مقاله اول-فصل دوم- در مراتب مقامات اهل سلوک‏-شرح کتاب آداب الصلاة امام خمینی(ره)


مقاله اول-فصل دوم در مراتب مقامات اهل سلوک‏



بدان که اهل سلوک را در این مقام و سایر مقامات مراتب و مدارجى است بى‏شمار" الطُّرُقُ الَى اللَّه بِعَدَدِ انْفاسِ الْخَلائِق"(به عدد نفس های آفریدگان به سوی خدا راههاست)


برای رسیدن به درجات بلند مرتبه و کمالات راه های مختلفی وجود دارد به این معنا که صراط،فقط یک صراط است و آن صراط مستقیم است ولی راه های رسیدن به این صراط متفاوت است.علاوه بر اینکه راه های زیادی وجود دارد،خود کمالات هم دارای درجه و مرتبه ای است و هرکس متناسب با ظرفیت خودش،به مرتبه ای از این مقامات و کمالات خواهد رسید.


یکى از آن مراتب مرتبه علم است. و آن، چنان است که به سلوک علمى و برهان فلسفى ثابت نماید ذلّت عبودیّت و عزّت ربوبیّت را. و این یکى از لباب معارف است که در علوم عالیه و حکمت متعالیه به وضوح پیوسته که جمیع دار تحقّق و تمام دایره وجودْ صرف ربط و تعلّق و محض فقر و فاقه است. و عزّت و ملک و سلطنت مختصّ به ذات مقدّس کبریا است و احدى را از حظوظ عزّت و کبریا نصیبى نیست، و ذل عبودیّت و فقر در ناصیه هر یک ثبت و در حاقّ حقیقت آنها ثابت است.


یکی از برهان های فلسفی که از لحاظ عقلی برای ما ثابت میشود که تنها وجود،وجود حق تعالی است و مخلوقات ظهورات و تجلیات آن وجود هستند.اول باید از لحاظ عقلی برای ما ثابت شود که ما در ذات خود عین فقر هستیم تا بعدا با اعمالی که دین گفته است به مقام شهود برسیم.ما در ذات خود عین فقر هستیم.فقیر نیستیم چون فقیر یک شخصی است که دارای صفت فقر است.به عبارتی دیگر برای خودش یک موجود است که صفت فقر را دارا شده است ولی در حقیقت ما هیچ چیزی نیستیم که جز اینکه ذاتا عین فقر هستیم.چیزی جز فقر نیستیم...


در این قسمت سعی کردم کمی از برهان صدیقین ملاصدرا را بطور خلاصه برای دوستان بزارم.

اگر مایلید کامل تر دنبال کنید،کتاب"از برهان تا عرفان" استاد طاهرزاده را دانلود کنید و قسمت برهان صدیقین را کامل مطالعه کنید.

دانلود کتاب


برهان صدیقین ملاصدرا



1-ادعای برهان


این برهان مدّعی است برای اثبات وجود خداوند نیاز به هیچ مقدمه‌ای نیست و می‌توان از خود خدا، متوجه خدا شد و به همین دلیل این برهان، صدیقین نامیده شده‌است، چرا که صدیقین یعنی آن عده از مؤمنین که برای ارتباط با خدا از هیچ واسطه‌ای استفاده نکرده و از آثار خدا متوجه خدا نشده‌اند. مثل این‌که از طریق خود نور، متوجه نور می‌شویم. چنان‌که حضرت‌سجاد(ع) در دعای ابوحمزه به خدا عرض می‌کنند:

«بِکَ عَرَفْتُک، وَ اَنْتَ دَلَلْتَنِی علَیْک» به تو و از طریق تو، تو را شناختم و تو خودت رهنمودی مرا بر خودت.



