به نام خدا
چرا از حضرت زینب(س) خبر دقیقی نیست؟؟
تا حالا به این فکر کردید که چرا بعد از واقعه عاشورا ،چیزی در مورد حضرت زینب(س) در تاریخ نیست.
شب بعداز عاشورا که حضرت سجاد(ع) برای نماز شب از خواب بیدار شدند،دیدند که حضرت زینب(س) نشسته نماز میخواند!!
به ایشان اعتراض کردند و فرمودند که فکر نمیکردم که مصیبت برادر باعث شود شما نمازتان را نشسته بخوانید!!!؟؟
حضرت زینب(س) به ایشان میفرماید که من از مصیبت برادر نیست که نشسته نماز
میخوانم.پیامی که به عهده من است، روی قلبم سنگینی میکند و همین باعث شده نشسته
نماز بخوانم.
این را خود حضرت سجاد(ع) میداند ولی اینگونه سخن میگوید که برای ما موضوع روشن شود...
یک قاعده کلی هست که در انتقال پیام فرهنگی،اگر پیام رسان مطرح باشه خود پیام دیگه مطرح نیست.
خود استاد طاهرزاده میگوید که اگر من مطرح باشم،دیگه پیامی که میخوام انتقال بدم مطرح نیست.
چون باید پیام مطرح باشد ،نه پیام رسان...
حضرت زینب(س) هم باید پیام عاشورا را به مردم و جامعه بشری برساند.اگر حضرت زینب(س) در
انتقال پیام موفق نبود الان این جلسات عزاداری و دین اسلام هم نبود.
هرچند مدیریت انتقال پیام با امام معصوم یعنی امام سجاد(ع) است ولی انجام این ماموریت به عهده حضرت زینب(س) گذاشته شده است.
برای همین است که حضرت زینب(س) بعد از واقعه عاشورا چیزی در مورد ایشان درتاریخ نیست.حتی قبر ایشان هم به طور دقیق معلوم نیست در کدام شهر قرار گرفته است!
بعضی از تاریخ نویسان میگویند که در سوریه است ...بعضی از اسناد و شواهد
تاریخی هم میگند که در مصر است ولی بعضی ها هم نقل میکنند که در مدینه است.
هیچ مکان دقیقی در تاریخ از قبر حضرت زینب نیست...
اگه توجه کرده باشی هیچ کتابی در مورد زندگی حضرت زینب(س) بعد از عاشورا نیست.حضرت زینب بعد از عاشورا چیکار کرد؟؟؟ کجا رفت؟؟
اینکه مشاهده میکنید در تاریخ هیچ سند دقیقی از حضرت زینب(ع) در دسترس نیست برای این است که به نحوه صحیح توانسته است پیام عاشورا را به جهانیان منتقل کند.
اگه اینطور نبود باید در انجام ماموریت حضرت زینب(س) شک میکردیم.
یا علی مدد
11- وقتی روشن شد انسان با استقرارِ قلب در ساحت قرب الهی، متوجه نور کربلا میشود، واز آن طرف، اگر کسی درست با کربلا برخورد کند آمادة سیر به سوی ساحت قرب الهی میگردد، و رابطة متقابل و دوطرفة قلب و حقیقتِ کربلا برقرار میگردد. معلوم می شود انسان در مواجهه با کربلا، به عالَمی دعوت میشود که گویا حقیقتْ بیواسطه ظهور کرده و انسان درآن عالَم خود را در حضور خدا احساس میکند، و مثل عارفی که نیمهشبها در مواجهه با انوار الهی بیتابانه اشک میریزد، در رویارویی با حقیقت کربلا، اشک از چشم انسان جاری میشود.
و این است که گفته میشود کربلا و حسین(ع) عامل انکشاف حقیقتاند، و گلوی مبارک حسین(ع) محل ظهور آن حقیقت، و پیامبر(ص) و فاطمه(س) چنین گلویی را میبوسند، تا از این ظاهر به آن باطن منتقل شوند و در مواجهه با حقیقت کربلا است که اشک میریزند.
12- کربلا به عنوان عامل انکشاف حقیقت، مظهری است که انسان را از ظلمات ضد
قدسی فرهنگ مدرنیته به سوی کشف راز دعوت میکند تا ندای حقیقت را با جان
خود بشنود و ببیند چه اندازه مدرنیته انسان را به حجاب و ظلمت برده است، و
تا طلب و تمنّای انسان را به سوی عالَم ایمانی تغییر دهد و شوقی متعالی در
او شعلهور کند.
با مواجهه با کربلا انسان به حضور حقیقت میرود و قصة اشک در این مواجهه،
قصة رفتن به حضور حقیقت است ،که در صحنة کربلا با نور قدسی مدیریت امام
حسین(ع) تدوین شده.
هیچ صحنهای به اندازه کربلا قدرت به حضوربردن ندارد و به همین جهت هیچ صحنهای به اندازه کربلا قدرت جاریکردن اشک نخواهد داشت.
کربلا انسان را صاحب «وقت» و «حضور» میکند، به شرطی که سعی شود با حقیقت
آن مواجه شویم و آن را حادثهای اتفاق افتاده در درّة زمان نپنداشت، که در
این صورت از فتوح راز و تحقق «وقت» توسط نور کربلا محروم میشویم.
حال در فرهنگ کربلا، فرهنگهای غیر قدسی با هر عنوانی و با هر ظاهری، به
خوبی به عنوان حجاب ظلمانی شناخته میشود و اولیاء الهی با نور قدسی به جنگ
آن برمیخیزند، جبههای که امید است در آینده اصحاب کربلا در مقابل ظلمات
مدرنیته بگشایند.
13- جلال و جمال خدا در حسین(ع) تجلی نمود. حسین(ع) متوجه است که اسلام در
حجاب فرهنگ اموی معاویه قرار گرفته و اکثراًً اسلام را با قرائتی که
امویان طرح میکنند میبینند، و در این شرایط هرکس هرچه از اسلام حقیقی
بگوید، در افق اسلام اموی گم میشود. امام حسین(ع) میداند خداوند در چنین
شرایطی حقیقت کربلا را قرار داده که باید آن را طی کند، راهی که در آن راه،
سر مبارک حسین(ع) در بالای نیزه قرآن میخواند، و با این کار فضای اسلامِ
قالبی و ضد قدسی فرو میریزد و اندیشه های سکولاریزهشده بُرد خود را از
دست میدهد، و رویکرد جهان اسلام به بازخوانی اسلام، با قرائتی که فرهنگ
کربلا متذکر آن بود، به صحنه میآید و روح روشنفکران امویانِ رومیزده که
میرفت حتی نام اسلام را هم از صحنه تاریخ خارج کند، منزوی میشود و بدین
طریق کربلا با نور حسین(ع) هرسال جلو میآید و هرسال حجابی از حجابهایی را
که بر چهرة اسلام نشسته است، میشکافد.
امویانِ رومیزده حساب این فرهنگ را نکرده بودند که اگر حسین(ع) شهید می
شود ولی با شهادت او عصر ربانی اسلام محمدی دوباره به جهان اسلام برگشت می
کند و سخن رسول خدا که فرمود: «حسین منّی وَ اَنَا مِنْ حسین» تحقق عملی
مییابد.
همچنان که فرهنگ مدرنیته حساب کربلا و نور حسین(ع) را نکردهاند و نگرانند
چرا تشیع تمام برنامههای آنان را خنثی میکند، ولی شیعه با تمام وجود
امیدوار است جهانی بسازد که دیگر نگران نباشیم هر روز جوانان ما و
خانوادههای ما در معرض فساد و اضمحلال باشند و ظلم و بیعدالتی میدانداری
کند.
14- حسین(ع) اسلامی را نشان داد که باید در عالَم و آدم تصرف نماید و به
جای آنکه فرهنگ کفر به خود اجازه دهد مناسبات بشریت را رقم بزند، باید
اسلام در جهان کفر تصرف نماید و همة مناسبات بشری صورت ایمانی به خود بگیرد
و در دنیای کفر حسین(ع) و شیعیان او از این جهت مورد قهر و غضب هستند.
حسین(ع) از جمله معترضانی است که در پیشانی خود نوری از حقیقت دارد و مردم
را به آن دعوت میکند و لذا او غیر از آن معترضانی است که خودخواهی آنها
انگیزة اعتراض آنها است.
تعادل جمال و جلال الهی در حرکت حسین (ع) موجب میشود که هم شیرازه حاکمیتی
که حجاب نور محمدی شده است به هم بخورد، و هم جایگزینی دلانگیز پیشنهاد
شود، و لذا روش حسین(ع) غیر از روش آنهایی که حامل تعادل جمال و جلال الهی
نیستند و در نتیجه؛ یا فریفته لیبرالیسم و چهره نرم نظام کفر میشوند، و
یا بدون رعایت حکمت حسینی، همچون طالبان ادای مقابله با نظام کفر را در
میآورند، در حالیکه خود بازیچه کفراند.
تعادل جمال و جلال الهی در حرکت حسین(ع) موجب میشود که حرکت او یک انتحار
سیاسی و تلاش بیثمر نگردد، چون در این نهضت هم حقْ درست شناخته شده و هم
باطلْ به معنی حقیقی باطلبودن مورد حمله قرار میگیرد. و هر وقت در هر
نهضتی چنین تعادلی برقرار باشد آن نهضت عقیم نخواهد ماند، و راز ماندگاری
انقلاب اسلامی و ناپایداری طالبانیسم در همین نکته است.
15- کربلا و نور حسین(ع)، راه عبور از جنگل خوفناک و ظلمانی اتحاد اموی
جاهلی و تجددمآب معاویهای است، چیزی که بسیاری از مسلمانانِ غافل از
حقیقتِ دیانت را فریب داده است. ابوسفیان پدر معاویه یک پا در رُم دارد و
با قیصر و درباریان قیصر هم پیاله است، و یک پا درصحرا دارد و با قبیلههای
باقیمانده در فرهنگ جاهلیت زندگی میکند، و لذا است که معاویه هرکس را با
هر گرایشی جذب مینماید و زیر پوشش اسلام، یا به رُم و تجددِ غربمآبی
میخواند، و یا به جاهلیت و روح قومیتگرایی. حال حسین(ع) با ظهور حقیقت
ایمان، این پرده ظلمانی را که سخت به بقای خود و هدم اسلام امیدوار است،
میشکافد و نهتنها راه عبور از جاهلیت غربی، بلکه راه عبور از غربمآبی
رُمی را مینمایاند و این است که حسین(ع) و فرهنگ کربلا برای همه تاریخ راه
عبور از غرب قدسی ستیز است به سوی اسلام قدسی.
16- وقتی راه عبور از امویان متحد با تجدد رُمی، نشان داده شد، دیگر مهم
نیست چند سالی دیگر یزید بماند یا نماند، و نیز مهم نیست که جهان اسلام در
رسیدن به مقصد شتاب کند یا نکند، مهم آن است که جهت جهان اسلام تغییر کرد و
از سقوط در فرهنگ جاهلیت اموی، و تجدد غربی نجات یافت. اساساً کربلا از
قدرت، تعریف دیگری دارد. معیار پیروزی در فرهنگ کربلا کسب قدرت نیست، بقای
آرمانهای الهی و تثبیت یک حقیقت بزرگ است به نام اسلام، و لذا وقتی آن فرد
از امام سجاد(ع) پرسید چه کسی پیروز شد؟ حضرت فرمودند: بگذار وقت اذان شود
تا معلوم شود. حاکی از آنکه فرهنگ اموی، رُمی میخواهد نام پیامبر را
-که در اذان گفته میشود - از جامعه حذف کند، و کربلا نگذاشت، پس ما پیروز
شدیم. همچنان که فرهنگ مدرنیته میخواهد هر حقیقت مقدسی را به موزه بسپارد و
نور حسین(ع) و کربلا در عالم غیب، فوق زمان و مکان، قرار داده شده است تا
هرکس خواست حسینوار نگذارد اسلام در حجاب ظلمات فرهنگ مدرنیته فرو افتد، و
تلاش کند امید برگشت به حیات معنوی را زنده گرداند.
17- وقتی راه عبور از جامعة جاهلیت تجددزده به سوی دیانت پیدا شد، دیگر
جاهلیت تجددزده نمیتواند با تبلیغات، ملاکهای خود، خود را نگه دارد و
افراد جامعه را به سوی خود دعوت کند، و دیگر تنفس در آن فضا برای مردم سخت
میشود و ستیزِ سیاسی و فرهنگی در راستای تغییر جهت تمنیات جامعه برای
پیدایی جامعهای دیگر شروع میشود و به واقع فرهنگ کربلا به نور حسین(ع)
جامعه نوپای اسلامی را که میرفت در ارزشهای اموی، رُمی مضمحل شود، به سوی
ارزشهای دینی سوق داد و این تغییر جهت مربوط به کلّ جهان اسلام بود.
جامعهای که در زیر پوشش قالبهای دینی، محتوای جاهلی گرفته است آنچنان
حسّیزده است که نمیتواند به عالم معنویت نظر کند. اینها جز با شهادت ولی
خدا و با صوت قرآن از سر بریده، بیدار نمیشوند. حضرت حسین(ع) توانست عمق
فاجعة دوری از اسلام را در روح جامعه نشان دهد. معاویه کفر را در خود پنهان
کرده و امیدوار بود که با این روش امکان حیات امویان تا آخر حفظ میشود،
ولی یزید با پیروزی ظاهری بر حسین(ع) با ذوقزدگی هر چه تمامتر آن کفر را
آشکار کرد، نهتنها علنی مشروب خورد بلکه بالصراحه اعلام کرد.
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْک فَلا
خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْی نَزَلَ
یعنی؛ بنیهاشم - پیامبر و خانوادهاش- با مُلک و حاکمیّت بازی کردند -
اینها دنبال حکومت بودند- در حالی که وحی و خبری از طرف خدا در کار نبود.
18- با روشنشدن کفر اموی توسط نور کربلا، جهت جامعه به سوی دین برگشت و یک
توبة تاریخی به وقوع پیوست و روز به روز روح فرهنگ اموی، رُمی بیرنگ و
بیرنگتر شد. و در حال حاضر نیز جهان اسلام با نور کربلا و حسین(ع) نیاز
به آنچنان توبهای دارد، توبهای که بتواند جهان اسلام را از کفر پنهانی به
نام فرهنگ مدرنیته که در ذکر و فکر مردم لانه کرده است، به سوی حقیقت
دیانت برگرداند، و تا چنین توبهای صورت نگیرد، قالبْ قالبِ اسلام است ولی
روح، روح غربی. الفاظ، اسلامی است ولی آسمان غیب و وَحی الهی تعیینکننده
مناسبات بین جامعه نیست، و به همین جهت دینداری ما برای ما نتیجهبخش نیست و
در مقابل دعوت به گرایشهای کفر جهانی مقاومتی از خود نشان نمیدهیم.
امروز نور کربلا باز به مدد آمده است تا در تاریخ جهان اسلام، توبهای دیگر
صورت گیرد و با بازگشت به نور ایمانِ حضوری، قلبی - که اهل بیت(ع) متذکر
آن بوده و هستند - و با عبور از ظلمات روح مدرنیته، تمام مناسبات بشری روح
ایمانی به خود بگیرد و بار دیگر جهان اسلام از خطر سقوط به درّة جاهلیت
مدرن نجات یابد.
19- وقتی قلبها توانست با عالم معنا مأنوس شود و به سرمایه بزرگ معنویت
دست یابد، دیگر «حقیقت» و «عدالت» محبوب خواهد بود و در چنین رویکردی نظرها
به سوی انسانهای قدسی معطوف میشود و لذا از حکومت علی(ع) که حاکمیت
حقیقت و عدالت بود نهتنها خسته نمیشوند، بلکه آن را غذای جان خود
میشناسند و خدا را شاکرند که در این سختیها، معنویت و عدالت در صحنه است.
در چنین رویکردی نه حیلههای معاویه کارساز است و نه تحریمهای سازمان ملل
و نه کشتارهای بُسربن ارطات، و نه تنگناهایی که برای شکست دولت عدالتگرا
پدید میآورند. چون مردم با نور حسین(ع) با حقیقت و عدالت عهد خود را محکم
کردهاند.
شرایط طوری است که به خوبی جای امید هست تا با حسین(ع) و کربلا تاریخ
امروز خود را به جلو ببریم و به جای اینکه توسط دنیای مدرن تصرف شویم،
بتوانیم در عالم تصرف کنیم. و به جای اینکه جهان را ویران کنیم تا مطابق
میل نفس امّاره ما باشد، خود را آنچنان تغییر میدهیم که شایسته قرب الهی
گردیم، و به جای آنکه تکنیکهای پیچیده مقصد و مقصود بشر شود، زندگی با
طبیعت الهی و مودّت و محبت با عالم و آدم، به بشریت باز گردد، و از همه
مهمتر انسانها به اهمیت ولایت الهی، به جای ولایت نفس امّاره پیبرده، آن
را پذیرا شوند و این شروع تاریخ حقیقی بشریت است.
«والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته»
5- حسین(ع)؛ نه از فرهنگ ظلمانی اموی و
یزیدی بیاطلاع بود و نه از نور اسلام بیگانه بود. و این دو شاخصة حسین(ع) و
کربلا است که میتواند منشأ تحولی اساسی در تاریخ شود و دوران خود را از
ظلمات دوران نجات دهد.
مسلّم ظلمات این دوران فرهنگ مدرنیته است با همة پیچیدگیهایش، و مسلّم
آنهایی که جانشان از نور قدسی منوّر نیست هرگز متوجه این حجاب مستور
نمیشوند. و به عبارت دیگر؛ آنهایی که ظاهر زشتیهای دنیای مدرن را
بشناسند ولی از شناخت نور قدسی اسلام به نحو کامل برخوردار نباشند، هرگز
ظلمات فرهنگ مدرنیته را نخواهند شناخت ،و هرگز از حجاب دوران خارج نمیشوند
و به جای سیر به سوی بندگی خدا، در بند بندگی دوران ظلمانی خود فرو
میافتند و توجیهکنندة آن دوران میشوند. همانطور که بعضی از مقدسین،
حسین(ع) را نصیحت میکردند که با یزید امیرالمؤمنین درگیر نشود.
اینها امروزه دین را با ملاکهای غرب ارزیابی میکنند و به ساحت غیر قدسی
غرب، قداست میبخشند. آزادی غربی که همان آزادی نفس امّاره است را حریت و
آزادگی که آن آزادی از نفس امّاره است معنی میکنند، و برابری غربی را که
از بینبردن مرزهای عفاف و حیات و حرمتها است، همان مساوات و اخوت اسلامی
معنی میکنند، و جدایی که ژانژاکروسو مطرح میکند و منظور او آن است که
وجدان را جای پیام انبیاء قرار دهد، به معنی فطرتی میگیرند که قرآن از آن
خبر میدهد. اینها از ظلمات دوران نمیتوانند بگذرند و متعلق به اردوگاه
حسین(ع) در این آخرالزمان نمیباشند.
اگر یک روز شهید مطهری«رحمة الله» فرمود یزید زمان موشه دایان وزیر جنگ
اسرائیل است امروزباید به کمک نور حسین (ع) جلو تر آمد ومتوجه شد امروز
فرهنگ معاویه که یزید پرور وموشه دایان پرور است ،فرهنگ مدرنیته است که
دارد انبوه ،انبوه جوانان مارا از بین می برد، واگر امروز غرب زدگی درست
شناخته نشود ظلمات این دوران بیش از پیش قربانی می گیرد، در حالی که به کمک
نور حسین(ع) وکربلا می توان از این دوران گذشت
کربلا و نور حسین(ع) آمده است که این ظلمانیترین حجاب را بنمایاند و
بشکافد، ومسلم مثل همان دوران کار سخت است، چون شعارهای فرهنگ اُموی،
اسلامی بود و ظاهربینان ماوراء آن شعارها را نمیدیدند، امروز هم تشخیص ذات
فرهنگ مدرنیته مشکل است، مگر به نور حسین(ع) .
6- همچنانکه عرض شد روایات متواتر حکایت از آن دارد که کربلا و حسینu قبل
از حادثه سال 61 هجری مورد توجه اولیاء الهی بوده و این نشان میدهد که
حسینu و کربلا، سرّی است که اولیاء الهی با نور توحیدی خود آن را یافتهاند
و نیز روشن میشود که کربلا یک حقیقتی است که با نور حسینu در سال 61 هجری
ظهور زمینی پیدا کرد، تا انسانها به نحو ملموس بتوانند با حقیقت قدسی آن،
عامل زدودن حجاب از چهرة منور اسلام است مرتبط شوند، مثل خانة کعبه که
ظهور حقیقت قدسی بیتالمعمور است.
در راستای فوق زمان و مکان بودن حقیقت کربلا، در روایت داریم؛
«اَلْمُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَصْبَحَ
صَبَاحاً فَرَأَتْهُ فَاطِمَةُ بَاکِیاً حَزِیناً فَقَالَتْ مَا لَکَ یَا
رَسُولَ اللَّهِ؟ فَأَبَى أَنْ یُخْبِرَهَا، فَقَالَتْ لَا آکُلُ وَ لَا
أَشْرَبُ حَتَّى تُخْبِرَنِی. فَقَالَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَانِی
بِالتُّرْبَةِ الَّتِی یُقْتَلُ عَلَیْهَا غُلَامٌ لَمْ یُحْمَلْ بِهِ
بَعْدُ... وَ هَذِهِ تُرْبَتُهُ».
معلى بن خنیس نقل کرده که وى گفت: در صبح روزى حضرت فاطمه(س)رسول خدا را
گریان و محزون دیده پس عرضه داشت: اى رسول خدا شما را چه مىشود؟ پیامبر
اکرم(ص) از خبر دادن به ایشان امتناع نمودند.حضرت فاطمه(س) عرض کرد: نه غذا
خورده و نه آب مىآشامم تا به من خبر دهید. پیامبر اکرم(ص) فرمود: جبرئیل
خاکى را برایم آورده که بر روى آن جوانى که هنوز مادرش به او باردار نشده
کشته خواهد شد و این همان تربت و خاک او است.
این روایت میرساند پیامبر(ص) قبل از آنکه نطفة حضرت سیدالشهداء(ع) بسته شود، کربلا را میدیدند و از حقیقت آن خبر میدهند.
و نیز در ورایت داریم: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ کَانَ
الْحُسَیْنُ مَعَ أُمِّهِ تَحْمِلُهُ فَأَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ
لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلِیکَ...کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى مُعَسْکَرِهِمْ وَ
إِلَى مَوْضِعِ رِحَالِهِمْ وَ تُرْبَتِهِمْ... وَ یأْتیهِ قَوْمٌ مِنْ
مُحِبِّینَا لَیْسَ فِی الْأَرْضِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ لَا أَقْوَمُ
بِحَقِّنَا مِنْهُمْ وَ لَیْسَ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ أَحَدٌ یَلْتَفِتُ
إِلَیْهِ غَیْرُهُمْ أُولَئِکَ مَصَابِیحُ فِی ظُلُمَاتِ الْجَوْرِ... وَ
هُمْ قِوَامُ الْأَرْضِ...»
از امام صادق(ع) نقل شده که آن جناب فرمودند:حضرت امام حسین(ع) را مادر
گرامیشان دربغل داشتند، رسول خدا او را گرفته و فرمودند:خداوند متعال
کشندگان تو را لعنت کند، ... گویا اکنون لشکرگاه آنها را دیده و به جایگاه و
محلّ دفن ایشان مىنگرم... سپس فرمودند: گروهى از دوستان ما خواهند آمد که
در روى زمین کسى از آنها عالمتر به خدا نبوده، و در اقامه حقّ ما کسی
کوشاتر از آنها نمىتوان یافت، و روى زمین احدى غیر از ایشان نیست که مورد
التفات و توجه باشد، ایشان چراغهاى فروزانى بوده که در ظلمات جور و ستم
مىدرخشند... ایشان باعث قوام و استواری زمین مىباشند.
روایت فوق میرساند که اولاً؛ در افق حقیقت، کربلا ماوراء زمان و مکان،
نمایان است. ثانیاً؛ امام حسین(ع) شایستگی نمایش آن حقیقت را دارد تا به
زیباترین شکل آن را بنمایاند. مثل آنکه پیامبر(ص) به کاملترین شکل اسلام
را به مردم رساند. ثالثاً؛ کربلا پس از خود، فرهنگ و مکتبی میشود و گروهی
را میپروراند که چراغهای فروزان در نفی ظلمات دوران هستند و باعث قوام و
استواری زمین میباشند.
7- طبق روایت فوق اگر ملتی بتواند با نور
قدسی کربلا مرتبط شود، میتواند حجاب ظلمانی زمان خود را بشکافد و چند قدم
جهان بشریت را به سوی نور جلو ببرد و لذا باید کربلا را به نور حسین(ع) در
سیر تحقق پیام تاریخی آن، در هر مقطع از تاریخ نگریست، تا ببینیم نور
حسین(ع) در این سالها پس از طی دوران گذشته، با چه حجابی از حجابهای
ظلمانی درگیر میشود، تا آنهایی که میخواهند چون حسین(ع) عمل کنند در رفع
حجاب دوران، نقشآفرینی نمایند و از آن طریق به ساحت قرب الهی نزدیک شوند.
اگر:
حقیقت را به هر دوری ظهوری است
ز اسمی بر جهان افتاده نوری است
و اگر کربلا یک حقیقت متعالی است، ظهور امروزین آن نور جهت رفع ظلمات چیست؟
8- وقتی کسی با حضور قلب در ساحت قرب الهی قرار گیرد، از ظهور حقیقت این
دوران پیام لازم را خواهد گرفت، همچنانکه امام خمینی«رحمةاللهعلیه» به
نور حسین(ع) متوجه تجلی حقیقت کربلا در دوران اخیر شد و فهمید چگونه
میتواند در چنین عصری نقشآفرین شود و با رفع حجاب دوران، خود و پیروان
خود را به ساحت قرب نزدیک کرد و این همان سلوک سیر از باطل به سوی حق و
میهمان وحدت حقیقیشدن است که کربلا به ما نشان میدهد.
9- حضرت امام خمینی«رحمةاللهعلیه» ابتدا با سیر عرفانی، قرآنی، جان خود
را متوجه نور حقایق نمودند و لذا توانستند پیام حقیقت کربلا را درک کنند و
در مواجهه با نور کربلا فهمیدند این نوردر دوران اخیر کلّ جهانِ کفر را
نشانه رفته است، ودرهمین راستا شعور فهم ظلمات فرهنگ مدرنیته و قدرت مقابله
با آن را یافتند، ندای حقیقت کربلا را با جان خود شنیدند و پا در میان
گذاردند، و با این کار عصر ربانی بازگشت به اسلام قدسی شروع شد، و اسلام از
دست روشنفکرانِ به ظاهر مسلمان که با چشم غرب به اسلام مینگریستند رهایی
یافت، و روشن شد چگونه جامعه ای که از روح محمدی(ص) دور شده، میتواند به
کمک نور حسین(ع) وکربلا به حقیفت دیانت باز گشت نماید.
سالهای سال بود که برای نجات جامعه نسخههای جعلی میپیچیدند و همهچیز را
عامل نجات میدانستند جز ایمان را، و نور کربلا در چنین دورانی باز به
صحنه آمد تا بگوید؛ هیچچیز مایة نجات نیست جز ایمان، و معلوم شدسالهاست
به ما دروغ میگویند.
10- حقیقت کربلا به نور حسین(ع) همواره در طول تاریخ مردم را به عالم
معنویت دعوت میکند و هرسال با همه توان کار خود را ادامه میدهد و حجابی
از حجابهای حقیقت اسلام را پشت سر میگذارد، تا آرامآرام با تجلی کامل
حقیقتِ کربلا، و ظهور حضرت مهدی(ع) ،بشریت در عالم قدسی محمدی سُکنی گزیند.