر میکنند، و یا جهان استکبار است که تهمت میزند. و هیچکدام از این روشها آینده ندارند.
امام(ع) به اینجا رسیدهاند که یک وجه از حفظ اسلام، شناخت شبهههای امثال إبنأبیالعوجاءها است و نمیشود بگوییم دهانشان را ببندند و حرف نزنند وگرنه میگویند ما حرفهای مهمی داریم ولی نمیگذارند بزنیم و ظرفیت شنیدن آن را ندارند، و لذا امام(ع) اجازه دادند آنها از زبان خودشان همهی حرفهایشان را بزنند و تمام شخصیت فکری خود را معرفی کنند، تا معلوم شود چهچیزی در چنته دارند. پس از آن که آنها حرفهایشان را زدند، معلوم کردند چگونه مبانی فکر آنها دور از واقعیت است.
آری! حفظ اسلام به دو چیز است: یکی نشاندادنِ حقایق اسلام، و دیگری جوابدادن به شبهات.
این روش را مقایسه کنید با روش خلیفهی دوم که متأسفانه در اهل سنت اعمال او برای آنها حجت است. از اَنس روایت شده که عمربنخطاب صبیغ کوفی را به جهت سؤال از مشکلههای قرآن آنقدر شلاق زد تا خون در پشتش جاری شد. و از زهری نقل شده است که عمر به جهت زیادپرسیدنِ صبیغ کوفی از حروف قرآن او را زد تا خون از پشتش جاری شد.
از ابیالعدیس روایت شده: ما نزد عمر بودیم که مردی آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! «اَلْجَوارُ الْکُنَّسْ» چیست؟ پس عمر با شلاقش بر عمامه او زد تا عمامه از سرش افتاد و گفت: آیا حروری هستی؟
و نیز در تاریخ داریم که از احمد حنبل سؤالی کردند، گفت: لا إله إلا الله، زمان پیامبر کسی از پیامبر این سؤال را نکرد، پس سؤالت بدعت و سؤالکردنت حرام است، جوابدادنش هم حرام است.
اگر میخواهید اسلام را حفظکنید، دو نکته باید رعایتشود: اولاً: چشم خود را از شبهاتی که مطرح است نبندیم و آنها را درست بشناسیم و معارف لازم را جهت جوابگویی به آنها پیدا کنیم. ثانیاً: روش جوابگویی به شبهات را از امام صادق(ع) بیاموزیم تا فضای علمی به فضای جنگ و جدل تبدیل نشود ودر نتیجه نور تشیع همچنان در خفا بماند.
آری! آنچنان دشمنان ما خود را برای زیر سؤالبردن مبانی دین - بهخصوص شیعه- مجهز کردهاندکه برای دفع آن باید مجهز به اسلام ناب شد و نمیشود سؤالهای نو را با جوابهای کهنه دفع کرد.
در یکی از مراکز آموزشعالی دانشجویان رشته دینی- عربی گفتند: ما در اینجا مسلمان آمدهایم ولی داریم کافر برمیگردیم، از بس شبهات فراوان است و ما نمیتوانیم جواب دهیم. عرض کردم بههرحال نمیشود گوشتان را نسبت به این شبهات ببندید، باید شبههها را بشناسید، و جواب بدهید تا عظمت تفکرشیعه بیش از پیش برایتان روشن شود. نمیشود که عصبانی شد و حرص خورد.
محاجههای امامان(ع) با ملحدین را در کتابهای احتجاجات مطالعه بفرمایید ببینید چگونه ائمه(ع) شبهات زمان خود را میشناختند . طرف حتی در طواف کعبه میآمد خودش را به شانه امام میزد بعد شروع میکرد اشکالکردن. امام میگفتند: بعد از طواف بیا بنشینیم با هم صبحتکنیم. بعد از طواف هم مینشستند باحوصله با هم صبحت میکردند، بله با حوصله.
آنچه میخواهم عرضکنم این است که اولاً: باید بدانیم شرایطْ گاهی شرایط شبهه است، شرایطی است که افراد اشکالدارند. إبنأبیالعوجاءها در جامعهای پویا مثل جامعه تشیع فعّال هستند، آماده بشوید با اینها به روش امامصادق(ع) برخوردکنید. و گمان نکنید اگر ابنابیالعوجاء قانع نشد کار شما بینتیجه مانده است، زیرا با جوابدادن ثابت کردهاید در مقابل شبههی دشمنانِ دین حرف دارید.
جواب شبهات إبنأبیالعوجاءها را عدهای دیگر هم میتوانستند بدهند اما اینکه انسان بتواند با حوصله از شبهه استقبالکند، هنر این خانواده است. إبنأبیالعوجاء خدمت امام(ع) مینشسته، شبهاتش را میگفته و جواب اشکالاتش را میگرفتهاست و با اینکه عقیدهاش عوض نمیشده است، با این وصف میپذیرفته که خدمت دانشمندی بزرگ رسیده، و لذا برای آن حضرت احترام قائل بوده است و این چیزی بود که دشمنان اهلالبیت(ع) نمیخواستند.