2-تفاوت بین "علت معدّه" و "علت حقیقی"


دومین نکته‌ای که برای متوجه‌شدن مقصد برهان صدیقین باید عرض شود، فرق علت حقیقی با علت مُعِدِّه است، چرا که در تعریف علت حقیقی گفته می‌شود، وجود معلول توسط علت صادر می‌شود، ولی در علت مُعِدّه، علت به واقع وجود معلول را سبب نمی‌شود، بلکه علت؛ عامل حرکت و یا شکل‌دهی معلول است و نه ایجاد کنندة معلول.


علت مُعِدّه مثل بنّا در ایجاد ساختمان است که در واقع شخص بنّا، وجود ساختمان را به ساختمان نداده، بلکه آجر و گچ و سیمان را ترکیب کرده و به حرکت در آورده است، یا مثل پدر و مادر در به‌وجودآمدن فرزند که «وجودِ» بدن فرزند را به او نداده‌اند، بلکه بدنِ پدر و مادر شرایطی شده تا غذاهایی را که آن‌دو خورده‌اند در مسیر پدیدآمدن بدن فرزند قرار گیرد.ولی در علت حقیقی،علت وجود معلول را میدهد مثل خداوند که وجود مخلوقات را به آنها داده است و برهان صدیقین درصدد اثبات این علت است.

 

پس از ذکر دو نکتة فوق، در نکته سوم، اصل برهان به صورتی که ملاحظه می‌فرمایید طرح می‌شود:


الف-چون سوفسطایی نیستیم می‌یابیم که موجوداتی در اطراف ما هستند. سوفسطایی بودن جلو هرگونه تفکر را خواهد گرفت، از طرفی اعتقاد به واقعیات خارج از ذهن خود، آن‌قدر بدیهی است که انکار آن عین اثبات آن است. چرا که وقتی شما می‌گویید: «من هیچ چیزی را در خارج از ذهن خودم قبول ندارم و معتقدم همة آنچه که می‌پندارم در خارج هست، همه در ذهن است و نه در خارج».
در واقع با گفتن این جمله وجود خودتان و کسی را که برایش این سخن را می‌گویید، در خارج پذیرفته‌اید. پس عملاً انکار شما عین اثبات شد، چرا که پذیرفتن واقعیات خارجی امر بدیهی است.

ب-چون هرموجودی یا خودش باید «عین وجود» باشد و یا از«عین وجود» به‌وجود آمده باشد. پس این موجودات اطراف ما یا باید «عین وجود» باشند و یا باید به «عین وجود» ختم شوند. به قول فیلسوفان:«کُلُّ ما بِالْعَرَضِ لابُدَّ اَنْ یَنْتَهی اِلی ما بِالذّات»یعنی باید هر مابالعرضی - مثل شوری برای آب- حتماً به یک مابالذاتی - مثل شوری برای نمک- ختم شود.به عبارتی دیگر آب شور یا باید شوری را خودش داشته باشد و یا اینکه به یک عین شوری(نمک) وصل باشد.

ج-«عین وجود»، «عین کمال» است .

اولاً: عین وجود مثل عین شیرینی که تماماً شیرینی است «عین وجود» هم تماماً وجود است و هیچ جنبه عدمی در آن راه ندارد.

ثانیاً: هرجا پای عدم در میان است، حتماً پای نقص در میان است. نمونه‌اش، عدم علم که عبارت‌است از جهل، یا عدم حیات که عبارت است از مرگ، یا عدم نور که عبارت است از ظلمت. و به‌همین جهت برای داشتن علم باید تلاش کرد، ولی برای داشتن جهل تلاشی نیاز نیست. چرا که عدمِ علم، خودش جهل است. هم‌چنان‌که برای داشتن نور باید تلاش کرد، ولی همین‌که نور نباشد خودبه‌خود ظلمت است.

ثالثاً: حال که روشن شد هرجا پای عدم در میان است، حتماً پای نقص در میان است، پس می‌توان گفت: هرجا هم که پای «وجود» در میان است، حتماً پای «کمال» در میان است، و در نتیجه هرجا پای «عین وجود» در میان است، حتماً پای «عین کمال» در میان است، و عین کمال یعنی وجودی که هیچ مرتبه‌ای از نقص را نداشته باشد. همان‌طور که عین شیرینی یا عین تری، هیچ مرتبه‌ای از شیرینی یا تری نیست که نداشته باشد. پس «عین وجود» تمام کمالات را دارد، یعنی عین علم است، عین حیات است، عین قدرت است و ...

