زیارت اربعین،پایداری بر عهد حسینی
بخش اول
بسماللهالرحمنالرحیم
اربعین، سنّت شیعیان بیداردلی است که گذشت زمان، وفاداری آنها را نسبت به امامحسین(ع) از بین نمیبرد. لذا کسی که به حق، مؤمن است، نمیتواند به حقیقتِ مجسّم، یعنی اباعبدالله(ع) مؤمن نباشد و کسی که همواره به یاد حق است، همواره به یاد حقیقت مجسّم است، هر چند غوغای زمان چیزی غیر از حق را بخواهد. غوغای زمان و تبلیغات یزیدی تلاش کرد که اباعبدالله(ع) را از صحنه ذهنها و خاطرهها پاک کند و آن همه تهمتها و تلاشهای سوء برای این بود که ذهنها از یاد اباعبداللهu پاک شود.
ولی اربعین که از نشانههای مؤمن شمرده میشود، نشان داد که در زیر این آسمان کسانی هستند که غوغای زمانه نمیتواند آنها را از وفاداری به حقیقت مجسم یعنی امام معصوم، غافل کند، و سنّت اربعین سنّت انسانهایی است که اسیر حکومت یزیدی نشدند و تحتتأثیر تبلیغات نظام کفر از تعهّدی که با حق داشتند دست نکشیدند.
به حق و حقیقت، کهنگیبردار نیست و شامل مرور زمان نمیشود. کسانی که میخواستند رنگ حسینی را بیرنگ کنند وآنهایی که تسلیم بیرنگی شدند و حسین(ع) را از یاد بردند، هیچکدام مؤمن نیستند. این که امام معصوم(ع) فرموده است: «زیارت اربعین، یکی از نشانههای ایمان است» یعنی اربعین ادامه عهد مؤمن است با حسین(ع) که تجسّم اسلام است و قطب دل هر انسانی که میخواهد دلی فعّال و زنده داشته باشد، هر چند حاکمان ستمگر تلاش کنند که این عهد و وفاداری و میثاق با امام را، از بین ببرند.
چراکه مؤمن در عالمی از ایمان و حالی از معنویت بهسر میبرد که هیچ شرایطی نمیتواند آن حال را از او بگیرد و در واقع اربعین و زیارت اربعین استحکام آن حال ایمانی است. آن کس به حسینu پس از شهادتش پشت میکند که آن حال ایمانی را نشناسد.
این یک قاعده است که همیشه ستمگران وقتی حق و حقیقت اسلام و دین را تحمل نکردند، سعی میکنند مظاهر اصلی دین را محو و نابود کنند. سعی میکنند با تبلیغات و غوغاسالاری و کشتار و تهمت زدن، حق را از صحنه جامعه و خاطرهها پاک کنند. و این شیعه اربعینشناس است که تحت تأثیر این غوغاسالاریها قرار نمیگیرد. این که شخصیت جابربنعبداللهانصاری برای ما بسیار ارزشمند است و با توجّه به او سنّت اربعین را عزیز میداریم به جهت کار بزرگی است که او کرده است. همیشه شیعیان از برکات اربعین بهرهمند شده اند.
شما فراموش نکنید که پس از واقعه عاشورا در کنار آن تبلیغاتی که امام(ع) را به عنوان یک خارجی معرفی کردند، چنان جوّ ارعابی در کشور حاکم نمودند که کسی جرأت یاد آوری حسین(ع) را نداشته باشد و از این طریق برای همیشه سنّت حسین(ع) و سنّت محمّد(ص) از صحنه خاطرهها و سینهها محو شود و یزیدیان به راحتی بتوانند خود را تبلیغ کنند، و حالا معلوم میشود در چنین شرایطی، احیاء اربعین حسین(ع) چقدر کارساز بوده، در واقع با اربعین همه طمع دشمن خنثی و بینتیجه شد.
به عنوان نمونه بقاء همین انقلاب اسلامی هم از برکات سنّت اربعین است.
در شب پانزده خرداد سال 42 وقتی امام خمینی(قدسسره) را دستگیر کرده و به زندان بردند، فردای آن روز مردم به خیابانها آمدند و بدون هیچ ترسی فریاد اعتراضشان بلند شد. «فردوست» در خاطراتش مینویسد: «در آن روز آنقدر آدم آمده بود و آنقدر ما اینها را کشتیم که خودمان ترسیدیم».
تاریخ میگوید اینها مسلسلها را در صحن حضرت معصومه(س) گذاشتند و بسیاری از مردم را کشتند. شاه حساب کرده بود وقتی امامخمینی(رحمةاللهعلیه) را تبعید کرد، و مردم وفادار به امام را هم کشت، دیگر بقیّه این ملّت برای همیشه وفاداری خود را نسبت به امام و انقلاب پس میگیرند و لذا آنچه باید بکند کرد. اما امام خمینی(قدسسره) را بعد از چهلروز آزاد کردند و به روستایی در حاشیه شهر به نام داودیّه بردند که در واقع ایشان را به آنجا تبعید کنند.
مورّخین میگویند مردم آنقدر به دیدار امام(قدسسره) رفتند که جادّه داودیّه پر از ماشین شده بود.
این چه سنّتی و چه دل و شعوری است که بعد از این همه کشته دادن، به دیدار امام(قدسسره) میرود. حضور حماسی مردم وفادار به امام و آزاد از رعب نظام شاهنشاهی همه حیلهها را خنثی کرد. بعد امام را به قیطریه آوردند و از آنجا هم به قم بردند. اگر به نهضت کربلا و نهضت امام خمینی(قدسسره) نگاه دقیق و عمیقی بکنید شباهتهای بسیاری بین این دو نهضت میبینید. یعنی با همان فرهنگ و حکمت حسینی، نهضت اسلامی شکل گرفته است.
شاید سیزدهم محرم بود که خبر شهادت امامحسین(ع) به مدینه رسید، امویان تمام خانههای بنیهاشم را در مدینه خراب کردند. یعنی دیگر بنیهاشم باید از صحنه تاریخ پاک شود. «جابربنعبداللهانصاری» به همراه «عطیّه» بدون آنکه مرعوب جوّ پلیسی نظام یزیدی شوند، به سوی کربلا حرکت میکنند تا ثابت کنند که روح ایمانی و وفاداری به امامحسین(ع) جوّ پلیسی را به چیزی نمیگیرد و شامل مرور زمان هم نمیشود، چیزی که یزیدیان نمیفهمیدند.
وفاداری به امام و دین، تجددّ و روشنفکری هم برنمیدارد، همیشه باید حق برای قلب مؤمن حیّ و حاضر باشد. این است که جابر، سنّت اربعین را به توصیه معصوم، پایهگذاری کرد و برای همیشه فرهنگ کربلا با سنّت اربعین جهان را تغذیه خواهد کرد، و عهد حسینی بر خلاف جوّ پلیسی و رعب و وحشت، جای خود را باز میکند و راه خود را ادامه میدهد.
دشمنان این همه تلاش کردند تا همین وفاداری به امام از بین برود، وگرنه کشتن امام بهوسیله آن همه لشکر که عمرسعد جمع کرده بود، هنر نیست. آنها میخواستند این وفاداری که جابر و امثال او نشان دادند برای همیشه نابود شود، وفاداری عاشقانهای که کربلاییان را سمبل دین میکند. در واقع عهد حسینی با اربعین حفظ شد و امروز هم من و شما سنّت اربعین را تکرار میکنیم، یعنی ای حسین، شما همیشه حق هستید و ما بنا داریم ارتباطمان را با حق یگانه کنیم و وفاداری به حق را هیچگاه از دست ندهیم، و مرور زمان و غوغای زمانه و تبلیغات یزیدی نمیتواند ارتباط ما را با شما قطع کند. هر سال اربعین گرفتن آنگونه که امام صادق(ع) در زیارت اربعین به ما آموختند و با حسین(ع) حرف زدن، چیزی گرانقدر و ارتباط بزرگی است.
در این زیارت، ارتباط با امام را اینگونه شروع میکنیم:
اَلسَّلامُ عَلی وَلِیّ الله وَ حَبیبِه
سلام بر ولیّ خدا و حبیب خدا!
این سلام یعنی ظهور ارادت به امام، یعنی هنوز حسینبنعلی(ع)، زنده و حبیب و ولیّ خداست، نه یزید و یزیدیان؛ و هنوز دل ما به ولیّ و حبیب خدا نظر دارد و تبلیغات یزیدی در طول تاریخ نتوانسته است ما را طعمه خود کند. شما دیدهاید آدمهایی را که با یک مسئله کوچک تمام تعهداتشان را نسبت به انقلاب و اسلام و امام و ارزشها از دست میدهند، چون اینها شیعه واقعی نیستند و با شدّت گرفتن جوّ تبلیغاتی زمانه و غوغاهای دشمن، تمام ارتباط قبلی خود را با اسلام وانقلاب از دست میدهند، چون به حقیقت وفادار نیستند و اسیر جوّ زمانه هستند.
مر سفیهان را رُباید هر هوی |
زآنکه نَبْوَدْشان گرانی قوا |
آدمهای بیاصول با هر بادی به لرزه درمیآیند، چونکه از نظر معرفتی قوی نیستند و ریشه محکم ندارند. ریشه انسانِ مؤمن، وصل به حق است؛ لذا غوغای زمانه نمیتواند او را به لرزه درآورد و برباید. مثلاً در زمان رضاخان که او دستور داده بود زنان باید چادرها را از سرشان بردارند، کسانی که اربعین را نمیشناختند، سریعاً چادرشان را از سربرداشتند و به اسم مقتضیات زمانه رنگ اصیل خود را از کف دادند، و رنگ ضد انسانی حکومت غیرالهی رضاخان را پذیرفتند، ولی فرهنگ اربعین چیز دیگری به ما میآموزد و آن عبارت است از پایدار ماندن به عهد الهی خود و این با اعلام ارادت به امام معصوم(ع) محقّق میشود لذا میگوییم:
اَلسَّلامُ عَلی خَلیلِ الله وَ نَجیبِه
سلام بر خلیل و نجیب خدا!
یعنی سلام بر تو که خودت را برای خدا از هر خودیتی خالی کردی و سلام بر بنده نجیب خدا که هیچ عصیانی در مقابل خدا نداشت. با ارتباط قلبی میتوان این سلامها را حل کرد و جهتِ جان را در جهتِ ارادتورزی به اباعبداللهالحسین(ع) انداخت و از اثرات مثبت این ارادتورزی بهره برد، هر چه بهره هست از توجّه دادن روح است به امام معصوم(ع)، آن هم ارادت به امامی که همه فرهنگ رومیِ معاویه، میخواهد نور او را محو کند، حالا شما روبهروی او ایستادهای و برخلاف آن همه غوغا با او با تمام وجود گفتگو میکنی.
اَلسَّلامُ عَلی صَفِیِّ الله وَ ابْنِ صَفِیِّه، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ الشَّهید
یعنی سلام بر بنده با صفای خدا، دوست برگزیده و خالص او که فرزند خانواده باصفایی است، سلام بر حسین مظلوم شهید.
ملاحظه کنید دلی که توجّهش به امامش دائمی است، چه بهرههایی از این توجّه میبرد این سلام و این تعهّد اجازه نمیدهد که جوّ زمانه، ما را فراگیرد. تعهّد با اباعبدالله(ع) در واقع تعهّد با خداست، تعهّدی که در «عهد اَلَسْت» بستیم. هرکس تعهد با ائمه(ع) و اسلام وارزشها را شکست باید بداند که با خودش قهر کرده و نقض پیمان نموده و باید بداند که خود را از دست داده است، قرآن در مورد آنها میفرماید:
«وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَیالْحِنْثِ الْعَظیم» یعنی؛ اینها بر شکستن عهد عظیمی اصرار میورزند.
این زیارتها و سلامها احیای خودِ اصیل انسانها است تا از اصل خودمان جدا نشویم و عهد خودمان را با امام(ع) هرگز نشکنیم.
ارتباط با امامی مظلوم و شهید، یعنی گشودن دریچه جان به سوی ذاتی مقدّس که در رهگذر یافتن حیات معنوی به راحتی از حیات بدنی میگذرد، در این حالت انسان نسبت به خود بی تفاوت نخواهد بود تا هرچه را زمانه بر سرش میآورد بپذیرد و امیدش از دستیابی به خودِ برین نابود شده باشد. راستی که ارادت به چنین شهید مظلومی، چه زیبا جرقه های حیات را از لابهلای خاکستر روزمرّگیها به چشم مینمایاند تا از آن جرقهها مشعلی فراهم آورد و نگذارد در ظلمت زمانه مأیوس و چروکیده و افسرده بماند.
اَلسَّلامُ عَلی اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ
یعنی سلام بر کسی که در تنگنای گرفتاریها اسیر شد و کشتة اشکهای روان گشت.
سلام بر شما که گرفتار سختیها شدید و دشمنان اسلام، صحنه را برای شما تنگ کردند و مانع انجام وظیفه امامت شما شدند. شما کشته اشک هستید؛ یعنی کشته شدنی که آه و اشک به دنبال دارد، یک کشته شدن عاطفی و روحانی، نه سیاسی و افراطی، بلکه کشته شدنی ناب و اصیل.
زائر و عاشق اباعبدالله(ع) را نگاه کنید که چگونه با امام خود ارتباط برقرار میکند، این رابطه یک رابطه پراگماتیستی و سودانگاری دنیایی نیست، بلکه یک ارتباط قلبی و روحی است، اصلاً بقایِ ایمانِ زائر به این نوع ارتباط عاطفی است.
چراکه انسانها پیش از آنکه با عقلشان زندگی کنند با قلبشان زندگی میکنند، و لذا زائر امام با قلبش امام را زیارت میکند، عقل به ما کمک میکند که مقصد خود را درست بشناسیم، ولی وقتی عقلاً متوجّه شدیم که بیراهه نرفتهایم و به محبوب واقعی دست یافتهایم، دیگر قلب است که باید غم جدایی خود را با محبوبش در میان آورده و از طریق قلب، این جدایی به وصل تبدیل میشود و هر چه محبوب، پرجلالتر باشد، قلب باید بیشتر برای وصل تلاش کند و اگر اشک به کمک نیاید، جلالت محبوب، سالک را پس میزند و لذا او اشک را به میان میآورد و همهچیز درست میشود.
پیامبر(ص) و علی(ع) قبل از واقعه عاشورا، حسین(ع) را بهعنوان «قتیلالعبرات»؛ یعنی کشته اشکها معرفی میکردند و در اشاره با همین سخنان، حضرت اباعبدالله(ع) در معرفی خود فرمودند: «انا قتیلالعبرات» من کشته اشکها هستم.
پس معلوم است که رسالت عظیم حسین(ع) برای حفظ اسلام با اشک عجین شده و این نهضت با اشک بهبار مینشیند و نتیجه مورد نظر حسین(ع) پدیدار میگردد و لذا نباید از اشک بر حسین (ع) بهراحتی گذشت و آن را از اصل نهضت و هدف آن جدا نمود و مسلّم مسئله بسیار مهمتر از این است که در این سطور بگنجد.
عمده آن است که وقتی در زیارت اربعین به امام سلام میدهیم و میگوییم: سلام بر کشته اشکها؛ از این سلام سرسری نگذریم.
نهضت امام(ع) نهضتِ به جنبش درآوردن قلبهاست و از این پایگاه است که هم به امام(ع) سلام میدهی و متذکر تنگناهایی میشوی که بر امام(ع) تحمیل کردند و هم اشکی که جان انسان ازاین توجّه طلب میکند، سرازیر میشود.
اَللّهُمَّ اِنّی اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیّکَ اَلْفائِزُ بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ
خدایا شهادت میدهم که او ولیّ و نماینده خاصّ تو و فرزند ولیّ تو و صفی و جانشین تو و فرزند جانشین تو است، کسی است که به کرامت تو نایل شده و او را با شهادتی که نصیبش کردی بزرگش داشتی و به کرامت خاص رساندی و به سعادت خاص مخصوصش گردانیدی.
یاعلی مدد
اَلسَّلامُ عَلی وَلِیّ الله وَ حَبیبِه
اَلسَّلامُ عَلی خَلیلِ الله وَ نَجیبِه
اَلسَّلامُ عَلی صَفِیِّ الله وَ ابْنِ صَفِیِّه، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ الشَّهید
اَلسَّلامُ عَلی اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