شخصی در مدینه پس از صحبت با حضرت وقتی از خانه حضرت بیرون میآید. از او میپرسند: چی شد؟ میگوید: همه علم در این خانه است. یک جا میگوید: اگر بناست معنا متجسم بشود به جسمی، آن جسم، جسم صادق آل محمد است.
آیا فکرکردهاید در جامعهی سطحیزدهای که آدمها حوصلهی گوشدادن به حرف علمی را ندارند، این چهار هزار تا دانشمند کجا بودند؟! در جامعه سطحی اگر بگویند کجا کوپن میدهند، همه میدوند، بیشتر به مسائل سطحی و ملموس گرایش دارند، یک هنرپیشه را بیشتر میشناسند تا علماء را.
حال امام صادق(ع) در این جامعه چهارهزار شاگرد از دانشمندان شیعه و سنی داشتهاند! این یک هنربزرگ است که باید رمز آن را در روش و بینش آن حضرت دنبال کرد.
عمروبن عبید، زعیم معتزله به نزد امام جهت مناظره آمد. چون مناظرهی او با امام تمام شد، گفت: «هَلَکَ مَن سَلَبَکُم تُراثَکُمْ، وَ نازَعَکُم فِیالْفَضْلِ وَالْعِلْم». هلاک شد کسی که ارث شما را از شما سلب کرد و در علم و فضل با شما منازعه نمود.
شبههکنندگان میدانستند در خدمت امام که بروند، نه تحقیر میشوند نه مهر حماقت میخورند و البته تأیید هم نمیشوند و لذا حضرت(ع) سعی میفرمودند در جلسه فضای علمی را حاکم کنند، حال اگر رقیب هوچیگری در میآورد حضرت با صبر و حوصلهی خود ضعف او را بر ملا میکردند.
مصیبت امروز ما این نیست که معارفی جهت مقابله با رقبا نداریم، مصیبت ما این است که تحمل شبهات رقیبان را نداریم. که مثلاً برادر بنده، همسایه من و شما، فلانآقا، فلانخانم شبهه میکند و اصل نبوت و عدل را زیر سؤال میبرد، میخواهیم یقهمان را پارهکنیم. نه آقا! شما نه یقهی خودت را پاره کن و نه یقهی طرف مقابل را، بپذیرید که امروز باید حیات نوینی پیدا کنیم تا حقانیت تشیع روشن شود. امروز معاویه یک طرف نیست و علی (ع) یک طرف، تا شمشیرها سرنوشت اسلام را تعیین کنند. امروز شبههکنندگان در متن جامعه اسلامی، در لباس خودی ها در آمدهاند تا با زبان خودی ها تهاجم فرهنگی صورت بگیرد.
ای کاش روی این نکته کار میشد که چرا در آن زمان برای امام صادق(ع) خیلی مهم نبود بنیامیه برود و بنیعباس بیاید. امام(ع) در آن زمان متوجه شدند در فضایی که شبههافکنان ایجاد کردهاند، اصل اسلام دارد از معنا خارج میشود و باید مبانی تئوریک اسلام در معارف و احکام شکل بگیرد.
چرا یک عدهای به نام خونخواهی شهدای کربلا آمدند و از مردم بیعتگرفتند ولی نتیجهاش را سفاح و منصور عباسی بردند؟ چون مردم آن زمان معرفتی که بتوانند امام معصوم را از مدعیانی چون عباسیان بشناسند نداشتند. جامعهی سیاستزده نمیتواند درست فکر کند، باید به آن کمک کرد تا درست فکر کند تا در انتخاب حکومت به اشتباه نیفتد. بنیعباس متوجه شده بودند امام فعلاً نمیخواهند حاکمیت را بهدست بگیرند اما علت آن را نمیدانستند، آزارهای گاه و بیگاه به امام و سپس عذرخواهیهای آنها به همین جهت بود.
یک وقت است شما دین را تبیینکردهاید و مبانی معرفتی و فقهی تشیع بهخوبی تبیین شده، حالا با مردمی که دین برایشان تببیین شده است، میتوان حاکمیت را بهدست گرفت. ولی در زمان امام صادق(ع) با آن مردم چنان کاری ممکن نبود و اگر هم حضرت صادق(ع) حکومت را در دست میگرفتند به نتیجهای که باید میرسیدند، نمیرسیدند. مگر زمان امیرالمؤمنین(ع) که معاویه اسلام را تهدید میکرد، بسیاری از سردارهای سپاه امیرالمؤمنین(ع) به فتوای خلیفه دوم روی کفشهایشان مسح نمیکشیدند؟! هیچ کاری هم نمیشد بکنی و دیدید که حضرت امام حسن(ع) نتوانستند با چنان مردمی، جلو معاویه ایستادگی کنند، اینها امام را هم تحویل معاویه میدادند.
امروز اگر شیعه در صدد است که تمدن اسلامیِ آینده را پایهگذاری کند ابتدا باید بدانیم با شبهه چگونه برخوردکنیم. و در مقابل تندترین شبهات از کوره در نرویم و جا نخوریم که ای وای فرزندان و نزدیکانمان تحت تأثیر شبهات قرار گرفتهاند. کار دشمن شبههسازی است و کار ما هم طرح معارف است به نحوی که معلوم شود شبههسازان، از معارفِ کافی برخوردار نیستند، و روش امام صادق(ع) هم راهنمای ماست.
راستی اگر إبنأبیالعوجاءها نبودند چگونه امام صادق(ع) و مکتب تشیع اینچنین میدرخشید؟ آیا ما نباید با بینش و روشِ خود تشیع را بدرخشانیم؟ مگر قلب شما امن نیست که حق پیش شماست؟! اگر نه، که هیچ، حق داری عصبانی شوی، ولی اگر میبینی رقیبِ شما در ظلمات است چرا با نور معرفت و اخلاق مسئله را روشن نکنیم و خود را از ضعفی که رقیبان ما دارند نرهانیم؟
ما وقتی مطمئنیم اسلام حرف دارد، وقتی به حقانیت مبانی نظری و علمی ولایت فقیه مطمئنیم، وقتی به حقانیت اعتقاد به نبوت، و امامت امام مطمئن هستیم، چرا با آرامش و حوصله و احترام به رقیب، بحث را دنبال نکنیم؟ ما باید اینقدر آرام باشیم که اگر طرف امروز همه حرفهایش را زد و رفت، صد تا جوانی را هم که پای حرفهایش نشستهاند گیج کرد و رفت، نگران نشویم، این دنیا فردا هم دارد. نگو حالا آن جوانان را کجا پیدا کنیم؟! نه، بیوقاریِ تو، سبکیِ تو بیشتر ضرر دارد، بگذارید حرفهایش را بزند.
در این قضیه نمونه زیاد داریم. آقایی آمده بود حرفش را بزند و به زعم خود مبانی تئوریک ولایت فقیه را زیر سؤال ببرد، مخالفین او به جای اینکه بگویند: شما حرفت را بزن ما هم حرفمان را میزنیم، رفتند بلند گو را قطع کردند. افرادی که آمده بودند بحث را بشنوند با اینکه عقیدهشان این نبود که این کسی که میخواهد این حرفها را بزند حرف حسابی دارد ولی با این کار نوَد درصدشان میگفتند: نگذاشتند حرفهایش را بزند، پس معلوم است حق با او بوده است. آیا روش امام صادق(ع) این است؟! حالا چه کسی مقصر است؟!
اینها اصلاً زمانه را نمیشناسند، فکرکردهاند در جبههی جنگ هستیم و باید به همدیگر گلوله شلیک کنیم. باید بدانید در جبهه جنگ فرهنگی چگونه عمل کنید؛ هم نماز شبتان را بخوانید و هم با آرامشی همچون آرامش امامتان با رقیب بحث کنید. حق پیش شماست، دریا دریا حقیقت پشت شماست. بایستید، بحثکنید، فکرتان هم مغشوشنشود.
نگویید رقیب ممکن است دروغ بگوید و آبرویمان را ببرد.آری بسیاری از اینهایی که در مسائل دینی شبهه میکنند تقوا را رعایت نمیکنند، ولی با اینهمه آبرویتان نمیرود چون نوع شخصیت آنها طوری است که اگر با آرامش حرف او را تکذیب کنید مؤثر میافتد، اما اگر عجله کردید؛ حیلهی او مؤثر میافتد.
مگر سیسال نیست رادیوها و روزنامههای استکبار انواع تهمتها را به نظام اسلامی میزنند، ولی نتیجهاش این شد که روز به روز در اذهان جهانیان از اعتبارشان کاسته شد؟
جملهی إبنأبیالعوجاء این است؛ جعفر بن محمد طوری بود که غضبْ او را سبک نمیکرد. یعنی اگر إبنأبیالعوجاء هم زمینهی غضب را فراهم میکرد، امام غضب نمیکردند. چون یکی از ترفندهای جدل این است که سخنی بگوید تا رقیب عصبانی شود و تعادل خود را از دست بدهد و نتواند حرفش را بزند.
در شرایط فعلی وظیفهی ما این است که برای خدا با شبههکننده وارد مقابله شویم. دوم اینکه آمادگیِ رودررویی با شبهات، و احساسوظیفه نسبت به رفع آنها را در خود به عنوان حفظ اصل اسلام، بپرورانیم، اعتقاد داشته باشیم همین برخوردهای صحیح نسبت به دفع شبهه موجب رفع مشکل میشود.
این خطری است که متأسفانه بعضی از روشنفکرهای ما در آن افتادهاند؛ که فکرمیکنند حالا باید امتیازهایی در حقانیت به رقیبِ غیرشیعه بدهند و شیعه هم در حقانیت خود اصرار نداشته باشد. ابداً، هرگز اسلام اجازه چنین کاری به ما نمی دهد، ولی روشنگری، آری. امام صادق(ع) نیامدند بگویند: إبنأبیالعوجاء عزیز! یککمی هم تو راست میگویی، و یک ذره هم مثلاً کفر بر حق است. نخیر؛ کفر، اصلاً حق نیست.
سلام
مطالب خیلی خوبیه!
موفق باشید
سلام
ممنون...
ممنون که میخونید
یاعلی مدد