رابعاً: موجودات اطراف ما در عینی که «وجود» دارند، «عین وجود» نیستند. چرا که روشن شد «عین وجود»، «عین کمال» است و کمالی بالاتر برای آن قابل تصور نیست، به اصطلاح «لا یُتَصَوَّرُ ما هُوَ اَتَمُّ مِنْه» یعنی موجودی کامل‌تر از آن قابل تصور نیست، در حالی‌که موجودات اطراف ما عین علم و حیات و قدرت و... نیستند، پس «موجود» هستند ولی «عین وجود» نیستند.

خامساً: حال که موجودات اطراف ما «موجود» هستند، ولی «عین وجود» نیستند. پس طبق قاعدة بدیهیِ «کُلُّ ما بِالْعَرَضِ لابُدَّ اَنْ یَنْتَهی اِلی ما بِالذّات» باید به «عین وجود» ختم شوند. همان‌طور که چیزی که گرم است ولی عین گرما نیست، باید گرمای آن به عین گرما ختم شود. پس وجودِ این موجودات که موجود هستند ولی «عین وجود» نیستند باید به «عین وجود» ختم ‌شود و در واقع وجودشان از «عین وجود» ریشه گرفته است.


حال که پای «عین وجود» به میان آمد در واقع ملاصدرا«رحمة‌الله‌علیه» توانست اثبات کند که در عالَم، علاوه بر «علت مُعدّه»، «علت حقیقی» هم داریم که وجود موجودات را به آن‌ها می‌دهد و آن وجودی که وجود همة اشیاء از اوست «عین وجود» است. و این‌جا است که باید تصور خود را نسبت به «عین وجود» تصحیح کنیم و متوجه باشیم وجود دادن به یک شئ، غیر از شکل دادن و تنظیم‌کردن آن است. یعنی رابطة عین وجود با موجودات مثل رابطة شخص بنّا با ساختمان یا مثل رابطه بین گوسفند و پشم آن نیست، بلکه «بود یا هستیِ» شئ را به شئ می‌دهد.



همچنان‌که ملاحظه می‌کنید؛ اگر متوجه باشیم «وجود مطلق» یا «عین وجود» چیزی جز وجود نیست. از طرفی از عین وجود جز وجود صادر نمی‌شود - مثل این‌که از خورشید جز نور صادر نمی‌شود- پس وقتی در رابطه با ایجاد پدیده‌ها از عین وجود، جز وجود صادر نمی‌شود، در واقع عین وجود تجلّی کرده و در نتیجة این تجلّی، مخلوقات حاصل شده، و همة عالَم تجلّی عین وجود است. یعنی رابطة مخلوق با خالق مثل رابطة کوزه با کوزه‌گر نیست که دوگانگی در میان باشد، چرا که از عین وجود جز وجود صادر نمی‌شود. پس بین عین وجود و موجودات یگانگی در میان است.


یعنی عین وجود، جلوه کرده و مخلوقات همان جلوه و تجلّی عین وجوداند، به این نوع رابطه که بین علت و معلول دوگانگی نیست، تجلّی می‌گویند - مثل رابطة نور بالایی با نور پایینی که تفاوتشان چیزی جز شدت و ضعف نیست -پس مخلوق، هستیِ نازل شده علت است

پایان اثبات برهان صدیقین


 

