توحید

بسمه تعالی

در معرفت نفس توحید را درک کردیم.
توحید یعنی خدا عین قدرت است.عین اراده است.عین علم و عین حکمت است.
توحید یعنی ذات و صفات با هم یکی است.یعنی یه خدا نداریم که علیم باشه و یه خدای دیگه که حکیم باشه.
یا به معنای دیگر صفت علیم بودن از خدا جدا نیست.یعنی 30 درصد از خدا علیم و 20 درصد از خدا حکیم!!!!
نمیشه این صفات را در خدا جمع بست.خدا خدایی است که عین قدرت است،عین اراده و عین عزیز بودن است.علیم بودن از حکیم بودن جدا نیست و حکیم بودن از سمیع بودن جدا نیست.
ذات و صفات یکی است....توحید یعنی این.

حالا که توحید یعنی خدا عین اراده است،پس هرجا اراده خدا در صحنه باشه،خدا در صحنه است.
حالا اگه انسانی فهمید که اراده ی خدا فعلا چنین است،وارد این صحنه میشود.چون میخواد به خدا نزدیک بشود.
اگر انسان آنچه را خدا اراده کرده ،انتخاب کند،نور حضور خداوند در قلب او تجلی میکنه و این مشروط به آن است که خودرا در آغوش اراده خدا بندازه و ایثار و از خودگذشتگی در راه خدا را آغاز کنه.

پیامبر در مدینه به امام حسین الهام کرد که " یَا حُسَیْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا"
ای حسین خارج شو( و به سوی عراق برو )که خدا میخواهد تورا کشته ببیند.

این یعنی اراده خدا این است که امام حسین درکربلا شهید بشه.حالا که اراده خدا این است،پس خود خدا در این اراده است،چون هرجا اراده خدا بود،خدا هم بود چون خدا عین اراده است.
امام حسین هم قبول میکند.

این به این معنا نیست که امام حسین مجبور بود خارج بشه و اختیار نداشت.
امام حسین میدونست اراده خدا اینچنین است،برای همین با اختیار خودش به سمت کربلا رفت.میتونست نره ولی برعکس همه تلاش و همت خود را کرد که زیباتر کربلا را بوجود بیاره.

الآن شبهه ای که بعضی از این روشنفکرای احمق مطرح میکنند اینه که چرا امام علی با اینکه میدونست اگه بره مسجد،ضربت میخوره و شهید میشه،پس چرا رفت؟؟؟
این خودکشی نیست؟؟
اگه نمیدونست که شهید میشه،دیگه امام نیست و علم غیب نداره و اگه میدونست شهید میشه،چرا رفت؟؟؟این کار عقلی نیست؟؟

چرا از این دید به قضیه نگاه میکنند و سعی نمیکنند بفهمند که امام با اینکه میدونست،رفت.این مقام بزرگی است که تو بدونی اینجا کشته میشی و با اینکه میدونی، بری.

در معرفت نفس داریم که ما تکویناً دارای مقامی هستیم و تشریعاً باید به اون مقام با اختیار و اراده خودمون برسیم.
حالا امام علی و امام حسین با اختیار خودشون سعی میکنند تشریعاً به اون مقامی که تکویناً دارند برسند.به این میگند هماهنگی بین تکوین و تشریع....خودش مقام بزرگیه!!!

خدا تمام این حادثه ها در علمش هست.نه به این معنا که حالا چون میدونه ما این کار را میکنیم،پس ما مجبوریم.نه...
خدا علم دارد که ما وقتی میایم در دنیا،با اختیار خود چیکار میکنم.درواقع علم به اختیار ما داره...
ائمه هم همینطور هستند.
ائمه هم میدونند که مثلا این فرد در این صحنه با اختیار خودش،کدوم طرف را انتخاب میکنه!!!

حالا خدا علم به این داره که روزی ابوبکر با اختیار خودش خلافت را از امام علی میگیره و بعد روزگار این چنین میشه که سپاهی با اختیار خودشون جلوی امام حسین را میگیرند و یه شخصی به نام امام حسین با اختیار خودش جلوی این سپاهیان را میگیره و میتونه اسلام را نجات بده.خدا در علمش تمام این اتفاقات و حوادث تا آخر قیامت هست.
برای همین خدا اینگونه اراده میکنه که زمینه هدایت بندگان فراهم بشه و اراده خدا این است که حسین در کربلا شهید بشه.
حالا در اون زمان چرا امام حسین؟؟؟
چون امام حسین با اختیار خودش اینقدر وسعت روح پیدا کرده که مظهر حقیقت کربلا در زمان خودش است.یعنی در علم خدا بود که امام حسین وقتی بیاد در دنیا میتونه با اختیار خودش به این مقام برسه.نه اینکه از اول خدا اینهارا اینگونه اراه کرده که امام باشند.
اول خدا در علمش هست که اینها بیاین در دنیا چه وسعت روحی پیدا میکنند،بعد خدا یه سری مقامات ویژه را به ائمه میده.مثلا مقام طهارت که در نکات قبلی گفتم.درسته ائمه عین پاکی است و معصوم است ولی حالا باید با اختیار خودش این معصومیت و پاکی را حفظ کنه.برای همین است که نماز شب برای پیامبر واجب بود.چون باید این مقام عظیم را حفظ کنه...

یا علی مدد
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد