از سفر الی الله تا سفر فی الله
بخش ششم
با توجه به عرایضی که عرض شد ملاحظه بفرمایید؛ اعتکافْ عالَمی دارد و باید سعی کنیم در آن عالَم وارد شویم و در یک آرامش درونی، مرگ و زندگی برای انسان یکسان گردد و این حالت، حالتِ سیر به سوی باطن عالَم است، بدون حرکت دادن اعضاء و یا تحریک قوة خیال و قوة واهمه. چون در حالت اعتکاف به کمک دستوراتی که داده شده، جوشش خیال فرو مینشیند و صحنة دل آمادة پذیرش نفحات الهیه میگردد. که گفت:
از درون خویش این آوازها |
منع کن تا کشف گردد رازها |
بعد از سیر به سوی خدا و سفر الیالله، سفر فیالله شروع میشود و در این حالت، سالک از تجلّی اسمی از اسماء الهی به تجلی اسم دیگری از آن اسماء، نایل میگردد و قلبْ محلِ تجلّی اسماء الهی خواهد شد، و همه این احوالات در شرایطی حاصل میشود که شخص، با انقطاع از عالَم دنیا، خود را در شرایطی قرار دهد که هیچچیزِ بیرونی بر او تأثیر نگذارد و به حالت یکسانی و بیتأثیری کامل برسد و زندگی و مرگ به نحو یکسان برای او بیتفاوت باشد.
آزادی از گذشته و آینده
برای تکمیل این تذکر؛ تذکر خوبی است که زیاد شنیدهاید و آن اینکه میفرمایند: اگر کسی در مسجد بنشیند، آن مدت که در مسجد نشسته است جزء عمرش حساب نمیشود.
فهمیدن این موضوع خیلی مهم است، چون انسان در چنین حالت در شرایطی قرار میگیرد که از عالم «زمان» بیرون میرود، اگر وارد مسجد شد دیگر از گذشته و آینده آزاد است. پس حق مسجد است که وقتی وارد شدید، از گذشته و آینده آزاد باشید و اگر به واقع از گذشته و آینده آزاد بشوید، وارد مسجد شدهاید و اگر طبق این قاعده وارد مسجد شدید مسلّم است که دیگر آن مدت، جزء عمر زمینیتان حساب نمیشود.
زیرا فوق آینده و گذشته قرار گرفتهاید. شما وقتی در برزخ و قیامت میروید، دیگر آن شرایط گذشته و آینده را ندارید، به تعبیر دیگرْ آن شرایط، شرایطی است که «بَعد» در آن وجود ندارد فقط «حال» است. پس اگر آدم در «حال» قرار گرفت، به لطف الهی دیگر نه قبل برایش هست و نه بعد. تمام مشکلات ذهنی ما از قبل و بعد است.
اگر سعی کنیم در «حال» قرار بگیریم، در واقع در مقام توجه حضور حق قرار گرفتهایم، چون در توجه به آینده، توجه ما به چیزی است که هنوز نیست، و در توجه به گذشته، توجه ما به چیزی است که فعلاً رفته است. پس با توجهکردن به آینده و گذشته، در واقع توجه ما به «عدم» است. شما امروز تمرین کنید و خودتان را آزاد از گذشته و آینده، در حضور ببرید.
در حین اعتکاف تا حدی در چنین حالتی قرار میگیرید. وقتی اعتکاف تمام شد و به زندگی مشغول شدید، یادتان که میآید میگویید؛ عجب حالی بود. همین مختصرش کلی حال دارد.
مردم وقتی به زیارت خانهی خدا میروند در حالت حضور قرار میگیرند، وقتی بر میگردند میگویند تا قبل از رسیدن به فرودگاه شهرمان اصلاً زن و بچه و خانه، یادمان نبود، ولی همینکه رسیدیم به فروردگاه و از آن حالت خارج شدیم، طاقتمان داشت تمام میشد، نیم ساعت دیگر نمیتوانستیم برای دیدن بچهی کوچکمان صبر کنیم، اما این سی روز اصلاً یادمان نبود که فرزند کوچک داریم.
ما چون قواعد و برکات زمانها و مکانهای مقدس را نمیشناسیم، فکر میکنیم این احوالات چیز کم ارزشی است، در حالیکه این بندة خدا در حین مراسم حج، یعنی این سی روزه به نور آن سرزمین مقدس، در گذشته و آینده نبوده و فارغ از گذشته و آینده در «حال» بهسر میبرده است و لذا آزاد از حجاب گذشته و آینده به راحتی میتوان با خدا بهسر برد و راز و نیاز کرد. آنچه نمیگذارد ما با خدا ارتباط برقرار کنیم، «گذشته» و «آینده» است. گفت:
فکـرت از ماضـی و مستقبــل بــــود |
چون از این دو رست مشکل حل بود |
چون بود فکرت همـه مشغول «حال» |
نـاید انــدر ذهــن تـــو فکـر محـال
|
مشکل ما همین گرفتاری ذهنی است که دائم یا در آینده بهسر میبریم و یا در گذشته. اگر توانستیم به مقام «حال» وارد شویم، خدا را روبهروی خود مییابیم، خدایی که آزاد از هر آینده و گذشتهای، عین بقاء است. مولوی در جای دیگر میگوید:
عمـر من شـد فدیـهی فـردای مـن |
وای از این فردای ناپیدای من |
هین مگو فردا، که فرداها گذشت |
تا بـه کلّی نگذرد ایـام کَشت |
اگر دائماً در فردا و فرداها زندگی کردیم، آنچنان در ناکجاآباد، همة زندگی را دود میکنیم که هیچ امکانی برای آبادانی قیامت برایمان نمیماند.
خودتان امتحان کنید وقتی میگویید «الله اکبر» اگر در حضور باشید به راحتی با حق سخن میگویید، و با تماشای او، کبریایی او را بر زبان میرانید.
اما چه چیزی نمیگذارد این رؤیت محقق شود؟
نظر به گذشته و آینده، نظر به اینکه قبلاً چه کردی، یا بعداً باید چه بکنی.
ملاحظه کنید که «گذشته» کو؟
مسلّم حالا آن گذشته نیست. «آینده» کو؟ مسلم آن آینده فعلاً نیست.
پس اگر کسی در گذشته و آینده باشد در عدم است، و عمری که در عدم سیر کند چه قدر می ارزد؟
اینکه میگویند باید در «حال» باشید رمزش این است که از «هیچیها» آزاد شویم،و شما آمدهاید در مسجد تا نگران گذشته و آینده نباشید و اگر روحاً و قلباً آماده باشید به لطف الهی، با همین دستورهای ساده نمادینی که به شما میدهند از گذشته و آینده آزاد میشوید.
اگر شما آماده باشید در «حال» وارد می شوید، قیمتیترین تحفة خدا روی زمین همین است که خدا ما را در «حال» میآورد، همین است که اصطلاحاً «حضور قلب» گفته میشود.
عنایت داشته باشید «حضور قلب» در نماز غیر از توجه به معنی الفاظی است که در نماز اداء میکنید. در حضور قلب انسان فوق الفاظ و معانی آنها، با دلش با خدا نجوا میکند، در واقع این الفاظ وسیله اظهار رمز و رازِ دل است.
در آن حالت، شما بالاتر از الفاظ و معانی مربوطه با خدا صحبت میکنید، و شرط تحقق چنین حالتی متوقفنشدن در الفاظ و معانی نماز است - نه اینکه آنها را رعایت نکنید، بلکه در آنها متوقف نشوید - دل را از توجه به همهچیز غیر خدا آزاد کنیم، تا خدا بماند و بس. و به اعتبار دیگر یک نحوه توبة قلب را در خود محقق کنیم تا از این به بعد دلْ دوباره هوس دنیا نکند. گفت:
آنـچه در تــو اصــل نافــرمانـــی است |
مایــة گمــراهــی و نادانـــی است |
چیست دانی؟ هستی نفس است و بس |
کوش تا زان، توبه جویی زان سپس |
هستـی تسـت اصـل هـر جــرم و خطــا |
نیست شـو تا خـود نماند جـز خدا |
آنکه بشکستـی و بستی توبـــه نیــست |
ای بــرادر تا تـو هستی توبه نیست |
توبــه نَبْــوَد جــز شکســت خــویشتن |
توبـه خواهی نشکند! خود را شکن |
آری! از طریق رفع منیت و انانیت دیگر دل راه خود را به سوی آسمان پیدا میکند و پس از خارجشدن از اعتکاف دلش از اعتکاف خارج نمیشود و دل با الفاظ و کلماتی که در عبادات ادا میشود، همراهی میکند.