و حقیقت عرفان و شهود و نتیجه ریاضت و سلوک، رفع حجاب از وجه حقیقت و رؤیت ذلّ عبودیّت و اصل فقر و تدلّى است در خود و در همه موجودات.همانطور که گفته شد ذل عبودیت یعنی اینکه ما به این مرتبه برسیم که هیچ مقامی برای خودمون قائل نشیم.یعنی برسیم به اینکه ما از خودمون هیچی نداریم و ذاتا عین فقر هستیم و هرچیزی که داریم،از خداوند است. و دعاى منسوب به سیّد کائنات صلّى اللَّه علیه و آله: اللّهُمَّ ارِنِى الاشیاءَ کَما هِى‏.(خدایا،اشیاء و امور را همانطور که هستند نشانم بده) شاید اشاره به همین مقام باشد؛ یعنى، خواهش مشاهده ذلّ عبودیّت که مستلزم شهود عزّ ربوبیّت است نموده.

اگر میخواهیم بفهمیم که ما از خود هیچی نداریم و ذاتا عین فقر هستیم باید بفهمیم که مالک هستی خداوند است و اوست که ربّ و مالک ماست و هرچیزی که داریم از اوست و اگر اراده کند میتواند مارا از هستی ساقط کند.برهان صدیقین کمک خوبی برای درک بهتر به ما میکند.


پس، اگر سالک راه حقیقت و مسافر طریق عبودیّت با قدم سلوک علمى و مرکب سیر فکرى این منزل را طى کرد، در حجاب علم واقع شود و به مقام اوّل انسانیّت نائل شود، و لکن این حجاب از حجب غلیظه است که گفته‏ اند: العِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاکْبَر(دانش بزرگترین حجاب است)و باید سالک در این حجاب باقى نماند و آن را پاره کند.


و شاید به این مقام اگر قناعت کند و قلب را در این قید محبوس نماید، در استدراج واقع شود. و استدراج در این مقام آن است که به تفریعات کثیره علمیّه پرداخته و به جولان فکر براى این مقصد براهین کثیره اقامه کند و از منازل دیگر محروم ماند، و قلبش به این مقام علاقه‏مند شود و از نتیجه مطلوبه که وصول الى فناء اللَّه است غافل شود، و صرف عمر خود را در حجاب برهان و شعب آن نماید؛ و هر چه کثرت فروع بیشتر شود، حجاب بزرگتر و احتجاب از حقیقت افزون گردد.


علم داشتن مساوی ایمان داشتن نیست.باید خودت بهش برسی تا ایمان بیاری.الان خیلی ها میدونند که خدا هست ولی این دانستن،ایمان نمیشود.اگر من به صد دلیل مختلف و صد برهان وجود خداوند را اثبات کنم،به مرحله ایمان نرسیدم.چون "خدادانی" غیر از "خدا داری" است.به طور مثال الان شما میدونی که آب تشنگی شما را رفع میکنه.خیلی از خواص آب را میدونی ولی آیا صرف دونستن،تشنگی شما رفع میشه؟؟نه...شما تا آب نخوری،تشنگی شما رفع نمیشه.


اگر در حد عقل بمانیم و به مرحله قلب نرسیم،در واقع دستمان هنوز خالی است.ولی نباید از این نکته قائل شد که ما به علم نیاز داریم و کمک بزرگی به ما میکند ولی اگر در همین حد ماندیم،در حجاب بزرگی ماندیم.به قول مولانا ما تا رسیدن تا کنار دریا به اسب و مرکب چوبین نیاز داریم ولی تا رسیدیم به کنار دریا دیگر نمیشود با اسب وارد دریا شد چون هم من و هم است از بین میرویم بلکه آنجا نیاز به قایق است.عقل و علم هم تا جایی خوب است و بعدش باید از آن عبور کرد.شمس تبریزی وقتی به مولانا رسید به او گفت که دیگر وقت این شده که کتاب و بحث و درس را رها کنی.مولانا کتاب ها(علم) را کنار گذاشت تا یک عارف واقعی به تمام معنا شد.

 پس، سالک نباید گول شیطان را در این مقام خورده از حق و حقیقت به واسطه کثرت علم و غزارت آن و قوّت برهان محجوب شود و از سیر در طلب بازماند؛ و دامن همّت به کمر زند و از جدّیّت در طلب مطلوب حقیقى غفلت نورزد و خود را به مقام دیگر که مقام دوم است برساند.

و آن، چنان است که آنچه را عقل با قوّت برهان و سلوک علمى ادراک کرده با قلم عقل به صفحه قلب بنگارد و حقیقت ذلّ عبودیّت و عزّ ربوبیّت را به قلب برساند و از قیود و حجب علمیّه فارغ گردد. و ما اشاره به این مقام در آتیه نزدیکى مى‏نماییم ان شاء اللَّه. پس نتیجه مقام دوم حصول ایمان به حقایق است.

به این معنا که برهان ها و چیزهایی که با عقل به آنها رسیدیم و درک کردیم به قلب برسانیم و از لحاظ قلبی بهش برسیم.



مقام سوّم، مقام اطمینان و طمأنینه نفس است که در حقیقتْ مرتبه کامله ایمان است. قالَ تَعالى مُخاطِباً لِخَلیلِه: ا وَ لَم تُؤمِنْ؟ قالَ بَلى‏ وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبى(خدای تعالی خطاب به ابراهیم خلیل فرمود:آیا ایمان نیاوردی؟؟..گفت:چرا،اما این تقاضایم برای این است که قلبم اطمینان و آرامش یابد). و شاید اشاره به این مرتبه نیز پس از این بیاید.



مقام چهارم، مقام مشاهده است که آن نورى است الهى و تجلّیاى است رحمانى که تَبَع تجلّیات اسمائیّه و صفاتیّه در سرّ سالک ظهور کند و سر تا پاى قلب او را به نور شهودى متنوّر نماید. و در این مقام درجاتى است کثیره که ذکر آنها از حوصله این اوراق خارج است.

و در این مقام نمونه‏اى از قرب نوافل کُنْتُ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ یَدَه‏(خدا فرمود بنده به جایی میرسد که خودم دست و گوش و چشم او میشوم...) بروز کند و سالک خود را مستغرق بحر لا یتناهى بیند؛ و پس از آن بحرى است بسیار عمیق که از اسرار قدر در آن شمّه‏اى کشف شود.


و هر یک از این مقامات را استدراجى است خاصّ به خود که سالک را در آن هلاکت عظیم است، و سالک باید در تمام مقامات خود را تخلیص از انانیّت و انّیّت کند و خودبین و خودخواه نباشد که سرچشمه اکثر مفاسد است خصوصاً براى سالک.


اگر در هریک از این مراحل سالک خودبینی و خودخواهی داشته باشد و خود را منظرش ببیند هلاکت عظیمی برایش رخ میدهد و دچار کبر و غرور میشود،همانطور که شیطان اینچنین شد. و پس از این اشارتى به این مطلب مى‏نماییم، ان شاء اللَّه.


یاعلی مدد

نظرات 1 + ارسال نظر
Bn سه‌شنبه 21 مرداد 1393 ساعت 19:27 http://mehrabaniha.blogsky.com

نامه امام خمینی به عروسشان (خانم طباطبایی) می فرمایند"
نمى‏گویم از علم و عرفان و فلسفه بگریز و با جهل عمر بگذران، که این انحراف است، مى‏گویم کوشش و مجاهده کن که انگیزهْ الهى و براى دوست باشد و اگر عرضه کنى، براى خدا و تربیت بندگان او باشد نه براى ریا و خودنمایى که خداى نخواسته جزء علماى سوء شوى که بوى تعفّنشان اهل جهنم را بیازارد. صحیفه امام، ج‏18، ص: 451-450
با فلسفه ره به سوى او نتوان یافت
با چشم علیل کوى او نتوان یافت
این فلسفه را بِهِل که با شهپر عشق
اشراقِ جمیل روى او نتوان یافت

سلام

ممنون از پیامی که گذاشتید.
انشالله که این مطالب آداب اصلاة برای دوستان مفید واقع بشه.

یاعلی مدد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد