آداب و ادب سلوک إلی الله _ بخش اول _معنی سلوک الی الله_شرح نامه 31 امام علی(ع) توسط استاد طاهرزاده



بسم‌الله‌الرحمن‌‌الرحیم

«یا بُنَی...وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِیدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ وَ أَنَّهُ لَا غِنَى بِکَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِیَادِ وَ قَدِّرْ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْر فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالًا عَلَیْکَ»؛

«فرزندم... آگاه باش که راهی بس طولانی در پیش داری، آن هم راهی سخت و دشوار، و برای پیمودن آن راه از کردار پسندیده و توشه‌ای چندان، که تو را سبکبار به منزل رساند، بی‌نیاز نیستی، پس پشت خویشتن را از گناه سنگین مساز که آن وبال تو خواهد شد.»



معنی سلوک الی الله


حضرت امیرالمؤمنین(ع)،آن امام معصوم در توصیه به فرزندشان فرمودند: در مقابل تو برای رسیدن به ابدیت راهی است با این خصوصیات: «ذا مَسَافَةٍ بَعِیدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ» علاوه بر طولانی‌بودن، برای طی‌کردن آن و جهت انتقال به آن عالَمِ بی‌مرز، باید به استقبال مشقت‌های زیادی بروی.


آنچه ابتدا باید مورد توجه عزیزان قرار گیرد، این است که بفهمیم ما سالک هستیم. در دعای ابوحمزه به خدا عرض می کنی؛ «اَلرَّاحِلُ اِلَیْکَ قَرِیبُ الْمَسَافَة». آن کسی که به سوی تو در حرکت باشد مسافتش نزدیک است، از این جمله معلوم می‌شود که همه‌ی ما سالک هستیم و باید حرکت کنیم. چون ناقص هستیم، و باید با حرکت درونی از نقص‌های خود آزاد شویم و به کمال نزدیک گردیم.


حال باید از خود سؤال کنیم، کجا باید برویم؟ اگر به سوی دنیا برویم، عملاً نرفته‌ایم، چون حرکت به سوی دنیا،حرکت به سوی کمال نیست، مگر سنگ‌های شیراز با سنگ‌های تهران فرقی می‌کنند؟ رونده از شیراز به تهران، رونده از سنگ‌ها به سوی سنگ‌ها است. در این حالت از سنگ که بیرون نرفته‌ایم.



در قرآن داریم: «سِیرُوا فِی ‌الْاَرْض»؛ در زمین سیر کنید. برای این‌که نحوه مدیریت حق را در جای جای عالم ملاحظه کنید. سیر در زمین برای این است که با نگاه در آیات الهی و توجه به سرنوشت اقوامی که هلاک شده‌اند و آثارشان مانده است، عبرت بگیریم و سیر الی‌الله را پیشه‌ی خود سازیم. مثلاً این‌که گفته‌اند زائر امام رضا(ع) هر قدمی که برمی‌دارد حسنه برایش می‌نویسند، برای این است که از این طریق به نور امامت نزدیک می‌شود، نه به در و دیوار شهر مشهد.

در موضوع «سیروا فی‌الارض» مقصد سیر و سفر نیست، بلکه در آن مقصد برتری مدّ نظر است.


پدیده «moving» که در فرهنگ غرب مطرح است، یعنی صِرف حرکت‌کردن از این طرف دنیا به طرف دیگر دنیا، تا حوصله‌شان سر نرود، بدون توجه به هیچ عبرتی، به گفته صاحب نظران پدیده فوق یکی از بیماری‌های تمدن جدید است، و در واقع یک نوع فرار از خود است.


در تمدن امروز، عموماً یک نوع سرگردانی در روان انسان‌ها پدید آمده و لذا از این‌جا به آن‌جا می‌روند تا از این سرگردانی بکاهند، هر چند چمن‌ها و درخت‌های آن‌جا هم مثل همین‌جا است. این‌ها از طریق این جابجایی به دنبال سنن معنوی حاکم بر عالم و یا نظر به آیات الهی نیستند، در این حرکت‌ها باز انسان‌ها در زمین اسیر و مقیم‌اند. به دنبال آزادی از گرفتاری روانی باز در زمین هستند، با این مسافرت‌ها از سنگ و خاک بالاتر نمی‌آیند تا بتوانند آیات گوناگون الهی را بیابند، و از این طریق آسمانی شوند.


در پدیده «moving» یا حرکت‌های سرگردان، اصلاً بحث «سیروا فی‌الارض» که خداوند به انسان‌ها توصیه فرموده‌ مطرح نیست. پدیده «moving» یا نقل و انتقال‌هایی که مدرنیته توصیه می‌کند، همان است که قرآن در موردش می‌فرماید:


«لاَ یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُواْ فِی الْبِلاَدِ، مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ»

ای پیامبر! حرکات و نقل و انتقال‌های اشراف‌منشانة کافران، تو را جذب نکند که این یک امتیاز دنیایی است و این نوع زندگی نهایتش جهنم است که بدجایی است. چون این‌ها:

ذوق آزادی ندارد جانشان

هست صندوق صور میدانشان

گر ز صندوقی به صندوقی رود

او سمائی نیست، صندوقی بود

چه شیراز برود، چه تهران یا اصفهان، از صندوقی به صندوقی رفته است، چون از سطح زمین به جای دیگری نظر ندارد، خوشحال است که چند شهر را دیده است، در صورتی که از صندوقی به صندوق دیگری رفته است، او سمائی نیست، بلکه صندوقی است.این غیر از عمل به آیه‌ای است که می‌فرماید:


«قُلْ سِیرُواْ فِی الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ»

«بگو در زمین سیر کنید آنگاه بنگرید که فرجام تکذیب‏کنندگان چگونه بوده است»


با این هدف زمین را سیر کنید که ببینید عاقبت آن‌هایی که نبوت انبیاء را تکذیب کردند، و با آداب من‌درآوری خود زندگی کردند، چه شد. و یا روایت داریم :

«قَالَ: قُلْ لَهُمْ یَا مُحَمَّدُ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ أَیِ انْظُرُوا فِی الْقُرْآنِ وَ أَخْبَارِ الْأَنْبِیَاءِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ»

میفرماید: «سِیرُوا فِی الْأَرْضِ» یعنی بگو اى محمد (ص) بروید و گردش کنید و نگاه کنید در قرآن، و اخبار پیامبران که عاقبت تکذیب‏کنندگان چه بوده است.‏»


حالا عنایت داشته باشید که چقدر خطرناک است اگر جهت آیات الهی را تغییر دهیم، مسلّم کسانی که با آیات الهی بازی می‌کنند در روز قیامت به عذابی سخت گرفتارند، مثلاً می‌گویند: «سفر عید نوروز یا سفر تابستانتان را فراموش نکنید زیرا خدا در قرآن فرموده «سِیرُوا فِی الْأَرْضِ»!!


این سفرها چه ربطی به «سِیرُوا فِی الْأَرْضِ» دارد؟

یا وقتی استان اصفهان بیست و سه هزار شهید تقدیم انقلاب کرد، امام ‌خمینی«رحمة‌الله‌علیه» فرمودند: «در کجای دنیا شهری مثل اصفهان هست!» آن وقت جلسه ایران‌گردی می‌گذارند تا کاشی‌ها و آجرهای اصفهان را نشان دهند و آن جمله مقدس امام خمینی«رحمة‌الله‌علیه» را هم می‌نویسند که «کجای دنیا شهری مثل اصفهان هست»!! آیا گفته ایشان در رابطه با کاشی‌ها و بناهای باستانی بود؟ در قرآن داریم؛ یهودیان کلمات خدا را از جایگاه خود منحرف می‌کردند:


«مِنَ الَّذِینَ هَادُواْ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ ...»

«برخى از آنان که یهودى‏اند کلمات را از جاهاى خود برمیگردانند».

و در مورد همان یهودیان می‌فرمایند:

«یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقّ» «پیامبران را بدون این‌که آن کار حق باشد، می‌کشتند.»!


پیامبرکشی که به معنی کشتن جسم پیامبران نیست، پیامبرکشی به معنی تغییر جهت پیام آن‌ها است، به طوری که تمدن توحیدی آن‌ها را با سنگ و آجرهای قدیمی برابر کنیم.


پدیده «moving» یا حرکت بر اساس فرهنگ مدرنتیه یک اصطلاح و یک فرهنگ است و به عبارتی یک بیماری است به نام بیماری بی‌قراری و در هیچ کجا آرامش نداشتن، از قطعه زمینی به قطعه زمین دیگری حرکت‌کردن، و این بازی را بسیار جدّی گرفتن است.


نقطه‌ی مقابل این فرهنگ و این روحیه، روحیه امام خمینی«رحمة‌الله‌علیه» را دارید، که چگونه سال‌ها در نجف ماندند و حوصله‌شان هم سر نرفت. خانه امام خمینی«رحمة‌الله‌علیه» در نجف اشرف و حرم امیر‌المؤمنین (ع) سکوی صعود ایشان بود. چهارده سال حدّ حرکت زمینی ایشان در زمین به همین اندازه بود، چون راه آسمان را برای جان خود باز کرده بودند.


البته این حرف‌ها به این معنی نیست که اگر حوصله‌ات سر رفت نباید به گردش بروی، برو بگرد ولی نه به اسم «سِیرُوا فِی الْأَرْضِ». برو بگرد، اما چرا پای اسلام و قرآن را وسط می‌کشی، چه اشکالی دارد که جنابعالی یک روز بروی گردش، چلوکباب هم بخوری، ولی چرا پای اسلام را وسط می‌کشی؟!



حضرت امیرالمؤمنین(ع) به فرزندشان فرمودند: برای آسمانی‌شدن مسیری طولانی و سختی در پیش داری.

شما سالک و مسافرید، اما سالک الی‌الله، نه سالک به مراتع و کوه‌ها. سلوک الی‌الله یعنی سیردادن جان به طرف غیب و قیامت.


خسران بزرگی است اگر انسان به قرب الهی فکر نکند، زیرا اگر به قرب الهی فکر نکنیم با سنگ و خاک زندگی می‌کنیم و نهایت آرزوهایمان اُنس با همین سنگ‌ها و خاک‌ها می‌شود. چه فرقی هست بین فرش و کاشی با خاک؟ باور کنید تمامشان خاک است. تصمیم بگیرید که ببینید، مطمئن باشید همه را خاک می‌بینید، به گفته مولوی:

نان، گِل است و خاک، کمتر خور از این

تا نمانی همچو گِل اندر زمین


نمی‌گویم دیگر روی فرش زندگی نکنید، اما اگر مواظب تذکر امیر‌المؤمنین(ع) باشید‌ در عینی که مثل بقیه زندگی می‌کنید ولی سیر به سوی فرش نمی‌کنید، و جهت قلب به طرف فرش نیست.


تا این‌جا معلوم شد همه ما سالک هستیم. سالک یعنی کسی که باید برود. به کجا باید برسد؟ می‌خواهد به قرب الهی برسد، پس مقامش، مقامِ رفتن به طرف حق است و حضرتu همین نکته را تذکّر می‌دهند. باید مدام به خود بفهمانیم که ما سالکیم و مقیم نیستیم.


تویی آن دست‌پرور مرغ گستاخ

که بودت آشیان بیرون از این کاخ

چه شد زان آشیان بیگانه گشتی

چو دونان مرغ این ویرانه گشتی

خلیل ‌آسا دم از ملک یقین زن

ندای «لا احب الآفلین» زن

یا به گفته حافظ:

بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن

حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی

اگر می‌بینید حضرت اباعبدالله (ع) قهرمانِِ حیات دینی است، نه تنها چون سالک بودن خودشان را فهمیده بودند بلکه معنی سالک بودن در دنیا را به بقیه نیز گوشزد کردند، لذا به یارانشان که مسلماً مقامشان مقامی است که سخنان حضرت را به‌راحتی می‌فهمیدند، در شب عاشورا فرمودند: «مسیر ما از دنیا به سوی قیامت به اندازه عبور از این طرف پل به طرف دیگر است». همین بصیرت موجب شد که یاران حضرت بهترین انتخاب را انجام دهند، چون خوب فهمیده بودند «ماآمده‌ایم تا برویم!»


باید اول خود را در مقابل جاده بلندی ببینیم که باید آن را طی کنیم و طی‌کردن آن هم به‌معنی تغییر جهت جان است، به نحوی که خود را سالک الی الله حس کنیم و به خودمان بفهمانیم که سالکیم. همین که این موضوع را به خودمان فهماندیم و عقل و قلبْ این واقعیت را خوب تصدیق کرد، سیر به سوی آن عالَم شروع می‌شود، در آن صورت می‌فهمیم یعنی‌چه که می‌گویند: قبل از این که بدن‌هایتان از این دنیا برود به عالم معنوی قیامت، جان‌هایتان را روانه‌ی آن دنیا بکنید.


وقتی متوجه شدیم باید برویم، در نماز هم به عنوان یک سالک خود را از خیالات دنیایی به سوی حق و عالم معنا، عبور می‌دهیم به خود می‌فهمانیم ای انسان! سالک که متوقف نمی‌شود، پس در تشهد هم در عین این‌که تن ما نشسته است، سالک خواهیم بود. فرمود:

نیک بنگر ما نشسته می‌رویم

می نبینی قاصد جای نویم

پس مسافر این بود ای ره پرست

که مسیر و روش در مستقبل است



حتی در بعضی از دستورات دینی که به سکون و خلوت‌گزینی سفارش شده، به این دلیل است که بعضاً حرکت بدن مانع از توجه و صعود و سلوک روح است، توجه به حرکات بدن نمی‌گذارد که روح صعود کند. ممکن است با حرکت بدن اشباع ‌شویم و گمان ‌کنیم روحمان هم سیر خود را انجام داده است.


عموماً حرکات بدنیِ اضافی، ما را از حرکات روحانی باز می‌دارد، اما مثلاً با نظر انداختن به مقام پیامبرخدا (ص) و ائمه معصومین(ع) یک صلوات بر آن ذوات مقدس می‌فرستیم و روح خود را متوجه مقام عصمت آنها می‌کنیم ولی باور نمی‌کنیم این عمل یک حرکت و سلوک است. در حالی که وقتی متوجه باشیم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) مقام روحانی و افق اعلای انسان‌ها هستند، چنانچه با تمام وجود و به رسم اعلان ارادت بگوئیم: «خدایا! درود تو بر پیامبر و آل او باشد» عملاً دل به سوی آن‌ها سیر می‌کند و این یک سیر واقعی به سوی افق اعلی است و موجب بهره‌مندی از انوار نورانی ذوات مقدس آن‌ها می‌شود. به همین جهت از پیامبر(ص) روایت داریم که:

«مَنْ صَلَّى عَلَیَّ صَلَاةً وَاحِدَةً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ أَلْفَ صَلَاةٍ فِی أَلْفِ صَفٍّ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ لَمْ یَبْقَ رَطْبٌ وَ لَا یَابِسٌ إِلَّا وَ صَلَّى عَلَى ذَلِکَ الْعَبْدِ لِصَلَاةِ اللَّهِ عَلَیْه».

هرکس بر من صلوات بفرستد خداوند بر او هزار صلوات بفرستد، در هزار صف از ملائکه، و هیچ خشک و تری نیست مگر آن‌که به جهت صلوات خدا بر آن بنده، بر او صلوات نفرستد.


این روایت نشان می‌دهد که روح انسان در اثر توجه به معصومین(ع)آنچنان متعالی می‌شود که ملائکه برای او صلوات می‌فرستند و او را از کدورت‌ها و ضعف‌ها می‌رهانند، و این به خودی خود یک نوع سلوک و سیر و حرکت است.


پس این نکته را باید به قلبمان خوب بفهمانیم که ما سالکیم و سالک باید سیر کند آن‌هم سیر از عالم ماده و کثرات به عالم وحدانی و معنویت، وگرنه سیر از دنیا به دنیا که سیر و حرکت حساب نمی‌شود، سیر از ماده به ماده، باز باقی ماندن در ماده است، پس سیری صورت نگرفته، همان سیر از صندوقی به صندوق دیگر است که اگر به هزار صندوق سیر کنیم باز در صندوق هستیم. در همین رابطه مولانا می‌گوید:

گر هزارانند یک تن بیش نیست

جز خیالات عدد اندیش نیست

هزار تا زمین، زمین است، و دو هزار زمین هم زمین است، اما توجه به غیب، از زمین برآمدن است، در آن حال تمام زمین زیر پای شما می‌آید، یک توجه قلبی به سوی عالم غیب، یک سلام بر حضرت بقیة‌الله (عج)، تمام روح را به مقام انسانیت می‌کشاند.


یاعلی مدد





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد