حضور تاریخی ما در راستای اربعین حسینی
بسم رب الحـــــــــیدر(ع)
مسأله هر ملتی بر اساس اهدافی است که برای خودش تعریف کرده و دنبال میکند.جهان غرب مسائل خودش را دارد و مسأله ی ما تجلی نور تشیع در ذیل یک تمدن دینی است.
باید از خود بپرسیم که در تاریخ به چه نگاه کنیم که چون کوران به چیزی که مسأله ما نیست نگاه نکرده باشیم.
با نهضت امام حسین(ع) معلوم شد که ما باید به افقی متعالی تر از امویان که برای ما شکل داده نگاه کنیم.تصور امویان این بود که حرکت سیدالشهدا(ع) را در کربلا دفن میکند ولی اربعین وسیله ای شد که مشخص کند این حرکت دفن شدنی نیست.
بعد از اربعین بازخوانی این شد که اگر بخواهیم اسلام بماند نباید بگذاریم نگاهمان از اربعین بجای دیگر دوخته شود.
اربعین یک فرهنگی است برای اینکه روح دینی جاری در عالم بشری را پاس بداریم.دشمن تلاش کرده که اربعین ساقط بشود و تأکید ائمه(ع) آن است که اربعین زنده بماند، چون اربعین یعنی ادامهی راه حسین(ع) .
شیعه باید بیشترین نگاه را جهت بقای اسلام به اربعین بیندازد تا نسبت به مهمترین عامل بقاء اسلام کور نباشد.در فرهنگ حماسه میلیونی اربیعن یک اراده جدیدی در حال شکل گیری است و آن اراده ی عبور از از فرهنگ ظلمانی غرب است.حضور در تاریخی که در حال شکلگیری است، حضور در ذیل ارادهی خاص الهی است و موجب میشود تا از بیهویتی که فرهنگ غربی بر ما تحمیل کرده آزاد شویم و این موجب میشود که زودتر از زمان خود در تاریخ حضور داشته باشیم، مثل ناامیدشدن حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» به نهادهای بینالمللی و امیدواری به مردم برای حضور اسلام در آیندهی تاریخ. این یک نوع حضور فعّال در تاریخی است که شروع شده است.
حرکت حضرت سیدالشهداء(ع) یک تذکر بود به همهی تاریخ که چگونه از ظلمات زمانه میتوان خود را رها کرد و امروز مردم در حماسهی اربعین در ذیل تذکر حضرت سیدالشهداء(ع) به روحی منوّرند که آنها را از ظلمات فرهنگ اُمویِ جهان استکبار رهایی میبخشد و این است معنای حماسهی میلیونی راهپیمایی اربعین حسینی.
دشمن گمان میکرد حسین(ع) را در روز عاشورا به قتل میرساند و در کربلا دفن میکند ولی خود حضرت خوب میدانند چه کاری را در تاریخ انجام دادند، لذا حضرت در آن روز خطاب به لشکر عمر سعد میفرمایند:«ثُمَّ ایْمُ اللَّهِ لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا کَرَیْثِ مَا یُرْکَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِکُمْ دَوْرَ الرَّحَى وَ تَقْلَقُ بِکُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ»؛ ( اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاوس، ص 99 )به خدا سوگند که به شما مهلتى بیش از زمان سوار و پیاده شدن یک سوارکار ندهند، تا آن که آسیاب زمان شما را در زیر چرخش خُرد کند.
و به حضرت زینب(ع) خبر میدهند که شما با عزت به شهر خود برمیگردید. حادثه ى کربلا در ظاهر چیز دیگرى را نشان میداد ولى حقیقت موضوع در عالم غیب با خط سبزى که داشت چیز دیگرى بود.
هلال بن نافع مىگوید:«إِنِّی کُنْتُ وَاقِفاً مَعَ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَیُّهَا الْأَمِیرُ فَهَذَا شِمْرٌ قَتَلَ الْحُسَیْنَ(ع) قَالَ فَخَرَجْتُ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ فَوَقَفْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ(ع) لَیَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ قَطُّ قَتِیلًا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لَا أَنْوَرَ وَجْهاً وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَیْئَتِهِ عَنِ الْفِکْرَةِ فِی قَتْلِه» (اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاوس، ص 128.)
با سربازان عمر بن سعد ملعون ایستاده بودم که یکى فریاد برآورد: امیر، مژده، این شمر است که حسین(ع) را کشته، گوید از میان لشکر بیرون شدم و در میان دو صف، بر بالین حسین ایستادم و او در حال جان کندن بود و به خدا قسم هرگز کشته ى آغشته به خونى را زیباتر و نورانىتر از او ندیدم و من آنچنان مات نور آن صورت و محو جمال آن قیافه شده بودم که متوجّه نشدم چگونه او را مىکشند.
حضرت سیدالشهداء(ع) آنچنان خود را موفق و پیروز احساس مىکنند که نه تنها آن همه زخم و شمشیر در مقابل آن پیروزى چیزى به حساب نمیآید، بلکه شمشیرى که دارد سر مبارکشان را جدا میکند چیزى به حساب نمی آورند.از جمله کسانى که موضوع شادى حضرت سیدالشهداء(ع) را ذکر کرده، خوارزمى در مقتل الحسین(ع) است که میگوید: چون شمر بر سینه ى مبارک حضرت امام حسین(ع) نشست و محاسنش را گرفت و آهنگ کشتن وى کرد، حسین(ع) خندید و گفت: آیا مرا میخواهى بکشى؟ آیا مرا میشناسى؟»
اینها همه حکایت از آن دارد که برای امام حسین(ع) افق روشن است و حضرت میدانند چه راهی را به سوی بشریت گشودهاند.
در حماسهی اربعین حسینی رفتارهایی از تمدنسازی شیعه ظهور میکند که هرگز به چشم فرهنگ غربی نمیآید، از مردان و زنان محترمی که با پای پیاده خود را به سادهترین شکل در انبوه جمعیت غرق کردهاند تا از اَنانیّت خود هیچچیز باقی نگذارند تا خادمان زوّار که با اندک بضاعت خود در خدمت زوّار قرار میگیرند همه در حال نشاندادن اهدافی برای زندگی دینی هستند و زوّار و خدمه میخواهند در راستای اهداف بزرگ خود صورت ایثار حسین(ع) را در این صحنهها به ظهور برسانند و با از خودگذشتگی خود به امام حسین(ع) نزدیک شوند و نقش حسینی خود را در این تاریخ به فعلیت آورند.
اینها یعنی تک تک این انسانها یک اقیانوس انسان اند برای برگشت به راه قدسی که فراموش شده بود.حضرت سیدالشهدا(ع) با ایثار کردن خود،ادب ایثار نسبت به همدیگر را برای برگشت به راه قدسی به ما متذکر شدند و شما در حرکت عظیم اربعین این ایثار را در راه برگشت معنویت را دارید تجربه میکنید.
این حضور در تاریخی است که همانطور که اربعین ها،انقلاب اسلامی در محدوده ی ایران را درست کرد،این اربعین های 20 میلیونی انقلاب بازگشت به معنویت را به جهان بشری دارد منتقل میکند.
جهان بشری همه تلاش خود را دارد میکند که شیعه دیده نشود.آن افسر آمریکایی که در آخرین لحظات عمر صدام کنار او بود،میگوید که صدام به من گفت که اگر من را زنده بگذارید،همه ی شیعیان را میکشم.صدام خوب میداند که جهان بشری،بخصوص غرب و استکبار با شیعه مسأله دارد. حال وقتی که معلوم شد که همه تلاششان را میکنند که شیعه را مخفی کنند،بزرگی حرکت و حماسه اربعین ها،شیعه را ماورای اراده ی همه ی مردم جهان نشان میدهد.اربعین برگشت به تاریخ توحیدی است که فراموش شده بود.
انبوه زائران اربعین حسینی و اینهمه خدمهی زوّار همه و همه به خوبی میدانند در چه تاریخی قرار دارند و چه تمدنی از طریق آنها در حال وقوع است. اینان به دنبال دستور خداوند به رسولش هستند که فرمود: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَک» خودت و همراهانت در راستای رسالتی که دارید پایداری و مقاومت کنید و استکبار جهانی را در موضع متهم قرار دهید و روشن نمایید عقیدهی توحیدی باید در تاریخ، حضور فعّال داشته باشد.
شهدای کربلا به حاکمیت جهانیِ اسلام فکر میکردند و به نجات بشریت از جهالت و حیرت ضلالت، و امروز در حماسهی اربعین حسینی همان نگاه به صحنه آمده است تا در همایش بیست میلیونی مردمی معلوم شود شیعه تا چه اندازه قدرت تمدنسازی جهت به صحنهآوردن قدسیترین تمدن را دارد.
پیادهروی اربعین حسینی با وجود خطراتی که یزیدیان ایجاد میکنند، عظمت عزم شیعه را در ادامهی راه حسین(ع) بیشتر نشان میدهد و شیعه میداند که با هر قدمی که برمیدارد یک حسنه برای او ثبت میشود و یک سیئه از او زدوده میشود «وَ رَفَعَ لَهُ درجَةً» و درجهای بر شخصیت معنوی او افزون میگردد. زیرا وارد عالَمی شده که عشق حسین(ع) برای او ایجاد کرده.
همانطور که امام عسکری(ع) فرمودند زیارت اربعین تثبیت هویت شیعهبودن شیعیان است و اینکه تأکید دارند با پای پیاده این زیارت انجام گیرد؛ خبر از آن میدهد که بنا است حماسهای در ذیل ارادت به امام حسین(ع) و فرهنگ عاشورایی آن حضرت ظهور کند و شرایطِ هرچه بهترِ تحقق آن هدف، امروز به خوبی فراهم شده است.
روایت هایی که تاکید بر"مشی" و "مَاشِیاً" دارند را ساده ازش نگذرید.
در روایت داریم: «عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) ، قَالَ: یَا عَلِیُّ! زُرِ الْحُسَیْنَ وَ لَا تَدَعْهُ. قَالَ: قُلْتُ مَا لِمَنْ أَتَاهُ مِنَ الثَّوَابِ؟ قَالَ: مَنْ أَتَاهُ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَةً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً. فَإِذَا أَتَاهُ، وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَکَیْنِ یَکْتُبَانِ مَا خَرَجَ مِنْ فِیهِ مِنْ خَیْرٍ وَ لَا یَکْتُبَانِ مَا یَخْرُجُ مِنْ فِیهِ مِنْ شَرٍّ وَ لَا غَیْرَ ذَلِکَ. فَإِذَا انْصَرَفَ وَدَّعُوهُ وَ قَالُوا: یَا وَلِیَّ اللَّهِ مَغْفُوراً لَکَ أَنْتَ مِنْ حِزْبِ اللَّهِ وَ حِزْبِ رَسُولِهِ وَ حِزْبِ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِه، وَ اللَّهِ لَا تَرَى النَّارَ بِعَیْنِکَ أَبَداً وَ لَا تَرَاکَ وَ لَا تَطْعَمُکَ أَبَداً».
على بن میمون صائغ، از حضرت امام صادق(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمودند:اى على! قبر حسین(ع) را زیارت کن و ترک مکن. عرض کردم: ثواب کسى که آن حضرت را زیارت کند چیست؟ حضرت فرمودند: کسى که پیاده زیارت کند آن حضرت را، خداوند به هر قدمى که برمى دارد، یک حسنه برایش نوشته، و یک گناه از او محو مى فرماید، و یک درجه مرتبه اش را بالا مى برد. و وقتى به زیارت رفت، حق تعالى دو فرشته را موکّل او مى فرمایدکه آنچه خیر از دهان او خارج می شود را نوشته و آنچه شرّ و بد مى باشد را ننویسند. و وقتى برگشت با او وداع کرده و به وى مىگویند: اى ولىّ خدا! گناهانت آمرزیده شد. و تو از افراد حزب خدا و حزب رسول او و حزب اهل بیت رسولش مى باشی، به خدا قسم! هرگز تو آتش را به چشم نخواهی دید و آتش نیز هرگز تو را نخواهد دید و تو را طعمهی خود نخواهد نمود. (کامل الزیارات، ص134)
دقت کنید که در این روایت خود امام صادق(ع) شروع میکنند و تاکید دارند بر مشی(پیاده روی).سائل نمیپرسد که من پیاده برم یا نه بلکه خود حضرت موضوع را به پیاده روی میکشاند.ملائکه گناهان را ثبت نمیکنند یعنی مورد نظر حضرت حق قرار میگیرد و به عبارتی دیگر آنچنان رجوع به امام حسین(ع) زائر را در افق معنوی قرار میدهد که گناهان شخصیت حقیقی این نیستند.
عنایت داشته باشید حضرت صادق(ع) چگونه روشن میکنند وقتی انبوه شیعیان با نظر به زیارت امام حسین(ع) مسافتهای طولانی را پیاده طی میکنند به چه برکاتی نایل میشوند و با انس ملائکة اللّه با آنها چه انسانهای فرهیختهای که حاصل آن زیارت و آن پیادهروی است به جامعه برمیگردند. ملائکه به او خطاب میکنند: «یا وَلِیَّ اللّه» آیا کسانی که شایستهی چنین خطابی میشوند و با غفرانی که نصیب آنها میشود و یک نحوه عصمت در شخصیت آنها پدید میآید، دیگر انسانهای معمولی خواهند بود؟ یا انسانی هستند با مسئولیتِ ساختن جهانی سراسر پاکی و ایمان؟
این حرکت آشکار یعنی حضور امام حسین(ع) در تاریخ."مشی" را ساده ازش نگذرید.حضور حسین(ع) در تاریخ با مشی شیعه ظهور میکند.یک عبادت فردی "مشی" نمیخواهد."مشی" یک نوع حضور تاریخی است.
در روایتی دیگر حضرت صادق(ع) روشن میکنند وقتی زائر حسین(ع) پیاده به زیارت حضرت میرود، قبل از رسیدن به کربلا با پاکشدن از گناهانش و افزونشدن حسناتش در مقام اُنس با خدا قرار میگیرد و چون به حائر و حواشی قبر مبارک حضرت رسید، به مقام مصلحین برگزیده میرسد که دغدغهی اصلاح جوامع بشری را دارند و چون زیارت او به اتمام رسید، به مقام فائزین و پیروزمندان صحنهی تمدنسازی نایل میشود و حرکات او حتماً به نتیجهی لازمِ خود میرسد تا آنجایی که رسول خدا(ص) از طریق ملائکة اللّه به او سلام میرسانند که تمام موانع تو در رابطه با انس با خدا برطرف شده.
راستی را انسان تا کجا باید صعود کند که رسول خدا(ص) یعنی انسانی که در فتح تاریخ جاهلیت تا آن اندازه پیروز شد، به او سلام برساند و او را از خودش بداند. آری حماسهی اربعین حسینی ادامهی همان فتح تاریخی است که رسول خدا(ص) پایهگذاری فرمودند.
اصل روایت این است: «عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): یَا حُسَیْنُ! مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ(ع) إِنْ کَانَ مَاشِیاً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَةً حَتَّى إِذَا صَارَ فِی الْحَائِرِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُصْلِحِینَ الْمُنْتَجَبِینَ حَتَّى إِذَا قَضَى مَنَاسِکَهُ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) یُقْرِؤُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ: اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَامَضَى».
حسین بنثُویر میگوید: امام صادق(ع) فرمودند: اى حسین! کسى که از منزلش بیرون آید و قصدش زیارت قبر حضرت حسین ابن على(ع) باشد. اگر پیاده رود، خداوند منّان به هر قدمى که برمى دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو مى فرماید. تا زمانى که به حائر برسد و پس از رسیدن به آن مکان شریف حق تبارک و تعالى او را از رستگاران قرار مى دهد. تا وقتى که مراسم و اعمال زیارت را به پایان برساند که در این هنگام او را از فائزین محسوب مى فرماید. تا زمانى که ارادهی مراجعت نماید در این وقت فرشتهاى نزد او آمده و مى گوید: رسول خدا(ص) به تو سلام میرساند و به خطاب به تو مى فرماید: از ابتداء عمل را شروع کن، تمام گناهان گذشتهات آمرزیده شد. (کامل الزیارات، ص132)
حرکت اربعین ،حرکت تاریخ ساز است." الْمُصْلِحِینَ الْمُنْتَجَبِینَ" یعنی شخصیت تاریخی میشود.دیگر یک شخص مومن فردی نیست.یک انسانی شده است که دغدغه بشریت دارد و انتخاب شده است.
چون تو این حرکت را کردی و مشی را کردی و زیارت کردی،"الْفَائِزِ" شدی،پیروز شدی و نقش تاریخی خود را به خوبی انجام دادی."الْفَائِزِ" بمعنای کسی است که توانسته اهداف مورد نظر خودش را بدست آورد.
حضرت صادق(ع) یعنی پایهگذار هویت تشیع در روایتی دیگر روشن میکنند که چگونه قدمهایی که انسان به سوی زیارت امام حسین(ع) برمیدارد به او قدرت تصرف در کلّ جهان را میدهد و خداوند تمام تقاضای او را برآورده میکند. روایت این است:
«عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ الرَّجُلَ لَیَخْرُجُ إِلَى قَبْرِ الْحُسَیْنِ(ع) فَلَهُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَهْلِهِ بِأَوَّلِ خُطْوَةٍ مَغْفِرَةُ ذُنُوبِهِ، ثُمَّ لَمْ یَزَلْ یُقَدَّسُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَتَّى یَأْتِیَهُ فَإِذَا أَتَاهُ نَاجَاهُ اللَّهُ تَعَالَى فَقَالَ: عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِکَ؛ اُدْعُنِی أُجِبْکَ؛ اُطْلُبْ مِنِّی أُعْطِکَ، سَلْنِی حَاجَةً أقضیها لَکَ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ(ع): وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ یُعْطِیَ مَا بَذَلَ». (وسائل الشیعة، ج14، ص: 421)
امام صادق(ع) فرمودند: شخصى که به زیارت قبر حضرت حسین بن على(ع) مىرود، زمانى که از اهلش جدا شد با اولین گامى که بر مىدارد تمام گناهانش آمرزیده مى شود. سپس با هر قدمى که برمىدارد پیوسته تقدیس و تنزیه شده تا به قبر برسد. و هنگامى که به آنجا رسید حق تعالى او را خوانده و با وى مناجات نموده و مىفرماید: بنده من! از من بخواه تا به تو اعطاء نمایم، من را بخوان تا اجابتت نمایم، از من طلب کن تا به تو بدهم، حاجتت را از من بخواه تا برایت روا سازم. راوى مىگوید، امام(ع) فرمودند: و بر خداوند متعال حق و ثابت است آنچه را که بذل نموده اعطاء فرماید.
در این روایت منظور این است که زائر دارای یک نحوه عصمت میشود.بعد از عصمتی که پیدا کرد حالا هرچه قدم به سوی کربلا برمیدارد،رفع حجاب های نورانی است تا اینکه به خدا برسد و خدا با او صحبت میکند.
تفاوت درجهی نتیجه در روایات فوق، به تفاوت درجهی عزم و تصمیمی دارد که زائران در جان خود پروراندهاند.
آنچه تاکید بنده است جابر خوب میفهمد که این حضور بشریت را در ادامه ی تاریخ نجات میدهد.ماورای دید غربی باید نگاه کرد.نگاه غربی مارا برای یکدیگر طوری دیگر تعریف کرده بود و ما در پیاده روی اربعین تعریف درستی که "انَّ المومنون اِخوة" را حس میکنم. و عملا آن ملت واحدی که باید تمسک کند به ثقلین دارد متولد میشود.
«والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»
اربعین ظهور نتایج عاشورا
کربلا نشان داد که
کاربه جایی رسید که پسر پیامبر را با آن همه توصیه که پیامبر به مودت کرده
بود،آنچنان با آن وضع شهید کردند.
چه بینشی باعث شد که
بعدازکربلا همه چی برعکس شد؟؟
اُسرای را 3 روز پشت
دروازه های شام نگه داشتند تا شهر را چراغانی کنند و جشن پیروزی بگیرند و
میخواستند به مردم القا کنند که ما بر حق بودیم و پسرپیامبر خارجی و باطل بود. 1
ماه اهل بیت توی شام بودند.
قبل از ورود به شام
سر سرهای بریده دعوا بود ولی بعد از 1 ماه از همدیگه فرار میکردند.تقصیرها را به
گردن همدیگه می انداختند.
طوری شد که یزید گفت:
خدا لعنت کنه پسر مرجانه را که حسین(ع) را کشت.من نگفتم که اینکار را بکنه.!!!
فرهنگ دین،فرهنگ بقاء
است.فرهنگ کربلا هم بقاء است.
یزید بعد از اتفاقات
شام به حضرت سجاد میگوید: یا در شام با احترام بمانید و یا با سلامت به مدینه
برگردید.
امام سجاد(ع) میفرماید:
میخواهیم یک هفته در شام عزاداری کنیم.
خیلی از خاندان قریش
به شام مهاجرت کرده بودند و در یک هفته عزاداری که امام سجاد(ع) در شام برگزار کرده
بود شرکت کردند.
این یعنی پایتخت یزید
را تجهیز کرد بر ضد یزید منتها به وسیله فرهنگ لطیف نه به وسیله شمشیر.
تاثیر جنگ
فرهنگی،خیلی بیشتر از جنگ نظامی است.همانطور که وقتی دشمن شبیه خون فرهنگی زد،ما
بیشتر از جنگ 8 ساله ضربه خوردیم.
یزیدی که بر اجساد
اهل بیت اسب دواند در هنگام بازگشت اُسرا به مدینه دستور داد سربازان با احترام
محافظت آنها را بر عهده بگیرند و هرجا خواستند استراحت کنند،سربازان هم بایستند.
دستور داد سربازان
دورتر از کاروان باشند که بچه های کوچک نترسند.
نکته مهم اینجاست که
یزید عوض نشد بلکه کربلا یزید شکنی کرد.یزید هیچ دلش به رحم نیامد ولی فرهنگ کربلا
کاری کرد که یزدید مجبور شد اینطور رفتار کنه.
مدینه هم
همینطور...در ده سالی که امام حسین(ع) در مدینه بودند هیچ مسئله فقهی از ایشون
نداریم.وقتی امام حسین(ع) از مدینه خارج شد کسی از اهل مدینه با خبر نشد.
حالا نعمان بن بشیر
به دستور امام سجاد(ع) وارد مدینه شد و شروع کرد به مرثیه سرائی.همه پابرهنه و شیون
کنان به سمت خیمه امام سجاد(ع) که بیرون از شهر بود حرکت کردند.
جامعه ی حسی و دنیا طلب و کرخ شده اون روز مدینه با کربلا زنده شد.
کربلا فرهنگ شهادت و
درست زندگی کردن را به انسانها آموخت.
نمونه اش انقلاب
اسلامی و جنگ هشت ساله که جامعه اون روز را به چه جامعه ای تبدیل کرد.باید یادمون باشه که
شهادت زود مردن نیست بلکه خوب مردن است.
نگه داشتن
اسلام به دو چیز است :
وظیفه ای که نسبت به
خانواده شهدا داریم.
وظیفه ای که نسبت به
ما ترَک(چیزی که بعد از شهدا باقی ماند و شهدا برای اون جونشون را
دادند"انقلاب")شهدا داریم.
برای نگه داشتن اسلام
باید فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه باشد.باید عشق ورزیدن به فرهنگ شهادت باشد.
ابومسلم خراسانی در
ایران به عنوان نماینده عده ای مردم بر علیه بنی امیه قیام کرد و نامه ای برای
امام صادق(ع) فرستاد که ما گوش به فرمان شما هستیم.شما قیام کنید که ما پشت شما هستیم.
امام پیشنهاد آنها را
رد میکرد. از آنها اصرار و از امام هم رد پیشنهاد بود.تا اینکه نماینده ای
از طرف ابومسلم خراسانی و مردم اونجا به نزد امام صادق رفت.گفت که امام چرا شما
دست روی دست گذاشته اید؟؟ بنی امیه ضعیف شده است.الآن زمان مناسب است که شما
خاندان محمد حکومت را بدست بگیرید.همه مردم ایران گوش به فرمان شما هستند.
امام صادق(ع) پیشنهاد
آنها را رد میکرد چون میدونست آنها اهل ایثار و شهادت و مطیع امامشون نیستند.
با اصرار های اون فرد
امام دستور داد که تنور را روشن کنند و به آن نماینده فرمود برو توی تنور.
اون فرد تعجب کرد و
به امام گفت که آقاجان این تنور روشنه و من برم میسوزم.
امام فرمود تو برو
نگران بقیه اش نباش ولی اون فرد ترسید و نرفت.
امام به غلامش که
اسمش هارون مکی بود گفت برو توی تنور.خیلی راحت دمپایی هایش را کند و وارد تنور آتش
شد.امام هم در تنور را گذاشت.
شروع کرد به ادامه
صحبت با اون نماینده ولی اون فرد همینجور مضطرب بود تا بالاخره به امام گفت که
یابن رسول الله این غلام شما سوخت!!!!!!
امام رفت در تنور را
باز کرد و به هارون گفت بیا بیرون و هارون مکی هم سالم از تنور آمد بیرون.
امم صادق رو کرد به
اون فرد گفت شما در ایران چند نفر مثل این غلام دارید که حاضر باشند این کار را
بکنند.
اون فرد سرش را پایین
انداخت و گفت: ای فرزند رسول خدا هیچ کسی را سراغ ندارم.
ابومسلم خراسانی یک خرمذهبی نفهم بود، با شعار حسین(ع) قیام کرد(پرچم سیاهی داشتند که به نشانه عزاداری امام حسین(ع) بود و به سیاه جامگان هم معروف بودند) و دست آخر هم نوکر بنی عباس شد و به وضع بدی هم مُرد.
امام زمان هم این این
نمونه افراد میخواهد.کربلا، فرهنگ شهادت است.
اربعین به خوبی نشون
داد که فرهنگ شهادت ،چه زوری دارد و هیچ شمشمیر و تبلیغاتی نمیتونه اثر خون شهید
را از بین ببره.
موفقیت دشمن در صورتی بدست می آید که به طمع خود برسد.حال اگر در
مبارزه زخمی از طرف دشمن به شما رسید ولی به طمع خود نرسد،باز شکست خورده است.
درست است که امام حسین(ع) را کشتند ولی این بنی امیه و یزید بود که شکست
خورد.
خداوند در قرآن فرمود:"انا اعطیناک کوثر" من فرهنگ کوثر را به شما دادم.
یعنی همواره وسعت میابد. این فرهنگ هیچ وقت خاموش نمیشود.
هرچی هوش و زکاوت داشته باشی ولی آخر در مقابل فرهنگ دین،چیزی نیستی. بنی امیه تمام سنگرها را فتح کرده بود. افراد خیلی باهوشی بودند.اینقدر باهوش بودند که عمروعاص انگشت کوچکیشون بود.ولی در اربعین کار به جایی رسید که تمام نقشه های آنها نقش برآب شد و جابربن عبدالله انصاری به زیارت امام حسین(ع) رفت. الآن در زمان حاضر میبینی که چقدر زائر پیاده به کربلا میرند. هرجا فرهنگ اهل بیت وسط بیاد،دشمن در اوج قدرت شکست میخورد.
زیارت اربعین،باوری جهت جدایی اسلام علوی از اسلام اموی
یکی از فراز های زیارت اربعین اینه:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیِّکَ الْفَائِزُ بِکَرَامَتِکَ أَکْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَیْتَهُ بِطِیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّدا مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِدا مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِدا مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَی خَلْقِکَ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَی وَ شَرَی آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّی فِی هَوَاهُ وَ أَسْخَطَکَ وَ أَسْخَطَ نَبِیَّکَ
خدایا من گواهی می دهم که حسین ولیّ تو و فرزند ولیّ تو، و فرزند برگزیده توست حسینی که به کرامتت رسیده، او را به شهادت گرامی داشتی، و به خوشبختی اختصاصش دادی، و به پاکی ولادت برگزیدی، و او را آقایی از آقایان، و پیشروی از پیشرویان، و مدافعی از مدافعان حق قرار دادی، و میراثهای پیامبران را به او عطا فرمودی، و او را از میان جانشینان حجّت بر بندگانت قرار دادی، و در دعوتش جای عذری باقی نگذاشت، و از خیرخواهی دریغ نورزید، و جانش را در راه تو بذل کرد، تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی گمراهی برهاند، درحالی که بر علیه او به کمک هم برخاستند، کسانی که دنیا مغرورشان کرد، و بهره واقعی خود را به فرومایه تر و پست تر چیز فروختند، و و آخرتشان را به کمترین بها به گردونه فروش گذاشتند، تکبّر کردند و خود را در دامن هوای نفس انداختند، تو را و پیامبرت را به خشم آوردند.
در روایت داریم که یکی از شرط های ایمان،زیارت اربعین است.
در روایی از امام حسن عسگری(ع) داریم که میفرماد که یکی از نشانه های
شیعیان،خواندن زیارت اربعین است.
چرا اینقدر زیارت اربعین سفارش شده؟؟
چرا اینقدر توصیه شده که یکی از شرط های ایمان است؟؟
چه شد که زیارت اربعین اینقدر مهم است؟؟
فرهنگی پشت این قضیه است.وقتی حق و باطل در جامعه گم شد،با زیارت اربعین تثبیت عقاید میکنیم. این حرف کمی نیست!!!
با زیارت اربعین تثبیت عقاید میکنم و حق را از باطل تشخیص میدیم.
طوری فرهنگ سازی کرده بودند که دوتا اسلام در جامعه بود.60 سال از آمدن معاویه و یزید ،قدم به قدم طوری شده بود که اسلام اموی آمد در کنار اسلام علوی.
در نکات قبلی گفتیم که کسانی که امام حسین(ع) را نصیحت میکردند،از صحابه و فرزندان صحابه پیامبر بودند. صحابه پیامبر تو کاخ یزید بودند.کسانی که در سپاه عمر سعد بودند نمازشب خوان بودند.
خود عمربن سعد ملعون، روحانی و امام جماعت مسجد بود. بعد از 60 سال اسلامی آمده بود که یزید امیرمومنین باشد و پسرپیامبر،امام حسین(ع) را خارجی بخوانند و همه سکوت کنند. این خیلی مهمه...اسلام اموی آمده بود کنار اسلام علوی.
یزیدفکرش این بود که با رعب و وحشت اسلام علوی را محو کند. عباسیان هم همینطور بودند.کشتارشون کمتر از امویان نبود. امویان میگفتند که اگه فرزندان علی(ع) حکومت کنند،فقط میکشند و اگه حکومت نکنند هی غُر میزنند.
اشاره میکردند به زمان حکومت امام علی(ع) و میگفتند که پدرشون 3 تا جنگ کرد و هی افراد بی گناه را کشت. کی اون جنگ هارا راه انداخت؟؟ این علی(ع) بود که جنگ راه انداخت و علی(ع) بود که کشت و کشتار راه انداخت. اگر فرزندان علی(ع) حکومت کنند همینطور انسان های بی گناه را میکشند.
خیلی از کسانی که در آن زمان بودند،زمان پیامبر را درک نکرده بودند که
اسلام ناب محمدی را ببینند و فرق این اسلام اموی را از اسلام علوی تشخیص بدن.
حالا با این اوضاع در زیارت اربعین داریم:
السَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ ---------->با همین یک جمله همه چی تمام است.یعنی تمام حرفهاشون دروغ بود.
السَّلامُ عَلَی وَلِیِّ اللَّهِ
اینقدر تبلیغات کرده بودند که امام حسین(ع) خارجی و شورشی است.با همین یه جمله همه چی عکس شد. یعنی ای انسانها اگر در جو تبلیغات امویان،خط ولایت را نشناسید،ایمان ندارید.نماز و حج بری ولی ولایت نداشته باشید،هیچی ندارید.
در زیارت اربعین داریم که خدایا شهادت میدهم که این بنده تو شهید شد که ما اسلام را بشناسیم.پس خدا لعنت کند کسانی را که تو را کشتند. داریم در زیارت اربعین حق را از باطل جدا میکنیم و حب و بغض را جهت میدهیم.نکات خیلی مهمی در زیارت اربعین هست.
اگراسلام غیرمحمدی و علوی بیاد سرکار،خواه ناخواه مردم بی دین میشوند.اگر اسلام ناب شد،اینقدر جو شیرین میشود که مردم خودبه خود به سمت اسلام کشیده میشوند. نمونه اش زمان جنگ و دفاع مقدس. اون موقع جو چطوری بوده که برای رفتن روی مین از همدیگه سبقت میگرفتند. این میشود فرهنگ شهادت و ایثار.
دشمن این را فهمید،برای همین نمیخواهد اسلام نباشد.میخواهد اسلامی باشد که در واقع اسلام نیست. اگه اسلامی ارائه داد که اسلام علوی نبود،خودبه خود مردم بی دین میشوند.دیگه اینطوری نیازی ندارند با اسلام بجنگند.
نمونه اش انگلیس اومد فرقه وهابی و بهاییت را با مبانی غلط تاسیس کرد برای مبارزه با اسلام ناب محمدی. اینکه امام خمینی در حرفاش میگفت ما فقط اسلام ناب محمدی را میخواهیم،این یعنی اگر سرسوزنی از اسلام ناب محمدی خارج شدیم،دیگه اسلام واقعی و علوی نداریم.اونوقت بیچاره میشیم.
برای اینکه اسلام علوی را با اسلام اموی تشخیص بدی یک نشانه است و اون هم اینه که اگرجایی دیدی که ظاهر اسلام هست ولی معنویت نیست،بدون اینجا اسلام اموی است.
اصلا شیعه با معنویت زنده است.شیعه از طریق اهل بیت معنویت پیدا کرد و اهل سنت از این معنویت باز موندند.
یا علی مدد
زیارت اربعین،پایداری بر عهد حسینی
بخش چهارم
وَاَشْهَدُ اَنَّ اللهَ مُنْجِرٌ ما وَعَدَکَ وَمُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ
و باز گواهی میدهم که خدای تعالی به وعده خود نسبت به شما وفا خواهد کرد ودر دنیا وآخرت شما را سرفراز میدارد وآنهایی که شما را یاری نکردند خوار خواهد کرد و قاتلانت را نیز عذاب خواهد نمود.
من مثل روز میبینم که آنچه خدا به تو وعده داده است عمل میکند چون شهادت میدهم، یعنی شاهدم و دارم میبینم و لذا این مطلب عین روز برای من روشن است. به عنوان مثال از 15خرداد سال 1342 تلاش کردند نهضت امام خمینی(رحمةاللهعلیه) را پنهان کنند و جوّساز ی کنند که چیز مهمّی نبود ودیگر تمام شد در چنین شرایطی چه کسانی را جوّ نگرفت؟
کسانی که زیارت اربعین را میشناختند ومعتقد بودند مگر میشود راه حسین(ع)، راهی کهنه شدنی باشد وخدا اجر رهروان آن را ندهد و با دشمنانش مقابله نکند. ما از زیارت عاشورا آموختهایم ودر زیارت اربعین اقرار میکنیم که ای حسین(ع)! کاملاً برایمان روشن است که شما به همه آن نتایجی که میخواستید برسید، میرسید.
و دشمنان تو از همه آنچه میخواستند محروم شدند و با همة آنچه از آن حذر میکردند، روبهرو خواهند شد. خداوند در قرآن میفرماید: «وَ نُرِیَ فِرْعَونَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرون» یعنی؛ ما نشان دادیم به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که میخواستند نبینند و با آن روبهرو نشوند.
یزیدیان فکر کردند وقتی بدن مطهّر تو از منظر انسانها گم شد، دیگر همهچیز گم میشود، و نفهمیدند تو در صحنه کربلا نمایش حق بودی، و حق هیچوقت گم نمیشود، و هر کس عمل حقی انجام داد، همچون حق میماند و برعکس آنهاییکه در مقابله با حق پایه های خود را محکم میکردند به باطل تکیه زده بودند و باطل هم رفتنی است و«اِنَّ الْباطِلَ کانَ ذَهُوقًا»
اَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِالله
شهادت میدهم تو ای امام عزیز به عهد الهی خود وفا کردی.
ای امام! من شهادت میدهم که شما به عهد الهی که همان عهد رسولالله(ص) است وفا کردی، هرچند جوّ زمانه به عهد الهی وفادار نبود. کربلا یعنی وفاداری به عهد محمّدی(ص).
یزید کاری کرده بود که حتی صحابه پیامبر(ص) به امامحسین(ع) نصیحت میکردند که دوره و عهد پیامبر(ص)گذشته است و دیگر نمیتوان کاری کرد. ولی آنها که اربعین شناس هستند میگویند: دوره و عهد الهی هیچوقت نمیگذرد و نمونهاش همین جلسه ما، که جلسه اظهار ارادت و وفای به امامحسین(ع) است، نه یزید.
یزید و یزیدیان امروز هم از یزیدی بودنشان خجالت میکشند. بنابراین دوره حق، هیچوقت نمیگذرد.
ملاکِ بررسی این قضیه، قلب انسانها است نه گوشت و پوست و استخوان. الآن در قلب بشریّت که یک حقیقت غیبی است امامحسین(ع) زنده است و یزید مرده.
قلب من و شما یک بُعد غیبی عالم است، امامحسین(ع) همانطور که در قلب ما حاضر است در عالم غیب - که قلب عالم ماده است - هم حاضر است. حالا ببینید چگونه امام در عالم هستی حیّ و حاضرند. روایت داریم که: «تا آخرالزمان، دو هزار ملک همواره بر امام گریه میکنند».
در روایت دیگری میفرماید: «ملائکه در شب جمعه برای امام گریه میکنند»؛ یعنی برای عالم غیب و عالم عبودیت محض، عزاداری اباعبدالله(ع) همواره زنده است. عزاداری اباعبدالله(ع) برای کسی که خودش زنده و بنده خدا نیست، زنده نیست.
چراکه ملائکه زنده و بنده محض خدایند و هر کس چون ملائکه جانش زنده و بنده است، حسین(ع) برایش زنده است و عزاداری برای آن حضرت را ترک نمیکند.
وَجاهَدْتَ فی سَبیلِهِ حَتَّی اَتیکَ الْیَقینَ فَلَعَنَ الله مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ الله مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَالله اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ
در وفای به عهد الهی از هیچ مجاهده و مبارزهای در راه خدا از پای ننشستی حتّی تا انتهای عمر و تا آن مرحله که با مرگ روبهرو شدی، پس لعنت خدا برآنهایی که چنین تویی را کشتند، و لعنت خدا برآنهاییکه به تو ظلم کردند، و لعنت خدا برآنهایی که شنیدند با تو چه کردند و نسبت به آن راضی بودند.
تجربه نشان داده است این ارادتها و این اظهار انزجارهای طولانی چقدر نجاتبخش بوده است. نفرت به دشمنان اباعبدالله (ع)همیشه باید در قلب ما زنده باشد.
هرکسی همین که بشنود حسین و حسینیان کشته میشوند ولی نگران نشود و به این امر راضی باشد، او از رحمت خدا به دور است. دلی که حق و باطل برای او مساوی شد این دل، دل حسینی، یعنی دل سالم و قلب سلیم نیست. قلبی که نسبت به بدان و خوبان مساوی است قلب یزیدی است.
نهضت اباعبدالله(ع) مردم را نسبت به حق و باطل حسّاس میکند. حساسیّت نسبت به حق و باطل یک امر بسیار مهمی است. گاهی ما میشنویم کسی را که امر به معروف میکند به اصطلاح کوچک و سبک میکنند، اگر قلب ما از این امر نگران و آشفته نشود، این قلب، قلب الهی نیست.
چون نهضت اباعبدالله(ع)، نهضت امربه معروف و نهیاز منکر و نهضت مرزبندی بین حق و باطل است. شما دقّت کنید در تاریخ، هر وقت استعمار خواست خود را بر ملّتی تحمیل کند، اول القاء میکند که افراد جامعه باید با همه خوب باشند، تا آرامآرام روح جدایی حق و باطل را در جامعه از بین ببرد و ملت را در مقابله با دشمنانش خنثی و بیتفاوت کند، و بعد که آمد و سوار برکار شد نهایت دشمنی و ظلم را به ملّت میکند، این است که ما از طریق ارادت به حق و تنفّر از باطل، در تربیتی واقع میشویم که از حیله دشمن مصون میمانیم.
اَللّهُمَّ اُشْهِدُکَ اَنّی وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی یابْنَ رَسُولِ الله اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی الْاَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْاَرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلیَّةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِیابِها
خدایا من تو را شاهد میگیرم که دوستدار کسی هستم که دوستدار حسین(ع) است، و دشمن دشمنان حسین(ع) هستم، پدر و مادرم فدای شما باد ای فرزند رسول خدا. من شهادت میدهم که شما پایه و اساس عصمت هستید در همه حیات بشریّت.
شروع حیات و نطفه وجود شما از ازل به صورت نوری معنوی در عالیترین بواطن عالم و در پرمنزلتترین صُلْبها، و در مطهّرترین رحمها پایهگذاری شده و شما مظاهر آن انوار معنوی هستید و هرگز حیات جاهلیِ غیر توحیدی ساحت مطهّر شما را به آلودگیاش، آلوده نکرده است و ظواهر ظلمانی دوران جاهلیّت، ظواهر شما را نپوشاند.
در روایت آمده است که اوّلین کسانی که خداوند خلق کرد قبل از اینکه آدم و عالم را خلق کند، پنجتن آلعبا هستند؛ یعنی اینها پایههای غیباند و بعداً در دنیا ظهورکردند.
اینها هیچ خطا وانحرافی ندارند یعنی هر روز و هر مرحله از تاریخ دُور، دُور اهلبیت است چون اینها صحّت محضاند وکسی که صحّت محض است دُور، دورِ اوست پس همیشه دور، دورِ محمّدوآلمحمّد است. کسی که خطا دارد دوره او میگذرد مثلاً میگوییم دوره رضاخان گذشت.
یعنی خطاهای او معلوم شد ولی عصمت به همراه بقاء است حتّی در زندگی فردی خودمان هم، اگر خطایی کردیم از آن برمیگردیم و خودمان را در شرایط بیخطا قرار میدهیم، ولی وقتی کار درستی انجام دادیم از آن برنمیگردیم، لذا در این فرازها متوجّه مقام غیبی و متعالی و مطهّر اهلالبیت پیامبر(ع) میشویم، و توجّه به این مقام، یعنی توجّه به مقام بقاء آنها، یعنی روزگار به خطای خود مغرور نمیماند و بالأخره ازآن خطا پشیمان میشود و لذا توجّه به شما خانواده یعنی ویران نکردن زندگی و از طریق افق نورانی شما، زندگی را از خطاها مصون داشتن، چقدر افتخار بزرگی است که انسان بتواند قلّههای انسانی را بشناسد و به آنها دل ببندد و از آنها بهره بگیرد. این زیباترین آشنایی، بعد از آشنایی با خداست. آشنایی با اسرار انسانیّت در مظهری انسانی.
وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعائِمِ الدّینِ وَ اَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقَلِ الْمُؤْمِنینَ
شما پایههای دین و ارکان اسلام هستید. شما معقل مؤمنین هستید یعنی از طریق نور شما مؤمنین میتوانند جمع شوند و عقال پیدا کنند و برنامه داشته باشند و پراکنده نشوند. اگر مؤمنین کنار اهلالبیت نباشند نمیتوانند حیات صحیح ایمانی خود را ادامه دهند.
راستی اگر مؤمنین پایههای دین خدا و اساس دین و نگهبانان ایمان خود را گم کنند، چگونه در اردوگاه دینداری میتوانند استوار باشند؟
راستی اگر انسان به وسعت امامش دست نیابد، مگر میتواند در این عالم درست زندگی کند و همة جوانب انسانی خود را بارور سازد؟ اینگونه اظهارات در زیارت امام، یعنی توجه به افقی که باید هر مؤمن در پیش روی خود بیابد و از آن روی برنتابد.
وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِمامُ الْبَرُّ التَّقیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهادی الْمَهدِیُّ
میبینم و شهادت میدهم که تو پیشوای نیک، با تقوا، پسندیدنی، دارای صفات پاک و ذات پاکیزه و هدایتکنندة خلق و هدایتیافته به حق هستی.
ای امام! تو همه خوبیهایی وفاداری ما به تو، ابدی است، دیگر هر کس هر چه میخواهد بگوید.
بسیار خوشحال شدم وقتی شنیدم امسال در روز چهارده خرداد مردم در مرقد امام خمینی(قدسسره) بیشتر از سال قبل به طور محسوسی حاضر بودند.
یعنی مردم حرفشان این است که هر کس هر چه میخواهد بگوید و هر شلوغی که میخواهد بکند، بکند، وفاداری ما به تو ای امام خمینی(قدسسره) ابدی است. چون تو همه خوبی عصر ما بودی.
این مردم شاگرد کربلا هستند، وگرنه به هرکسی که وفادار نیستند. مثلاً اگر اندکی فشار را از مردم مسلمان ترکیه بردارند نه تنها به آتاتورک فحش میدهند بلکه قبر او را آتش میزنند. یعنی قلب مردم مسلمان نمیتواند به غیر مؤمنین وفادار باشد اینها فکر میکنند فشارها و تبلیغاتشان تأثیر ابدی دارد.
روح انسان اگر معنوی شد از جوّسازی روزنامهها و رادیوهای بیگانه متأثر نمیشود و از حق فاصله نمیگیرد و در این فراز زیارت، شیعه دارد بر فراز آن همه تبلیغات که ضد اسلام و ائمه شده میگوید: تو ای امام معصومِ شهیدِ مظلوم، همه خوبیهایی که میشود در کسی سراغ داشت در تو به طور کامل هست و اظهار چنین کلماتی عین وفاداری است.
اَشْهَدُ اَنَّ الْاَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوی وَ اَعْلامُ الْهُدی وَ الْعُرْوَةُالْوُثْقی وَالْحُجَّةُ عَلی اَهْلِ الدُّنْیا
گواهی میدهم که امامانِ بعد از تو، این استوانههای عصمت، همه فرزندان تو هستند، همان کلمههای تقوا وشاخصههای هدایت ورشتههای محکمِ ایمانِ خلق وحجّت خدا بر تمام اهل دنیا.
زیارت اربعین اثبات وفاداری ماست به امام، لذا شروع میکنید خصلتهای حبیب خودتان را مرتباً میگویید تا قلبتان بیدار بماند. باید برای قلبمان معنی داشته باشد که چرا این وفاداری کهنگیپذیر نیست. چون با چنین امامی که کعبه و قبلة هر قلب بیداری است، روبهرو است.
وَ اَشْهَدُ اَنّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وِ بِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینی وَ خَواتیمِ عَمَلی
شهادت میدهم که من به امامت و حقّانیت شما ایمان، و به رجعت و برگشت شما یقین دارم، این عقیدهای است که به شرایع و راههای دینم و انتهای عملم بر آن استوارم.
با این کلمات قلب زائر به جایی میرسد که امام را راحت میپذیرد. ما باید به قلبمان رجوع کنیم. اگر تسلیم امام نیستیم باید این قلب را اصلاح کنیم.
شما اگر با کسی بیجهت قهر باشید میروید با او آشتی میکنید هر چند کمی فشار به شما میآید. اما بالأخره باید قلب را نسبت به خارج شدن از آن کینه، تربیت و اصلاح کرد. مثلاً شما اگر دیدید در قلبتان حسادت وجود دارد ریشه آن را پیدا میکنید و آن را آرامآرام از قلبتان خارج میکنید. یکوقت است که این قلب هنوز امام را تمام حقیقت نمیداند باید رجوع کند به مباحث امامشناسی و قرآن و روایت و تاریخ تا این قلب آرام شود و باور کند که ائمه روی این زمین حجّت الهی هستند، اگر این چنین قلبتان امام را پذیرفت، این قلب را میگویند قلب سِلْم.
شما در این زیارت عرض میکنید که به شما ایمان دارم و قلبم تسلیم شماست؛ یعنی تمام معارف و دستورات شما برای من مورد پذیرش است. به تعبیر دقیق، سخن و سنّت و عمل شما مبادی فکر و میل من شده است، مثل اینکه بدیهیات مبادی تفکّر انسان قرار میگیرد.
وَ قَلْبی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ اَمْری لِاَمْرِکُمْ مُتّبِعٌ وَ نُصْرَتی لَکُمْ مُعِدَّةٌ حَتَّی یَأْذَنَ الله لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ الله عَلَیْکُمْ وَ عَلی اَرواحِکُمْ وَ اَجْسادِکُمْوَ شاهِدِکُمْ وَ غائِبِکُمْ وَ ظاهِرِکُمْ وَ باطِنِکُمْ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ
قلبم تسلیم قلب پاک شما، و همه کارم پیرو امر شماست، یاریم برای شما آماده است و منتظر اذن خدا هستم، پس البته با شما هستم نه با دشمنان شما، درود و صلوات خدا بر شما و بر جسم و جان پاک شما باد، صلوات الهی بر حاضر و غایب و ظاهر و باطن شما. ای پروردگار عالمیان این تقاضا را مستجاب بفرما. ما شما خانواده را و شما گروهی که فرهنگ و صحنه کربلا را به بار آوردید با تمام وجود قبول داریم و صلوات خدا را بر شما میفرستیم.
باز همان نکته میماند که یک وفاداری کامل نیاز است برای اثبات زندگی دینی خودمان، چراکه همیشه از این غوغاها در جهان بوده و همیشه جوّی پیش میآمده که مؤمنان امتحان بدهند، اکثر مردم هم از این امتحانها موفق بیرون نمیآمدند.
هم تاریخ بیانگر این مطلب است هم قرآن و روایت.
قرآن میفرماید که ما اول یک سختی به مردم میدهیم بعد اینها دست به دامن دین میشوند ما پیامبر میفرستیم، نهایتاً قرآن میفرماید هیچ وقت نشد که ما پیامبری بفرستیم و بعد از مدّتی اینها حرف پیامبر را رها نکنند. یعنی جوّسازی میکنند تا پیامبر و حرفهایش فراموش شود.
بعد میفرماید ما یک فشاری به اینها میآوریم. ﴿لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ﴾ بلکه به تضرّع بیفتند و بهسوی خدا برگردند. ولی اکثراً بعد از این فشار دوباره یادشان به هوس دنیا میافتد. سپس ما آنها را به عذاب خود میگیریم: ﴿فَاَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ﴾. یعنی آنها را چنان میگیریم و زمین میزنیم که اصلاً نمیفهمند از کجا ضربه خوردند.
امامحسین(ع) همین را میخواستند به ما یاد بدهند که وفاداران به عهد دینی اندکاند؛ ولی فقط همینها نجات یافتگانند. امامحسین(ع) اینگونه ما را نجات میدهد.
زیارت اربعین؛ زیارت وفاداری به اهلالبیت (ع)است، در جوّی که آن جوّ میگوید دوره معنویت و دینداری و دوره اهلالبیت(ع)گذشته است و همین پایداری بر عهد دینی است که ما را حفظ میکند، چراکه حقیقت کهنه نمیشود، و هرکس به اندازه باقی ماندن بر روی حقیقت، فرسودگی و افسردگی به زندگیاش سرایت نمینماید، و بر عهد حسینی ماندن، یعنی همواره رو به سوی حقیقت داشتن؛ و زیارت عظیم و عزیز اربعین یعنی همین. زیارت را تکرار کن، باز تکرار کن، تا خود را تکرار کرده باشی.
تا روزمرّگی و فرسودگی و افسردگی به سراغ تو نیاید، تا با عهد حسینی، بر عهد محمّدی(ص) پایدار باشی، تا همواره دُور، دُور تو باشد، چون تا قیام قیامت، دُور، دُور محمّد و آلمحمّد(ص) است، همه کهنه میشوند، الاّ هم او که «اَوَّلُ ما خَلَقَالله» است و مقصد خلقت است.
خدایا به پایداری محمّدوآلمحمّد(ص)، ما را از گم شدن و ناپایداری نجاتبخش!
«والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته»
زیارت اربعین،پایداری بر عهد حسینی
بخش سوم
وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِاَرْذَلِ الْاَدْنی وَ شَری آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْاَوْکَسِ
در حالیکه در مقابل آن هدایتگری امام(ع) کسانی که دنیا فریبشان داده بود، پشت بهپشت هم داده بودند و بهره آخرت خود را به کمترین قیمت و با بهرة ناچیز فروختند.
شما با این جملات توجّهتان را به دشمنان امام می اندازید که چه کسانی بودند و چه خصوصیاتی داشتند. کسانی که دنیا آنها را فریب داده بود و بهره زندگی دنیایی خود را به پستترین چیزها فروختند و به کمترین قیمت آخرتشان را باختند و آمدند در مقابل اباعبدالله(ع) ایستادند.
بهره واقعی زندگی دنیایی معاشقه با حق و یاری کردن امام حق است ولی اینها نتوانستند از این زندگی دنیایی بهره واقعی ببرند، دشمنان امام گوهر انسانی خود را از دست داده بودند که نتوانستند الهی زندگی کنند، فراخنای وجود امام را نفهمیدند، چون شخصیت آنها با تنگی و تنگنظریِ وجود یزید مناسبت یافته بود.
معنی زندگی روی زمین را که همان بندگی است گم کردند و در مقابل بنده محضِ حق ایستادند. انسانی که به گوهر خود دست نیابد، خود را فدای دنیا میکند و به پستترین بهرهها خود را از دست میدهد.
وَ تَغْطَرَسَ وَ تَرَدّی فی هَواهُ وَ اَسْخَطَکَ وَ اَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَ النِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النَّارَ
ستم کردند، و در پیروی هوای نفس هلاک شدند و تو را و پیغمبرت را به خشم آوردند، و از کسانی پیروی کردند که اهل ظلم و نفاق بودند، در حالیکه آنها حامل بار سنگین گناه و مستوجب آتشاند.
در این قسمت از زیارت میگویید جبهه مقابل اباعبدالله(ع) در عین اینکه انسانهای هوسبازی بودند، جبهه های است که خشم تو را ای خدا و خشم پیامبرت(ص) را بر خود روا داشتند.
کسانی مقابل امام ایستادند که کارشان شقّه کردن و شکاف دادن بین بندگان خدا و پروردگارشان بود، کسانی از اهل نفاق که چهره کفر را زیر ظاهر ایمانی پنهان کرده بودند، جبههای با همه خباثتها، رودرروی امام(ع) بود، و با توجّه به این جملات است که شیعه به ارزیابی نهضت اباعبدالله(ع) مینشیند - نه با ارزیابی یزید و یزیدیان- از طریق این جملات است که انسان جبهه خودی را از جبهه غیر خودی در جامعه از هم جدا میکند تا یزیدیان تبلیغ نکنند که ما خودی و غیر خودی نداریم. در این جمله ندای آسمانی «اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللهِ اَتْقَیکُم» زیر پا گذارده میشود و آیه «لا یَسْتَوی اَصْحابُ النّارِ وَ اَصْحابُ الْجَنَّة، اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزوُن»که میفرماید: اهل آتش و اصحاب بهشت مساوی نیستند، اصحاب بهشت از رستگارانند، نادیده گرفته میشود.
فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتَّی سُفِکَ فی طاعَتِکَ دَمُهَ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ
پس سخت مبارزه کرد در راه تو، با صبر و حسابگری کامل، تا آنکه خونش را در مسیر طاعت تو ریختند و هتک حریم مطهّرش را مباح شمردند.
امامحسین(ع) با صبر و حوصله بسیار و با محاسبه دقیق، در حدّی که خونش هم ریخت به صحنه آمد. و ما یک چنین ارادتی به امام داریم. کسانی خون امام را حلال شمرده و آن حضرت را به قتل رساندند.
حضرت هم در راه خدا با آنها جهاد کرد و از این خون دادن نهراسید تا برای همیشه معنی زندگی را بفهماند. و بشریّت بفهمند در منطق سفّاکان «بیگناهی کمگناهی نیست» ولی آنهایی که پایداری بر پاکی را پیشه کردهاند، حاضرند برای حفظ حریم آن پاکی، از خون خویش مایه بگذارند.
راستی وقتی انسان متوجّه حیات بیمرز خود شد، چگونه مرگ سیاه میتواند او را در جای خود بنشاند و خود را در حیات حیوانی خلاصه کند، و امام در این بیمرزی حیاتِ خود، همه بشریّت را پاره تن خود مییابد و نمیتواند سیاهروزی و گمراهی آنها را که بهدست فرهنگ یزیدی پایهریزی میشود تحمل کند و لذا در قلّه عبودیت و طاعت میفهمد که در راه خدا مجاهده کردن و خون خود را نثار کردن چه برکاتی به همراه خواهد داشت و ما به چنین سیر و مسیری وفاداریم.
اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً
خدایا! لعنشان کن، لعنی شدید با محرومیتی بزرگ، و عذابشان کن، عذابی الیم و عمیق.
خدایا! من هیچ ارادتی به فرهنگ اموی و زندگی به رسم و روش آنها ندارم بلکه نسبت به آنها تنفّر محض دارم.
این لعنتها دل ما را زنده و بیدار نگه میدارد و جهت میدهد و آنرا از علاقهمندیهای پوچ میرهاند. در شرح زیارت عاشورا به لطف خدا عرض شد که چرا «صد لعن» را قبل از «صد سلام» باید گفت. و عرض شد؛ دلی که تماماً از کفر تنفّر پیدا نکرده و هنوز ذرّهای محبّت نسبت به کفر دارد نمیتواند نجات پیدا کند و بصیرتی را که لازمه سعادت اوست نمیتواند بهدست آورد.
چراکه شیطان از دریچه همین محبّت به کفر در دل انسان نفوذ میکند. لذا باید «لعنت» را قبل از «سلام» گفت. امروز هم اگر لعنت به فرهنگ و روش جهانی یعنی آمریکا نداشته باشید، نجات پیدا نمیکنید. بعضیها میگویند مرگ بر آمریکا گفتن فایدهای ندارد، اینها اگر دقت کنند میفهمند که اولین فایده آن بیرون کردن توجه به کفر، از دل خودشان است و آن تنفّر تنظیم گرایشات آنها را به همراه دارد.
مگر ملّتهایی که در دام تبلیغات آمریکا گرفتار شدند، گرفتاری آنها از کجا شروع شد؟
از فراموشیِ دشمنیِ دشمن بود. لعن و مرگ موجب توجّه انسان به دشمنی دشمن است و لذا در مورد لغزش آدم هم مفسران میفرمایند: علت اینکه آدم توسط شیطان اغفال شد، فراموشی دشمنی دشمن - یعنی دشمنی شیطان - بود، چراکه دشمن هم مثل دوست حرف میزند، و حرفهایی هم میزند که میداند ما با آن حرفها نرم میشویم و اگر ما دشمنی او را فراموش کنیم حرفهای او را میپذیریم و از طریق همان حرفهایش دشمنیاش را بر ما تحمیل میکند، لذا باید هرگز دشمنی دشمن فراموش نشود تا فریب حرفها و تبلیغاتش را نخوریم.
در این راستا، این لعنها و مرگها در تصحیح مسیر، خیلی مفید است.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ الله اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الْاَوْصِیاءِ
سلام بر شما ای فرزند رسول خدا! سلام بر شما ای فرزند سرور جانشینان پیامبر! یعنی فرزند امیرالمؤمنین(ع).
بعد از آن لعنت به کافران، اظهار ارادت نسبت به اباعبدالله(ع) را شروع میکنید. این ارادتها بعد از آن لعن و تنفّر خیلی مؤثر است. قلبی که بتواند به اباعبدالله(ع) دل ببندد نجات پیدا میکند. شما قلبتان را بررسی کنید ببینید
آیا واقعاً میتوانید به اباعبدالله(ع)دل ببندید؟ آدمی که از کار حرام به تمام معنا متنفّر نباشد آیا میتواند به اباعبدالله(ع) علاقه قلبی داشته باشد؟
کسی که تصوّر میکند میتوان به اباعبدالله(ع) دل بست و مثلاً رباخواری کرد، اصلاً دلبستن به اباعبدالله(ع) را نمیفهمد. در هر صورت دل سالم دلی است که قطب داشته باشد، تا با توجه قلبی به آن قطبِ معصوم خود را همواره سرپا و زنده نگهدارد، ارادت به امام معصومِ شهیدِ مظلومِ آزادهای چون امامحسین(ع) در سراسر وجود ما یک بعثت و انگیزش به سوی خوبیها ایجاد میکند و افق روح را به سوی عالیترین انگیزه حیات متوجّه میکند، و در این حال است که تمام ابعاد انسانی ما سرحال میشوند و به بهترین تصمیمات میتوان دست یافت، و ارادههایی فوق زمان و برتر از شکم و شهوت و غریزه را میتوان به بدن و به کلّ زندگی حمل نمود.
اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُالله وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیْتَ حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً
گواهی میدهم که تو امین خدا و فرزند امین حق بودی، همه عمر نیکو و سعید زندگی کردی، و در حمد الهی و ثنای پروردگار، در حالتی بیمانند درگذشتی و در راه حق، مظلوم و شهید گشتی.
جوّ زمانه این بود و این طور تبلیغ شده بود که دوره امام(ع) گذشته است و حرفهایشان تمام شده است و دوره، دوره یزید است. اما شما امروز در این زیارت میگویید ای اباعبدالله(ع)! شما امین خدایید، آنچه حق است پیش شماست و شما حق را برای ما آوردید. و سپس به سه نکته اشاره میکنید که
اولاً؛ شما خوب زندگی کردید و نمونه خوب زندگیکردن بودید.
ثانیاً؛ مرگتان یک مرگ خیلی حمید و پسندیده بود. چراکه حکمت حسینی از بحثهای بسیار عمیق است، امامحسین(ع) نهضتشان را خیلی حکیمانه سیر دادند و این کار بسیار سخت و زیبا بود ولی حضرت انجام دادند.
ثالثاً؛ مردن شما مردن عجیبی بود. در مرگ شما یک چیزِ عادی از دست نرفت، یا اباعبدالله(ع)! شما چیز کمی نبودید. رفتن شما روح ما را نسبت به شما ارادتمند کرده و همیشه نسبت به این ارادتمندی پایدار هستیم و شهادت میدهیم که شما مظلومانه شهید شدید، هرچند جوّی که یزیدیان ساخته اند، این است که یک خارجی کشته شده است.
یاعلی مدد
زیارت اربعین،پایداری بر عهد حسینی
بخش دوم
اَللّهُمَّ اِنّی اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیّکَ اَلْفائِزُ بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ
خدایا شهادت میدهم که او ولیّ و نماینده خاصّ تو و فرزند ولیّ تو و صفی و جانشین تو و فرزند جانشین تو است، کسی است که به کرامت تو نایل شده و او را با شهادتی که نصیبش کردی بزرگش داشتی و به کرامت خاص رساندی و به سعادت خاص مخصوصش گردانیدی.
خدایا من شهادت میدهم و بر سر این شهادت پایدارم و جوّ زمانه نمیتواند مرا عوض کند. خدایا ما شهادت امام(ع) را هدیه و اکرام تو میدانیم. یزیدیان بیخود تصور میکنند که قدرتنمایی کرده اند، یزیدیان را خداوند از این طریق رسوا کرد.
کسانی که حسینی نیستند عموماً مرعوب تبلیغات دشمن میشوند. مثلاً با اینکه حق را قبول دارند یکدفعه میگویند ممکن است پیروز نشویم. یعنی میرسند به این حرف شیطانی که چون با پایداری در مسیر حقّ، پیروز نمیشویم؛ پس باطل را میپذیریم.
در صورتیکه بینش حسینی این است که هر کس با روش حق، مقابل ستم بایستد، پیروز است. کسی که میترسد در پیروی از بینش حسینی و فرهنگ شهادت و مبارزه با ستم ضرر کند او در حقیقت نه ضرر را میشناسد و نه نفع را، و اصلاً تمام وجودش ضرر است.
کربلا؛ یعنی حساب سودانگارانه نکردن. نمونهاش اینکه شما در این زیارت میگویید:
خدایا! تو امام را اکرام کردی که به مقام شهادت رساندی.
حالا این بینش را مقایسه کنید با بینش کسی که میگوید اگر در مقابل آمریکا ایستادگی کنیم، ضرر میکنیم و دنیا برای ما ارزش قائل نمیشود.
بزرگنمایی قدرت آمریکا برای کسی است که حسین ندارد. ولی کسی که دل به حسین داده است آمریکا و دنیاداران در نظرش سبک و هیچ هستند. از اینجا روشن میشود که چرا امام حسن عسکری(ع) فرمودند: زیارت اربعین نشانه مؤمن است.
معلوم میشود که هر دلی بهصرف ادّعای ایمان، نمیتواند در فرهنگ تبلیغاتی کفر وفادار به اباعبدالله(ع) بماند. چه کسی میتواند بگوید که خدایا امامحسین(ع) با کرامتی که به او دادی، به نتیجه و ثمر رسید و او را با شهادت گرامیداشتی و به سعادت خاص رساندی؟ آنکه فرهنگ حسین(ع) را شناخته باشد، و زیارت اربعین یعنی فرهنگ حسین(ع) را به قلب خود القا کردن.
کسی که در کربلا در زیر سم اسبها، کرامت حسین(ع) و اصحاب او را توسط خدایی که عالم در قبضه اوست، میبیند، چقدر خوب میبیند، برعکس؛ سربازان عمرسعد که این کرامت را ندیدند و نفهمیدند، و اگر زینب و خیام حسین(ع) این کرامت را نمیدیدند، مسلّم از فرط مصیبت، قالب تهی میکردند و اگر مدد روحی و تصرف ملکوتی امام سجّاد(ع) در جان مصیبتزدگان نبود، مگر میشود تحمل کرد؛ اصلاً مگر میشود بدون نظر امام زمان(ع) کارهایی همچون کربلا را بهوجود آورد و آن را ادامه داد؛ مگر جنگ هشتساله منهای نظر مبارک حضرت بقیةاللهالاعظم(ارواحنافداه) عملی بود؟!
وَاجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْولادَةِ وَجَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السَّادَةِ وَ قائِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذائِداً مِنَ الذَّادَةِ وَ اَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الأَنْبیاء
خدایا! او را به پاکی نسل و پاکیزگی طینت برگزیدی و او را بزرگی از بزرگان عالم و پیشوایی از پیشوایان الهی قرار دادی، و مدافعی از مدافعان دین مقرّر داشتی و مواریث همه پیامبران را به او عطا کردی.
خدایا تمام خوبیها را برای ائمه(ع) قرار دادی و اینها را گلچین کردی.
در صحنه اربعین در چنین حال و مقامی هستیم، صحنهای که چهل روز از عاشورا گذشته است یعنی تکهتکه شدن بدنها را دیدهایم، جشن و غوغای حکومت یزیدی را دیدهایم، رعب و وحشتی را که به صحنه آوردند دیدهایم، تهمتها را شنیدهایم، با اینهمه بعد از چهلروز هنوز حق را از باطل تشخیص میدهیم و هنوز به جبهه حق و امامحسین(ع) وفادار هستیم و هنوز امام(ع) را پیشرو و رئیس و سرور و راهنمای خود میدانیم و اعتقادمان این است که خدایا تو ارث انبیاء را به امام دادی و ما با وجود اینهمه تبلیغات و رعب و وحشت، از حسین(ع) دل نمیکنیم و جرأت دفاع از او را در جان خود داریم، اصلاً کربلا مکتب ادامة چنین جرأت و شجاعت است.
هر چه یزیدیان میخواهند بگویند، و هرکاری میخواهند بکنند ما فهمیدهایم چه کسی را بپذیریم و به دنبال چه کسی برویم. انسانی که پیش از آن که ظاهر کاخها خیرهاش کرده باشد، به درون معنوی خود خیره شده و راه به عالم ماورا برایش باز شده است، چگونه میتواند به امام معصوم(ع) نظر ندوزد و تبلیغات دنیاگرا، دل او را از جایگاه اصیل خود برکند؟
امام در تمام ابعادش، چه با بودنش و چه با شهید شدنش، انگشت اشاره به عالم لایتناهی دارد، و میتواند عالم درون خودت را به تو بنمایاند و درآن صورت خود را بهواقع یافتهای، خودی بسیار متعالی.
با ارتباط با امام است که انسان میفهمد آن بُعدی از ما که جدای از امام، راه خود را طی میکند، ناخود ماست و لذا در فراز دیگر زیارت میگوییم:
وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلی خَلْقِکَ مِنَ الْاَصْفیاءِ
خدایا تو آن امام را از جانشینان پیغمبر و حجّت خودت بر خلقت قرار دادی.
خدایا هنوز هم امامحسین(ع) را حق میدانیم، و میگوییم: ای امام، تو با دعوتی که کردی، حجّت را برای بشریّت تمام نمودی.
هنوز که هنوز است امامحسین(ع) حجّت خدا در هستی است و یزید و یزیدیان شکستخورده تاریخ هستند، این همان پیروزی حقیقی و اصیل است.
تحلیلهای غیر شیعی و غیر اربعینی است که امامحسین و حضرت علی(ع) را شکست خورده میبیند و میگوید اگر حضرت علی(ع) حق است، چرا بر معاویه پیروز نشد و اگر حسین حق بود، چرا یزید او را شکست داد.
نوع نگاهتان را به حوادث باید دقیق و درست کنید. امیرالمؤمنین(ع) با آن همه عصمت و فوق آلودگی زمانه بودن و بر فراز متعالیترین ارزشها، انسانیّت را به نمایش گذاردند. و معاویه با آن همه نکبت و سیاهرویی خود را به نمایش گذاشت؛ آنهایی که پیروزی علی (ع)بر معاویه و پیروزی حسین(ع) بر یزید را نمیبینند، معلوم نیست کجا زندگی میکنند و چه میبینند! معلوم نیست مرز حیات خود را تا کجا تعیین کردهاند!
فَاَعْذَرَ فِی الدُّعاءِ وَ مَنَحَ النُّصْح وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ
پس ای خداوند! امام در دعوت خود قطع عذر کرد، و حجّت را تمام نمود و در خیرخواهی دریغ نکرد و جانش را در راه تو بذل نمود تا بندههای تو را از جهالت و گمراهی و سرگردانی برهاند.
در واقع میگوییم: ای امام! تو با نصیحتهایت به بشریّت بخششها کردی و راه زندگی را به آنها نشان دادی.
ای اباعبدالله!
آیا ما چیزی با برکتتر و بلندتر از این کشته شدن و شهید شدن بهدست میآوریم که تصور کنیم دشمن شما پیروز شده است؟
شما خون جانت را بذل کردی تا راه نجات را به بشریّت یاد دهی و او را از سرگردانی و گمراهی و جهالت نجات دادی و بشریّت تا ابد فهمید که چگونه زندگی کند و چگونه بمیرد و هرگز سرگردان و حیران نماند؟
آیا باز ما دشمن تو را پیروز بدانیم، یا او شکستخوردهترین مغلوبان تاریخ است؟
یکی از بحثهای مطرح در دنیا این است که چرا بعضی از آدمهای مذهبی که حتی کتابهای مذهبی هم مینوشتند، یکمرتبه حق را کنار میگذارند و به اصطلاح، نان به نرخ روز میخورند. بنده فکر میکنم چون جوّ زمانه اینها را فرا میگیرد و پیرو جوّ زمانه میشوند و لذا دینشان را کنار میگذارند و پس از مدّتی این نان به نرخ روز خوردن، آنها را بیچاره میکند.
شما در جریان انقلاب اسلامی، چنین افرادی را دیدهاید که چند روزی طرفدار انقلاب بودند و پس از مدتّی انقلاب را رها کردند. اینها در واقع آن روزی هم که طرفدار انقلاب بودند به جهت حق بودن انقلاب نبود، بلکه به دلیل اینکه جوّ آن روز بیشتر جوّ انقلابی بود، اینها طرفدار انقلاب بودند و به تعبیر دیگر اینها طرفدار جوّ غالب زمانه بودند.
چنین افرادی نمیتوانند نجات پیدا کنند چون حسینی نیستند. امامحسین(ع) میخواستند به ما یاد بدهند همیشه حقّ، حق است و شما باید به حق وفادار باشید حتی وقتی که جوّ یزیدی تمام جامعه را فرا میگیرد، حتی اگر بناست کشته شوی، باز هم به حق وفادار باش. وفاداری به حق است که تو را نجات میدهد.
ما اگر قبول داشته باشیم ایدهآلهای معنوی واقعیترین و حقیقیترین ابعاد زندگی انسانها بهشمار میآیند، هیچوقت از حسین(ع) و حکمت او به چیز دیگری دل نمیبندیم، چون میدانیم اگر چنین کنیم به غیر حقایق و واقعیّات دل بستهایم.
البته؛ در وفاداری به حق، خیلی هم نگران نباشید که برای من و شما شرایطی مثل شرایط امامحسین(ع) به وجود آید. چنین شرایطی خیلی مرد میخواهد و آن هم فقط امامحسین(ع) بود و تعداد قلیلی از خانواده و اصحاب او.
اینکه تصوّر کنید اگر بر سر حق پایدار ماندید یک مرتبه صحنه کربلا برایتان پیش آید و شما تک و تنها بمانید و یک جهان کفر، مقابل شما و حالا ندانید چهکار کنید، نترسید برای ما و شما این خبرها نیست. عارفی به مریدش گفته بود نعمت گرسنگی را به یاران حضرت محمّد(ص) دادند، و چنین نعمتهایی نصیب من و تو نمیشود.
ما میترسیم شرایط آنقدر سخت شود که با یک عدد خرما بخواهیم زندگی کنیم، تازه یک نفر خرما را بمکد و بعد به دیگری بدهد. البته نگران نباشید چنین افتخاری به این زودیها نصیب ما نمیشود، این افتخاری بود که در صدر اسلام نصیب عده خاصی شد. پس حداقل بیایید به حق وفادار باشیم.
مگر میشود جهان انسانهای معمولی تماماً بر ضدّ یک اندیشه قد برآورد؟! اگر چنین شد این اندیشه باید خیلی بزرگ باشد. میخواهم عرض کنم اگر امامحسین(ع) را درست بشناسید در همین زندگی معمولی و شرایط عادیتان نجات پیدا میکنید.
اکثر مردم، روی زمین صاف به زمین میخورند، چه رسد که بخواهند روی بند و طناب راه بروند. اگر به امامحسین(ع) نظر کنید و زندگی را آنگونه که ایشان یاد میدهند، فرا بگیرید از همه گمراهیها نجات پیدا میکنید.
گمشدنی بالاتر از این نیست که معنی زندگی از دست برود، وقتی ما به حکمت حسینی وفادار ماندیم فوق روزمرّگیها خواهیم شد و آنوقت در واقع به خود واقعی دست یافتهایم و این کار رسیدن به دروازه هدایت است.
یاعلی مدد
زیارت اربعین،پایداری بر عهد حسینی
بخش اول
بسماللهالرحمنالرحیم
اربعین، سنّت شیعیان بیداردلی است که گذشت زمان، وفاداری آنها را نسبت به امامحسین(ع) از بین نمیبرد. لذا کسی که به حق، مؤمن است، نمیتواند به حقیقتِ مجسّم، یعنی اباعبدالله(ع) مؤمن نباشد و کسی که همواره به یاد حق است، همواره به یاد حقیقت مجسّم است، هر چند غوغای زمان چیزی غیر از حق را بخواهد. غوغای زمان و تبلیغات یزیدی تلاش کرد که اباعبدالله(ع) را از صحنه ذهنها و خاطرهها پاک کند و آن همه تهمتها و تلاشهای سوء برای این بود که ذهنها از یاد اباعبداللهu پاک شود.
ولی اربعین که از نشانههای مؤمن شمرده میشود، نشان داد که در زیر این آسمان کسانی هستند که غوغای زمانه نمیتواند آنها را از وفاداری به حقیقت مجسم یعنی امام معصوم، غافل کند، و سنّت اربعین سنّت انسانهایی است که اسیر حکومت یزیدی نشدند و تحتتأثیر تبلیغات نظام کفر از تعهّدی که با حق داشتند دست نکشیدند.
به حق و حقیقت، کهنگیبردار نیست و شامل مرور زمان نمیشود. کسانی که میخواستند رنگ حسینی را بیرنگ کنند وآنهایی که تسلیم بیرنگی شدند و حسین(ع) را از یاد بردند، هیچکدام مؤمن نیستند. این که امام معصوم(ع) فرموده است: «زیارت اربعین، یکی از نشانههای ایمان است» یعنی اربعین ادامه عهد مؤمن است با حسین(ع) که تجسّم اسلام است و قطب دل هر انسانی که میخواهد دلی فعّال و زنده داشته باشد، هر چند حاکمان ستمگر تلاش کنند که این عهد و وفاداری و میثاق با امام را، از بین ببرند.
چراکه مؤمن در عالمی از ایمان و حالی از معنویت بهسر میبرد که هیچ شرایطی نمیتواند آن حال را از او بگیرد و در واقع اربعین و زیارت اربعین استحکام آن حال ایمانی است. آن کس به حسینu پس از شهادتش پشت میکند که آن حال ایمانی را نشناسد.
این یک قاعده است که همیشه ستمگران وقتی حق و حقیقت اسلام و دین را تحمل نکردند، سعی میکنند مظاهر اصلی دین را محو و نابود کنند. سعی میکنند با تبلیغات و غوغاسالاری و کشتار و تهمت زدن، حق را از صحنه جامعه و خاطرهها پاک کنند. و این شیعه اربعینشناس است که تحت تأثیر این غوغاسالاریها قرار نمیگیرد. این که شخصیت جابربنعبداللهانصاری برای ما بسیار ارزشمند است و با توجّه به او سنّت اربعین را عزیز میداریم به جهت کار بزرگی است که او کرده است. همیشه شیعیان از برکات اربعین بهرهمند شده اند.
شما فراموش نکنید که پس از واقعه عاشورا در کنار آن تبلیغاتی که امام(ع) را به عنوان یک خارجی معرفی کردند، چنان جوّ ارعابی در کشور حاکم نمودند که کسی جرأت یاد آوری حسین(ع) را نداشته باشد و از این طریق برای همیشه سنّت حسین(ع) و سنّت محمّد(ص) از صحنه خاطرهها و سینهها محو شود و یزیدیان به راحتی بتوانند خود را تبلیغ کنند، و حالا معلوم میشود در چنین شرایطی، احیاء اربعین حسین(ع) چقدر کارساز بوده، در واقع با اربعین همه طمع دشمن خنثی و بینتیجه شد.
به عنوان نمونه بقاء همین انقلاب اسلامی هم از برکات سنّت اربعین است.
در شب پانزده خرداد سال 42 وقتی امام خمینی(قدسسره) را دستگیر کرده و به زندان بردند، فردای آن روز مردم به خیابانها آمدند و بدون هیچ ترسی فریاد اعتراضشان بلند شد. «فردوست» در خاطراتش مینویسد: «در آن روز آنقدر آدم آمده بود و آنقدر ما اینها را کشتیم که خودمان ترسیدیم».
تاریخ میگوید اینها مسلسلها را در صحن حضرت معصومه(س) گذاشتند و بسیاری از مردم را کشتند. شاه حساب کرده بود وقتی امامخمینی(رحمةاللهعلیه) را تبعید کرد، و مردم وفادار به امام را هم کشت، دیگر بقیّه این ملّت برای همیشه وفاداری خود را نسبت به امام و انقلاب پس میگیرند و لذا آنچه باید بکند کرد. اما امام خمینی(قدسسره) را بعد از چهلروز آزاد کردند و به روستایی در حاشیه شهر به نام داودیّه بردند که در واقع ایشان را به آنجا تبعید کنند.
مورّخین میگویند مردم آنقدر به دیدار امام(قدسسره) رفتند که جادّه داودیّه پر از ماشین شده بود.
این چه سنّتی و چه دل و شعوری است که بعد از این همه کشته دادن، به دیدار امام(قدسسره) میرود. حضور حماسی مردم وفادار به امام و آزاد از رعب نظام شاهنشاهی همه حیلهها را خنثی کرد. بعد امام را به قیطریه آوردند و از آنجا هم به قم بردند. اگر به نهضت کربلا و نهضت امام خمینی(قدسسره) نگاه دقیق و عمیقی بکنید شباهتهای بسیاری بین این دو نهضت میبینید. یعنی با همان فرهنگ و حکمت حسینی، نهضت اسلامی شکل گرفته است.
شاید سیزدهم محرم بود که خبر شهادت امامحسین(ع) به مدینه رسید، امویان تمام خانههای بنیهاشم را در مدینه خراب کردند. یعنی دیگر بنیهاشم باید از صحنه تاریخ پاک شود. «جابربنعبداللهانصاری» به همراه «عطیّه» بدون آنکه مرعوب جوّ پلیسی نظام یزیدی شوند، به سوی کربلا حرکت میکنند تا ثابت کنند که روح ایمانی و وفاداری به امامحسین(ع) جوّ پلیسی را به چیزی نمیگیرد و شامل مرور زمان هم نمیشود، چیزی که یزیدیان نمیفهمیدند.
وفاداری به امام و دین، تجددّ و روشنفکری هم برنمیدارد، همیشه باید حق برای قلب مؤمن حیّ و حاضر باشد. این است که جابر، سنّت اربعین را به توصیه معصوم، پایهگذاری کرد و برای همیشه فرهنگ کربلا با سنّت اربعین جهان را تغذیه خواهد کرد، و عهد حسینی بر خلاف جوّ پلیسی و رعب و وحشت، جای خود را باز میکند و راه خود را ادامه میدهد.
دشمنان این همه تلاش کردند تا همین وفاداری به امام از بین برود، وگرنه کشتن امام بهوسیله آن همه لشکر که عمرسعد جمع کرده بود، هنر نیست. آنها میخواستند این وفاداری که جابر و امثال او نشان دادند برای همیشه نابود شود، وفاداری عاشقانهای که کربلاییان را سمبل دین میکند. در واقع عهد حسینی با اربعین حفظ شد و امروز هم من و شما سنّت اربعین را تکرار میکنیم، یعنی ای حسین، شما همیشه حق هستید و ما بنا داریم ارتباطمان را با حق یگانه کنیم و وفاداری به حق را هیچگاه از دست ندهیم، و مرور زمان و غوغای زمانه و تبلیغات یزیدی نمیتواند ارتباط ما را با شما قطع کند. هر سال اربعین گرفتن آنگونه که امام صادق(ع) در زیارت اربعین به ما آموختند و با حسین(ع) حرف زدن، چیزی گرانقدر و ارتباط بزرگی است.
در این زیارت، ارتباط با امام را اینگونه شروع میکنیم:
اَلسَّلامُ عَلی وَلِیّ الله وَ حَبیبِه
سلام بر ولیّ خدا و حبیب خدا!
این سلام یعنی ظهور ارادت به امام، یعنی هنوز حسینبنعلی(ع)، زنده و حبیب و ولیّ خداست، نه یزید و یزیدیان؛ و هنوز دل ما به ولیّ و حبیب خدا نظر دارد و تبلیغات یزیدی در طول تاریخ نتوانسته است ما را طعمه خود کند. شما دیدهاید آدمهایی را که با یک مسئله کوچک تمام تعهداتشان را نسبت به انقلاب و اسلام و امام و ارزشها از دست میدهند، چون اینها شیعه واقعی نیستند و با شدّت گرفتن جوّ تبلیغاتی زمانه و غوغاهای دشمن، تمام ارتباط قبلی خود را با اسلام وانقلاب از دست میدهند، چون به حقیقت وفادار نیستند و اسیر جوّ زمانه هستند.
مر سفیهان را رُباید هر هوی |
زآنکه نَبْوَدْشان گرانی قوا |
آدمهای بیاصول با هر بادی به لرزه درمیآیند، چونکه از نظر معرفتی قوی نیستند و ریشه محکم ندارند. ریشه انسانِ مؤمن، وصل به حق است؛ لذا غوغای زمانه نمیتواند او را به لرزه درآورد و برباید. مثلاً در زمان رضاخان که او دستور داده بود زنان باید چادرها را از سرشان بردارند، کسانی که اربعین را نمیشناختند، سریعاً چادرشان را از سربرداشتند و به اسم مقتضیات زمانه رنگ اصیل خود را از کف دادند، و رنگ ضد انسانی حکومت غیرالهی رضاخان را پذیرفتند، ولی فرهنگ اربعین چیز دیگری به ما میآموزد و آن عبارت است از پایدار ماندن به عهد الهی خود و این با اعلام ارادت به امام معصوم(ع) محقّق میشود لذا میگوییم:
اَلسَّلامُ عَلی خَلیلِ الله وَ نَجیبِه
سلام بر خلیل و نجیب خدا!
یعنی سلام بر تو که خودت را برای خدا از هر خودیتی خالی کردی و سلام بر بنده نجیب خدا که هیچ عصیانی در مقابل خدا نداشت. با ارتباط قلبی میتوان این سلامها را حل کرد و جهتِ جان را در جهتِ ارادتورزی به اباعبداللهالحسین(ع) انداخت و از اثرات مثبت این ارادتورزی بهره برد، هر چه بهره هست از توجّه دادن روح است به امام معصوم(ع)، آن هم ارادت به امامی که همه فرهنگ رومیِ معاویه، میخواهد نور او را محو کند، حالا شما روبهروی او ایستادهای و برخلاف آن همه غوغا با او با تمام وجود گفتگو میکنی.
اَلسَّلامُ عَلی صَفِیِّ الله وَ ابْنِ صَفِیِّه، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ الشَّهید
یعنی سلام بر بنده با صفای خدا، دوست برگزیده و خالص او که فرزند خانواده باصفایی است، سلام بر حسین مظلوم شهید.
ملاحظه کنید دلی که توجّهش به امامش دائمی است، چه بهرههایی از این توجّه میبرد این سلام و این تعهّد اجازه نمیدهد که جوّ زمانه، ما را فراگیرد. تعهّد با اباعبدالله(ع) در واقع تعهّد با خداست، تعهّدی که در «عهد اَلَسْت» بستیم. هرکس تعهد با ائمه(ع) و اسلام وارزشها را شکست باید بداند که با خودش قهر کرده و نقض پیمان نموده و باید بداند که خود را از دست داده است، قرآن در مورد آنها میفرماید:
«وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَیالْحِنْثِ الْعَظیم» یعنی؛ اینها بر شکستن عهد عظیمی اصرار میورزند.
این زیارتها و سلامها احیای خودِ اصیل انسانها است تا از اصل خودمان جدا نشویم و عهد خودمان را با امام(ع) هرگز نشکنیم.
ارتباط با امامی مظلوم و شهید، یعنی گشودن دریچه جان به سوی ذاتی مقدّس که در رهگذر یافتن حیات معنوی به راحتی از حیات بدنی میگذرد، در این حالت انسان نسبت به خود بی تفاوت نخواهد بود تا هرچه را زمانه بر سرش میآورد بپذیرد و امیدش از دستیابی به خودِ برین نابود شده باشد. راستی که ارادت به چنین شهید مظلومی، چه زیبا جرقه های حیات را از لابهلای خاکستر روزمرّگیها به چشم مینمایاند تا از آن جرقهها مشعلی فراهم آورد و نگذارد در ظلمت زمانه مأیوس و چروکیده و افسرده بماند.
اَلسَّلامُ عَلی اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ
یعنی سلام بر کسی که در تنگنای گرفتاریها اسیر شد و کشتة اشکهای روان گشت.
سلام بر شما که گرفتار سختیها شدید و دشمنان اسلام، صحنه را برای شما تنگ کردند و مانع انجام وظیفه امامت شما شدند. شما کشته اشک هستید؛ یعنی کشته شدنی که آه و اشک به دنبال دارد، یک کشته شدن عاطفی و روحانی، نه سیاسی و افراطی، بلکه کشته شدنی ناب و اصیل.
زائر و عاشق اباعبدالله(ع) را نگاه کنید که چگونه با امام خود ارتباط برقرار میکند، این رابطه یک رابطه پراگماتیستی و سودانگاری دنیایی نیست، بلکه یک ارتباط قلبی و روحی است، اصلاً بقایِ ایمانِ زائر به این نوع ارتباط عاطفی است.
چراکه انسانها پیش از آنکه با عقلشان زندگی کنند با قلبشان زندگی میکنند، و لذا زائر امام با قلبش امام را زیارت میکند، عقل به ما کمک میکند که مقصد خود را درست بشناسیم، ولی وقتی عقلاً متوجّه شدیم که بیراهه نرفتهایم و به محبوب واقعی دست یافتهایم، دیگر قلب است که باید غم جدایی خود را با محبوبش در میان آورده و از طریق قلب، این جدایی به وصل تبدیل میشود و هر چه محبوب، پرجلالتر باشد، قلب باید بیشتر برای وصل تلاش کند و اگر اشک به کمک نیاید، جلالت محبوب، سالک را پس میزند و لذا او اشک را به میان میآورد و همهچیز درست میشود.
پیامبر(ص) و علی(ع) قبل از واقعه عاشورا، حسین(ع) را بهعنوان «قتیلالعبرات»؛ یعنی کشته اشکها معرفی میکردند و در اشاره با همین سخنان، حضرت اباعبدالله(ع) در معرفی خود فرمودند: «انا قتیلالعبرات» من کشته اشکها هستم.
پس معلوم است که رسالت عظیم حسین(ع) برای حفظ اسلام با اشک عجین شده و این نهضت با اشک بهبار مینشیند و نتیجه مورد نظر حسین(ع) پدیدار میگردد و لذا نباید از اشک بر حسین (ع) بهراحتی گذشت و آن را از اصل نهضت و هدف آن جدا نمود و مسلّم مسئله بسیار مهمتر از این است که در این سطور بگنجد.
عمده آن است که وقتی در زیارت اربعین به امام سلام میدهیم و میگوییم: سلام بر کشته اشکها؛ از این سلام سرسری نگذریم.
نهضت امام(ع) نهضتِ به جنبش درآوردن قلبهاست و از این پایگاه است که هم به امام(ع) سلام میدهی و متذکر تنگناهایی میشوی که بر امام(ع) تحمیل کردند و هم اشکی که جان انسان ازاین توجّه طلب میکند، سرازیر میشود.
اَللّهُمَّ اِنّی اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیّکَ اَلْفائِزُ بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ
خدایا شهادت میدهم که او ولیّ و نماینده خاصّ تو و فرزند ولیّ تو و صفی و جانشین تو و فرزند جانشین تو است، کسی است که به کرامت تو نایل شده و او را با شهادتی که نصیبش کردی بزرگش داشتی و به کرامت خاص رساندی و به سعادت خاص مخصوصش گردانیدی.
یاعلی مدد
بسم رب الحـــــــــیدر(ع)
بخش چهارم
راز گریه بر امام حسین(ع)
در قرآن داریم:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ
رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ-سوره تین/4و5
که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم،سپس او را به
پایینترین مرحله بازگرداندیم...
حقیقت ما این تن ما نیست بلکه روح و نفس ماست.
در آیه ای که گفته شد معلوم میشود که روح ما در بهترین جایگاه
قرار داشته است.در آنجا توجه کامل به خداوند داشتیم و در عشق کامل به خداوند لذت
میبردیم.سپس خداوند ما را به پایین ترین درجه یعنی در این عالم ماده قرار میدهد تا
استعداد هایی که به صورت بلقوه داشتیم را بلفعل کنیم.
پس معلوم میشود که جایگاه اصلی ما این دنیا نیست و باید در این
دنیا تلاش کنیم تا دوباره به اون جایگاه اصلی و لقاءالله برسیم.
گریه و اشک ریختن تجلی حالت های درونی انسان است که به صورت کلی
عامل گریه دو چیز است.
غم و اندوه از دست دادن چیزی و شوق رسیدن به چیزی باعث گریه و
اشک میشود.
وقتی خداوند حضرت آدم را از آن جایگاه به زمین آورد،آدم بخاطر
فراق و دوری از آن جایگاه گریه کرد.شاید توجه کرده باشید که وقتی نوزادی متولد
میشود شروع به گریه کردن میکند و این گریه ،بخاطر آمدن در این دنیا و دوری و فراق
از آن جایگاه اصلی است.
حال همانطور که در نکات قبلی گفته شد،امام حسین(ع) تجلی کامل
اسماءالهی و مقام نورانیت و کمالات الهی است و یادآور آن جایگاه اصلی انسان است.
وقتی به امام حسین(ع) نظر میکنیم و متوجه آن جایگاه و مقام
امام حسین(ع) میشویم،ناخودآگاه بخاطر دوری از آن
جایگاهی که داشتیم و در طلب رسیدن به آن جایگاه اشک از چشم ها سرازیر میشود.
قال الحسین (ع) : أ َنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی
مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر
من کشته ام براى اشک، مؤمن یادم نکند جز آنکه گریه اش گیرد.
در زیارت اربعین داریم:
اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ
سلام بر اسیر ناراحتی های شدید و کشته ی اشک ها
در زیارت عرف داریم:
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَرِیعَ الْعَبْرَةِ السَّاکِبَةِ
سلام بر تو ای افتاده و کشته ی اشک ریزان
در نکته قبلی گفته شد که اهل بیت و بخصوص امام حسین(ع) نشان
دهنده ی همه کمالات خداوند است و محبت به این خاندان باعث میشود یک اتحاد روحی بین
عاشق و معشوق ایجاد شود و وقتی این اتحاد ایجاد شد،باعث میشود که صفات معشوق در
عاشق هم ایجاد شود.
اشک ریختن و گریه کردن تجلی حالت دورنی است که همانطور که گفته
شد بخاطر از دست دادن چیزی ویا شوق رسیدن به چیزی در انسان اتفاق می افتد.
اگر قلب انسانی بخاطر گناه،کدر و سیاه نشده باشد(امام علی (ع)
میفرماید: «ما قست القلوب الا لکثرة الذنوب؛ دل ها
جز با گناه سخت نمی شود)ناخودآگاه
وقتی به یاد امام حسین(ع) افتاد اشک از دیدگانش سرازیر میشود.
قلب انسان خود به خود متوجه مقام بالای امام حسین(ع) میشود و
آن جایگاه اصلی را میشناسد و معشوق اصلی خود را پیدا میکند و در طلب آن و شوق
رسیدن به او تلاش میکند و اشک و گریه تجلی آن حالت درونی است.
اگر بخواهیم از منظری دیگر نگاه کنیم، گریستن، به ظهور درآوردن
صفت رحمت در طرف مقابل است.همانطور که نوزاد وقتی چیزی را میخواهد شروع به گریه
کردن میکند و باعث میشود که مادر رحمت خودش را بروز دهد و به طلب او پاسخ دهد،گریه
و اشک ما هم باعث میشود که امام حسین(ع) که دارای ولایت مطلق کلیه است بر قلب ما
نظری کند.
از طرفی گریه، صفت رحمت است که یکی از صفات بارز الهی است تا با اظهار آن،بقا و الفت اجتماع همواره برقرار باشد،بنابراین،صفت بارز رسولی هم که برای آنان فرستاده،رحمت قرار داده است:
وَما اَرْسَلْناکَ اِلّا رَحْمَةً لِلعالَمینَ.
(ای پیامبر)
ما تو را فرستادیم تا رحمتى بر اهل عالم باشی - سوره انبیاء، آیه 107.
ظلم و ستم و عصیان زمان های جاهلیت تا زمان حضرت سیدالشهدا به
درجه اعلی خود رسید، و صفت رحمت را به فراموشی سپرد به گونه ای که ام کلثوم در خطبه
خود فرمود:
"و نزعت الرحمة من قلوبکم..."
و رحمت،از دل های شما کنده شده است.
حال،سیدالشهدا با کلام"أ َنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ"
میخواهد بفرماید من کشته شدم تا این صفت،با گریاندن و گریستن در مصایب من آشکار و
در نتیجه رحمت الهی شامل حال امت شود.
شاهد بر این گفتار سخنان امام صادق(ع) است که میفرماید:
الحمدلله الذی فضلنا علی خلقه بالرحمة و خصنا اهل البیت
بالرحمة….
ستایش از آن خداوندی است که با صفت رحمت، ما را بر مخلوقاتش
برتری بخشید و رحمت خاص خود را ویژه خاندان ما گردانید
و هیچ کس از روی رحمت برما و برنچه به ما رسیده است گریه نکند،مگر اینکه پیش از جاری شدن اشک از چشمش،خداوند او را شامل رحمت خود نماید و اگر یک قطره از اشک هایش در جهنم بیافتد،آتش آن را خاموش میکند،به حدی که گرمایی برای آن باقی نمیماند...(کامل الزیارات-باب32-ص 101-روایت 6)
این حدیث شریف به خوبی روشن میکند که هنگامی که بنده ای صفت رحمت را به بهترین خلق خدا ظهور دهد،خداوند هم رحمت بی انتهایش را شامل وی خواهد نمود به گونه ای که هیچ گناهی بر او نماند.
حال شاید این سوال پیش آید که چرا اهل بیت و پیامبران با اینکه در آن جایگاه هستند ولی باز برای امام حسین(ع) گریه میکنند؟؟
درجه اول گریه برای مردم عوام و معمولی است که معمولا برای غم و اندوه و مصیبت های کربلا گریه میکنند .این گونه افراد با شنیدن مصیبت های امام حسین(ع) و روضه هاست که اشک میریزند و به واسطه ی این اشک یک نوع اتحاد پیدا میکنند.
درجه بعدی اشک بخاطر شوق ومحبت به آنها و مقام آنهاست.سطح این نوع گریه کمی بالاتر است و نتایج بالاتری هم خواهد داشت.این نوع افراد که کم هم هستند نقص وجودی خود را فهمیدند و معشوق خود را هم پیدا کردند و از سرمحبت و شوق رسیدن به آن جایگاه اشک میریزند و به واسطه همین اشک و گریه و محبت اتحاد روحانی با امام حسین(ع) پیدا میکنند.
درجه بعدی که مخصوص اهل بیت و اولیا خداست،اشک از سنخ عشق است.خود اهل بیت به آن جایگاه اصلی رسیده اند و صاحب ولایت مطلق کلیه و مقام نورانیت هستند ولی برای حفظ آن جایگاه و مقام برای امام حسین(ع) که مظهر کامل آن مقام است، اشک میریزند.برای همین همه انبیاء و اولیا برای امام حسین(ع) اشک ریخته اند و بدون اشک برای امام حسین(ع) این جایگاه و مقام را نداشتند.
از طرفی چون همه مردم نمیتوانند به سطح شوق و محبت و به سطح عشق برسند و در همان سطح غم و اندوه و مصیبت می مانند باید کربلاهمراه با مصیبت و بلا باشد که عموم مردم بتوانند از آن بهره مند شوند.یکی از دلایلی که کربلا آغشته به مصیبت و سختی و بلاست،بخاطر همین موضوع است.
یاعلی مدد
بسم رب الحـــــــــــیدر(ع)
بخش سوم
راز محبت به امام حسین(ع)
اگر چه در ظاهر هر موجودی کمالات خودش را دوست دارد و یا کمالی را در چیز دیگری میبیند و آن را دوست میدارد مثلا عالمی کتابی را که مینویسد، دوست دارد و یا فردی به فرد دیگری بخاطر زیبایی او عشق میورزد اما در واقع همه کمالات از آن خداست و همه موجودات تجلی اسماء او هستند و اگر عشقی هم هست،همه اش به خدا برمیگردد و در باطن همه خداوند را دوست دارند چون همه کمالات از اوست .
یاران فداکار جدم امام حسین(علیه السلام) در زیر ضربات شمشیر و نیزه دشمن احساس درد نمى کردند.
یاعلی مدد
بخش دوم
خصیصه خاص سید الشهدا
مثلا مقام تسلیم و توکل و رضا و ... که از آثار مقام نورانیت است،به هر اندازه که در شخص بیشتر ظاهر شود،برای او مقام و منزلت بالاتری در بهشت خواهد بود.
درسته که بقیه ائمه هم واسطه فیض بودن و شهادت آنها هم برای همه موجودات سخت بود ولی این یک قاعده است که هر موجودی به دنبال کمال مطلق است و هرچه کمال بشتر و بالاتری را ببیند،بیشتر عاشق او میشود.
حال امام حسین(ع) در کربلا،کمالات مقام نورانیت را به تمام معنا به نمایش گذاشت و ظهور داد و از دست دادن این امام معصوم که همه کمالات را به عرصه ظهور گذاشت،سخت بود چنانچه ملائکه به خداوند شکایت کردند که دیگر بس است،ما طاقت دیدن چنین صحنه هایی نداریم...
1. پس از آن که رسول اکرم- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- در زمان کودکىِ سیّدالشّهدا- علیه السّلام- خبر شهادت ایشان را به امّ سلمه مى فرماید، امّ سلمه عرض مى کند: «از خداوند بخواهید که این امر از وى دور شود.» حضرت در جواب مى فرماید:
«خواستم، ولى خداوند- عزّوجلّ- به من وحى فرمود:
«أَنَّ لَهُ دَرَجَةً لا یَنالُها أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقینَ ...»
مقامى براى اوست که هیچ یک از آفریده ها به آن نخواهند رسید.
بیان:
واضح است که توسعه ى جمله ى «لا یَنالُها أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقینَ»، همه ى آفریده ها، حتّى پیامبران و اولیاى الهى و ملایکه ى مقرّبین را در برمى گیرد. و این خود، بیانگر گفتار گذشته ى ما در خصیصه ى خاصّ آن بزرگوار است.
2. پس از حالت رؤیایى که سیّدالشّهدا- علیه لسّلام- جدّ بزرگوارش را در کربلا زیارت کرد، به اصحاب و نزدیکان فرمود: جدّم رسول اللَّه- صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- را با عدّه اى از اصحابش دیدم که به من فرمود:
«یا بُنَىَّ! أَنْتَ شَهیدُ آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَدِ اسْتَبْشَرَ بِکَ أَهْلُ السَّماواتِ وَ أَهْلُ الصَّفیحِ الْأَعْلى فَلْیَکُنْ إِفْطارُکَ عِنْدِى اللَّیْلَةَ ...»
اى پسرم! تو شهید آل محمّدى، و اهل همه ى آسمانها و اهل آسمانِ بالا، به قدومت خوشحال خواهند شد، پس امشب افطارت نزد من باشد ...
بیان:
اطلاق شهید آل محمّد به ایشان، در حالى که بیشتر و یا همه ى آل محمّد- علیهم السّلام- به واسطه ى شمشیر و یا سمّ شهید شده اند، خالى از ظرافت نیست.
با یکدیگر گفتگو میکردند و در نهایت برداشت آنها از این بیت آن شد که منظور خواجه شیراز از پیر مغان همانا حضرت مولا علی (ع) بوده و منظور از شیخ همانا حضرت آدم ابوالبشر. بدین ترتیب حضرت حافظ خواسته است به آدم ابوالبشر بگوید که از آنرو مرید مولا علی است که آدم در بهشت وعده داد که به سراغ میوه ممنوعه (گندم) نرود ولی رفت اما مولا علی در تمام عمر خود هیچگاه از نان گندم تناول نکرد و همواره نان جوین میخورد.
بخش اول
تبیین مقام نورانیت
طبق این آیات و روایات مشخص میشود که خداوند مخفی بود و هیچ کسی نمیتواند به ذات خداوند برسد و آن را ببیند و از طرفی خداوند دوست دارد آشکار شود و کمالات خودرا ببیند.بنابراین با اسما الهی تجلی میکند و مخلوقات را خلق میکند.در واقع مخلوقات چیزی جز اسماء الهی نیستند.
بسمالله الرّحمن الرّحیم
جایگاه اشک بر امام حسین(ع)
قال الحسین (ع) : أ َنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر
من کشته ام براى اشک، مؤمن یادم نکند جز آنکه گریهاش گیرد.
اشکی که در شیعه هست با ناراحتیهای عاطفی و احساساتی فرق اساسی دارد، اشک برای حسین(ع) عامل رابطه انسان است با مقاصد قدسی و لذا نه تنها شادی و نشاط را از شیعیان نمیگیرد، بلکه شادی و نشاط در زندگی شیعیان موج میزند.
ولی نباید آن را با لذتگرایی یکی گرفت، زیرا تفاوت زیادی است بین آن شادی که با پرهیزکاری همراه است و روح معنوی دارد با آنچه امروز در غرب هست که لذتگرایی در آن مقصد و معبود شده است. در شیعه، شور زندگی با یادآوری غم غربت نسبت به عالم قدس همراه است و با فرهنگِ مرگ آگاهی راه خود را از قهقهههای اهل غفلت جدا کرده و سعی دارد خود را در فرحِ حضورِ با حق حفظ کند و اشک بر حسین(ع) نوعی طلب آن فرح است و آنهایی که غم غربت در این دنیا را میشناسند میفهمند حزن مقدس چه حلاوتی دارد و مواظباند گرفتار لذتگرایی و خوشگذرانی اهل دنیا نشوند و از ارتباط با حقایق وجودی عالم محروم گردند.
شیعه و غم و شادی و اشک
در زندگی شیعه شادی و طرب موج میزند، اما نباید آن را با لذتگرایی یکی گرفت، تفاوت زیادی است میان آن شادی که با پرهیزکاری همراه است و وی دارد و آنچه امروز در فرهنگ غرب هست که در آن لذّتگرایی مقصد و معبود شده است.
در شیعه شور زندگی یا فرح، با یادآوری نوعی غمِ غربت نسبت به وطن معنوی، همراه است، که موجب حزن میگردد. این حالت از جمله حالاتی است که در اشعار عرفانی ما هویدا است و معلوم است که این حزن با ناراحتی عاطفی فرق بسیار دارد.
از آنجا که ما مرگ را در پیش داریم ناممکن است چون غافلان از غیب و قیامت از زندگی لذّت مستانه ببریم، و لذا فرهنگ شیعه در این «مرگآگاهی» راه خود را از قهقهههای مستانهی اهل غفلت جدا کرده است و با حزنی معنوی در فرحِ حضور است و متوجه است که ما در مقام موجوداتی معنوی با این عالم بیگانهایم و یک نحوه باطنگرایی را دائماً مدّ نظر داریم.
آنهایی که غم غربت را میشناسند در دل حزن مقدس، فرح و حلاوتی مییابند که قابل مقایسه با شادیهای اهل دنیا نمیباشد.دیدگاه شیعه با پیروی از ائمه«علیهمالسلام» این نکته را دائماً مدّ نظر دارد که این جهان ناقصتر از آن است که بتوان با نور حقیقت به طور کامل ارتباط پیدا کرد.
اگر این غم مقدس نبود عناصر شادیبخش افراطی بر زندگی تشیع غالب میشد و به مردمی تبدیل میشدند که بیشتر لذتگرا و خوش گذرانند.
حزن شیعه نیز به جهت احساس غم غربت یا حزن معنوی او است که خود را و بقیه را در این غم شریک میبیند و اگر این حزن معنوی نبود، خیلی زود فرح، شکل شادیِ بیمحتوا به خود میگرفت و گرفتار لذّتجویی حسی میشد.
جایگاه عزاداری برای امام حسین«علیهالسلام»
1- عزادران امام حسین«علیهالسلام» با حضور در مراسم عزای آن حضرت، در واقع خویشتن را مصیبتزده و داغدارِ حادثهی عاشورا مییابند، گریه سر میدهند و بیتاب میشوند.
2- در اشک برای حسین«علیهالسلام» آرامشی ویژه و لذتی خاص هست متفاوت با غمها و اشکهای زندگی روزمرّه، غم معنویت، غم سوختن برای مظلوم، غمی است منشأ حرکت، و پویایی اجتماعی افراد را افزایش میدهد و به قلب و روح انسان نشاط همدلی با مظلوم را پدید میآورد و لذا از تکرار این غم و اشک ملول نمیشود.
3- مهر و محبت به امام معصوم در ژرفای احساسات و عواطف شیعیان آن حضرت جای دارد و با تلاش شیعیان این پیوندِ عمیق عاطفی هرسال تکرار میشود، آنهم تلاش برای پیوندی عمیقتر. و لذا رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» فرمودند: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا» برای شهادت حسین«علیهالسلام» در قلوب مؤمنین حرارتی است که هرگز خاموش و سرد نمیشود.
4- با توجهِ عاطفی به حضرت امام حسین«علیهالسلام» سایر ابعاد شخصیت امام و اسلام مدّ نظر قرار میگیرد تا علاوه بر نظر به آزادگی و ظلمستیزی و ایثار و حقیقتجویی که غذای جان انسان است، به مقام امامت نیز نظر شود و آن دری میشود برای فهم معارف اسلامی از طریق روایات آن بزرگان، و فربهشدن در فضائلی چون صبر و حلم که زمینهی نزدیکی به امامان معصوم میگردد و مرز تولّی و تبرّی که عامل نجات جامعهی اسلامی است شکل میگیرد و معنویت به عنوان یک ارزش جا باز میکند.
5- گریه بر امام حسین«علیهالسلام» از نوع گریههای نیمهشب اولیاء الهی است که حسین«علیهالسلام» توانست آن را برای عموم مردم عملی کند و خودِ آن حضرت بهخوبی متوجه بودند که صحنهی کربلا عامل چنین گریههایی باید باشد تا زمینهی اُنس قلب با حقایق فراهم شود و حجابها بین عبد و معبود رفع گردد. چرا که هرکس ناظر آن اندازه زیبایی وفاداری بین حسین«علیهالسلام» و ابوالفضل عباس یا بین امام حسین«علیهالسلام» و حرّ شود، از عمق فطرت گریه سر میدهد تا از اتصال به این زیباییها محروم نباشد و موجب پایداری بر عهد خود با حقیقت میشود و پیوندی جاودانه را که بین جان انسان است با دل اولیاء الهی به صحنه میآورد.
بنا به فرمایش امام خمینی«رضواناللهعلیه»؛ «هر مکتبی تا پایش سینهزن نباشد، تا پایش گریهکن نباشد، حفظ نمیشود. گریهکردن بر عزای امام حسین«علیهالسلام»، زنده نگهداشتن نهضت و زنده نگهداشتن همین معنی است که یک جمعیتِ کمی در مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد... آنها از همین گریهها میترسند. برای اینکه این گریهای است که گریه بر مظلوم است، فریاد مقابل ظالم است».
با لباس سیاه به تنکردن و سینه و گریه جمعی نهایت تعلق خاطر را نشان میدهد که تا چه اندازه به آرمانهای شخص مظلوم وفادار است و نیز کودکان این جامعه را متوجه چنین تعلق خاطری میکند و با نمادهای کربلا و عاشورا آشنا مینماید.
رسول خدا(ص) فرمودند: «کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ- إِلَّا عَیْنٌ بَکَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَیْن» هر چشمى فرداى قیامت گریان است غیر از چشمى که در مصیبت حسین«علیهالسلام» گریه کند.
روایت فوق خبر از عمق تأثیر اشک بر امام حسین«علیهالسلام» در عمیقترین ابعاد انسان میدهد که در قیامت ظاهر میشود.
آنکس که عاطفهی خود را درست مدیریت کند و بخواهد بهترین مصداق را جهت تغذیهی عواطف بیابد، میپذیرد اشک برای اباعبدالله«علیهالسلام» موجب صیقل قلوب و گشادگی روح میشود و عامل رشد ایمان و حفظ آن از یک طرف ،و دوری از دنیا و صفات رذیله از طرف دیگر میشود.
اشک برای حسین«علیهالسلام» نمونهی به فعلیترسیدن ایمان است، زیرا ایمانی که به پاککردن قلب و زلالساختن دل و دگرگونی آن منتهی نشود، ایمانِ فعلیتیافته نیست و نمیتوان به وسیلهی آن ، انس با خدا را از یک طرف، و ایثار و فداکاری و جهاد از طرف دیگر بهدست آورد.
اشک برای حسین«علیهالسلام» موجب احیاء قلوب و آزادی عقل از اسارت هوسها و غفلت ها است و در همین راستا حضرت رضا«علیهالسلام» به «دعبل خزایی» میفرمودند: قصیدهی خود را در رابطه با شهادت حضرت سیدالشهداء«علیهالسلام» بخواند و حضرت با تمام وجود اشک میریختند و دو بیت نیز به آن اضافه نمودند.
استاداصغرطاهرزاده
بسم رب الحیدر(ع)
موانع ارتباط با مقام معنوی امام حسین(ع)
هرکس به مقام امام حسین(ع) نزدیک شود ،به بهشت لقاء و مقام رویت حقایق کبریایی دست پیدا میکند.
موانع ارتباط به دلیل بدمعرفتی و یا بی معرفتی عبارت است از:
1-نشناختن معنی درست دین داری:
یعنی کسی نداند که دین برنامه ای است که از طریق وحی آمده تا انسان را از مشغول بودن به خود برهاند و به خدا مشغول کند.
دنیا را کنار بگذارد و به خدا مشغول بشود.فکر میکنند دین فقط برای این
دنیاست و از دین فقط برای رفاه طلبی استفاده میکنند.انسان آمد در این دنیا
که بتواند به عالم غیب وصل شود و به اون حقیقت اصلی خودش برگرده ولی بعضی ها
خودِاصیل را فراموش کردند و به دنیا مشغول شدند.
2-نشناختن مقام نبوت:
یعنی کسی نفهمد که نبوت و نبی برای هماهنگ کردن عالم غیب با روح انسان است.
شریعتی که توسط نبی آورده میشود،برنامه است از طرف خدا برای رسیدن به
جایگاه اصلی.تمام دستوران دین برای آن است که ما روحمون را با عالم غیب
هماهنگ کنیم.
بعضی ها فکر میکنند دستورات دین فقط نوعی قرارداد است که در زمان های مختلف و در شرایط مختلف قابل تغییر است.
3-نشناختن مقام امامت:
امامت تجسم دین داری مطلق است که امام قدرت هدایت درونی و بیرونی را دارد.
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا(سوره سجده آیه 24)
ائمه مقامشون مقامی است که هدایت به امر دارند.
همونطور که میدانید، یک خلق کردن داریم و یک امر کردن.
امر کردن مقام کن فیکون است.به هرچیزی بگویند باش،میشود.با یک نظر کردن مس وجود را تبدیل به طلا میکنند.
امام یک مقام تکوینی دارد که در تکوینیات تصرف میکند و یک مقام تشریعی که
انضباط اجتماعی را بوجود می آورد که انسان بتواند از بهره هایی که از طرف
اجتماع بهش میرسد،استفاده کند.
هدایت درونی و هم هدایت بیرونی
هدایت درونی یعنی الهیت انسان را نشان میدهند.میتونند انسان را به کمال برسونند.
هدایت بیرونی هم مربوط به جامعه و اعتباریات و قرارداد هاست که تمام صحت را به ما نشان میدهند.
یک وقت ما امام را اصلا نمیشناسیم،پس موقعی که چیزی را نمیشناسیم چی ازش بخواهیم؟؟
وقتی نمیدونیم هدایت به امر دارند پس چی ازشون بخواهیم؟؟
(درکتاب "مبانی نظری نبوت وامامت" بیشتر توضیح داده شده. در کتاب هایی که
در مورد شناخت ائمه است هم میتونیم مقام اهل بیت را بیشتر درک کنیم)
4- فرهنگ امام که هدایت به وسیله محبت است را باید با دید عرفانی نگاه کرد.
اگر کربلا را فقط از دید سیاسی نگاه کردیم،از حقیقت کربلا باز میمونیم.
باید کربلا را با چیزی فوق عقل نگاه کرد...نباید در حد احساسات ماند و نباید فقط از طریق عقل بهش نگاه کرد.
اگر کسی فقط با عقل نگاه کرد،گریه براش معنایی ندارد.عقل خوب است ولی کافی نیست.
کسی میگفت من کتاب تحریفات عاشورا از شهید مطهری را خوندم و بعد از اون
دیگه اشک نداشتم.گریه نمیکردم.این بخاطر این است که فقط با عقل دارد نگاه
میکند.
باید از دید عاطفه و قلب نگاه کرد.عاطفه فوق عقل است.نگاهی است همه جانبه!!!
5-ارتباط نداشتن با خود فرمایشات امام.
دل اگر سالم باشد به طور طبیعی شیدای امام حسین(ع) است.
باید بتونیم با خود فرمایشات امام ارتباط برقرار کنیم.همانطور که گفته شد،کلام اهل بیت هم مثل قرآن بطن دارد و بطن آن نیز بطن دارد.
باید در فرمایشات امام از مدینه تا کربلا و خطبه هایی که گفته است،خوب تدبر کنیم.
کربلا خودش مکتب است.یک مکتب کامل است یعنی خودش تجسم عینی اسلام است.
6-نهضت امام حسین(ع) وسیع تر از حکومت بر کوفه بود.
بعضی ها فکر میکنند که امام بخاطر نامه کوفیان بود که حرکت کرد.کوفیان امام را گول زدند و امام گول خورد و شهید شد.
اگر کسی اینگونه فکر کند،نمیتواند با امام حسین(ع) ارتباط برقرار کند.
اگر کوفیان نامه هم نمیدادند امام باز حرکت میکرد.
امام حسین(ع) قبل از نامه مسلم که نوشته بود کوفیان همه منتظر شما هستند،خبر از شهادت میدهد و میگوید هرکی با من همراه بشود شهید میشود.
امام حسین(ع) سعی دارد ماموریت خود را به بهترین وجه انجام دهد.برای همین در جایی میفرماید که مگه شما کوفیان نامه ننوشته اید؟؟
درجایی خبر از شهادت میدهد در حالی که هنوز نامه مسلم به دستش نرسیده که خبر از بیعت کوفیان بدهد!!!
در جایی به حرمیگوید که اگه میخواهی برمیگردیم؟؟!!
در جایی میگوید من برای زنده نگه داشتن اسلام قیام کردم.
اگر کسی نداند فکر میکند امام چون ترسیده اینگونه با تناقض حرف میزند ولی
حقیقت این است که امام حسین(ع) همه این حرکات را انجام میدهد که هیچ بهونه ای
برای دشمن باقی نگذارد.
میخواهد مظلومیت خودش را به نمایش بگذارد.به عبارتی حق یک طرف و باطل در
طرف دیگر که آیندگان بتوانند به درستی از کربلا بهره بگیرند و منحرف نشوند.
به حر میگوید که برمیگریدم چون ابن زیاد تبلیغ کرده بود که اینها شورشی
هستند و میخواهند شلوغ کنند.امام به حر میگوید برمیگردیم چون میخواهد حجت
را تمام کند که ما شورشی نیستیم.
اگر این حرکات و سکنات امام نبود عده ای تبلیغات یزید و ابن زیاد را باور میکردند.
ولی امام حسین(ع) مظلومیت خودش را با این حرکات نشون داد.هیچ بهونه ای برای دشمن باقی نگذاشت.
7- ندانستن این که شهادت،از ارکان اصلی نهضت اباعبدلله است.
امام باید شهید میشد.
باید خون ریخته شود تا اسلام زنده بماند...(درنکات قبلی توضیح داده شد)
8-زیارت عاشورا...
بهریتن راه ارتباط با مقام معنوی امام حسین(ع) ،زیارت عاشوراست.
یا علی مدد
بسم رب الحــــــیدر(ع)
کربلا،سیرعشق الهی جهت ظهور اوج بندگی
بسم رب الحــــــــیدر(ع)
عصبیت،انگیزه اصلی مقابله با امام حسین(ع)
"اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا"
ما در زیارت عاشورا به عصبیت لعنت میفرستیم.همانطور که در نکات قبلی گفته بودم عصبیت یعنی اسلام جدای از معنویت.
اگر اسلام در حد ظاهر و قالب حفظ شود و به معنویت نرسد، باعث عصبیت میشود.
تولید بدون توحید...
مدرک گرفتن بدون معنویت..
حفظ کردن قرآن بدون دلدادگی با خدا...
کتاب های معرفتی خواندن بدون آوردن قلب و ارتباط باطنی...
پیشنماز مسجد شدن بدون روح معنوی...
همه اینها باعت عصبیت میشود.همه اینها چون در حد ظاهر شد،باعث عصبیت میشود.
امام حسین(ع) در روز عاشورا میخواهد اتمام حجت کند و به آنها بفهماند که شما هیچ دلیی جز عصبیت برای مقابله با من ندارید.
برای همین امام در روز عاشورا در خطبه ای میفرماید که مگر من کسی از شمارا کشتم؟؟
مگر حقوقی از شمارا پایمال کردم؟؟
مگر ظلمی به شما کردم؟؟
با وجود هلهله بعضی از افراد در سپاه عمربن سعد ولی بازم امام این حرف هارا
میزنند که برای مردم اتمام حجت شود و آیندگان بفهمند که این مردم بخاطر
هیچی امامشان را کشتند.امام با اینکار مظلومیت خودشان را به بشریت نشان دادند.
عصبیت ممکن است به جایی برسد که بخاطر کیسه ای گندم،امام معصوم را بکشیم.برای همین در زیارت عاشورا به این عصبیت لعنت میفرستیم.
در هیچ یک از دعاها انسان اینقدر به خودش جسارت نمیدهد که این درخواست را از خدا بکند و بگوید:
"اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ "
ای حسین،من با محبت به تو و دشمنی با مقابلین تو این حق را به خودم میدهم
که این درخواست را بکنم.یعنی اینقدر محبت به حسین(ع) و لعنت فرستادن به دشمنی
دشمنان امام حسین(ع) به جایی میرسیم که این درخواست را از خدا میکنیم.
ما نباید فقط با دشمن امام حسین(ع) بد باشیم،بلکه باید با دشمنی دشمنان امام حسین(ع) بد باشیم.
یعنی خود شخص زیاد مهم نیست(نه اینکه مهم نباشد ولی مهم تر اون فرهنگی است که به
مقابله امام حسین(ع) ایستاده است) ،اون فرهنگ و افکار و عقایدی که باعث مقابله با
امام حسین(ع) شد،باید به اونها لعن فرستاد.
تمام کسانی که در زیارت عاشورا لعن میکنیم،مبانی فکریشون این بود که اسلام را در حد ظاهر حفظ کنند و از معنویت ساقط کنند تا خودشان بر مسند حکومت باشند.چون وقتی بنا بر معنویت باشد،مردم برای حکومت دنبال کسی میکردند که آنهارا به معنویت برسانند و چه کسی بهتر از اولاد پیامبر(ص).
در مبانی اخلاق هم به ما توصیه شده است که نباید با فرد جاهل بد باشیم.بلکه باید با جهل اون شخص بد باشیم.
ولی کفار فرق میکند...خداوند در قرآن فرموده است که اگر شخص مسلمان باشد با جهلش بد
باشید ولی اگر کافر بودد کلا آنها را دوست نداشته باشید.از جمله
یهودیان و نصرانی ها...چون اونا کافر شدند.
یا علی مدد
بسمه تعالی
مقام توحید
در معرفت نفس توحید را درک کردیم.
توحید یعنی خدا عین قدرت است.عین اراده است.عین علم و عین حکمت است.
توحید یعنی ذات و صفات با هم یکی است.یعنی خدایی نداریم که علیم باشد و خدای دیگری که حکیم باشد.
یا به معنای دیگر صفت علیم بودن از خداوند جدا نیست.یعنی نمیشود که 30 درصد از خدا علیم باشد و 20 درصد از خدا حکیم.
نمیشود این صفات را در خدا جمع بست.خدا خدایی است که عین قدرت است،عین اراده
و عین عزیز بودن است.علیم بودن از حکیم بودن جدا نیست و حکیم بودن از سمیع
بودن جدا نیست.
ذات و صفات یکی است.توحید یعنی این.
حالا که توحید یعنی خدا عین اراده است،پس هرجا اراده خدا در صحنه باشد،خداوند در صحنه است.
حالا اگر انسانی فهمید که اراده ی خدا فعلا چنین است،وارد این صحنه میشود.چون میخواهد به خدا نزدیک بشود.
اگر انسان آنچه را خدا اراده کرده ،انتخاب کند،نور حضور خداوند در قلب او
تجلی میکند و این مشروط به آن است که خودرا در آغوش اراده خدا بندازد و
ایثار و از خودگذشتگی در راه خدا را آغاز کند.
پیامبر در مدینه به امام حسین(ع) الهام کرد که " یَا حُسَیْنُ اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا"
ای حسین خارج شو( و به سوی عراق برو )که خدا میخواهد تورا کشته ببیند.
این یعنی اراده ی خداوند این است که امام حسین(ع) درکربلا شهید بشود.حالا که اراده
خداوند این است،پس خود خداوند در این اراده حضور دارد،چون هرجا اراده ی خداوند هست،خدا هم هست چون خداوند عین اراده است.
امام حسین(ع) هم قبول میکند.
این به این معنا نیست که امام حسین(ع) مجبور بود خارج بشود و اختیار نداشت.
امام حسین(ع) میدانست اراده ی خداوند اینچنین است،برای همین با اختیار خودش به سمت
کربلا رفت.میتوانست نرود ولی برعکس، همه تلاش و همت خود را کرد که زیباتر
کربلا را بوجود بیارود.
الآن شبهه ای که بعضی از این روشنفکرای احمق مطرح میکنند این است که چرا امام
علی(ع) با اینکه میدانست اگه برود مسجد،ضربت میخورد و شهید میشود،پس چرا رفت؟؟؟
این خودکشی نیست؟؟
اگر نمیدانست که شهید میشود،دیگر امام نیست و علم غیب ندارد و اگر میدانست شهید میشود،چرا رفت؟؟؟این کار عقلی نیست؟؟
چرا از این دید به قضیه نگاه میکنند و سعی نمیکنند بفهمند که امام با اینکه
میدانست،رفت.این مقام بزرگی است که تو بدونی اینجا کشته میشی و با اینکه
میدونی، بری.
در معرفت نفس داریم که ما تکویناً دارای مقامی هستیم و تشریعاً باید به اون مقام با اختیار و اراده خودمون برسیم.
حالا امام علی(ع) و امام حسین(ع) با اختیار خودشان سعی میکنند تشریعاً با آن
مقامی که تکویناً دارند هماهنگ بشوند.به این میگویند هماهنگی بین تکوین و
تشریع.
خداوند تمام این حادثه ها در علمش هست.نه به این معنا که حالا چون میداند ما این کار را میکنیم،پس ما مجبوریم.نه.!!
خدا علم دارد که ما وقتی می آییم در دنیا،با اختیار خود چیکار میکنم.درواقع علم به اختیار ما دارد.
اهل بیت هم همینطور هستند.
ائمه هم میدانند که مثلا این فرد در این صحنه با اختیار خودش،کدام طرف را انتخاب میکند!!!
حالا خدا علم به این دارد که روزی ابوبکر با اختیار خودش خلافت را از امام
علی(ع) میگیره و بعد روزگار این چنین میشود که سپاهی با اختیار خودشان جلوی
امام حسین(ع) را میگیرند و شخصی به نام امام حسین(ع) با اختیار خودش جلوی این
سپاهیان را میگیرد و میتواند اسلام را نجات بدهد.خدا در علمش تمام این
اتفاقات و حوادث تا آخر قیامت هست.
برای همین خدا اینگونه اراده میکند که زمینه هدایت بندگان فراهم شود و اراده خدا این است که حسین(ع) در کربلا شهید شود.
حالا در آن زمان چرا امام حسین(ع)؟؟؟
چون امام حسین(ع) با اختیار خودش اینقدر وسعت روح پیدا کرده که مظهر حقیقت
کربلا در زمان خودش است.یعنی در علم خدا بود که امام حسین(ع) وقتی بیاد در
دنیا میتواند با اختیار خودش به این مقام برسد.
نه اینکه از اول خدا اینهارا اینگونه اراه کرده که امام باشند.
اول خدا در علمش هست که این افراد در دنیا چه وسعت روحی پیدا میکنند،بعد
خدا یه سری مقامات ویژه را به ائمه میدهد.مثلا مقام طهارت که در نکات قبلی
گفتم.درست است ائمه عین پاکی است و معصوم است ولی حالا باید با اختیار خودش
این معصومیت و پاکی را حفظ کند.برای همین است که نماز شب برای پیامبر واجب
بود.چون باید این مقام عظیم را حفظ کند.
یا علی مدد
بسمه تعالی
"حسین منی و انا من الحسین"
پیامبر(ص) فرمود:حسین منی و انا من حسین.
یعنی چی؟؟
حسین(ع) از من است. خب تا اینجا به ظاهر معنی میدهد!! حسین(ع) نوه پیامبر بود.
در ادامه میفرماید: من از حسینم. یعنی چی پیامبر از حسین است؟؟؟
این جمله یعنی وجود مقدس پیامبر(اسلام) و وجود مقدس امام حسین(ع) در کربلا، جمعا میشود اسلام کامل.
اسلام محمدٌ الوجود و حسینیٌ البقا است.
یعنی در پیدایش اسلام،پیامبر نقش داشت و در بقا اسلام،امام حسین(ع) نقش دارد."انا من حسین" یعنی از طریق امام حسین(ع) شریعت ادامه پیدا میکند.اگر امام حسین(ع) نبود،اسلامی هم نبود. ولی همانطور که قرآن بطن دارد،سخنان اهل بیت هم هرچی عمیق تر شوید،نکات بیشتری نصیبتان خواهد شد.
همانطور که پیامبر و اسلامی که توسط پیامبرآورده شد،هدایت کننده است،حسین(ع) هم هدایت کننده است.حسین(ع) از جنس نبوت است و همه مقاماتی که برای نبوت است در یک جلوه ی دیگر برای امام حسین(ع) است. همانطور که از طریق اسلام در زندگی دنیایی و آخرتی از جهنم دور میشویم،از طریق حسین(ع) هم از آتش دور میشویم. عمده آن است که حجاب های بین خودمون و امام حسین(ع) و حقیقت کربلا را رفع کنیم.
گفتم همانطور که برای شناخت قرآن،چیزی بالاتر از عقل میخواد،برای شناخت
کربلا و امام حسین(ع) هم باید فوق عقل باشید و آن عرفان یا همون قلب است که
بالاتر از عقل است.
گاهی مردم اسلام را نمیپسندند و گاهی آنچه میپسندند اسلام نیست،برای همین در هر دوصورت نمیتوانند از اسلام بهره مند بشوند.
همین قضیه برای امام حسین(ع) هم صدق میکند.گاهی کلا امام حسین(ع) را قبول ندارند و
یا آنچه قبول دارند،امام حسین(ع) نیست.امام حسین(ع) ساختگی است.
با خواندن یک آیه از قرآن کریم،ممکن است نوری بگیریم و معرفت بگیریم ولی این
همه ی قرآن نیست.باید از همه ی قرآن استفاده کرد.امام حسین(ع) هم همینطور است که
نباید در حد سینه زدن و عزاداری معمولی بمانیم. باید بالاتر بریم.
کربلا خیلی خیلی عظیم است.تمام حرکات و سکنات امام در روز عاشورا مفاهیم عظیمی را به ما میرساند.این که میگویند اولین کسی که برا امام حسین(ع) گریه کرد،حضرت آدم(ع) بود.این یعنی آدمیت برای امام حسین(ع) گریه کرد.
تنها حضرت آدم(ع) نبود که به شجره ممنوعه نزدیک شد.
اگر فقط حضرت آدم به شجره ممنوعه نزدیک شد،پس چرا حکم بیرون شدن از بهشت برای همه اطلاق شد؟؟؟
اگر شیطان بخاطر سجده نکردن به حضرت آدم(ع) بود که از بهشت بیرون شد،پس چرا با
ما لج کرده و مارا وسوسه میکند و قسم خورده است که آدم و فرزندانش را وسوسه
میکنم؟؟؟اگر فقط حضرت آدم به شجره ممنوعه نزدیک شد،چرا مارا از بهشت بیرون کردند؟؟؟
پس قضیه چیزی دیگریست.
حضرت آدم(ع) نبود که به شجرعه ممنوعه نزدیک شد.بلکه آدمیت و انسانیت بود.
حضرت آدم(ع) نماینده ی انسانیت و آدمیت بود.ملائکه به آدم(ع) سجده نکردند،بلکه به انسانیت و آدمیت سجده کردند.
شیطان با انسانیت بد بود.برای همین تا قیامت هرکی میخواد مسیر انسانیت را پیش بگیرد،شیطان قسم خورده که من آن شخص را منحرف میکنم.
پس مقام انسانیت و آدمیت برای امام حسین(ع) گریه کرد.به عبارتی راه انسانیت در پیش گرفتن ،راه حسین (ع) است.
امام علی(ع) به امام حسین(ع) در دوران کودکی میفرماد: "یا عبرة کل مومن" یعنی ای عبرت هر مومن.
عبرت یعنی عبور کردن.امام حسین(ع) باعث عبور و رسیدن به جایگاه اصلی انسان
میشود.نباید در حد ظاهر خودمان را متوقف کنیم.باید عبور کنیم.هرچی عبور کنیم
به جاهای بزرگتری میرسیم.
در روایت داریم که پیامبر در دوران نوزادی امام حسین(ع)،انگشت خود را در دهان امام حسین(ع) میگذاشت و امام حسین(ع) از اون طریق تغذیه میشد.
این به همین سادگی نیست.امام حسین(ع) از این طریق از پیامبر(ص) مدد روحی میگرفتند.
در کربلا داریم که علی اکبر بعد از بار اول که رفت میدان و برگشت،خدمت امام حسین(ع) رسید و گفت من تشنه ام و زبانش را در دهان امام حسین(ع) گذاشت.
یعنی خود علی اکبر نمیدانست که پدرش هم تشنه است؟؟؟
یعنی خودش نمیدانست که امام حسین(ع) چند روزی است که آب نخورده است؟؟؟
چرا میاد به بهانه تشنگی،زبانش را در دهان پدرش میگذارد؟؟
علی اکبر از این طریق از امام حسین(ع) مدد روحی میگیرد.پدرش یعنی امام حسین(ع)،
ولی الله و واسطه ی فیض در کل عالم است.برای همین به این بهانه از امام
زمانش مدد روحی میگیره.داریم که علی اکبر در بار دوم که رفت میدان 120 نفر
را کشت.
بعضی از آدمهای احمق اینهارا نمیدانند و میگویند اینها خرافات است. مگر میشود یه فرد،200 نفر را بکشد؟؟
بله،با این مدد روحی میشود.
یا علی مدد
بسمه تعالی
معنای نیایش آخرین نیایش امام حسین(ع)
وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِی السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
وَإِنَّهُ لَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُم بِحُکْمِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ
آیات 75 تا 79 سوره نمل.
این آیاتی است که در مورد تحریفات قوم یهود آمده است.
خدا به پیامبروقتی پیامبر(ص) میگوید که هر حادثه ای که درست کنید،این یهودیان آن را تحریف میکنند ولی منِ خدا آن را حفظ میکنم.
خدا با آوردن این قرآن ،تحریفات یهودیان را خنثی کرد.
یکی از تحریفاتی کردند این است که نوشتند:
حضرت داوود(ع) روی پشت بام خانه بود که دید زنی زیبا در خانه ای آب تنی میکند.
گفت این زن کیست؟؟
گفتند این زنِ فلان سردار است.
حضرت داوود(ع) گفت که اون سردار را بکشید و رفت با اون زن نزدیکی کرد و حضرت سلیمان(ع) به دنیا اومد.
یعنی میخواهند بگویند پیامبر خدا،حرام زاده بود.از طرفی هم میگویند که پیامبران آدم های بزرگ و خوبی هستند.
یعنی اینکار را کردند که راه را برای خودشون باز کنند.هرکسی خواست میتواند زنا کند و ایرادی ندارد همانطور که پیامبر خدا کرد.
یا مثلا طوری در کتابها را تحریف کردند که میگویند: قوم برتر، بنی اسرائیل
است و خدا بقیه مردم را برای خدمت کردن به این قوم خلق کرده است.
حالا خدا به پیامبر(ص) فرمود که شما هر صحنه درست کنید،یهودیان سعی بر تحریفش دارند .
و در ادامه میفرماید که در قرآن،همه نقشه های آنها رسوا شده است.
و بعدش میفرماد وَإِنَّهُ لَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ.
یعنی در این حادثه هایی که اونها تحریف کردند و خدا خنثی کرده، هدایت کننده و باعث رحمت میشود.
هدایت و رحمت برای کسانی که مومن هستند و به مقام ایمان رسیده اند.
ابوبکر و عمر اموی نبودند ولی عثمان اموی بود.
معاویه هم از مشاوران رومی و یهودی استفاده میکرد.تمام سعیشان این بود که اسلام را تحریف کنند.تمام آیات را وارونه تفسیر میکردند.
معاویه میدانست برای اینکه خودش در صحنه باقی بماند، باید حق را از بین ببرود.حال با مجسمه حق
یعنی حضرت علی(ع) را کاری کرد که وقتی خبر شهادتش به شام رسید،گفتند که مگر
علی(ع) نماز میخواند؟؟
آیه هایی از قرآن را که درمورد علی(ع) بود را به نفع خودش تغییر داد.
کاری کرده بود که همه فکرمیکردند معاویه حق است.اینقدر جو زمانه را تغییر داده بود که نمازجمعه را چهارشنبه میخواند ولی کسی حرفی نمیزد.مفسرانی از یهود را در کاخ خود داشت که حدیث به نفعش جعل میکردند.
ولی خداوند میفرماید من راه را از خطرات حفظ میکنم.اگر کسی اهل ایمان باشد،همین یاد کردن خودش هدایت و رحمت است.
داریم روایت که خود یاد کردن حضرت علی(ع)عبادت است."ذکرِعلیٌ العِبادة"
خود یاد کردن حادثه کربلا عبادت است."هُدًى وَرَحْمَةٌ" هم هدایت میکند و هم موجب رحمت میشود.
خودتان ممکن است حس کرده باشید که وقتی از امام حسین(ع) و امام علی(ع) یاد میکنید ،قلبتان آماده پذیرش نور الهی میشود.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُم بِحُکْمِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ
خداوند میفرماید،من خودم جریان را به پیش میبرم و حکم میکنم.او عزیز و علیم است.
عزیر به معنی این است که هیچ مانعی دربرابر اراده اش که نافذ است، نیست.
علیم هم یعنی عالم به همه چیز است.میداند که چطوری حکم کند.به همه جوانب عالم است.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ
تو در مسیری هستی که حق آشکار است.
گاهی موقع ها ما میخواهیم یه موضوعی را بیان کنیم.میدانیم حق است ولی رسا و روشن نیست.نمیتوانیم روشن و واضح بیانش کنیم.
حالا مسئله کربلا هم حق و هم رسا و روشن است.کسانی که اهل ایمان باشند میتوانند ازش استفاده کنند.
خداوند میفرماید تو بیا در کربلا،باقیه اش را توکل کن به من.به پیامبر(ص) فرمود تو رسالتت را انجام بده،بقیه اش با من.
خود خداوند این رسالت را از خطرات حفظ میکند.
امام حسین(ع) این سنت الهی را میدانست.برای همین دیگر نگران و دلواپس نبود.
امام خمینی(ره) میگفت : ما مامور به وظیفه ایم،مامور به نتیجه نیستیم.نتیجه با خداست. امام خمینی(ره) میدانست در مسیر حق است.برای همین نگران نبود.
در عملیات چزابه یکی از فرماندهان میگفت ما منطقه ای را گرفته بودیم و
باید نگهش میداشتیم.ولی عراق سه روز پشت سرهم از صبح تا شب همینطور بمب
باران میکرد.
سه روز بود بچه ها آب و غذا نداشتند و از طرفی هم نمیشد منطقه را رها کرد.
بعد از چند روز نیروهای تازه نفس رسیدند ولی منطقه زیر بمباران بود.ناگهان لحظه
ای بمباران قطع شد،نیرو های تو منطقه از دِپو و سنگرها آمدند بیرون که
برگردند عقب و نیروهای تازه نفس داشتند میرفتند جایگزین اون نیروها.
ناگهان دیدم هواپیماهای عراقی ظاهر شدند.حالا همه نیروها این وسط در حال جایگزین شدن بودند.
فرمانده میگفت همونجا چشمامو گرفتم و نشستم و گفتم ای خدا همه چی تموم شد.حالا همه کشته میشند.
بعد از چند لحظه چشمام را باز کردم دیدم همه ی بمباهایی که انداختند،هیچ کدومشون منفجر نشده است.
اینها اتفاقات ساده ای نیست...
حالا شاید کسی این را باور نکند و یا باورش براش سخت باشد ولی دیگر حادثه طبس برای هیچ کسی پوشیده نیست.
آمریکا آمده بود که نظام را واژگون کند ولی شن ها مامور خدا بودند.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ
إِنَّکَ برمیگردد به پیامبر.پیامبر هم یعنی اسلام.
یعنی شما هرچقدر در مسیر اسلام باشید،مطمئن باشید خدا برای شما برنامه دارد و شمارا حفظ میکند.
حالا امام حسین(ع) در آخرین نیایش خود میفرماید:صبراًعلی حِکمَک و ... من نسبت به حکم تو صبور هستم.
صبور یعنی شکیبا.یعنی کاملا مطمئن هستم.
از این جملات امام حسین(ع) میشود کاملا فهمید که امام حسین(ع) خیلی دقیق و خوب میداند که خدا نهضت کربلا را به بهترین وجه به ثمر میرساند.دعا میکند چون دعا وسیله ایست برای تسریع حکم خدا.
یا علی مدد
بسمه تعالی
کربلا از منظر امامان و انبیا
بسمه تعالی
کربلا،نمایش ایمان به سنن الهی
بسمه تعالی
کربلا ،نمایش آزادی از خود و خودی ها
بسم رب الحیدر(ع)
کربلا ،رویارویی وجه حُبی و وجه حسی
هرانسانی چندتا وجه دارد.
وجه حب و دوست داشتن،وجه فکر کردن،وجه تخیل،وجه حس.اگر کسی جواب حُب درونیش را ندهد به خودش ظلم کرده است.
اصحاب کربلا خوب فهمیدند که اگر میخواهند جواب وجه حبی دورن خودشان را بدن،دنبال امام معصومی باید باشند که دل ببرد و آنها را مجذوب خودش بکند.
وجه حُبی ما یعنی یک آرمان ایده آلی ما داریم که باید به دید عشق بهش نگاه
کنیم و این جز امام معصوم نیست. تنها راه جواب دادن این حُب ،فدا شدن در
راه معشوق است.
چرا زهیر روز شب قبل عاشورا به امام حسین(ع) میگوید که اگر هزار بار بمیرم و زنده بشم ،باز در راه تو میخواهم شهید بشوم.
چون زهیر فهمیده بود که حسین فقط میتواند جواب آن میل درونیش را بدهد.
در دل هر مومنی محبتی گذاشتند.یعنی آرمان هرکسی که وجه غیبی را شناخته است،حسین(ع) است.
حدیث داریم از امام صادق(ع) که میفرماید: اگر خدا بخواد بنده ای را هدایت کند،حب حسین(ع) را تو دلش می اندازد.
یعنی چی برای هدایت کردن حب حسین را تو دل می اندازد؟؟؟
مگذ این حب حسین(ع) چیکار میکند که باعث هدایت میشود؟؟
اصحاب گفتند که تو ای امام!!
ای امام(ع)... تو یک قهرمان اتصال به عالم غیبی و اگر ما بتوانیم وارد میدان محبت
تو بشویم،وارد یک دنیایی میشویم که اون نهایی ترینِ خودمان، که تویی را از
طریق تو،به وسیله خودمان، برای خودمان به نمایش میگذاریم.
این یعنی چی؟؟؟
حضرت عباس(ع) اگر کربلا نمی آمد،آدم خوبی بود. حالا که اومد کربلا چی شد؟؟ دیگه خوبی به پاش نمیرسد!!!به مقامی رسید که شهدا به آن مقام غبطه میخورند.
حضرت عباس (ع) میشود عالی ترین نمایش بعد خودش...حال کی عباس(ع) را عباس (ع)کرد؟؟
امام حسین(ع) ،عباس(ع) را عباس(ع) کرد.
اشک حقیقی یعنی یافتن آرمان نهایی خود و توجه به آن و اشک یعنی اتصال با آن حقیقت.
زهیر دنبال به ثمر رسیدن خودش بود.حالا که دید فقط با امام حسین(ع) میتواند خودش را به ثمر برساند، دیگر از امام حسین(ع) جدا نشد.
حُر را دوچیز نجات داد:
یکی اینکه فهمید اونی که دنبالش میگردد حسین(ع) است.فهمید آرمان درونیش ،امام حسین(ع) است.
فهمید که زندگی عبارت است از فدا کردن خودش در راه معشوق.چون فدا شدن،یعنی من نباشم و تو باشی.چون میخوام همه ی من،تو باشی.میخوام غرق وجود تو باشم.
اون آرمان وکمالی که من باید به اون برسم،تویی حسین(ع)...آیا چیزی بالاتر از اون آرمان و کمال هست؟؟
چیزی بالاتر از وجود حسین(ع) نیست.
این که زهیر میگوید من حاضرم هزاربار بمیرم و زنده بشم و دوباره برای تو بمیرم...
اینکه یاران امام حسین برای کشته شدن،اینقدر عجله میکنند...
اینکه عباس(ع) تا لب آب میرود ولی آب نمیخورد...
اینکه اون پیرمرد شامی و اون زن(حمیده) به محض شنیدن شهادت امام حسین ،جونشان را از دست میدهند...
تمام اینها یعنی رسیدن به خودی که فقط با حسین(ع) میتوانیم به اون خود برتر برسیم.حسین(ع) یعنی اون خود برتر.
حضرت عباس(ع) با حسین(ع) توانست خودش را به ثمر برساند.
خداوند برای هدایت ما، حب حسین(ع) را تو دل ما میندازد. حالا جواب اون حب را باید بدهیم.اگه جواب حب درونیمون را ندیم،میشویم حسین(ع) کُش!!!
تاحالا توجه کردی که چرا کوفیان برای کشتن 72 نفر اینقدر شادی کردند.شهر شام را آزین بندی کردند؟؟
اینقدر تبلیغات کردند؟؟
کوفیان متوجه بودند که باید حب اهل بیت را داشته باشند.حالا نمیخواستند
جواب این حب را بدهند و بجای حبِ حسین میخواستند حب مال دنیارا داشته
باشند.
برای همین کوفیان خیلی تلاش کردند که حب حسین(ع) را زیر پا بگذارند.برای همین
بود که خیمه هارا آتش زدند.به کودکان حمله بردند و بر جنازه ها اسب دواندند و آن همه جنایت را مرتکب شدند.
همه ما برای این خلق شدیم که به کمال مطلق برسیم و این فقط با حسین(ع) امکان
پذیر است.با امام معصوم امکان پذیر است.چون آن کمال و آرمان ما، کسی جز امام
معصوم نیست.
زمانی که امام زمان(عج) ظهور کند،اگر جز مومنین واقعی باشیم دیگر نمیتوانیم صبر کنیم.مثل اصحاب امام حسین(ع) برای کشته شدن از هم سبقت میگیریم.این یه چشمه از حقیقت کربلاست.
یا علی مدد
بسم رب الحیدر(ع)
عظمت کربلا در عظمت اصحاب حسین(ع)(معنای اشک)
امام صادق(ع) فرمودند:چون خدا برای بنده ای خوش مقدر کند،در قلبش محبت حسین(ع) را می اندازد.
این لطف خداست که حب و محبت امام حسین(ع) را توی دل می اندازد ولی اینکه این حب را بگیریم و ازش
استفاده کنیم و نگه داریم و عمیق ترش کنیم بستگی به ما دارد.
اصحاب امام حسین(ع) نمایش کامل جوابگویی به این توفیق الهی بودند.
حب،محبوب گرایی میخواهد.دیدید برای جواب دادن به این حُب اصحاب،تماماً خودشون را پیش مرگ امام حسین(ع) کردند.
هرکس به اندازه ای که این حب را جواب بدهد،به اصحاب امام حسین(ع) نزدیک شده است.حالا ما چه اندازه این حب را جواب میدیم؟؟ به همان اندازه که شبیه اصحاب امام حسین(ع) باشیم.
اصحاب امام حسین به جایی رسیدند که نمیتونستند خودشون را تحمل کنند.نمیشود به اونجا رسید ولی باید از خدا بخواهیم که لااقل بفهمیم.
اینقدر این حب در دل اصحاب امام حسین(ع) زیاد بود که میخواستند خودشون را برای
محبوب فدا کنند.برای همین از امام اذن میدان میخواستند و اگه امام اجازه
نمیداد،گریه میکردند...
عاشق دوست داره شبیه معشوق بشود.
حسین(ع) میخواهیم تو باشیم.برای اینکه تو باشیم باید بی خود بشیم.نباید خودی داشته باشیم چون میخواهیم تماماً تو شویم.
برای همین بود که اصحاب در رفتن به جنگ از هم سبقت میگرفتند.
وقتی کسی معشوق را دوست داشته باشد،کسانیکه به نحوی به معشوق ربط داشته باشند را هم دوست دارد.
اصحاب نمیزاشتند اهل بنی هاشم قبل از آنها وارد میدان بشوند.چون امام حسین(ع)
را دوست داشتند و کسانی که به امام حسین(ع) هم ربط داشتند را هم دوست داشتند.
مگر میشود عاشق زنده باشد و ببیند که کسانی که معشوق،آنها را دوست داردجلوی چشمش پرپر بشنوند.
باید زیر نور ولی الله معصوم شهید بشیم تا جواب آن حب درونی مان را بدهیم
یا باید تصمیم بزرگی گرفته باشیم که تحمل شهید نشدن را به ما بدهند.مثل حضرت
زینب(س) و حضرت سجاد(ع).
دوتا قضیه در تاریخ داریم:
1- اُسرای کربلا را پشت درازه شام چند روزی نگه داشتند تا شهر را آزین بندی
کنند برای جشن. خانمی که به شکل کنیز ها بود همراه با پسری آمدند خدمت زینب(س)
و سوال کردند که شما کی هستید؟؟
کنیز گفت که خانم من ،من را فرستاده که بپرسم که شما کی هستید؟؟
حضرت زینب(س) فرمود که اسم خانمت چیست؟؟
کنیز گفت که اسم خانم من"حمیده" است و این جوان هم پسر این خانم است.
حضرت زینب(س) فرمود من حمیده را میشناسم.برو به خانمت بگو که من زینب، دختر علی ابن ابی طالبم.تا خانم حضرت زینب(س) این حرف را زد،کنیز غش کرد و مُرد.پسر هم از ترس شیون زنان، فرار کرد.
مدتی نگذشت که خانم "حمیده" شیون زنان با سر برهنه به طرف حضرت زینب(س) آمد و شروع کرد گریه کردن.
حضرت زینب(س) پیاده شدند و پارچه ای روی سرش انداختند.حمیده هم در کنار زینب جان داد و مُرد.
اینان آنی که فهمیدند که این زن، حضرت زینب(س) است و امام معصوم را شهید کردند دیگر نمیتوانستند از بزرگی این غم زنده بمانند.
قضیه بعدی:
2-اُسرا ی کربلا را جلوی مسجد جامع شام آوردند که مانور بدهند و تحقیرشان کنند.همه هم جمع شده بودند،چون از قبل تبلیغات کرده بودند.
پیرمردی که مذهبی بود خودش را رساند به امام سجاد(ع) و گفت خداراشکر... خدا شمارا توسط امیرالمونین یزید خار کرد.
امام سجاد(ع) با اون حالت مریضی به پیرمردفرمود:آیا قرآن خوانده ای؟؟
پیرمرد گفت بله.
امام سجاد(ع) فرمود آیا این آیه را خوانده ای که میگوید: قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربى ؟؟
گفت بلی
امام(ع) فرمود: که ذی القربی ماییم.
همچنین امام سجاد(ع) فرمود : آیا این آیه را خواندی که میگوید: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ
لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ
تَطْهِیراً؟؟
پیرمرد جواب داد: بلی.
امام فرمود: اهل بیت ماییم.
پیرمرد شروع به لرزیدن کرد و خودش را انداخت روی پای امام سجاد(ع) و شروع کرد توبه کردن و لعنت کردن به یزید.
فرمانده شامی اومد و با شمشیر شهیدش کرد.
منظور :
اگر کسی سرَاهل بیت را فهمید و فهمید که امام معصوم (ع)کیست و امام معصوم(ع)،ولی
الله، را شهید کردند.یا دق میکند و میمیرد، یا خدا چون میبیند این فرد تحمل این غم بزرگ را
ندارد راهی برای شهید شدن جلویش میگذارد و یا باید عزمی بگیرد که بتواند این
مصبیت را مثل حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) تحمل کند.
در زیارت عاشورا میخوانیم:
فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَ مَقَامَکَ وَ أَکْرَمَنِی بِکَ أَنْ یَرْزُقَنِی طَلَبَ ثَارِکَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ
یعنی خدایا من نمیتوانم تحمل کنم. یا باید بعد از حسین(ع) نباشم و یا تصمیمی
دارم که باید آن را عملی کنم.آن هم انتقام گرفتن زیر پرچم امام معصوم(ع)
است.باید پیام تورا برسانم.
تا محبوب و معشوق شما هست،باید فدایش بشی و یا اگر محبوب شما نبود،یا مثل حمیده و
اون پیرمرد شما هم باید نباشی و یا مثل حضرت زینب(س) و امام سجاد باید تحمل کنی.این
تحمل کردن بخاطر این است که امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) میدانند که این قضیه، کار ازش میاد و میتواند تاثیر گذار باشد.
اگر کسی کربلا را فهمید،حب حسین(ع) را فهمید،یقین براش ایجاد میشود که از این قضیه ،کار بزرگی برمی آید.
باید برسیم به جایی که بفهمیم کربلا کار ازش می آید.ائمه(ع) سخت تلاش کردند که
کربلا را در تمام ابعاد مطرح کنند.یکی از ابعادش سوزناک کردن کربلاست.
تمام حرکات و سکنات امام حسین(ع) برای اینه که کربلا را سوزناک کند.
مرد جنگی داره میره طرف میدان،دختر سه ساله ای میاد و میگوید من را بزار روی
پاهات.دست بکش روی سر من...نوازشم کن.حالا اذن میدهم بری به میدان جنگ...اینها الکی
نیست...اتفاق نیست....همش حساب شده است.
امام حسین(ع) با اینکه میدانست که لشکر دشمن به نوزاد آب نمیدهند ولی با اینحال چرا از دشمن طلب آب میکند؟؟
اصلا چرا زن و بچه را با خودش آورد؟؟
مداحان کربلا را سوزناک نکردند.بلکه این مداحان ذره از این سوزناک بودن را بیان کردند.هر صحنه ای از کربلا طوری است که اشک می آورد.
حضرت سجاد(ع) قبل از ورود به مدینه به لقمان بن بشیر فرمود که مرثیه سرایی بلدی؟؟
گفت بلی.
امام(ع) فرمود برو مدینه و برای مردم مرثیه بخوان و مصیبت مارا ذکر کن.
چرا امام سجاد(ع) میفرماید شعر؟؟ از همین جا میشود فهمید که شعر ظرفیت بیشتری برای عواطف سازی دارد.
کربلا اشک و گریه دارد،نه اینکه بهش گریه بدیم.
خود اهل بیت وجهی از کربلا را اشک قرار دادند.چرا؟؟ چون باید با قلب به کربلا نظر کرد تا امام هم بر قلب ما نظر کند.
اگر به من بگویید خوب باش نمیتوانم ولی اگر دوست داشتن خوبی توی دلم افتاد،دیگر نمیتوانم بد باشم.
باید راهی پیدا شود که با حسین(ع) هم احساس شویم، تا عشق در صحنه بماند.باید با قلب با حسین(ع) ارتباط برقرار کرد نه با عقل.فلاسفه هیچی از کربلا نمیفهمند.
منظور از اینکه با عقل نباید ارتباط برقرار کرد،این نیست که عقل را کلا کنار بگذاریم.نه...قلب، فوق عقل است.
قلب مانند احساسات و خیالات نیست که فقط احساس در صحنه باشد.قلب وقتی در صحنه حاضر شود، کل وجود آدم که زیرمجموعه اش عقل هم هست حاضر میشود.
حالا چرا باید با اشک با امام حسین ارتباط برقرار کرد؟
گریه برای خدا و برای اولیای خدا، انسان را اصلاح میکند. این متدینین نماز
شب خوان را می بینید که بعد از 10 سال نماز شب خواندن،وقتی حجاب برایشان کنار
رفت شروع میکنند به تضرع و گریه کردن.چون وقتی حجاب کنار رود و حقایق آشکار شود،اشک هم میاد.اشک عبارت است از توجه به حقایق و طلب اتصال به اون حقایق.
ولی نکته اینجاست که متدینین باید 10 سال زحمت بکشند تا حجاب برایشان عقب رود و اشک و گریه شروع شود، ولی امام حسین(ع) راه میان بر را به ما نشان داده است.امام حسین(ع) تجسم حقایقی است که خیلی راحت تر میشود به آن نظر کرد و اشک ریخت.
آیت الله جوادی نکته ای فرمود که عبارت است از :
باید خود را نبینیم و متواضع شویم تا گریه بیاد چرا که گریه یک نمونه از خود گذشتن و تواضع است.
امم علی(ع) با ذولفقار عمربن عبدود را کشت ولی با گریه ،تکبر را کشت.
کمبود و نقص روح را با اشک برای حسین(ع) باید جبران کرد تا محبت حسین(ع) در قلب ما وسیله ای برای فدا شدن برای حسین(ع) شود.
گریه و اشک باعث نورانی شدن قلب و تصمیم های بزرگ گرفتن است.شاید تجربه کرده باشید و یا دیده باشید که شخصی برایش خیلی سخت است که خمس بدهد ولی ماه محرم که شد خیلی راحت از
مال دنیا میگذرد.اشک برای معشوق باعث میشود که تو هم مثل معشوق بشی.اشک بعنی طلب معشوق.با اشک ریختن یک نوع اتحادی بین معشوق و عاشق ایجاد میشود که باعث میشود صفات معشوق در عاشق ایجاد شود.
در این صورت آیا فرد میتواند گناه بکند یا حتی فکر گناه به ذهنش خطور کند؟؟؟
گریه، تجلی عشق به حقیقت است.
یا علی مدد
بسمه تعالی
عظمت کربلا در عظمت اصحاب کربلا
امام صادق(ع) فرمودند:چون خدا برای بنده ای خوش مقدر کند،در قلبش محبت حسین(ع) را می اندازد.
یعنی همینکه صلاحیت فکرکردن در مورد امام حسین(ع) را پیدا کردی،همین لطف خداست.
دلی که درونش حُب حسین(ع) نیاد،حُب چیزدیگری میاد.چون همه افراد در درونشون غریزه ی محبت کردن را دارند و میخواهند به کسی محبت کنند.
حالا اگه محبت حسین(ع) نیاد،حب چیزهای دیگری میاد.به چیزهایی محبت میکنند و دل میبندند که ارزش عشق ورزیدن و محبت کردن را ندارند و به همین علت هم نمی توانند غریزه ی محبت کردن خودشان را ارضاء کنند.از محبت مال و فرزند گرفته تا اشیاء و غیره را دوست میدارند ولی بعد از مدتی به احساس پوچی میرسند.چون فطرت انسان همیشه دنبال کمال مطلق است و میخواهد آن را دوست داشته باشد.
توی زیارتنامه نوشته:
بعد از زیارت،اگرکسی عارف به حق ما باشد و بیاد جلو و خودشو بندازد روی قبرما،مثل این است که در راه خدا در خون خودش غلطیده است.
حالا یعنی چی؟؟
اگر کسی تونست خودشو زیرپا بگذارد و نفس خودش و انانیت خودش را از بین ببرد،میتواند محبت حسین(ع) را در قلبش ثابت کند.
کشتن نفس خیلی بالاتر از کشتن جسم است.
چه کار کنیم که حب حسین(ع) را توی قلبمون نگه داریم؟؟
با تامل کردن روی قضیه کربلا، حب توی قلبمون پایدار و عمیق تر میشه.خود حقیقت کربلا ،خودش را نشان میدهد.کربلا مثل قرآن است.
چطور میشه فهمید که قرآن معجزه است؟؟ یکمی که تامل کنیم،میفهمیم که این کار بشرعادی نیست.
قرآن نور است.نور را که با نور نمی بینند.نور، خودش ،خودش را نشون میدهد.
کربلا هم نور است.کربلا قرآن است و قرآن کربلاست.وقتی که میفرماید قرآن بطن دارد و بطنش هم بطن دارد،کربلا و سخنان ائمه هم همینطور است.
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ(سوره واقعه)
همانا قرآن دارای حقایق باطنی است که فقط مطهرون میتوانند به اون دست پیدا کنند.
حالا اون مطهرون چه کسانی هستند؟؟
إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً
مطهرون اهل بیت(ع) هستند که فقط آنها میتوانند به حقایق غیبی قرآن دست پیدا کنند.یعنی حقایق باطنی قرآن،اهل بیت اند.
اهل بیت،قرآن ناطق هستند.
یعنی قرآن اهل بیت است و اهل بیت قرآن هستند.حقیقت قرآن و اهل بیت جدای از هم دیگر نیست.
حالا کربلا هم همینطور است.
امام صادق(ع) میفرماید:امر ما اهل بیت سرّی است در سرّ و سرّی است پنهان شده در سرّ.سرّی است که نمیتواند از آن بهره بگیرد مگر سرّ.
امام ناطق،همان قرآن ناطق است.همانطور که قرآن سوره های مختلف و آیه های مختلف دارد،کربلا هم همینطور است.
کربلا میشود قرآن و همه صحنه ها میشود سوره ها و عباس(ع) و علی اکبر(ع) و زینب(س) هم میشوند آیه های این قرآن.
«أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (سوره محمد آیه 24)
آیا در قرآن تدبر نمیکنید و اگه نمیتونید تدبر کنید،بر قلب های شما قفل زده شده.
اگر در کربلا هم نمیتوانیم تدبر کنیم باید بدانیم در قلب های خودمان قفل زدیم.
حالا این قفل ها هم میتواند کبر و حسد و کینه و رذائل اخلاقی باشه و هم میتواند آشنا نبودن با معارف اهل بیت باشد.
همانطور که قرآن در روز محشر اعتراض میکند که هیچ کسی من را نفهمید،کربلا را هم هیچ کسی جز خود حسین(ع) نمیتواند بفهمد.
امام حسین(ع) نوری به اصحاب خودش داد که تا حدی توانستند بفهمند چیکار باید بکنند.
برای گریه کردن در عزاداری دو نکته باید در نظر گرفت:
اگر اشک نداریم،باید بدانیم که به قلب خودمان قفل زدیم البته این خیلی
احتمالش کم است.چون هرچقدر هم که قلبش سنگین باشد آن فضای روضه تاثیر خودش را میگذارد .
ولی اگر با اینحال باز در روضه و جلسات عزاداری محرم اشگ در چشم ها ظاهر نشد به این علت است که آن مداح و سخنران و دست اندرکارانی که
مجلس را برعهده دارند،آن حسینی که دارند معرفی میکنند،حسین ساختگی است.80
درصد اشک نریختن در عزاداری همین مورد است.
شهید مطهری میگوید که حسینی که دل می برد و اشک می آورد، حسین(ع) واقعی است.حسینی(ع) که اشک نیاره حسین(ع) ساختگی است.
پیامبر(ص) فرمود:یک محبت مخفى در عمق دل هر مؤمن نسبت به امام حسین(ع) هست .
اصحاب کربلا فهمیدند که این حسین(ع) که در کربلاست، در درونشون هم هست.سرّ درونشون،حضرت اباعبدالله (ع)است.
سرّ را با لفظ و کلمه نمیشود متوجه شد.سرّ آمادگی میخواهد که خدا به فرد بدهد.
باید تدبر کنیم تا خدا مارا شایسته ببیند که آمادگی دریافت سرّ را به ما بدهد و این سرّ را نمیشود با کتاب بدست آورد.
میشود با تدبر بیشتر شرایط دریافت سرّ را فراهم کرد.منظور از سرّ ،حقیقت کربلاست.حقیقت امام حسین(ع) است.
این که میگویند کربلا نجات دهنده است،زمانی میرسد که سخنان دوپهلو کارساز نیست و زمانه نیازمند سخن قطعی است.
چرا بعضیا حق و باطل براشون اینقدر روشن است ولی برای بعضیا نیست؟؟ چون نور حسین(ع) را دارند.
چرا توی دربار یزید صحابه پیامبر هستند؟؟
جو،جوّی مبهمی است.شرایط طوری است که حق و باطل مبهم است.نمونه های بسیاری داریم که آدمهای خوبی در دربار یزید بودند.
یزیدی که با محارمش نزدیکی میکرد و میمون باز و شرابخوار بود.این نشان دهنده این است که حق و باطل مبهم بوده است.شرایط تشخیص حق از باطل سخت بوده است.
باید از نور حسین(ع) استفاده کنیم که حق و باطل برای ما روشن بشود.اگه
نمیتوانیم به نور حسین(ع) برسیم،حداقل باید به کسانی مراجعه کنیم که توانستند
نور حسین(ع) را دریافت کنند و نور حسین(ع) به قلبشون تابیده است.
در زمانه الآن باید به علمایی مثل امام خمینی و علامه طباطبایی و ... مراجعه کرد.
نهضت اباعبدلله دو قسمت داره:
یک سری حرف و شعار و یک سری عمل
یکی از شعارهای اباعبدلله(ع) این بود که من یاغی نیستم و بیکار هم نیستم که
بخواهم شلوغ کنم.من برای امربه معروف و نهی از منکر و احیای سنت جدم قیام
کردم.
امام حسین(ع) در شعارها،خط مشیت نهضت را مشخص کرده است.لغت ها در زمان های خاص،معنای خاصی هم دارند.
به طور مثال کلمه "بیعت" در آن زمان معنای خاصی داشته است. بیعت شرعاً تکلیف میاورد و ترکش حرام بود و تا حکم قتل هم جا داشت.
حضرت علی(ع) به طلحه و زبیر فرمود که میخواستید بیعت نکنید،حالا که بیعت کردید باید پای بیعت بمونید مگرنه خونتون را میریزم.
اینطور نبود که بعضیا بخواهند بگویند که خب امام حسین(ع) بیعت میکرد ولی بعد از اینکه اوضاع بهتر میشد،زیر بیعت میزد.
مسئله دیگر ، اصحاب امام حسین(ع) است.
یاران حضرت،مرگ را بر شرایط آن زمان ترجیح دادند.
گاهی کسانی مثل مغول حمله میکنند. در این مواقع یا باید کشته بشی و یا باید بکشی.اکه نکشی میکشنت.
آیا کربلا اینطوری بود؟؟؟
در تاریخ داریم که وقتی فرمانده لکشر اومد پیش یزید که گزارش بده،گفت یه
عده ای شلوغ کرده بودند.سریعاً بهشون حمله کردیم .اونها به همدیگه پناه
آوردند و ما هم همشون را کشتیم.
در آن هنگام امام سجاد(ع) یا حضرت زینب(س)(دقیق یادم نیست) بلند شد و گفت مادرت به عزایت بنشیند چی داری میگی؟؟
به خدا قسم هیچ خانه ای نبود که عزادارشون کردیم و هیچ خانه ای نبود که به گریه شون انداخیتم.
این که در مقاتل داریم که مثلا علی اکبر(ع) در بار اول که رفت میدان 80 نفر را
کشت و بار دوم 200 نفر را به هلاکت رسوند،اینها خرافات نیست.این یعنی روح حماسی در اصحاب امام بود که طوری میجنگیدند و طوری میشکتند که همه را عزادار کردند.
این که ما نمیفهمیم اونها چه روحی و چه عشقی داشتند،دلیل نمیشه که اینهارا خرافات بگیریم.
شما فرض کن یه نفری پاش شکسته است ونمیتواند درست راه برود.ولی وقتی یه گرگ میندازه دنبالش همچون آهو شروع میکند به دویدن و فرار کردن.
هرچند این مثال را با یاران امام حسین(ع) نمیشود مقایسه کرد ولی در قضیه عشق همه چی حل میشود.
یه نمونه کوچیک از عشق در مادران وجود دارد.بخاطر فرزندش تا صبح بیدار
میماند در حالی که وقتی فرزندی نداشت به هیچ وجه حاضر نبود که خواب صبح یا خواب شب را از دست بدهد.این نمونه کوچیکی از عشق است.حالا یاران امام حسین(ع)،جمال اخلاق و
زیابیی شهادت و کمال عبودیت را درک کرده بودند و هیچ چیزی را با آن معاوضه
نکردند.
یا علی مدد
به نام خدا
مظلومیت اهل بیت
اگر کسی غدیر را بفهمد ولی ولایت فقیه را نفهمد،احمقی است که در گذشته مانده است.حالا باید کربلا را تحلیل کرد و درجه های مظلومیت و درجات غم را تحلیل کرد.
اولین درجه مظلومیت:
چرا اینهارا کشتند؟؟
غرض از نقل این داستان این بود که در همین حد اشک ریختن و غم و غصه خوردن هم،تاثیر یسزایی دارد.در همین حد فهم و شعور هم،غم خوردن باعث عبادت و سیر روح میشود.
مظلومیت از آن جهت که حکومت از آن اهل بیت بود ولی به ناحق از آنها گرفتند.حق اهل بیت بود که حاکمیت جامعه را به دست بگیرند ولی نگذاشتند.
موقعی که امام علی(ع) شهید شد،تو تاریخ هست که هیچ کسی بی خانه نبود.عدالت در این حد برقرار شده بود که کسی بی خانمان نبود.
1-این غم خوردن باعث میشود که راه گم نشود.بدانیم حق کیه و باطل کیه!!! باعث میشود که راه همیشه پیدا باشد.
به همین دلیل بوده است که تمام پیامبران برای امام حسین گریه کردند.در نکات قبلی توضیح مختصر در این مورد داده شد.
به نام خدا
ریشه حب و بغض در مکتب حسینی
به نام خدا
جایگاه قلب
یه نکته ای که خیلی مهمه و همه اکثرا به اشتباه میافتند اینه که "خدا دانی" غیر از "خدا داری " است.
شاید خیلی ها از صدتا راه وجود خدا را اثبات کنند ولی این دلیل نمیشه که اینها خدا را دارند و با خدا ارتباط برقرار کرده اند.
فرض کن تشنه هستید.
شما الان با عقل میفهمید که آب میتواند تشنگی شمارا برطرف کند ولی زمانی که به آب فکر میکنید،تشنگیتان رفع میشود؟؟؟نه...
باید بری با آب ارتباط برقرار کنید وآب را بخورید تا تشنگیتان برطرف شود.
الانم همینطوره که شما با عقل میتوانید وجود خدارا بفهمید ولی این فهمیدن، ارتباط داشتن با خدا نیست.
اشتباه اکثر مردم همین است که چون خیلی از مسائل را میدانند ،فکر میکنند که ایمان دارند ولی اینطور نیست.
آنچه از طریق عقل میفهمیم،همه واقعیت نیست.اگر بخواهیم همه واقعیت و حقایق را بفهمیم،باید به ایمان برسیم.جایگاه ایمان هم قلب است.
قرآن کریم جایگاه ایمان را قلب معرفی میکند(سوره حجرات آیه 14): اعراب
گفتند ایمان آوردیم.خدا گفت شما فقط تسلیم دستورات الهی شدی و ایمان وارد
قلب های شما نشده است.
بعد از مرگ فقط قلب در صحنه است.قوه عقل و خیال در دنیا موجب میشوند که قلب بیاد در صحنه ولی بعد از مرگ فقط قلب در صحنه است.
اگه این مفاهیم عقلی وارد قلب ما نشود،در برزخ اینقدر میمانیم تا مفاهیم عقلی به شعور قلبی تبدیل بشود.
در روایت داریم که بعضی ها چندهزارسال در برزخ میمانند که اسم پیامبرو
امامشان یادشان بیاید. یکی از فشارهای برزخ همینن است که اینقدر به طرف فشار
میارند تا تمام این مفاهیم وارد قلب بشود.
سوره همزه آیات 7-9: جهنم آتشی است که از طریق قلب ها بیرون میآید.
امام صادق(ع):قلب سلیم،قلبی است که پروردگارش را ملاقات میکند درحالی که احدی جز او در صحنه نیست.
ایمان داشتن و مومن بودن غیر از علم داشتند به وجود خدا و ملائکه و معاد
است.اگر اینطوری بود که هرکسی با عقل میفهمید که خدا هست،ایمان داره پس چرا
خدا به شیطان فرمود که تو از همون اول کافر بودی.
شیطان، ملائکه و عالم غیب و قیامت را دیده بود.میدانست که تمام اینها حق است
ولی خدا در سوره بقره آیه 34 خطاب میکند که به شیطان که "تکبر کرد و او از
کافران بود"
همونطور کهاشاره شد ما در دنیا به عقل نیاز داریم که با استفاده ازآن،قلب را در صحنه بیاوریم.
باید معارف دینی را با عقل بهش پی ببریم.اول باید معرفتمون درست شود تا کم کم با تذکر قلب بیاد.
امام رضا(ع) فرمود که هرکسی منکر بهشت و جهنم در زمان حاضر شود،از ما نیست.
این یعنی اول باید بفهمیم که همین الان قیامت هست.بهشت هست.جهنم هست.نه
اینکه قیامت بعدا ایجاد میشود. همین الان ما بدن برزخی و قیامتی داریم.خب
اول باید با عقل به اینها برسیم تا کم کم قلب بیاد.
کسی که معارفش درست با عقل تثبیت نشود،ممکن است وقتی هم که قلب بیاد با یه شبهه ای ویا حرفی، قلب از صحنه برود.
به طور کلی اگر معارف و عقایدمان مطابق معارف اهل بیت و قرآن نباشد،قلب بجای اینکه به حقایق وصل بشود،به چیزهای اعتباری و و خیالی وصل میشود.
یکی از نشانه هایی که قرآن برای کسانیکه که وارد ایمان شدند ،بیان میکند این است که:
سوره انفال آیه 2:
مومنان کسانی هستند که چون نام خدا برده میشود،خوف بر دلهایشان چیره گردد و
چون آیات خدا بر آنان خوانده شود،ایمانشان افزوده گردد و به پروردگارشان
توکل میکنند.
اگر این حالت بر ما ایجاد نشده باشد باید بدانیم که قلب در صحنه نیست و ایمان هنوز وارد قلب ما نشده است.
کسی که میگوید من آدم مذهبی ام ولی کارهایی میکنه که درست نیست،خب این هنوز ایمان وارد قلبش نشده.
مثل کسی که میگوید من مذهبی ام ولی بی حجابه....خب اگر ایمان داشت،حجابشم
درست بود.اصن یکی از نشانه های این که فرد به اعتقاداتش پایبنده،اعمال و
رفتار شخصه!!!
خب اکثرا همه میدانند که مرگ حقه،بهشت و جهنمی هست،میزانی و صراطی هست ولی دروغ میگند....راحت غیبت میکنند!!!
حالا شاید یه کسی یه دروغی گفت و از دورغش پشیمون شد و یا گناهی کرد وبعدش
توبه کند،این خیلی فرق داره با اینکه بدون پشیمانی گناه میکند ولی اعتقاد
هم داره که خدا هست.
اگه تو زندگی دچار مشکل شدیم و سختی بهمون وارد شد و از خدا ناامید شدیم و ناشکری کردیم باید بدونیم که هنوز به مرحله ایمان نرسیدیم.کسانی که نماز را به تاخیر میندازند،ایمانشان ضعیف است.
امام صادق(ع) میفرماید: این شیعیان ما که گناه میکنند،عذاب قیامتی ندارند...چون اگه
شیعه واقعی باشند و به ایمان رسیده باشند،حالا یه گناهی هم از دستشون در
بره، این گناه بخاطر اینکه پشیمون هستند وارد قلبشون نمیشه.پشیمانی و استغفار کردن بعد از گناه باعث میشود که لطف خداوند شامل ما شود و ظلمتی که بخاطر آن گناه در باطن دچار آن شدیم،برطرف شود.
وقتی هم که گناه وارد قلب نشد،اون دنیا که قلب میاد در صحنه میبیند که گناهی نیست.
امام خمینی در شرح حدیث جنود عقل و جهل میگوید که برای اینکه کاری کنیم که قلب بیاد وایمان وارد قلب بشود باید کارهایی انجام بدیم:
اخلاص،توبه ،تلقین
اولین قضیه ای که باید برای ما حل بشه که وارد ایمان بشیم اینه که آیا جز خدا خواستنی است؟؟
اولا نیت را در تحصیل معارف و حقایق ایمانیه خالص کند و قلب را با تکرار و تذکر به اخلاص دعوت آشنا کند.
اگه اخلاص در کار نباشد ناچار دست تصرف ابلیس به کار خواهد بود.
یعنی باید این قضیه حل بشود که ما میخواهیم برای رسیدن به خدا معارف کسب کنیم.فقط خدا خواستنی است.
باید از قلب بپرسد که آیا با خدا به آرامش میرسی یا با مال دنیا؟؟؟
اگه این قضیه برای شخص حل شد که قلب چیزی جز خدارا نمیخواد،ما هم خدارا بهش میدیم.
دومین مرحله توبه است.
حالا که قلب فقط خدارا میخواد،ما هم از گناه و تکبر و کینه خالیش مکنیم.
اگه توی قلب شخص، یه ذره تکبر یا کینه ای داشته باشد ، ایمان وارد قبلش
نمیشود...یعنی قلبی نمیاد که ایمان واردش شود!!
باید از گناه برگرده...توبه یعنی از گناه برگشتن!!!
سومین مرحله تلقین است.باید با قلب حرف زد.
قلب را چون طفلی فرض کن که زبان ندارد و میخواهی اورا به زبان در بیاری.
چون فطرت مارا خدا سرشته،این قلب ذاتا با خدا آشناست. حالا باید بهش تلقین
کنی که به قول معروف به زبان بیاد.
ای قلب...الله اکبر..لااله الا الله...
بخصوص این ذکرها را باید موقعی بگوییم که آرامش داریم.بهترین موقعش قبل نماز
صبح است.کمی زودتر از خواب بلند شوید و مدام به قلب بگویید..الله اکبر...خدا بزرگ
است.
این نکته را باید توجه کرد که اینکار زمان میبره و شیطون هم بیکار
نمیشیند...خود شیطان قسم خورده که درهر راهی که باعث نزدیکی به خدا بشود،من
وارد میشم.
این هم راهی است که قلب بیاد در صحنه و وارد ایمان بشیم.شیطان هم بیشترین تلاش خود را میکند.
اگه میخواهید بدانید راهی که داری میرید،درسته یا نه، ببین شیطان مانع اینکار میشه یا نه!.
اگه دیدید شیطان مانع این کار میشود بدانید که راه،راه درستی است
یاعلی مدد