بسم رب الحــــــــیدر(ع)
فاطمه،رازی پیدا و ناپیدا 1
پیامبر می فرمایند: «هر وقت مشتاق بوی بهشت می شوم، دخترم فاطمه را می بویم».
وقتی شما در این سخن تدبّر می کنید می بینید از طریق فاطمهزهرا می توان
دریچهای بهسوی عالم غیب برای قلب خود بازکرد. به نظرم اگر موضوع را سرسری
و ساده نگیریم و با تأمّل مسئله را دنبال کنیم و بدانیم که یکی از راههای
ارتباط با عالم غیب و حقیقت، وجود مقدس حضرت فاطمهزهرا است، إنشاءالله
به حقایق و برکاتی عظیم دست خواهیم یافت.
وقتی حضرت رسولالله می فرمایند: «فاطِمَةُ حَوْراءٌ اِنْسِیَّةٌ» یعنی
فاطمه فرشتهای است بشرگونه، به این نتیجه میرسیم که میشود از طریق
فاطمهزهرا به اسراری از عالَم فرشتگان پی برد، حالا باید ببینیم چگونه می
توانیم این راه پر برکت را بیابیم و در آن سیر نماییم.
بالاخره باید ابتدا راه را یافت، سپس تلاش کرد تا جهت جان ما بدون هیچ حجاب
و مانعی به سوی آن حضرت سیر کند و غیر از این هم راهی نیست.
در بحث مقام لیلةالقدری حضرتزهرا این حدیث را مورد تدبّر قرار دادیم که
حضرتصادق میفرمایند: «مَنْ عَرَفَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعرِفَتِها،
فَقَدأدْرَکَ لَیْلَةَ القَدرِ» یعنی؛ هرکس فاطمه را آنطور که هست
بشناسد، حقّاً شب قدر را درک میکند؛ در واقع می فرمایند یک شناخت خاصی برای
فاطمهزهرا در میان است، هرکس توانست به آن شکل خاص فاطمهزهرا را بشناسد،
لیلةالقدر را درک کرده است.
لیلةالقدری که خداوند به پیامبرش فرمود: «وَ ما اَدْراکَ ما لَیْلَةُالْقَدْر»؛ تو چه خواهی شناخت از لیلةالقدر؟!
آنچنان درک لیلةالقدر مشکل است که هیچ امام و پیامبری نیامده بهراحتی
بگوید لیلةالقدر همین است، حالا این لیلةالقدر با این همه عظمت با شناخت
فاطمهزهرا درک می شود! و از آن طرف اگر کسی لیلةالقدر را درککند،
همانطور که میدانید؛ قلبش محل ورود روح و ملائکه میشود، چون میفرماید در
شب قدر «تَنَزَّلُ المَلائکَةُ وَ الرّوحُ». و اگر کسی قلبش محل نزول
ملائکه و روح شد، همه اسرار عالم را میفهمد؛ چون فرمود: «فی کُلِّ أمر»
یعنی؛ ملائکه و روح که حامل اسرار غیباند در همه امور بر او نازل میشوند و
همه امورِ حقایق را به قلب انسان میرسانند.
واقعاً مسئله ساده نیست، دقت در فرمایش حضرتامامصادق نشان میدهد که در
عین مشکل بودن، میشود فاطمهزهرا را درک کرد و از طریق شناخت آن حضرت، شب
قدر را درک نمود، و اگر شب قدر را کسی درک کند همه اسرار عالم در قلبش
جلوهگر میشود.
ما نمیخواهیم در اینجا بنشینیم همینطور شعار بدهیم و به این حرفها خوش
باشیم، ما آمدهایم برای زندگی مان راهی پیدا کنیم که بتوانیم إنشاءالله
چیزهایی بالاتر از این حرفهای عادی بهدست بیاوریم. راهش همان توسل به
حضرتفاطمه است. اما توسل به فاطمهزهرا به معنای حقیقی آن همراه با معرفت
به مقام آن حضرت، ممکن است. چون در توسل به ائمة معصومین جهت قلب را به سوی
آن ذواتِ مقدس غیبی می اندازیم که از انوار پربرکت آنها بهرهمند شویم،
حالا شما حساب کنید اگر معرفتی به آن مقام نداشته باشیم جهت قلب را بهسوی
چه کسی بیندازیم؟
اتّحاد اسم اولیاء با ذات آنها
پس تا اینجا بحث روی مقامی است که میفرماید اگر آن مقام درک شود، شب قدر
درک شده و انسان در آن شرایط ظرفیتی برابر هزارماه پیدا میکند تا برکاتی که
هزارماه نیاز است تا به انسان برسد، یکشبه برسد. حالا از زاویه دیگر به
مقام فاطمهزهرا بنگرید تا إنشاءالله با جمع این زوایا آرامآرام معرفت
لازم بهدست آید. ادامه روایت می فرمایند: «إنَّما سُمِّیَتْ فاطِمَةُ،
لِأنَّ الْخَلقَ فُطِمُوا عَنْ مَعرِفَتِها» یعنی او فاطمه نامیده شد زیرا
خلق را از معرفت و شناسایی او باز گرفتهاند. در روایت داریم که خدا
بهوسیله جبرئیل اسم ایشان را فاطمهزهرا گذاشت. عنایت داشته باشید که ما
اسامی فرزندانمان را بر اساس سلیقه مان تعیین میکنیم، اما اسم اولیاء با
ذات اولیاء و شخص اولیاء منطبق است. برای همین هم شما می بینید که در روایت
داریم خداوند اسم خود را بر علی گذاشت، یعنی رابطهای بین شخصیت آنها و
اسم آنها هست.
رازبینی، شرط درک حضرت فاطمه
روایت میفرماید اگر فاطمهزهرا را درک کنی و به آن شخصیت آسمانی که جلوهای
زمینی به خود گرفته، معرفت پیدا کنی، میتوانی شبقدر را درک کنی و از
برکات آن بهره بگیری. درک شب قدر بسیار مشکل است و بهراحتی آن را نمی توان
درککرد ولی راهی برای کشف شب قدر هست و آن معرفت به فاطمه است، چراکه او
حقیقتی است همراه با ظهور زمینی، و لذا امکان معرفت به او برای بشر بیشتر
است. بعد میفرماید البته کشف حقیقت فاطمه هم به این راحتی ها نیست،
بهعبارتی خیلی مشکل است.
پس ای امام عزیز! اگر راهی برای شناخت فاطمه نیست، چرا بحث شناخت او را
مطرح میفرمایید؟! و اگر راهی هست، پس چرا اینقدر سخت است؟! از آن طرف
میفرمایند که میشود شناخت، پس بروید بشناسید، بعد از آن طرف میگویند که
خیلی مشکل است!
یعنی ای آدمها! این راز است، باید روحِ رازبینی را در خودتان تقویت کنید
تا بتوانید او را بشناسید. یعنی اگر فاطمهزهراشناسی را میخواهید پیشه
کنید، باید رازشناسی را پیشه کنید و شرط این کار آن است که قدمی جلوتر
بگذارید. چون مردم معمولی را از شناختن او بازداشتهاند، چرا که فقط نهنگان
میتوانند به قعر اقیانوس راه یابند.
برای روشنشدن موضوع مثالی میزنیم. شما بعضی از این فیلمهای ساده را
دیدهاید که مثلاً یک دختر و پسر در یک حادثهای با هم آشنا میشوند، بعد
ازدواج میکنند، و فیلم تمام میشود. این پدیده هیچوقت رازی ندارد، یک
حادثه سطحی است، بدون اینکه باطنی را دربر داشته باشد، همه انسانها هم
آنرا میفهمند، در بین مردم عامی هم طرفدار زیاد دارد.
اما اگر کارگردان بخواهد یک چیزی بگوید که از حدّ تصویر و حرکات بازیگران
بالاتر باشد، و بنا هم داشته باشد آن را به زبان تصویر بگوید، اینجاست که
کار خیلی سخت میشود و لذا از حرکات و پیامهای سمبلیک استفاده میکند، از
رنگهایی که حامل پیام خاص هستند استفاده مینماید و اینجاست که مردم عامی
که زبان آن پیامها را نمی شناسند نمیتوانند آنطور که باید و شاید حرف
کارگردان را در این فیلم درک کنند، مگر اینکه قدمی جلوتر بیایند.
منظور از طرح این موضوع، آن است که اگر چیزی باطن پیدا کرد و دارای راز شد،
دیگر در معرض فهم هر انسان عادی قرار نمیگیرد. در روایت هست؛ اوّلین چیزی
که در عالم مادّه ظاهرشد، مکّه بود. مکّه یعنی چیزی که مکعب است، یعنی عالم
مادّه با ظهورِ سطح آغاز شد، هر قدر از سطح درآیید از مادّه درمی آیید.
هنر سنتی این پیام را با ساختن گنبد نشان میداد. اگر دقّت کرده باشید،
پای گنبد مکعب است و هر چه بالاتر بروید استوانهای میشود تا آخرش یک نقطه
میگردد، بعد از نقطه هم هیچی است؛ یعنی در فضای این گنبد قرار بگیر و از
مادّه بیا بالا، و غیرماده بشو. میخواستند بگویند: در مسجد «با روح مادی
شروع میکنی ولی به غیب وصل میشوی». این رمز را روحهای ظریفِ رازبین
میفهمیدند و از آن استفاده میکردند. بعضی ها که الآن گنبد میسازند نمیدانند
«چرا میسازند؟»! در زمان حاضر؛ مسئله تقلیدی شده است و از ابتدای ساختمان
با حالت استوانهای شروع به ساختن میکنند، شاید این آقای مهندس فکر میکرده
معمارهای گذشته نمی توانستهاند از ابتدا، استوانهای بسازند.
این مثال برای این بود که بدانیم در فهمِ رمز باید خیلی تدبّر کرد. شیعه
خیلی زحمت کشیده تا تشیّع را که سراسر رمز است، نگهداشته است، حالا اگر
ما نتوانیم تشیّع را درست بفهمیم ضرر کردهایم. کافی است ما چشمِ رازبین
پیدا کنیم، آنوقت می بینیم عجب! سراسر دین راز است.
امامصادق می فرمایند: «اِنَّ اَمْرُنا سِرٌّ فی سِرّ وَ سِرٌّ مُسْتَتِر
وَ سِرٌّ لایَفیدُهُ اِلّا سِرّ وَ سِرٌّ عَلی سِرِّ وَ سِرٌّ مَقْنَعٌ
بِسِرّ»؛ یعنی امر ما اهلالبیت سرّی است در سرّ، و سرّی است پنهان شده در
سرّ. سرّی است که نمیتواند از آن فایده گیرد مگر سرّ. امر ما سرّی است بر
سرّ و سرّی است پوشیده شده به سرّ. حالا شما حساب کنید چقدر لازم است که با
چنین نگاهی وارد امور دین شویم.
یاعلی مدد
حمید
جمعه 29 فروردین 1393 ساعت 18:57
ممنون برای مطالب مفیدتون.